شعیان واقعی
شیعه علی علیه السلام
شيعه كه در لغت به معناي پيرو مي باشد، در اصطلاح به كساني گفته مي شود كه جانشيني پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله را حق اختصاصي خانواده رسالت مي دانند و در معارف اسلام پيرو مكتب اهل بيت عليهم السلام مي باشند. واژه شيعه در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله مطرح بود و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار به شيعه بودن شهرت داشتند...
اشاره
شيعه كه در لغت به معناي پيرو مي باشد، در اصطلاح به كساني گفته مي شود كه جانشيني پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله را حق اختصاصي خانواده رسالت مي دانند و در معارف اسلام پيرو مكتب اهل بيت عليهم السلام مي باشند.
واژه شيعه در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله مطرح بود و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار به شيعه بودن شهرت داشتند. (1)
از آنجا كه امام اوّل شيعيان علي عليه السلام بود، شيعه به نام شيعه علي عليه السلام معروف گشت و ريشه اصلي آن نيز كلماتي است كه به طور مكرر از رسول خداصلي الله عليه وآله رسيده است كه بارها لفظ "شيعَتُكَ يا عَلِيُّ" را به زبان جاري فرمود. آنچه پيش رو داريد، نگاهي است گذرا به شيعه و معنا و اوصاف آن از ديدگاه امير مؤمنان علي عليه السلام؛ البته قبل از كلمات مولا، مختصراً شيعه را در قرآن مورد بررسي قرار مي دهيم.
شيعه در قرآن
آياتي از قرآن بر شيعه تطبيق شده است،(2) از جمله آيه ذيل: "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أُوْلَل-ِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَ لِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ"؛(3) "به راستي كساني كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات [خدا هستند. پاداش آنها نزد پروردگارشان، باغهاي بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جاري است، هميشه در آن مي مانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند و اين [ مقام والا ]براي كسي است كه از پروردگارش بترسد."
در روايات متعددي كه منابع معروف اهل سنّت و همچنين در منابع معروف شيعه نقل شده، آيه "أُوْلَل-ِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ "(4) به علي عليه السلام و شيعيان او تفسير شده است.
"حاكم حسكاني نيشابوري" كه از دانشمندان معروف اهل سنّت در قرن پنجم هجري است، اين روايات را در كتاب معروفش به نام "شواهد التنزيل" با اسناد مختلف نقل نموده است كه تعداد آن به بيش از بيست روايت مي رسد. به عنوان نمونه، به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. "ابن عبّاس" مي گويد: وقتي كه آيه "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أُوْلَل-ِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ "؛(5) نازل شد، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به علي عليه السلام فرمود: "هُوَ اَنْتَ وَشِيعَتُكَ تَأْتِي اَنْتَ وَشِيعَتُكَ يَوْمَ الْقِيامَةِ راضِينَ مَرْضِيّينَ وَيَأْتِي عَدُوُّكَ غَضْباناً مُقْحَمينَ؛(6) منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد [عرصه محشر] مي شويد؛ در حالي كه هم شما [از خدا] راضي هستيد و هم خدا از شما راضي است و دشمنت وارد [محشر ]مي شود در حالي كه خشمگين و به زور به جهنّم مي رود." (7)
2. در حديث ديگري از "ابو برزه" آمده است كه وقتي پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله آيه "خَيْرُ الْبَرِيَّةِ" را قرائت كرد، فرمود: "هُمْ اَنْتَ وَشِيعَتُكَ يا عَلِيُّ وَمِيعادُ ما بَيْنِي وَبَيْنَكَ الْحَوْضُ؛(8) آنها تو و شيعيانت هستيد اي علي! و وعده گاه من و شما كنار حوض كوثر است."
