دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۲۳
به خودم كه نگاه ميكنم، نااميد ميشوم
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروري بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است؛ يعني دعاي به خير كردن براي خود و ديگران، چه دنيوي باشد يا اخروي. به مناسبت ايّام تذكّراتي را دادم و اشاره كردم و رد شدم امّا باز هم مقداري راجع به آنها بحث ميكنم. عرض كردم كه در باب مسئلة اجابت دعا از ناحية خداوند، بستگي به نظر داعي دارد؛ هر طور كه دعا كننده به خداوند نظر داشته باشد كه از او تقاضا كند و او را صدا بزند، خدا هم طبق نظريّة او با او رفتار ميكند. اين جزو معارف ما است كه سرنخ دست دعا كننده است. بعد هم در كيفيّت دعا به اين معنا كه به چه كيفيّتي باشد بحث كرديم. گر چه در روايات تعبير به «حسن ظنّ نسبت به مَدعُوْ» شده است. ولي آنچه هست اين است كه داعي، آنچه را از خدا درخواست ميكند، بايد نسبت به آن توجّه داشته باشد كه به هر مقدار، قلب او متوجّه به خدا و اميّد او به خدا بستگي داشته باشد، خدا دعاي او را رد نميكند. به تعبير من نسبت به دريافت حاجتش حالت قطعيّت داشته باشد كه به اجابت نزديك است.
حواست به خدا باشد!
روايتي است از امام صادق(صلواتاللهعليه) كه دارد: «إِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِكَ»؛- وقتي دعا ميكني با دلت به خدا رو بياور؛ يعني لقلقة زبان و توهّمات نباشد. «اقبال به قلب» معنايش اين است، يعني آن بعد وجودي من، كه اشرف ابعاد وجودي من است، توجّه تام پيدا ميكند. هرچيزي كه انسان به آن توجّه قلبي داشته باشد، كاربرد دارد.
حاجتي كه ميخواهي، حاضر است!
«وَ ظُنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ» دقّت كنيد! دو تا چيز مطرح ميكند؛ يك: با تمام دلت از خدا درخواست كن و متوجّه خدا بشو. از اين طرف هم با اين تعبير بيان ميكند: «وَ ظُنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ»؛[2] با دلت به خدا رو كن و دعا كن و حاجت را بخواه و بعد هم حاجت خود را ببين. كنايه از اينكه حاضر و آماده ببين. عرض كردم: سرنخ اجابت دست داعي است. در اينجا هم همين را ميرساند. لذا اينها را اشاره كردم. قبلاً بحثهاي مفصّل كردهام و تقريباً اين سخنان تكرار است.[3]
يك نگاه به خودم، يك نگاه به خدا
انسان در دعاهايي كه ميكند بايد دو نظر داشته باشد. يك: نظر به خودم، دو: نظر به خداي خودم. يعني چه؟ نظر به خودم، يعني «نعوذبالله» كارها و خطاهايي كه كردهام را نبايد فراموش كنم و گفتم شايد اين نوعي بررسي است. همة اينها را فشرده كردم و رد شدم. روايتي ميخوانم كه از زينالعابدين(عليهالسّلام) است. بيان ميكند، به وضع خودم نگاهي كنم كه از نظر اعمالم در گذشته، چه كار كردهام؟ و بعد نظر دوّم كه نسبت به خدا است. بنابراين داعي بايد يك نظر به وضع حال خودش از نظر رفتارش در گذشته با خداي خودش بكند، يك نظر هم به خداي خودش كه از او تقاضا دارد بكند. يك نگاه به خود و يك نگاه به خدا.
به خاطر اين سه چيز، از تو چيزي نميخواهم
به خودم كه نگاه بكنم، اجمالاً سه چيز را نسبت به كارهايم ميبينم.[4] اين جملات از زينالعابدين(صلواتاللهعليه) است: «اللَّهُمَ إِنَّهُ يَحْجُبُنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ»؛ خدايا سه چيز مرا باز ميدارد تا از تو درخواست كنم. دقّت كنيد! اين همان نظر اوّل است. يعني وقتي به خودم، سوابقم، اعمالم و رفتارم با تو نظر ميكنم، موجب ميشود كه من از تو درخواست نكنم؛ هيچ تعارف هم ندارم.
