دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۲۱
سخن شيطان: اگر خدا ميخواست، ميداد!
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود و اينكه در ماه مبارك رمضان، تلاوت آيات قرآني و دعاي به خير كردن براي خود و ديگران، چه دنيوي و چه اخروي در معارف ما آمده است و به آن ترغيب شده است. در جلسة گذشته عرض كردم كه بين مسئلة قلّت دعا و كثرت بلا رابطهاي است و روايت آن را هم خواندم كه از پيغمبراكرم بود: «اِذا قَلَّ الدُّعاء نَزَلَ البَلاء».[2] به اين مناسبت در اين مسئله كه در روايات داشتيم وارد شدم.
انسان نبايد خالق را به مخلوق قياس كند. قانون كلّياي داريم كه در روايات ما هم مطرح است كه در جلسة گذشته هم خواندم؛ اين است كه خداوند خوش ندارد و اينكه مورد سخط هم هست كه اگر محتاج شدم و گره به كارم افتاد، ابتدا سراغ مخلوقي مثل خودم بروم؛ بلكه عكس آن است، دوست دارد كه اوّل به سراغ او بروي.
چرا خدا عنايت نميكند؟
در اينجا مطلبي را طرح ميكنم و بعد وارد مطلب دوّم ميشوم و آن اينكه خيلي به خدا ميگوييم: شما فرموديد كه وقتي گرفتاري برايت پيش آمد و حاجت داشتي اوّل پيش من بيا، چون من از اين كار لذّت ميبرم و دعا را مستجاب ميكنم. حالا كه در خانة خدا رفتيم و گفتيم: خدايا! ما اين گرفتاري و حاجت را داريم، امّا عنايت و مرحمت نفرمودند.
پافشاري مخلوقات براي بازكردن گره
در نهاد انسان اين وجود دارد كه با يك درخواست و به تعبيري عدم جوابگويي اينطور نيست كه به طور كلّي سرخورده شود. در مخلوقات ميبينيم كه در اين مواقع پافشاري و اصرار ميكنند. حال ما اينطور نيستيم؟ اگر گرهاي به كارمان افتاده و يقين داريم كه باز كردن گره از دست كسي ساخته است و ميتواند كارمان را راه بياندازد، پافشاري و تكرار ميكنم تا به مقصدم برسم. سؤال: يك دفعه كه به او گفتم و گره را باز نكرد، آيا سرم را مياندازم پائين و ميروم؟ اصلاً و ابداً اينطور نيست، بلكه اين در نهاد ما است.
نه برو و نه اصرار بكن!
در باب خدا، هم همين روش صدق ميكند. همانطور كه خدا در ابتدا براي بندهاش، مراجعه كردن به مخلوق را دوست ندارد و ميگويد بايد سراغ من بيايي، همانطور هم اصرار كردن در مقابل مخلوق را دوست ندارد؛ يعني اينكه سراغ مخلوقي بروي و بعد هم مرتّب اصرار كني. اصل رفتن و پافشاري بعدش را بدش ميآيد.[3] عكس نسبت به خودش كه مراجعه به خودش را دوست دارد و هر چه اصرار و پافشاري كني بيشتر خوشش ميآيد.
خدا دوست ندارد!
اصلاً در روايت داريم كه خدا ميگويد من از صداي آن عبد خوشم ميآيد. بايد عرض كنم كه خدا به وقتش ميدهد و در اجابت بندگانش دقيق و حساب شده عمل ميكند. روايت از امام صادق(صلواتاللهعليه) است: «قَالَ(عليهالسّلام) إِنَ اللَّهَ كَرِهَ إِلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْمَسْأَلَةِ»؛ خدا، پافشاري مردم در خواهششان از يكديگر را خوش نميدارد. «كَرِهَ» يعني بدش ميآيد، «وَ أَحَبَّ ذَلِكَ لِنَفْسِهِ»؛ اين را براي خودش دوست ميدارد؛ كه وقتي به محضر او رفتي مرتّب اصرار كني، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ»؛[4] خداوند دوست ميدارد كه از آنچه در نزد خدا است، درخواست و مطالبه كني.
