دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۱۱
غضب الهی در پیِ عمل نکردن به وظایف
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن، اظهار نیاز کردن و تقاضا کردن حاجات خویش به پروردگار است. البته عرض شد که حاجات یا طلب نفع باشد و یا دفع ضرر، ولی نعوذبالله تقاضای ضرر برای خود و دیگران چه در امور دنیوی و چه اخروی نباشد. به این مناسبت بحث در دعای خیر بود که آیا دعا کردن شخص منحرف جایز است یا نه؟ بیان شد که منحرفین بر دو گونه هستند؛ یا کسانی که استضعاف فکری و فرهنگی دارند و به انحراف کشیده شدهاند، که دعا کردن برای آنها اشکالی ندارد و حتّی برای هدایتشان و اینکه انسان عملاً وارد شود تا از آنها دستگیری کند، بسیار کار ممدوحی است. امّا نمونههایی که معاند هستند دعا کردن برای آنها جایز نیست، یعنی بیفایده و لغو است.
سرآمد ادعیه، طلب آمرزش
در اینجا میخواستم نکتهای را در مورد منحرفینی که معاند نیستند متذکّر شوم. عرض شد، دعا کردن برای این اشخاص جایز است و اشکالی ندارد. در اینجا ما دعای خیرِ معنوی و مادّی داریم. در معنویها آنکه سرآمدِ خیرات و مبرّات است دعا برای آمرزش است. لذا در باب دعا داریم که وقتی انسان میخواهد دعا و طلب حاجت کند ابتدا استغفار کند یعنی از خدا تقاضای مغفرت کند. این بالاترین دعا است. انسان برای خودش طلب مغفرت کند.
طلب مغفرت برای منحرف مستضعف
در اینجا سؤال میشود که آیا جایز است برای منحرفِ مستضعف استغفار کنیم یا نه؟ دقّت کنید! فرض بفرمایید، کفّار و مشرکینی که انحراف اعتقادی دارند و مستضعف هم هستند، امّا معاند و مغرض نیستند بلکه در محیط و منطقهای بودهاند که از نظر اعتقادی به انحراف کشیده شدهاند. در این شرایط اگر انسانی دستش را بگیرد و هدایتش کند چه بسا از اعتقادات باطلش دست بکشد. حالا چون دعا کردن خیر است آیا جایز است که برای او طلب مغفرت کنیم یا نه؟ جوابش منفی است. این دعا را تا وقتی که به صراط مستقیم نیامده است نباید برایش کرد.
بیمعنا بودن غفران برای منحرف
چون غفران برای منحرف، مشرک و کافر معنا ندارد. البته این غیر از طلب هدایت است. اینکه بگوییم: «أَللَّهُمَ اهْدِ»، خدایا! فلانی را هدایت کن، غیر از «اللَّهُمَ اغْفِرْ لَه» است. اینها دو تا است. «أَللَّهُمَ اهْدِ» یعنی، خدایا! به راه راست هدایتش کن. امّا «اللَّهُمَ اغْفِرْ لَه» معنایش این است که گناهانش را بیامرز؛ یعنی با وجود انحراف و شرک و کفر، او را بیامرز! اصلاً غفران نسبت به آنها معنا ندارد.
لذا خواستم این را تذکّر بدهم که وقتی میگوییم، دعا کردنِ مستضعف اشکال ندارد، منظور ما هر دعایی نیست، بلکه یک دعا را استثناء میکند و آن طلب مغفرت است. چون با بودن آن شخص در مسیر انحرافی مثل شرک و کفر و... اینکه از خدا بخواهیم تا از گناهش درگذرد، معنا ندارد.
دعا و دعوت، ابزار انبیا
هدایت خیلی چیز خوبی است و حتّی عرض شد که گاهی هم لازم است. اصلاً انبیا برای دستگیری همین اشخاص آمدند؛ هم برای هدایتشان دعا میکردند و هم آنها را به هدایت دعوت میکردند. انبیا دو کار انجام میدادند؛ یکی دعا و دیگری دعوت. بنابراین در آن بخش از بحثی که کردم این تذکّر را نداده بودم.
تذکّر دوّم؛ راجع به منحرفین مطرح شد که اگر مستضعف باشد دعا و دعوت کردن اشکال ندارد ولی اگر معاند باشد اینطور نیست. اول این روایتی را میخوانم و بعد سراغ مطلبی میروم که اساسی است و چه بسا در بحث دعا برای غیر، ممکن است مبتلا به هم واقع شود.
