اهمیت دوستی اهل بیت علیهم السلام
دوستی با من و خاندانم با خون امتم آمیخته شده، از این رو است که آنها مرا بر پدران و مادران و بر خودشان ترجیح می دهند
1. دلیل دوستی: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: « حُبِّی و حُبُّ أهلِ بَیتی خَالِطٌ دِماءَ أُمَّتی مِنها یؤْثِرُونَنِی عَلی الآباءِ وَ عَلَی الأُمَّهاتِ وَ عَلَی أنفُسِهِمْ؛ 1 دوستی با من و خاندانم با خون امتم آمیخته شده، از این رو است که آنها مرا بر پدران و مادران و بر خودشان ترجیح می دهند.»
2. عنوان نامه عمل مؤمن: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: « عُنوانُ صَحِیفَةِ المُؤْمِنِ حُبُّ عَلَی بنِ ابی طالبٍ؛ 2 سر لوحة نامة اعمال هر مؤمنی، دوستی و محبت علی ابن ابی طالب علیه السلام است.»
پاداش دوستی اهل بیت علیهم السلام
1. ایمنی روز قیامت: عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قال: « مَنْ أحَبَّنا أهْلَ البَیتِ حَشَرَهُ اللهَ آمِناً یوْمَ الْقِیمَةِ؛ 3 هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت ایمن محشورش می کند.»
2. ایمنی در عقبه های هفتگانه مرگ: عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالً: « حُبِّی و حُبُّ أهلِ بَیتی نافِعٌ فِی سَبْعِ مَوَاطِنَ أهوَالُهُنَّ عَظِیمةٌ؛ عِندَ الوَفاةِ وَ فِی الْقَبْرِ و عِنْدَ النُّشُورِ و عِنْدَ الْکِتابِ وَ عِنْدَ الْحِسابِ وَ عِنْدَ الْمِیزانِ وَ عِنْدَ الصِّراطِ؛ 4 دوستی با من و اهل بیتم در هفت جایگاه که ترس از آن عظیم است سودمند خواهد بود؛ هنگام مردن، در قبر، هنگام برانگیخته شدن، هنگام تحویل گرفتن نامه اعمال، هنگام حساب رسی اعمال، هنگام سنجش اعمال و هنگام گذشتن از پل صراط.»
شیعه، یا دوست اهل بیت علیهم السلام
شخصی به امام حسن علیه السلام عرضه داشت: « من از شیعیان شما هستم.» حضرت فرمود: ای بندة خدا! اگر مطیع اوامر و نواهی ما هستی که راست گفته ای وگر نه به صرف ادعایت به گناهان خود افزوده ای، زیرا به چنین مقامی نرسیده ای پس ادعای آن را هم نباید بکنی. بنابراین مگو من شیعه شما هستم. بلکه بگو من از دوستان و محبین شما هستم و با دشمنان شما دشمن می باشم. در این صورت تو خوبی و به سوی خوبیها حرکت می کنی. 5 »
شفایابی در نتیجه دوستی اهل بیت علیهم السلام
مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله فرموده اند: « در دورانی که در بروجرد بودم یک مدت چشمانم کم نور شده بود و به شدت درد می کرد. تا این که روز عاشورا هنگامی که دسته های عزاداری در شهر به راه افتاده بودند، مقداری گِل از سر یکی از بچه های عزادار دسته ـ که به علامت عزاداری گل به سر مالیده بود ـ برداشتم و به چشم خود کشیدم و در نتیجه چشمانم دید و نور خود را بازیافت و دردش تمام شد.» 6
پی نوشت:
1) ملا محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، قم، انتشارات اسماعیلیان، بی تا، ج 16، ص 361.
2) همان، ج 27، ص 142، ج 39، ص 229.
3) همان، ج 27، ص 79.
4) شیخ صدوق، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1403 ق، ص 360؛ بحار الانوار، ج7، ص 248.
5) بحار الانوار، ج 65، ص 156.
6) سیمای فرزانگان، ص 190.