عوامل تاخير استجابت دعا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[۱]
ماه مبارک رمضان، ماه سير معنوي و به تعبير اهل معرفت، ماه سير إلي الله تعالي و دار ضيافت الله است و لذا در اين ماه به دو چيز سفارش شده است؛ يکي سفارش به قرآن نازل، يعني تلاوت قرآن است که از مصدر وحي و از ناحيه ربّ به سوي بندگان صادر شده است و ديگري دعا يا قرآن صاعد است که عبارت از اين است که عبد به اذن ربّ، از پروردگارش تقاضا مي کند. لذا در اين ماه به کثرت دعا سفارش شده است.
دعاي غيرمأثور آداب و شرايطي دارد و اموري را در آنجا مطرح مي فرمايند که ازجمله دو رکعت نماز خواندن قبل از دعا و استعانت جستن به صلاة و صوم بود. گفته شد که نماز و روزه کمک هستند براي اينکه دعا به هدف اجابت برسد، به اين معنا که به دعا کمک مي کنند تا کارآيي تامّ و تمام پيدا کند؛ يعني دعا خودش کارايي دارد، اما اينها به کارآيي او کمک مي کند. يعني همانطور که آيه شريفه مي فرمايد
«إستَعينوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة»،[۲] عرض کردم که نماز و روزه و اين سنخ اعمال قُربي که در روايات وارد شده، اين ها کمک مي کنند به اينکه کارآيي دعا تامّ و تمام شود.
راجع به نحوه کارآيي و کمک نماز و روزه براي دعا، سه تصوير مطرح است؛ تصوير اوّل اين است که اين اعمال قُربي مثل نماز و روزه، آن مقتضي اجابت که در دعا هست را شدّت ببخشد و به آن قوّت بدهد. تصوير دوم اين است که اين اعمال موجب شود که آن مقتضي را به فعليت برساند. تصوير سوم هم اين که اين اعمال موجب تسريع در اجابت دعا شود.
دعا پشت سر برادر مؤمن، به اخلاص نزديک تر است
در روايتي که از امام پنجم (عليه السلام) بود و جلسه گذشته آن را در باب تسريع در اجابت نقل کردم، اينطور داشت:
«أَسْرَعُ الدُّعَاءِ نُجْحاً لِلْإِجَابَةِ دُعَاءُ الْأَخِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ»
آن دعايي که سريع تر به اجابت مي رسد، دعاي برادر مؤمن براي برادر مؤمنش است؛ اما در روايت يک قيد دارد که آن قيد
«بِظَهْرِ الْغَيْب» است؛ يعني اين دعا بايد «پشتِ سر او» باشد، نه «پيشِ روي او»؛ برادر مؤمنتان را «پشتِ سر او» دعا کنيد. اين قيد چه خصوصيتي دارد؟
اين قيد به اين جهت است که اگر انسان بخواهد ديگري را پيشِ رو دعا کند، اينجا شبهه ريا به وجود مي آيد. اگر تو را جلوي روي خودت دعايت کنند، شبهه عدم اخلاص هست؛ ولي اگر تو نيستي و من به ياد مي آورم که فلاني فلان گرفتاري را دارد، آن وقت پشتِ سر تو دعايت کنم، اينجا به خلوص خيلي نزديک است. لذا اين دعا زودتر به اجابت مي رسد. اين قيدي که در روايت داشت
«بِظَهْرِ الْغَيْب» که پشتِ سر او براي او دعا کن، به اين جهت است که اين دعا از آفت ريا به دور خواهد بود. اين نکته اي بود که خواستم تذکر بدهم. چون جلسه گذشته اين قيد را توضيح ندادم.