3. از "جابر بن عبد اللّه انصاري" نقل شده است كه ما خدمت پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله كنار خانه خدا نشسته بوديم، علي عليه السلام به سوي ما آمد. هنگامي كه چشم پيامبرصلي الله عليه وآله به او افتاد، فرمود: "برادرم به سراغ شما مي آيد." سپس رو به كعبه كرد و فرمود: "وَرَبِّ هذِهِ الْبَنِيَّةِ اِنَّ هذا وَشِيعَتَهُ هُمُ الْفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ به خداي اين بنا (كعبه) قسم كه اين [مرد ]و شيعيانش در قيامت رستگارند."
سپس رو به سوي ما كرد و افزود:"به خدا سوگند! او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد و قيام او به فرمان خدا بيش از همه شماست و وفايش به عهد الهي از همه بيشتر است... ." جابر مي گويد: در اينجا خداوند آيه "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ... هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ "؛(9) را نازل فرمود و از آن به بعد هنگامي كه علي عليه السلام مي آمد، ياران محمدصلي الله عليه وآله مي گفتند: بهترين مخلوق خدا بعد از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله آمد." (10)
همين مضمون از ابن حجر در "صواعق"(11)، محمد شبلنجي در "نور الابصار"(12) و جلال الدين سيوطي در "دُر المنثور"(13) نقل شده است.
بسياري ديگر از دانشمندان اهل سنت نيز اين روايات را در كتب خود نقل كرده اند، از جمله خطيب خوارزمي در "مناقب"، ابو نعيم اصفهاني در "كفاية الخصام"، طبري در تفسير خود، ابن صباغ مالكي در "فصول المهمّة" و شوكاني در "فتح الغدير".(14)
با توجّه به ارزش و منزلت شيعه علي عليه السلام خوب است و چهره واقعي شيعه علي عليه السلام را از زبان خود مولا بشنويم.
شيعه آبروي اسلام
پيامبرصلي الله عليه وآله بارها فرمود كه پيروان من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند و تنها گروه ناجيه شيعيان علي عليه السلام هستند. آري، اين شيعه بوده است كه با پيروي از امامان خويش از صدر اسلام تا امروز براي حفظ اسلام اصيل كه در تشيّع تبلور يافته، فداكاريهاي فراوان نموده و رنجهاي بي شمار را تحمّل كرده است، تا آنجا كه در قرن بيست و يكم و در اوج پيشرفتهاي علمي و صنعتي، جهان تشنه شناخت معارف شيعه و مكتب آن است و به خاطر اين عظمت است كه علي عليه السلام فرمود: "أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ عِزّاً وَعِزُّ الْإِسْلاَمِ الشِّيعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ دِعَامَةً وَدِعَامَةُ الْإِسْلاَمِ الشِّيعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ ذِرْوَةً وَذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ الشِّيعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَيِّداً وَسَيِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّيعَةِ أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ شَرَفاً وَشَرَفُ الْإِسْلاَمِ الشِّيعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ إِمَاماً وَإِمَامُ الْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْكُنُهَا الشِّيعَةُ؛(15) بيدار باشيد! آگاه باشيد! به راستي هر چيزي را عزتي است و عزت اسلام شيعه است. آگاه باشيد! براي هر چيزي ركني است و ركن اسلام شيعه است. براي هر چيزي علوّ و برتري است و برتري اسلام شيعه است. بيدار باشيد! براي هر چيزي آقا و سروري است و سيد مجالس، مجالس شيعه است. آگاه باشيد! براي هر چيزي آبرويي است و آبروي اسلام شيعه است. بيدار باشيد! براي هر چيزي پيشوايي است و پيشواي زمين آن سرزميني است كه شيعه در آن زندگي مي كند."
راستي كه اين همه عظمت جز بر قامت راستين شيعه نزيبد و جز بر پيروان راستين علي عليه السلام بر ديگران منطبق نشود. اينجاست كه مسئوليت شيعه بودن صد چندان مي شود. مبادا كسي ادّعاي شيعه گري داشته باشد و باعث عزّت و آبروي اسلام نباشد! به اين جهت، ضروري مي نمايد كه به دنبال اوصاف شيعيان واقعي برويم و آنها را بشناسيم و در خود ايجاد نماييم.