همه چيز دست خداست
در اينجا بايد «مَا عِنْدَهُ»؛ را توضيح بدهم. عرض كردم كه مراجعه را خوشش ميآيد و دوست دارد. امّا اينجا دارد: «مَا عِنْدَهُ»؛ آنچه كه در نزد خدا است. مراد آنچه كه در يد قدرت حق است؛ يعني آنچه كه در دستِ قدرت الهي است؛ كه هرطور اراده كند، ميتواند عمل كند. سؤال: آيا چيزي هست كه نزد خدا نباشد و خدا قدرت بر آن نداشته باشد؟[5] در بحثهاي قبل گفتهام، حاجتي كه آدم ميخواهد بايد معقول باشد؛ چيزي كه مورد احتياج من باشد و خدا قادر به آن نباشد نداريم، بلكه تمام امور در يد قدرت او است.
آنچه كه من در اختيار دارم را بخواه!
خدا ميگويد: دوست دارم آنچه كه پيش من است، از من بخواهي. معنايش چيست؟ معناي آن اين است كه هر چه بخواهي به تو ميدهم. هر چه نياز داري دوست دارم از من بخواهي: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ»؛ دوست دارد آنچه كه در نزد او است درخواست و مطالبه كنيد. اينطور نيست كه من چيزي بخواهم كه در دست قدرت او نباشد.
فكر ميكني خدا خسته ميشود؟
در دعاي جوشن كبير نكتهي زيبايي وجود دارد؛ بخشي در آن است كه: يك مرتبه اين به ذهنت نيايد كه خدا را جاي خودت بگذاري و فكر كني او از پافشاري بدش ميآيد و خسته ميشود. او در باب مسئلهي مطالبه و سؤال و دعا خستگي ناپذير است. خدا اينطور است: «يَا مَنْ لَا يُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّين»؛ پافشاريِ پافشاري كنندگان هيچوقت او را به ستوه نميآورد.
دعا حدّي ندارد
در اينجا ممكن است كه بعضيها در ذهنشان اين آمده باشد كه چند بار دعا كنيم؟ اينطور نيست كه در مسئلة پافشاري و اصرار در دعا سقفي تعيين كرده باشند. به اين صورت كه «سقفي تعيين شده باشد و ما آن را بايد رعايت كنيم» نداريم. راجع به پيغمبراكرم، وقتي به دعاهايي كه ميكرده مراجعه ميكنيم ميبينيم تكرار ميكردهاند و چه بسا به نظر من اين اقلّ است. ما در تعيين سقف حداكثر نداريم و فكر ميكنم اين اقلّ باشد و چون از خود پيغمبر نقل شده، به نظر حداقلّ است و حداكثر نيست. اين نكتهاي است كه بايد اهل تحقيق دقّت كنند تا اگر به اين روايات برخورد كردند، اينها را روايات حداكثري نگيرند.
پيغمبر دعا را چندين بار تكرار ميكرد
در روايتي دارد: «كان نبي(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) إِذَا دَعَا دَعَا ثَلَاثاً»؛ هرگاه پيغمبر دعا ميكرد؛ سه بار تكرار ميكرد، «وَ إِذَا سَأَلَ سَأَلَ ثَلَاثًا»؛[6] و هر وقت كه ميخواست درخواست بكند سه بار خواستة خود را تكرار ميكرد. در روايت ديگري است كه عبداللهبنمسعود نقل ميكند و ميگويد: «أَنَّ رسولالله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) كَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ يَدْعُوَ ثَلَاثًا وَيَسْتَغْفِرَ ثَلَاثًا»؛[7] يعني پيغمبر لذّت ميبرد و خوش داشت كه دعاي خود را سه بار تكرار كند و سه بار طلب آمرزش كند كه آن هم استغفار و دعا است؛ البته به نظر من اين سقف حداقلّي است.
بيشتر از سه بار بخواه
در باب مسئلة تكرار در دعا روايات زيادي ديدهام. من آنكه حداقلّ بود مطرح كردم امّا نسبت به دعا وتقاضا در باب تكرار نسبت به بهشت و جهنّم داريم كه انسان تقاضاي بهشت كند و تقاضاي نرفتن به جهنّم كند و... كه اگر ميخواهي اين كار را بكني، حداقلّ سه بار بگو تا مؤثّر باشد. روايت از پيغمبراكرم است كه حضرت فرمود: «مَنْ سَأَلَ الْجَنَّةَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ اگر كسي سه بار از خدا بهشت را درخواست كند، «قَالَتْ الْجَنَّةُ اللَّهُمَّ أَدْخِلْهُ الْجَنَّةَ»؛ بهشت به خدا عرض ميكند: بارالها! او را وارد بهشت كن. ميخواستم اشاره كنم كه اين سه بار براساس همان مطلبي است كه گفته شد، «وَ مَنْ اسْتَجَارَ مِنْ النَّارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ و اگر كسي سه بار از دوزخ به خدا پناه ببرد، «وَ مَنْ اسْتَجَارَ مِنْ النَّارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»؛ سه بار به خدا پناه ببرد، «قَالَتْ النَّارُ»؛ جهنّم ميگويد: «اللَّهُمَّ أَجِرْهُ مِنْ النَّارِ»؛[8] پروردگارا! او را از جهنّم پناه بده. ميخواستم اين را عرض كنم كه در باب تكرار در دعا، ممكن است كسي سؤال كند كه سقف آن چيست؟ و آن اينكه در روايات ديدهام كه حداقلّ آن سه بار است. و البته دلواپس آن طرف هم نباش، به اينكه « نعوذبالله»، مثلاً خدا خسته ميشود و... اينطور نيست.