معناي «تشديد مقتضي» و «به فعليت رساندن مقتضي»
حالا برويم سراغ آن تقسيماتي که در جلسه گذشته عرض کردم؛ در روايات داشت قبل از دعا دو رکعت نماز بخوانيد و بعد دعا کنيد، يا همين تعبيري که در قرآن و روايات بود که
«إستَعينوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة» که مي گويد از اين ها براي دعا کمک بگير؛ سؤال اين بود که اين ها چگونه به دعا کمک مي کند؟ عرض کردم که مقتضي اجابت در دعا هست و دعا خودش مسلّماً کارآيي دارد. اما گاهي کارآيي آن ناقص است و ما مي خواهيم با اين اعمال، کارآيي دعا را تمام کنيم. در اينجا سه تقسيم کردم؛ يکي شدّت بخشيدن به مقتضي بود و ديگري به فعليت رساندن مقتضي بود و سوم مسأله تسريع در اجابت بود که قسم سوم را توضيح دادم.
براي تفهيم بهتر آن تقسيماتي که کردم، مجبورم مسائل معقول را تشبيه به محسوس کنم که البته اين تشبيه خيلي ناقص است؛ اما من مثال مي زنم تا مطلب روشن شود[۴] شما فرض کنيد بهترين غذا را مي خواهيد؛ مثلاً برنج مي خواهيد. اين برنج بايد کاشته شود و بعد هم سيري دارد تا برسد به آنجايي که تبديل به غذا شود تا ما بتوانيم آن را بخوريم. اما در دو مرحله از اين سير دقت کنيد! مرحله اوّل تبديل برنجِ «کال» به برنجِ «رسيده» است. هر ميوه اي هم کال دارد و هم رسيده دارد. برنج هم بايد رسيده شود که برنج شود. يعني عواملي بايد به کار گرفته شود تا اين برنج کال، برسد. اين يک مرحله است. اما مرحله دوم تبديل برنجِ «خام» به برنجِ «پخته» است؛ آيا وقتي برنج رسيده شد، شکم کسي را سير مي کند؟ اصلاً و ابداً! اينجا نياز به يک مرحله ديگر دارد که طبخ آن است. اين مرحله را هم بايد بگذراند تا قابل خوردن شود.
نقش اعمال قُربي در تشديد اقتضا و فعليت مقتضي دعا
بنابر اين مرحله اوّل، بحث کال و رسيده است و مرحله دوم، بحث خام و پخته است. مرحله اوّل، همان «مرحله تشديد اقتضا» است. مثلاً در نشاي برنج اين اقتضا هست که تبديل به پلو و قابل خوردن شود؛ اما بايد اقتضايش به کمال برسد. بايد سيري کند تا برنج شود و سفيد شود. بعد هم وقتي برنج شد، باز هم قابل خوردن نيست و کارآيي تامّ و نهايي خودش را ندارد. لذا بايد به فعليت برسد؛ يعني بايد تبديل به غذا شود. چون من غذا مي خواستم. پس اين خام بايد پخته شود و اين يک مرحله را هم بايد بگذارند. اين مرحله دوم، همان «مرحله به فعليت رسيدن» است[۵]
دعا مثل کاشتن نِشاي برنج است. بسيار خوب! دعا که کردم، مثل اين است که برنج را کاشته ام. حالا اين بايد سيري کند و مراحلي را بگذراند تا درست شود و کارآيي اش تمام شود. نشاي دعا را کاشته اي، اما کال است؛ بايد برسد. آن نماز گاهي اين نقش را دارد که موجب مي شود دعاي کال تو رسيده شود. گاهي هم دعايت بر اثر توجهاتي که در دعا داشتي، رسيده است؛ اما بايد پخته شود و به فعليت برسد. اينجا نقش آن نماز و روزه اين است که دعاي خام تو را پخته مي کند. گاهي هم دعايت کاملاً پخته و در ظرف آماده است، ولي بايد در صف بايستي تا نوبت تو شود؛ اين صورت سوم، همان بحث تسريع در اجابت است که جلسه گذشته گفتم به معناي تسريع در اعطا و بروز و ظهور اجابت دعا است. بنابر اين هر سه مرحله را توضيح دادم[۶]
تأثير «وضو» در اجابت دعا