اوصاف شيعيان علي عليه السلام
علي عليه السلام اگر آن چنان ازشيعه تعريف و تمجيد مي كند، اوصاف دقيق آنان را نيز بيان مي نمايد تا هر كسي ادّعاي شيعه بودن و پيرو علي عليه السلام بودن را نداشته باشد. برخي از اوصاف و ويژگيهايي كه يك شيعه واقعي بايد دارا باشد عبارتند از:
1. حلم و علم و عمل
علي عليه السلام مي فرمايد: "شِيعَتِي وَاللَّهِ الْحُلَمَاءُ الْعُلَمَاءُ بِاللَّهِ وَدِينِهِ الْعَامِلُونَ بِطَاعَتِهِ وَأَمْرِهِ الْمُهْتَدُونَ بِحُبِّهِ أَنْضَاءُ عِبَادَةٍ أَحْلاَسُ زَهَادَةٍ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ التَّهَجُّدِ عُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الذِّكْرِ خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الطَّوَي تُعْرَفُ الرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ وَالرَّهْبَانِيَّةُ فِي سَمْتِهِمْ مَصَابِيحُ كُلِّ ظُلْمَةٍ... إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَإِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا أُولَئِكَ شِيعَتِيَ الْأَطْيَبُونَ وَإِخْوَانِيَ الْأَكْرَمُونَ أَلاَ هَاهْ شَوْقاً إِلَيْهِمْ؛(16) شيعه من به خدا سوگند! بردبارند، داناي به خدا و دين اند، مطيع امر خدا هستند، هدايت يافتگان به محبّت الهي هستند، تشنه عبادت و ملازم زهد هستند، از شب بيداري چهره زرد دارند، از اثر گريه چشمهاي فرو رفته و لبهاي گويا به ذكر خدا و شكمهاي خالي به خاطر گرسنگي دارند، خدايي بودن در چهره هاي آنها و رهبانيت در روششان شناخته مي شود، چراغهاي هر تاريكي هستند... اگر آشكار باشند، شناخته نمي شوند (خودنمايي نمي كنند) و اگر غايب باشند، مفقود نيستند (همه به آنها توجه دارند). آنها شيعيان [راستين و] پاكيزه و برادران گرامي من هستند. آه! چقدر شوق [ديدار] آنها را دارم!"
2. ولايتمداري
شيعيان هر جا باشند، بر محور ولايت و محبّت اهل بيت عليهم السلام با هم مي جوشند و در راه احياي امر اهل بيت عليهم السلام تلاش مي كنند و از حمايت همديگر غافل نمي شوند. علي عليه السلام در اين باره فرمود: "شِيعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلاَيَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِي مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِي إِحْيَاءِ أَمْرِنَا الَّذِينَ إِنْ غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا وَإِنْ رَضُوا لَمْ يُسْرِفُوا بَرَكَةٌ عَلَي مَنْ جَاوَرُوا سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا؛(17) شيعيان ما بر محور ولايت ما [به همديگر] بذل و بخشش مي كنند، همديگر را در مسير محبّت ما دوست مي دارند، و براي زنده نمودن امر [و ولايت ]ما [اجتماع مي كنند و] به ديدار يكديگر مي روند؛ كساني كه اگر غضب كنند، ستم نمي كنند و اگر خشنود شوند، اسراف و زياده روي نمي كنند و بركت بر همسايگان خود و سلامتي [و آرامش ] براي همراهان خويش اند."
3. عرفان و فضل
شيعه اگر به اهل بيت عليهم السلام محبّت و عشق مي ورزد، از سر آگاهي است؛ چرا كه به خدا آگاهي دارند و از اوامر او با خبرند و اين خداوند است كه در قرآن دستور به محبّت اهل بيت عليهم السلام داده است. شيعه غرق در جلال و جمال الهي است و عارف واقعي و سالك حقيقي كوي دوست مي باشد؛ "شيعه يعني مي عشقي زخدا نوشيدن".
علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد: "شِيعَتُنَا هُمُ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهْلُ الْفَضَائِلِ النَّاطِقُونَ بِالصَّوَابِ مَأْكُولُهُمُ الْقُوتُ وَمَلْبَسُهُمُ الْاِقْتِصَادُ وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ... تَحْسَبُهُمْ مَرْضَي وَقَدْ خُولِطُوا وَمَا هُمْ بِذَلِكَ بَلْ خَامَرَهُمْ مِنْ عَظَمَةِ رَبِّهِمْ وَشِدَّةِ سُلْطَانِهِ مَا طَاشَتْ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَذَهَلَتْ مِنْهُ عُقُولُهُمْ فَإِذَا اشْتَاقُوا مِنْ ذَلِكَ بَادَرُوا إِلَي اللَّهِ تَعَالَي بِالْأَعْمَالِ الزَّكِيَّةِ لاَ يَرْضَوْنَ لَهُ بِالْقَلِيلِ وَلاَ يَسْتَكْثِرُونَ لَهُ الْجَزِيلَ؛(18) شيعيان ما عارف به خدا، عمل كننده به امر خدا، داراي فضيلتها، و گويندگان به حقّ و صواب هستند. غذايشان قوت [لا يموت ] و لباسشان متوسط و راه رفتنشان با تواضع [و فروتني ] است... آنها را بيمار و ديوانه مي پنداري و حال آنكه چنان نيستند، بلكه خماري (خاموشي و سكوت) آنها از [درك ] عظمت پروردگارشان و شدّت سلطنت الهي است كه در دلشان به وجود آمده و عقولشان از آن عظمت متحيّر شده است. پس هر گاه مشتاق الهي شوند، به سوي خداي بلند مرتبه با اعمال پاكيزه سرعت مي گيرند. براي خدا به [اعمال ]كم راضي نمي شوند و [اعمال ] زياد را براي خدا فراوان نمي شمارند."
محمد بن حنفيّه مي گويد: وقتي كه علي عليه السلام بعد از جنگ جمل وارد بصره شد، احنف بن قيس او را دعوت كرد و غذا براي او آماده نمود. پس آن گاه دنبال آن حضرت و اصحابش فرستاد. حضرت آمدند و فرمودند: احنف! ياران [و شيعيان ]مرا فرا بخوانيد! "فَدَخَلَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالٍ فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَيْسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الَّذِي نَزَلَ بِهِمْ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لاَ يَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَحَبَّ أَقْوَاماً تَنَسَّكُوا لَهُ فِي دَارِ الدُّنْيَا تَنَسُّكَ مَنْ هَجَمَ عَلَي مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُشَاهِدُوهَا فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَي مَجْهُودِهَا؛(19) پس گروهي با فروتني بر او داخل شدند كه مانند مَشك خشكيده بودند. احنف گفت: اي امير مؤمنان! چه بر ياران تو نازل شده است [كه اين گونه لاغراندام اند]؟ آيا به خاطر كمي غذاست يا ترس از جنگ؟ حضرت كه صلوات خدا بر او باد فرمود: نه [هيچ يك از آنها نيست ]اي احنف! [بلكه بايد گفت:] به راستي خداوند سبحان دوست مي دارد گروهي را كه [زهد مي ورزند و] خدا را در دنيا مي پرستند؛ همچون [زهد و] عبادت كساني كه علم به نزديكي قيامت بر آنها هجوم آورده و آنها نفسشان را بر تلاش براي قيامت قبل از مشاهده قيامت وادار مي كنند."
اينكه از شيعه فقط نام بدانيم بد است
ما نمك گير چنين لقمه بمانيم بد است
شيعه يعني كفن سرخ بلا پوشيدن
شيعه يعني مي عشقي ز خدا نوشيدن
4. حُسْن ظاهر و باطن
شيعه هم ظاهر آراسته دارد و هم باطن زيبا و پاكيزه. علي عليه السلام در اين باب مي فرمايد: "شِيعَتُنا كَالْاُتْرُجَّةِ طَيِّبٌ رِيحُها حَسَنٌ ظاهِرُها وَباطِنُها؛(20) شيعيان ما مانند ترنج هستند كه بوي خوش دارد و ظاهر و باطنش نيكوست."