به خودم نگاه نميكنم!
از آن طرف، تنها يك چيز مرا واميدارد كه از تو درخواست كنم و آن نظر كردن به تو است نه خودم؛ امّا وقتي به خودم نظر كردم: «يَحْجُبُنِي أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ»؛ باز ميدارد مرا كه از تو درخواست كنم، آن فرماني را كه تو به من كردي. امر كردي كه اين كار را بكنم ولي من در انجام آن كندي و كوتاهي كردم. در اين اوّلي به خودم نگاه كردم.
گفتي نكن، امّا كردم...
دوّم، «وَ نَهْيٌ نَهَيْتَنِي عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْه»؛ نهيي كه تو نسبت به من كردي؛ «آن كار را نكن!». امّا من به سرعت رفتم و همان خطا و گناه را كردم. اين را كه نگاه ميكنم، ميبينم كه مربوط به خودم است و من را از اينكه از تو درخواست كنم باز ميدارد. «وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ فَقَصَّرْتُ فِي شُكْرِهَا»؛ و نعمتي كه به من عنايت كردي، امّا من در سپاسگزاري آن كوتاهي كردم.
چگونه از خدا سپاسگزاري كنيم؟
سپاسگذاري و شكر نعمت چيست؟ شكر نعمت: يكي قلبي داريم و يكي زباني و ديگري عملي است. اينجا اشاره به عملي است. شكر كنم، يعني بايد در راه رضاي تو مصرف كنم، امّا نكردم. «وَ يَحْدُونِي عَلَى مَسْأَلَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْكَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَيْكَ»؛[5] آنچه كه مرا به درخواست كردن وا ميدارد، نگاه به تو است. به خودم نگاه نميكنم.آنچه كه مرا به درخواست كردن از تو ميكشاند، تفضّل تو بر كسي است كه به درگاهت رو آورده و با خوش گماني بهسوي تو ميآيد. روايت اوّل كه از امام صادق(عليهالسّلام) خواندم: هر احساني كه ميكني براي تفضّل و هر نعمتي كه ميدهي، تو آغازگر آن هستي، «يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»؛[6] كه مفاد همين است.
شتر ديدي، نديدي!
نظر به خود، مانع از درخواست است و نظر به تو راهگشا براي درخواست، حالا چرا اينطور شده است؟[7] يك تعبير سادهاي در گذشته كردم و گفتم: خدايا! شتر ديدي نديدي! گناه از من ديدي، نديدي! تصوّر نكنيد كه اين جمله همينطور از دهانم در آمده. اصلاً و ابداً اينطور نيست. طاووس يماني ميگويد: در مسجدالحرام بودم. شنيدم كه زينالعابدين(صلواتاللهعليه) در مسجدالحرام اين جملات را ميگويد: «سُبْحَانَكَ تُعْصَى كَأَنَّكَ لَا تَرَى»؛ اي خدا! تو منزّهي. اي خدايي كه معصيّت تو و نافرماني ميشود، امّا كأنّه نميبيني. اين همان جمله است.
گناهم را نديده ميگيرد
در اينجا ميگويد: نه اينكه نميبيني، بلكه گناه را نديده ميگيري. ببينيد چه تعبير زيبايي است. «وَ تَحْلُمُ كَأَنَّكَ لَمْ تُعْصَ»؛ بردباري به خرج ميدهي و انگار اصلاً معصيت و نافرماني تو را نكردهايم، «تَتَوَدَّدُ إِلَى خَلْقِكَ»؛ به مخلوقت محبّت و لطف ميكني، چرا؟ چون كارهايت كارهاي خوب است، «بِحُسْنِ الصَّنِيعِ»؛ يعني به مخلوقت محبّت ميكني، يعني با آنها خوب رفتار ميكني.