اما برويم سراغ عوامل ديگري که به دعا کمک مي کنند؛ در روايات «صوم» و «صلاة» بود. ما ميبينيم بعضي از روايات «وضو» را هم مطرح مي کنند. البته نماز بي وضو که نماز نيست؛ در همه آن روايات بود که وضو بگير و نماز بخوان. اما صِرفِ خودِ وضو به صورت مستقل و جداي از نماز هم براي دعا کاربرد و نقش دارد. روايت از امام حسن (عليه السلام) است که حضرت مي فرمودند:
«يَا ابْنَ آدَمَ مَنْ مِثلُكَ وَ قَدْ خَلَّى رَبُّكَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَكَ»، اي فرزند آدم، اي پسر آدم، چه کسي مثل تو است؟ و حال آنکه پروردگارت فاصله ميان خودش و تو را برداشته است؛ «مَتَى شِئْتَ أنْ تَدْخُلَ إلَيْهِ تَوَضَّأْتَ وَ قُمْتَ بَيْنَ يَدَيْهِ»، هر وقت خواستي که به حضور او برسي، وضو مي گيري و در برابر او مي ايستي؛ «وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ حِجَاباً وَ لَا بَوّاباً»؛ بدون اينکه ميان خودش و تو دربان يا حاجبي قرار داده باشد؛ «تَشْكُو إلَيْهِ هُمُومَكَ وَ فَاقَتَكَ وَ تَطْلُبُ مِنْهُ حَوَائِجَكَ وَ تَسْتَعِينُهُ عَلَى أُمُورِكَ»[۷] مي آيي و از گرفتاري ها و نيازت به او شکوه مي کني و نيازهايت را از او مي خواهي و در کارهايت از او کمک مي جويي.
اين روايت که در باب دعا و استجابت دعا است، وضو را به طور مستقل مطرح مي کند. مي فرمايد وضو بگير و در مقابل خدا بايست و هر چه مي خواهد دل تنگت بگو! گرفتاري هايت را بگو! هر چه هست را بگو! آن چيزهايي را هم که مي خواهي، همه را به او بگو! هيچ حجابي هم در کار نيست. حضرت فرمود بوّاب و درباني هم ندارد تا لازم باشد که اجازه بخواهي؛ بلکه راه باز است.
وجه مشترک نماز و روزه و وضو
من مي خواهم آن وجه مشترک بين نماز و روزه و وضو را بگويم که چيست؛ هر سه اين ها امور قُربي هستند. نماز اصلاً پيکره اش کُرنش است و عبادت است؛ روزه، پيکره اش پرستش است. وضو هم مربوط به خدا است و آن هم همان است. البته وضو با آن دو تفاوتي دارد که نمي خواهم وارد اين مسائل شوم. اما آنچه بين اين سه مشترک است، اين است که هر سه براي خدا است. نماز را براي خدا مي خوانم؛ روزه را براي خدا مي گيرم؛ وضو را هم براي خدا مي گيرم. پس وجه مشترکشان «خدا» است. او معبود است و اين کارها همه براي او است. اين ها همه انسان را به سوي معبودش متوجه مي کند. تو که مي خواهي دعا کني و از او چيزي بخواهي، بايد توجه تامّ به او داشته باشي. کارهايي بايد بکني که آن کارها تو را متوجه خدا کند. لذا روايات ما براي قبل از دعا کردن، اين امور عبادي را مطرح ميکنند.
تأثير «رو به قبله نشستن» در اجابت دعا
در بعضي از روايات ـ گرچه اين ها را عامه نقل مي کنندـ اينطور دارد که رو به قبله بنشين و دعا کن. در يک روايت دارد:
«أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ إِذَا جَاءَ مَكَانًا فِي دَارِ يَعْلَى اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَدَعَا»[۸] اين يَعلَي شخصي بوده که پيغمبر اکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به خانه او مي رفتند و در جايي رو به قبله مي نشستند و بعد شروع مي کردند به دعا کردن. در يک روايت ديگر اينطور آمده است که:
«رَافِعاً يَدَيْهِ مُسْتَقْبِلاً القِبْلَ?َ يَدْعُوا». يعني حضرت دست هايشان را بلند مي کردند و رو به قبله دعا مي فرمودند[۹] البته در اين روايت اينطور دارد که
«إِذَا جَاءَ مَكَانًا فِي دَارِ يَعْلَى»، معلوم مي شود آن خانه در مکّه و نزديک به حرم بوده و حضرت در مکاني مي نشستند که کعبه را مي ديده اند و رو به قبله مي نشستند.