نقش علما در حفظ شيعه
شيعه با اوصاف پيش گفته عزّت و شرف و آبروي اسلام، و نگه دارنده آن است. به اين جهت، بايد از شيعيان در تمام جهات محافظت شود؛ هم از جان و مالشان و هم از انديشه و اعتقادشان و همين از ضعف و ناتواني و جهل و ناداني آنان جلوگيري مي كند. اين مهمّ را امامان معصوم عليهم السلام در دوران حضورشان به خوبي انجام دادند و با تقيّه و پنهانكاري و حتّي با تحمّل زندان و شكنجه و تألّمات روحي و يا پذيرش صلح تحميلي و... شيعيان را محافظت نمودند.
در دوران غيبت اين امر مهمّ به عهده علما و مراجع عظام قرار داده شده است كه با رهبري و هدايتگري و نظارت بر اعمال و رفتار آنان و با تدبير خردمندانه از تمام جهات شيعيان را محافظت كنند.
امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد: "عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَعَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَي ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَعَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَشِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ أَلاَ فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَالتُّرْكَ وَالْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ؛(21) دانشمندان شيعيان ما مرزداران حدود و ثغوري هستند كه شيطان و عفريتهاي او [صف كشي كرده و] متولي آن حدود هستند، و اين علما از خروج شياطين بر ضعفاي شيعه و از اينكه سپاه شياطين و پيروان ناصب او از آن حدود [حمله كنند و] بر آنها مسلّط شوند، ممانعت مي كنند. آگاه باشيد! هر كس از شيعيان ما خود را به اين امر خطير موظّف نمايد، هزار مرتبه از كساني كه با روميان و تركان و خزر(22) جهاد مي كنند، برتر است؛ زيرا عالم از دين دوستان [و شيعيان ] ما دفاع مي كند و رزمندگان از جان شيعيان دفاع مي نمايند."
و با توجّه به اين وظيفه خطير علماي شيعه در حفظ شيعيان است كه امير و مولاي شيعيان علي عليه السلام مي فرمايد: "مَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا عَالِماً بِشَرِيعَتِنَا فَأَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَي نُورِ الْعِلْمِ الَّذِي حَبَوْنَاهُ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَعَلَي رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ يُضِي ءُ لِأَهْلِ جَمِيعِ تِلْكَ الْعَرَصَاتِ...؛ (23) از شيعيان هر كه به آيين ما آگاه باشد و شيعيان ناتوان ما را از تاريكي جهل به نور دانش - كه ما به او بخشيده ايم - درآورد، روز قيامت با تاجي از نور بر سر - كه به تمام اهل محشر نور مي بخشد - وارد مي شود... ."
پاداش شيعيان
قطعاً شيعه با آن فضايلي كه در دنيا دارد، از جايگاه رفيع و مقام بلند اخروي برخوردار است كه در كلمات امامان معصوم عليهم السلام بيان شده است. در اينجا فقط به روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله خطاب به علي عليه السلام درباره پاداش شيعيان اشاره مي كنيم: از جابر بن عبد اللّه انصاري نقل شده است كه: روزي خدمت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله بودم، صورت مبارك خود را به جانب علي عليه السلام كرد و آن گاه فرمود: اي ابوالحسن! آيا به تو مژده ندهم؟ عرض كرد: آري يا رسول اللّه! فرمود: اين جبرئيل است و از جانب خدا خبر مي دهد كه "قَدْ أَعْطَي شِيعَتَكَ وَمُحِبِّيكَ تِسْعَ خِصَالٍ الرِّفْقَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْأُنْسَ عِنْدَ الْوَحْشَةِ وَالنُّورَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ وَالْأَمْنَ عِنْدَ الْفَزَعِ وَالْقِسْطَ عِنْدَ الْمِيزَانِ وَالْجَوَازَ عَلَي الصِّرَاطِ وَدُخُولَ الْجَنَّةِ قَبْلَ سَائِرِ النَّاسِ وَنُورُهُمْ يَسْعي بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمانِهِمْ؛(24) [خداوند ]به شيعيان و دوستان تو هفت خصلت عطا كرده است: 1. مدارا در وقت مردن؛ 2. آرامش در موقع وحشت [در عالم قبر]؛ 3. نور در وقت تاريكي [قبر]؛ 4. آسايش به هنگام بيم و هراس؛ 5. عدل و داد در وقت سنجش عمل؛ 6. عبور از [پل ] صراط؛ 7. ورود به بهشت پيش از ديگر مردم، درحالي كه نورشان پيش رو و سمت راستشان [به سرعت ] حركت مي كند."