خدا به من احتياج دارد؟
«بِحُسْنِ الصَّنِيعِ كَأَنَّ بِكَ الْحَاجَةَ إِلَيْهِمْ»؛ مثل كسي كه به مخلوقش احتياج دارد. چون ما اينطور هستيم، مثلاً اگر بفهميم كه به كسي احتياج داريم، او را خيلي تحويل ميگيريم؛ براي اينكه فطرت ما همين است. ميگويد: با مخلوقت خوب رفتار ميكني، كأنّه به او احتياج داري. مثل تعبيرات عوامانة خودمان است وقتي در اين شرايط به خودمان ميگوييم: بايد هواي فلاني را داشته باشيم، کارمان در دست او است. در اينجا هم ميگويد: به خلق خود محبّت ميكني با خوب رفتار كردن با آنها، «كَأَنَّ بِكَ الْحَاجَةَ إِلَيْهِمْ»؛ مثل كسي كه به او احتياج دارد، «وَ أَنْتَ يَا سَيِّدِي الْغَنِيُّ عَنْهُم»؛ و حال آنكه: اي آقاي من! تو از اين بينياز هستي. بعد دارد: «ثُمَّ خَرَّ إِلَى الْأَرْضِ سَاجِداً»؛[8] طاووس يماني ميگويد: يك وقت ديدم زينالعابدين روي زمين افتاد و شروع كرد به سجده كردن.[9]
خدا آن چيزي كه فكر ميكني، نيست!
من و تو خدا را نشناختهايم. ببينيد كه چطور اوليااش با او صحبت ميكنند؟ اين اوليا، آن كساني هستند كه شناخت دارند.
آيا پدرم تشنه شهيد شد؟
مينويسند: حسين(عليهالسّلام) در روز عاشوا بعد از آنكه جنگيد به زمين آمد. مركب حسين(عليهالسّلام) تا توانست از آقا، مولا و راكبش حمايت كرد. حمله ميكردند كه جلو بيايند، امّا او هم به آنها هجوم ميبرد. مدّتي بين مركب حسين(عليهالسّلام) با آن خبيثها درگيري بود. بالاخره مركب حسين سرش به خون حسين(عليهالسّلام) را آغشته كرد و راه خيام حرم را در پيش گرفت. صيحه ميزند، شيهه ميكشد، شيون ميكند و به سمت خيام حرم ميآيد. بيبيها، به سفارش حسين(عليهالسّلام) كه فرموده بود از خيمهها بيرون نياييد، در خيمهها مانده بودند و از بيرون خبري نداشتند. يك وقت ديدند صداي مركب ميآيد. خوشحال شدند و از اين خيمهها بيرون ريختند. بيبيها و بچّهها، با مركبي مواجه شدند كه راكب ندارد، سرش به خون آغشته و زينش واژگون شده است. اطراف مركب را گرفتند. هر كسي چيزي ميگويد، در اين ميان نازدانه، دختر حسين(عليهالسّلام) است. جلو آمد و يك سؤال كرد، گفت: «يا جَوادَ ابى هَلْ سُقِىَ ابى امْ قُتِلَ عَطْشاناً؟»؛ گفت: به من بگو، پدرم را آب دادند يا با لب تشنه شهيد شد؟...
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2].وسائل الشيعة، ج7، ص52
[3]. به ذهنم اين است كه شب نوزدهم مطلبي را اشاره كردم و آنجا هم گفتم كه اينها از من نيست، بلكه همه از روايات و معارف ما است.
[4]. آنهايي بود كه شب نوزدهم اشاره كردم و رد كردم. گفتم اينها را در فرصت ديگري بيان كنم، چون وقتي نبود و شبهايي بود كه ميخواستيم توسّل و دعايي بكنيم.
[5]. الصحيفة السجادية، دعا 12
[6].بحارالأنوار، ج83، ص75
[7]. مرتّب گفتم كه اين تعبيراتي كه ميگويم متن آيات، معارف و روايات ما است و از خودم چيزي نيست.
[8]. بحارالأنوار، ج46، ص82
[9]. عرض كردم كه فرصت نداشتم تا تعبيراتي كه ميكنم توضيح بدهم. فقط گفتم كه اشارهاي بكنم تا دوستان به اين مقداري كه در جلساتمان هستند، بيبهره نمانند.