انتقال از خانه به صاحب خانه…
چه بسا در اين روايت يک نکته معرفتي هم باشد و آن اين است که خانه را که مي ديده، منتقل به صاحب خانه مي شده است. زيبايي اين روايت در اين نکته است. انسان خانه را که مي بيند، منتقل به صاحب خانه مي شود. اينکه حضرت در آن جاي بخصوص خانه و رو به قبله مي نشسته، براي همين انتقال از خانه به صاحب خانه بوده است. چون مي خواستند از صاحب اين خانه تقاضا کنند. گفتم تمام اين امور و آدابي را که ما مي بينيم در باب دعا مطرح مي شود که قبل از دعا انجام دهيد، در همه آن ها همين حقيقت نهفته شده و آن توجه تامّ به معبود است؛ منظور اصلي از همه اين آداب و شرايط، زمينه سازي براي «انقطاع از مخلوق و اتصال به خالق» و توجه تامّ به معبود است. آنچه کارساز است، اين است که اين آداب و شرايط، چه بسا اشاره به همين معنا داشته باشد.
توسّل به اولياي خدا؛ اکسير اعظم در دعا
مطلبي که من در گذشته مطرح کردم و الآن فقط تذکري مي دهم براي اينکه وارد توسلم شوم، اين است که توسل به اولياي خدا، اکسير اعظم است در باب دعا؛ يعني نقش سازندگي آن تا اين حد مهم است. سال گذشته اين بحث را مطرح کردم و گفتم که اين توسل به دو نحو هم هست که البته نمي خواهم اينجا تکرار کنم. لذا من جلسه گذشته هم عرض کردم که در وادي اولياي خاصّ خدا چه بسا مسأله به گونه ديگري است و ديگر نيازي به اين عوامل کمکي نيست. مثلاً ممکن است با يک توجّه وليّ الله الأعظم همه اين سيرها، به طور سريع انجام شود؛ چه در بحث مقتضي، چه در بحث به فعليت رساندن و چه در بحث سرعت اجابت. اين حقيقت هست و ما هم اين را مي بينيم.
معناي مصباح الهدي و سفينة النجاة
يکي از اموري را که من مي توانم به عنوان مثال نقل کنم ـ که واقعاً حسين (عليه السلام) در اين واقعه غوغا کرده و اين حقيقت را عملاً نشان داده است ـ ماجراي وهب نصراني و همسرش است. البته حسين (عليه السلام) در جاهاي متعددي همين معنا را نشان داده که چه دست گيري هايي که کرده است. اين تعبيري که از پيغمبر اکرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) راجع به امام حسين (عليه السلام) وارد شده است، بي جهت نيست؛
«إنَّ الحُسَيْنَ مِصْبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَةُ النَّجَاة»
امام حسين (عليه السلام) هم «ارائه طريق» مي کند و هم «ايصال به مطلوب» مي کند. پيغمبر هر دو مورد را مي گويد. «مصباح الهدي» يعني چراغي روشني بخش است و راه را از چاه تشخيص مي دهد، اما خودت بايد بروي. معناي «مصباح الهدي» اين است؛ چراغ راهنما است. معناي چراغ راهنما اين است که او راه را به تو نشان مي دهد، اما خودت بايد راه بروي. ولي «سفينة النجاة» ايصال به مطلوب است. اين همان دستگيري هايي است که حسين (عليه السلام) مي کند. «سفينة النجاة» يعني قايق نجات است. کار قايق نجات چيست؟ کارش اين است که تا ميبيند کسي دارد غرق مي شود، دست مياندازد و او را از مهلکه بيرون ميکشد. معناي سفينه نجات همين است. به کسي که در حال غرق شدن است، نمي گويد از آن طرف برو؛ بلکه دستش را مي گيرد و نجاتش مي دهد.