شيطان در كمين است!
اين بحثها را سابقاً در باب الحاح و راجع به دعا مطرح كردهام و نميخواهم وارد آن بحث بشوم. فقط ميخواستم اشارهاي براي ليالي قدر داشته باشم، به اينكه حواستان جمع باشد كه شيطان فريبتان ندهد. شيطان راههاي مختلفي دارد، براي اينكه رابطة عبد با خدايش را قطع كند و اميّدي كه او به خدا بسته را ميخواهد قطع كند. راههاي مختلفي را ميرود؛ مثلا يك مرتبه به ذهن انسان مياندازد كه: چقدر بگويم؟! يك دفعه دعا كردم، بس است، دو دفعه گفتم بس است يا اگر خدا ميخواست بدهد تا حالا داده بود و... اين شيطان است. تعبيرات مختلفي ميگويم و اين چيزهايي كه اشاره كردم متداول است.
حواستان جمع باشد!
شيطان، وقتي كه اتّفاقي ميافتد، در انسان سرخوردگي درست ميكند. بهخصوص شيطان مقيّد است كه در دعا سرخوردگي ايجاد كند، براي اينكه ميخواهد رابطهات را و آن اميّدي كه به خدا بستي قطع كند. در باب دعا هيچوقت نگذاريد كه اين سنخ افكار شيطاني شما را احاطه كند و شما را از دعا باز بدارد؛ بهخصوص اوقاتي كه در آن وعده داده شده كه دعا مستجاب ميشود. اگر اين مواقع از دست برود، ديگر باز نميگردد. حواستان جمع باشد! هم از آن طرف متوجّه بالا باش، به اين معنا كه خداوند خسته نميشود و برعكس لذّت هم ميبرد و از اين طرف هم شيطان را مواظب باش، كه شيطان تو را خسته نكند. خدا خسته نميشود، بلكه شيطان تو را خسته ميكند. دقّت كنيد! شيطان شما را از نظر دعا كردن خسته ميكند. در اين هم شبههاي نيست كه وقتي از او ميخواهم، او اگر مصلحت باشد به موقع ميدهد.
براي خودت دعا نكن!
اين مسأله در باب استعجال در اجابت وجود دارد. اين را چون قبلاً مفصّل بحث كردهام فقط به نكتهاي از آن، در روايتي اشاره ميكنم و البته متن روايت هم هست. يكي از اموري كه موجب ميشود دعا زود به اجابت برسد عبارت از اين است كه شخص براي ديگري دعا كند. حضرت ميفرمايند: اين از همه برّاتر است. در روايت است كه حضرت چهار چيز را مطرح ميكنند و ميگويند اين چهارمي هم هست كه از همه بيشتر مؤثر است. اينكه سرعت در اجابت دعا داشته باشي هم راهكار دارد و آن اين است كه شخص براي ديگري دعا كند. اينكه در شبهاي قدر عرض كردم و اصرار هم دارم كه ميگويم براي ديگران دعا كنيد، خصوصا آن كساني كه به شما بد كردهاند اين است كه خدا به تو زودتر ميدهد. اگر براي خودت بخواهي به اين زودي نميدهد امّا براي ديگري بخواهي زود به تو ميدهد. ببينيد كه در معارف ما چقدر راهكار در باب دعا گذاشتهاند، چه نسبت به اجابت و چه نسبت به استعجال در اجابت. كم هم براي ما نگذاشتهاند. عرض ميكنم، امشب مقيّد بودم كه بحثم را ادامه بدهم، براي اينكه فردا شب، شب بيست و سوم است و ارزشمندترين ليالي قدر است. خيلي مراقب باشيد! چون انشالله به فضل الهي ميخواهيم با دل و قلبي پر از امّيد با بكار بستن همين راهكارها به در خانه خدا برويم.
