دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۲۴
مواظب باش! اقلاً در مورد خدا نامردي نكن!
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروري بر مباحث گذشته
عرض شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت قرآن، كلام الهي و ماه دعا است، يعني راز و نياز با پروردگار و طلب حاجات، چه دنيوي، چه اخروي، چه براي خود و چه ديگران، كه بحث كردم. به مناسبت ايّام در جلسة گذشته تذكّراتي دادم و روايتي هم مطرح كردم كه البته قبلاً بحثهايي در باب نسبت حالت داعي در دعا و اينكه كسي كه دعا ميكند چه حالتي بايد داشته باشد شده بود. جلسة گذشته روايتي بود كه ميخواهم به آن اشاره كنم و آن اينكه دو ديد مطرح كرد؛ كه يكي نسبت به خودش و ديگري نسبت به پروردگارش بيان ميكرد.
حاجتِ حاضر
در اينجا مسئلة ديد به خود را كنار ميگذارم و ديدي كه بايد نسبت به پروردگار داشته باشد را مطرح ميكنم. در مورد مسئلة استجابت دعا اين تعبير در روايت از امام صادق(عليهالسّلام) بود كه: «إِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِكَ وَ ظُنَّ حَاجَتَكَ بِالْبَابِ»؛[2] يعني دعا كردن بايد با «اقبال به قلب» باشد و بعد از آن هم بايد حاجت خود را حاضر ببيني.
اجابت دعا با چه دلي است؟
روايت ديگري از امامصادق(عليهالسّلام) است كه در همين رابطه، اين تعبير را ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَجِيبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاهٍ»؛ خداوند دعايي كه از دل غافل باشد به اجابت نميرساند. بنابراين چگونه بايد باشد؟ اينجا حضرت دو حالت را براي داعي در حين دعا تفكيك كرده: «فَإِذَا دَعَوْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِكَ»؛ يك: هرگاه دعا كردي با توجّه به قلب باشد و رو به سوي خدا داشته باشي. جلسة گذشته عرض كردم كه لقلقة زبان نباشد و تمام دلت متوجّه خدا باشد. دو: «ثُمَّ اسْتَيْقِنْ بِالْإِجَابَة»؛[3] اين تعبير خيلي قويتر از روايت قبلي است. آنجا «ظنّ» بود، امّا اينجا «يقين» را آورده است؛ يعني يقين داشته باشد كه به اجابت ميرسد.[4] اين متن روايات ما است: «ثُمَّ اسْتَيْقِنْ بِالْإِجَابَة»؛ يقين داشته باش كه دعايت به اجابت ميرسد. حالا اين براي حين دعا بود كه حالت آن را عرض كردم امّا ميرويم سراغ بعد از دعا.
دو حالت براي داعي
در بابِ بعد از دعا، به طور غالب اينطور است كه انسان در انتظار اجابت است. اين طور نيست؟[5] اين مطالبي كه ميگويم همگاني است. در اينجا از دو حال خارج نيست؛ يك: و آن اينكه آثار اجابت را ميبينم؛ مثل اينكه گره آرام آرام باز ميشود. حالت دوّم اينكه: ميبينم كه از اجابت خبري نيست، پس در اينجا چه برخوردي ميكنم؟
نمك خوردي، اقلاً نمكدان را نشكن!