غضب الهی در مورد مردم
روایت از پیغمبراکرم است: «قال رسولالله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم): يَأتي عَلَى النّاس زَمانٌ يَدعُو فيهِ المُؤمِن لِلعامَّة»؛ زمانی میآید که مؤمن برای مردم دعا میکند، برای غیر، عامّه را بیان میکند و شخص خاصّی مطرح نیست بلکه عمومی است، «فَيَقُولُ الله تَعالى: أُدعُ لِخاصَّةِ نَفسِك»؛ خدا میگوید تو برای خودت دعا کن و به دیگران کاری نداشته باش. در حالی که دعا برای غیر خیلی فضیلت دارد.[2] خلاصه اینجا خدا میگوید: «أُدعُ لِخاصَّةِ نَفسِك»؛ به آنها کاری نداشته باش و برای خودت دعا کن، «أَستَجِبُ لَك»؛ برای خودت دعا کن و من هم جوابت را میدهم و مستجاب میکنم، «فَأَمّا العامَّة فَإِنّي عَلَيهِم ساخِط»؛[3] امّا من از این مردم خشمگین میشوم. چرا؟
دعا در مقابل جامعۀ فاسد
اینجا یک بحث علمی است. در اینجا به سند روایت کاری ندارم، بلکه فقط میخواهم ببینم که این متن با معارف ما سازگار است یا نه؟ جوّ حاکم بر جامعهای، فساد باشد و افراد آن جامعه درصدد اصلاح نباشند بلکه محکوم به همان جوّ فاسد باشند که به تعبیر ساده، معروف، منکر شده و منکر، معروف؛ در اینجا میگویند برای این جامعه دعا نکنید.
نمیخواهم وارد بحث دیگری بشوم، امّا در باب امر به معروف و نهی از منکر روایات متعدّد داریم که خداوند خاصّه را به بدکاریهای عامّه و همچنین برعکس، عامّه را به بدکاریهای خاصّه مؤاخذه میکند. من کلیّت بحث را میگویم و آنها که اهل تحقیق هستند پیگیری کنند.
وظایف متقابل عوام و خواصّ
روایات متعدّد داریم. یعنی اگر جوّ حاکم، جوّ فاسد باشد ولی در این جامعه افراد متدیّنی که به آنها خاصّه میگوییم هم هستند، خدا به چنین جامعهای غضب میکند و خشمگین میشود. چرا؟ چون به وظایفشان عمل نکردند. وظایف چه بود؟ نهی از منکر بود. این هر دو را در روایت داریم؛ یعنی آنجایی که خاصّه، نهی از منکر نکردند و عامّۀ جامعه بر آن فساد، حاکم شد و آنجایی که عامّه دیدند خاصّه منحرف شدهاند و نهی از منکر نکردند؛ اینجاست که خداوند نسبت به این جامعه خشمگین میشود. این را بدانید، که تمام مطالبی که میگویم از آیات و روایات است، چون اگر بخواهم از خودم بگویم از بحث اصلی منحرف شدهام.
غضب خداوند در عمل نکردن به وظایف
چون عامّه و خاصّه به وظائفشان عمل نکردند، لذا جوّ حاکم بر جامعه فساد شده است. اینجا میگوید: وقتی که مؤمن برای عامّۀ مردم دعا میکند، خدا میگوید: برای خودت دعا کن و من هم مستجابش میکنم، جوابت را میدهم و حاجتت را برآورده میکنم، امّا به عامّه کاری نداشته باش. چرا؟ چون اینها به وظیفهشان عمل نکردند و من نسبت به آنها خشمگین هستم. این روایت از نظر متن با آنچه که ما در معارفمان داریم همسو است. روایات زیادی داریم.
روایت: عذاب سراسری!
در روایتی از امامصادق(علیهالسّلام) است: «مَا أَقَرَّ قَوْمٌ بِالْمُنْكَرِ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ لَا يُغَيِّرُونَهُ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَعُمَّهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِقَابٍ مِنْ عِنْدِهِ»؛[4] یک عذاب سراسری را مطرح میکند. روایت دیگری است: «إِنَّ الله لا يُعَذِّبُ العامَة بِعَمَلِ الخاصَّة، حَتَّى تَكونَ العامَّةَ تَستَطيع تُغَيِّر عَلَى الخاصَّة، فَإِذا لَم تُغَيِّر العامَّةَ عَلى الخاصَّة عَذَّبَ الله العامَّة والخاصَّة».[5]
امر به منکر و نهی از معروف!
در روایت دیگری میگوید: شخصی خدمت پیغمبراکرم آمد و عرض کرد: یا رسولالله! چه چیزی عندالله، ابغضِ اعمال است؟ اول حضرت فرمودند: شرک بالله. گفت: بعد از آن چه؟ حضرت فرمودند: قطع رحم. گفت: بعد از آن چه؟ وقتی این را گفت حضرت فرمودند: امر به منکر و نهی از معروف مبغوضترین چیزها است.