پی نوشت :
1) شيعه در اسلام، علّامه سيد محمد حسين طباطبايي، قم، دار التبليغ، صص 4 - 5؛ حاضر العالم الاسلامي، ص 188.
2) مانند: واقعه / 10 - 11: "وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ * أُوْلَل-ِكَ الْمُقَرَّبُونَ " و صافات / 83: "وَاِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَاِبْراهِيمَ".
3) بيّنة/ 7 - 8.
4) همان / 7.
5) همان.
6) شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج 2، ص 357، ح 1126، بنا به نقل از: تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1370 ش، ج 27، ص 211.
7) در برخي از نسخه هاي حديث "مُقمَحِين" آمده كه به معناي بالا نگه داشتن سر به وسيله غل و زنجير مي باشد.
8) شواهد التنزيل، ج 2، ص 359، ح 1130.
9) بينه/7.
10) شواهد التنزيل، ج 2، ص 362، ح 1139.
11) الصواعق المحرقة، ص 96.
12) نور الابصار، ص 70 و ص 101.
13) در المنثور، ج 6، ص 379.
14) ر.ك: تفسير نمونه، ج 27، ص 213.
15) بحارالأنوار، ج 65، ص 80.
16) الامالي، طوسي، ص 576، ح 1189، به نقل از: ميزان الحكمة، ج 4، ص 1539، ح 9941.
17) الكافي، كليني، ج 2، ص 236، ح 24، به نقل از: ميزان الحكمة، ج 4، ص 1539، ح 9942.
18) مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري، ج 8، ص 313، ح 9530، به نقل از: ميزان الحكمة، ج 4، ص 1540، ح 9945.
19) الامالي، طوسي، ص 576، ح 1189، به نقل از: اهل البيت في الكتاب والسنّة، محمدي ري شهري، قم، دار الحديث، ص 246، ح 540.
20) غرر الحكم، عبد الواحد آمدي، ترجمه محمدعلي انصاري، ص 451.
21) بحار الانوار، ج 2، ص 5.
22) خزر بنابه گفته دهخدا نام ولايتي است در توران كه از شرق درياي خزر شروع مي شود و از شمال و مغرب آن مي گذرد كه در واقع به حاشيه شرق و شمال غربي درياي خزر اطلاق مي شود و شهرها و ولايت اين منطقه و اهالي و ساكنين آنجا را خزر گويند و نام درياي خزر از نام اين مرز و بوم و مردمان اقتباس شده و اين مردمان در زمان خلفا بسيار با نفوذ بوده اند. ر.ك: فرهنگ دهخدا، ج 21، ص 514.
23) المحجّة البيضاء، فيض كاشاني، تهران، چاپ خانه صدوق، ج 1، ص 9؛ ر.ك: الحكم الزاهرة، ج 1، ص 470، ح 1283.
24) بحار الانوار، ج 68، ص 9، ح 4؛ ميزان الحكمة، ج 4، ص 1544، ح 9977؛ الخصال، صدوق، ج 2، ص 402.