كفنِ بهشتي
در روايات دارد، بعد از آنكه علي(عليهالسّلام) به شهادت رسيد، طبق وصيّت علي(عليهالسّلام) فرزندانش امام حسن و امام حسين متكفّل تجهيز علي(عليهالسّلام) شدند. روايت را محمّدبنحنفيّه كه برادر آنهاست نقل ميكند؛ ميگويد: من آنجا حاضر بودم، امام حسين آب ميريخت و امام حسن(عليهالسّلام) بدن پدرم را شستوشو ميداد. محمّد حنفيه ميگويد: وقتي شستوشو ميدادند، ديدم كه اصلاً احتياجي به اين نيست كه بدن را به اين سو و آن سو حركت دهند؛ بلكه خود بدن حركت ميكرد. ميگويد: بوي مشكي بلند شده بود و فضا را گرفته بود. بعد از آنكه شستوشو تمام شد، امام حسن خواهرش زينب(سلاماللهعليها) را صدا كرد و خواهر آمد. گفت: برو بقيّة آن حنوطي كه جبرائيل از بهشت آورده و سهم پدرم است، بياور. در روايت داريم كه قبل از وفات پيغمبراكرم جبرئيل از بهشت كافور و حنوطي بهشتي آورد و به پيغمبر گفت: اين را، سه بخش ميكني؛ يك بخش براي خودت است و يك بخشِ آن براي زهرا(سلاماللهعليها) و بخشِ ديگر آن هم براي علي(عليهالسّلام) است.
نوحة ائمه براي علي(عليهالسّلام)
ميگويد: خواهرم رفت و حنوط پدر را آورد. پدرم را در پنج جامه كفن كرد، و جنازه محيّا شد. محمّد حنفيه ميگويد: تابوت را آوردند و جنازه را در تابوت گذاشتند. طبق وصيّت پدر، جلوي تابوت را هيچكس نگرفت و يك بخشي از عقب تابوت را امام حسن و بخش ديگري را امام حسین گرفتند. امّا جلوي تابوت خودش حركت ميكرد. يك سمت جبرائيل است و سمت ديگر ميكائيل. از كوفه خارج شدند و اين جنازه به سمت نجف ميرود. محمّد حنفيّه ميگويد: ديدم در راه برادرم حسين هاي هاي گريه ميكند و ميگويد: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّه»؛ پدر كمر ما را شكستي. گريه را براي تو آموختهام. محمّد حنفيه قسم ميخورد و ميگويد: والله قسم، ديدم اين جنازه به هر بنا و عمارتي و درختي كه ميرسد همه خشوع ميكنند. تا وقتي به نجف رسيد و تابوت بر روي زمين آمد. چون طبق وصيّت بود برادرم آنجا را حفر كرد و قبري آماده شد. بعد برادرم به نماز ايستاد و با هفت تكبير بر پدر نماز خواند و بعد جنازة پدر را در قبر سرازير كرد. طبق وصيّت پدر باز ايستاد و دو ركعت نماز خواند. يك وقت نگاه كرديم و ديديم پردهاي از سندس بر قبر كشيده شده است. امام حسن(عليهالسّلام) قسمت سر را كنار زد، يك وقت ديديم پيغمبراكرم آمده است، آدم صفيالله است، ابراهيم خليلالله است و با پدرم سخن ميگويند. ميگويد: امام حسين(عليهالسّلام) سمت پردة پاي پدر را كنار زد. يك وقت نگاه كرديم و ديدم حوا است، مريم است، آسيه است و مادرم زهرا(سلاماللهعليها) است كه نوحه ميخوانند و گريه ميكنند.
[1]. بحارالأنوار، ج91، ص96
[2]. بحارالأنوار، ج90، ص300
[3]. پيچيدگي در گفتار نداشتم و هيچ اصطلاحي هم به كار نبردم.
[4]. بحارالأنوار، ج90، ص374
[5]. البته من به اقتضاي طلبگي ميگويم. اين كه از او بخواهم خداي ديگري درست كند، محال عقلي است.
[6]. صحيح مسلم، ج9، ص275
[7]. كنزالعمال، ج7، ص80
[8]. سنن ابنماجه، ج12، ص401