حماسه وهب و همسرش
جواني است که ظاهراً هفده روز از ازدواج او گذشته است؛ هم خودش، هم مادرش و هم همسرش، هر سه نصراني بودند و به دست حسين (عليه السلام) مسلمان ميشوند. روز عاشورا هم در کربلا هستند. اينها در بارگاه حسين (عليه السلام) نبودند؛ در گوشه اي براي خودشان خيمه زده اند و نشستهاند و دارند صحنه را تماشا مي کنند. اين جوان بلند مي شود که به ميدان برود؛ در تاريخ مي نويسند، مرحوم مجلسي (رضوان الله تعالي عليه) هم در بحارالأنوار دارد که همسرش مانع او مي شد و مي گفت من نمي گذارم بروي. هر چه مي گفت، همسرش اجازه نمي داد. از يک طرف مادرش اصرار مي کرد که برو، از آن طرف همسرش مي گويد نرو. سرانجام مصالحه بر اين شد که همسرش گفت با هم ميرويم پيش حسين (عليه السلام) و من حرف هايم را آنجا مي زنم؛ بعد اگر خواستي بروي، برو.
اين دو جوان نصراني که تازه اسلام آورده اند، مي روند نزد حسين (عليه السلام)؛ همسر وهب به امام حسين (عليه السلام) عرض مي کند يا ابن رسول الله، وهب مي خواهد به ميدان برود و من نمي گذارم؛ جهت آن هم اين است که شما دو چيز را بايد براي من ضمانت کنيد تا من بگذارم او به ميدان برود. اوّل اينکه، من يقين دارم اگر وهب برود، شهيد مي شود؛ شبهه اي هم ندارم؛ اما من در اين بيابان زن جواني هستم؛ شما ضمانت کنيد که بعد از اينکه او شهيد شد، من اجازه داشته باشم که بيايم پيش اين بي بي ها و خواهرتان باشم و سرپرستي در اين بيابان داشته باشم. دوم اين است که من يقين دارم وهب که شهيد شد، روز قيامت به بهشت مي رود؛ شما ضمانت کنيد که او تنها نرود و من را هم با خودش ببرد. مي نويسند:
«فَبَکَي الحُسَينُ (عليه السلام)». امام حسين (عليه السلام) شروع کرد به گريه کردن و فرمود هر دو مورد را من براي تو ضمانت مي کنم…
وهب به ميدان رفت و مقداري جنگيد؛ يک وقت همسرش ديد يک دست وهب از بدنش جدا شده است و با يک دست دارد مي جنگد؛ اين زن جوان عمود خيمه را برداشت و خودش به وسط ميدان آمد. وهب ديد عجبا! اين زن جوان آمده بين اين همه مرد؛ هرچه کرد که او برگردد، گفت من برنمي گردم. وهب گفت آخر چرا تو؟ تو که نمي گذاشتي من بيايم؟ همسرش گفت مگر نمي شنوي حسين چه مي گويد؟ مي گويد:
«وَا غُربَتاه، وَا قِلَّ?َ نَاصِراه، وَا وَحدَتَاه، هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ الله»…
آيت الله آقا مجتبي تهراني
منابع:
[۱] . بحارالأنوار ۹۱ ۹۶
[۲] سوره بقره، آيه ۴۵
[۳] الكافي ۲ ۵۰۷
[۴] البته اين مطالبي که مي گويم، همه اش مطابق با موازين و معارف و روايات ما است و حساب شده است.
[۵] ديگر بهتر از اين نمي توانستم مثالي بزنم که همگاني باشد. چاره اي هم جز بيان اين مثال نداشتم.
[۶] إن شاءالله که توضيحم رسا باشد. اين ها را گفتم تا براي اهل اين مباحث باقي بماند. اين ها را براي عموم نمي گويم؛ مي گذارم آن هايي که اهل آن هستند، بفهمند.
[۷] إرشادالقلوب ۱ ۷۷
[۸] سنن النسائي ۹ ۳۲۹
[۹] من سال گذشته درباره دست بلند کردن هنگام دعا مطالبي را گفتم و جهت آن را هم عرض کردم.