منکر، منکر بودنش را از دست میدهد
میخواستم این را عرض کنم، خدا نکند که جامعهای به جوّی که گفتم مبتلا شود. یعنی جوّ ِ حاکمِ بر جامعه جوّ ِ فاسد و فساد باشد که منکر، منکر بودنش را از دست بدهد، به طوری که به حسب ظاهر، حتّی خاصّه هم جرأت نداشته باشند تا نهی از منکر کنند.[6]
ریشۀ جامعۀ فاسد
در جامعه مسلمان هستند، محاسن هم دارند، ظاهرالصلاح هم هستند و وقتی هم که ذکر میگویند کذا و کذا است امّا همین افراد با منکر که برخورد میکنند، اهمیّتی نمیدهند و هیچ توجّهی نمیکنند. در مقابل خدا هم دعای این آدمها را مستجاب نمیکند و عذاب نازل میشود.
لذا میخواستم این را عرض کنم؛ ما با چیزهایی در معارفمان برخورد میکنیم که میگوید: مسئله، تنها شرک و کفر و انحراف نیست، بلکه همین انحرافهایی که در جوامع اسلامی میبینیم، اگر جوری باشد که جوّساز شده باشد و جوّ فاسد بر جامعه حاکم شود، همین موجب میشود که دعا در حق اینها مستجاب نشود. خیال نکنید، صرف اینکه شهادتین گفت و بعد در جامعه هر کاری خواست بکند و هر بساطی خواست راه بیندازد دیگر ارزشی ندارد. مکرّر بیان کردم که انسان باید برود و دین پیدا کند. دینی که تمام اعمالش مطابق با دستورات الهیّه باشد.
بازگشت به صدر اسلام
این را بدانید که اگر جامعه ما و هر جامعۀ اسلامیای به اینجا برسد که معروف، منکر و منکر، معروف شود، همان مسائلی که در صدر اسلام برای مسلمین پیش آمد، در زمان ما هم پیش میآید. مسئلۀ امامحسین(علیهالسّلام) و صحنههایی که پیش آمد مسئلۀ کوچکی نبود.
آزاده بودن
زمانی گفتم که صرف نظر از دین باید آزاده هم بود. همان که خود امامحسین گفت: «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم»؛ دین نداری لااقل آدم باش، بشر باش، انسان باش. انسان چه دارد؟ فطریاتی دارد. موقعی که رفتند تا به خیمهها حمله کنند، این را گفت: «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم»؛ های های گریه میکرد و این را میگفت. اقلاً شرف داشته باشید، به زن و بچّۀ من چه کار دارید؟ چه شد که اینها مسخ شدند؟
دو پرده از نمایش کربلا
دو صحنه در کربلا واقعاً تکان دهنده است که این دو صحنه شبیه هم هستند. یک؛ صحنهای که علیاصغر را آورد و فرزند شیرخوارهاش را بر روی دست کشتند. خیلی خباثت میخواهد. آنها از درندههای بیابان بدتر بودند. صحنۀ دوم نظیر همین است، که او هم بچّه و در دامن امامحسین است. امامحسین بر روی زمین افتاده. یکوقت دید که برادرزادهاش، بچّۀ ده، دوازده ساله از خیمهها بیرون زده است و به سمت گودال قتلگاه میآید. وقتی چشمش افتاد، صدا زد: «احْبِسِيهِ يَا أُخْتِي»؛ خواهرم! بگیرش و نگذار جلو بیاید. مینویسند: حضرتزینب آمد. هر چه کرد، نشد. گفت: «وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي»؛ به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم. خودش را از دست حضرت زینب جدا کرد. امّا موقعی رسید که دید آن خبیث شمشیر را بالا آورده است و میخواهد به سمت امامحسین بیاورد. وقتی چشمش به این صحنه افتاد گفت: «وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي؟»؛ ای خبیث! میخواهی عمویم را بکشی؟ دو دست کوچکش را سپر قرار داد. آن خبیث شمشیر را فرود آورد و دست این بچّه را قطع کرد. صدایش بلند شد، «يَا أُمَّتَاهْ»...
[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. برای دیگران هر چه بخواهد، چند برابر به خودش میدهند. اینها را چون بحث کردم دیگر تکرار نمیکنم.
[3]. کنزالعمال، ج11، ص191
[4].بحار الأنوار، ج97، ص 78
[5].کنزالعمال، ج3، ص65
[6]. البته تکلیف شرعی غیر از اینها است