يكي دو روايت ميخوانم و جواب را ميدهم. روايت از پيغمبراكرم داريم كه بهطور كلّي ميگويد: «قالَ رسولالله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم): مَا يَمنَعُ أَحَدَكُم إِذَا عَرَفَ الإِجابَة مِن نَفسِهِ فَشَفِىَ مِن مَرَضٍ أَو قَدِمَ مِن سَفَرٍ يَقول الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِعِزَّتِهِ وَجَلالِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»؛[6] حضرت ميفرمايد: چگونه است كه هرگاه يكي از شما ميبيند كه دعايش دارد به اجابت ميرسد و خدا به دعايش جواب داده، «عَرَفَ الإِجابَة مِن نَفسِهِ»؛ حضرت مثال ميزند: فرض كنيد كه شخصي بيمارياي داشته و بعد ميبيند كه آرام آرام فروكش ميكند و يا شخص ديگري مسافري داشته و از او خبري ندارد امّا خبرش ميآيد كه به سلامت رسيده است و ميبيند كه سلامت است و دارد ميآيد و امثال اينها. حضرت مثال ميزند تا ما بفهميم. در اين مواقع چه چيزي جلوگير از اين ميشود كه وقتي اين شرايط پيش ميآيد بگويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِعِزَّتِهِ وَجَلالِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»؛ سپاس خداوندي كه با عزّت و جلال او كارهاي نيك انجام ميگيرد. اين تشكّر و سپاسگزاري است؛ تعبير ساده و خودماني ميكنم، حضرت ميگويد: نمك به حرام نباش! دعا كردي و ميبيني كه انگار گره، آرام آرام دارد باز ميشود، پس زود به محضر خدا برو و بگو: «اَلحَمدُ لِله»؛ خدايا! سپاس تو را است كه به عزّت و جلالت عنايت ميكني. به تعبير من بعد از دعا، اگر اجابت را ميبينيد، نمك به حرام نباشيد.
اگر دعا به اجابت نرسيد چه كار كنيم؟
روايت ديگري داريم كه آن هم از پيغمبراكرم است كه حضرت فرمود: «إِذَا سَأَلَ أَحَدُكُمْ رَبَّهُ مَسْأَلَةً فَتَعَرَّفَ الاسْتِجَابَةَ فَلْيَقُلِ»؛ اگر يكي از شما از پروردگارش درخواستي كرد و بعد هم ديد كه دارد به اجابت ميرسد پس بگويد: «فَلْيَقُلِ»؛ اينجا حضرت امر ميكند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بِعِزَّتِهِ وَجَلالِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ»؛ اين براي آنجايي است كه نشانههاي اجابت را ميبينم. امّا در آنجايي كه تأخير در اجابت ميبينم، «وَ مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ»؛ يعني هر كس در اجابت دعايش تأخير ديد، «فَلْيَقُلِ» اينجا بگويد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»؛[7] خدا را در هر حال سپاس ميگويم، چه در حالي كه دارد به من ميدهد و چه زماني كه هنوز به من نداده.
مگر از خدا طلب داري؟
چرا؟ مسئله اين است و بحثي هم در دعا داريم.[8] از اموري كه در دعا از آن منع شده و البته مضرّ هم هست مسئلة استعجال در اجابت است. يك وقت ميبينيد كه اجابت ميرسد، معلوم است كه چگونه با خدا برخورد ميكنم. امّا آنجايي كه ميبيند هنوز خبري نشده، در اينجا بايد اشاره كرد كه: مراقب باشد تا حالت استعجال در اجابت براي او پيش نيايد، چون همين حالت موجب ميشود كه در اجابت تأخير بشود. تا خدا ميبيند، اين حالت پيدا شد ميگويد: فعلاً دست نگه داريد و به او ندهيد. نه اينكه مطلقاً به او ندهيد. حالا نميخواهم بگويم، چه بسا گاهي خود ما هم همينطور باشيم. در باب استعجال در دعا، روايت ميخوانم و مطلب را هم معنا ميكنم.
قوانين خلقت استوار است
در روايتي از امام صادق(عليهالسّلام) است كه ميفرمايد: «إِنَ الْعَبْدَ إِذَا دَعَا لَمْ يَزَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي حَاجَتِهِ مَا لَمْ يَسْتَعْجِلْ»؛[9] وقتي بنده دعا ميكند، خدا دنبال اين است كه حاجت او را بدهد. چه بسا يك سنخ مقدّماتي در كار باشد امّا اينطور نيست كه خدا سلسلة اسباب و مسبّبات را براي خاطر بنده به هم بزند. به قول ما، قوانين خلقت كه نبايد به هم بخورد. بايد قوانين بر جاي خودش باشد و بر همان روالي كه بايد به دست من برسد، از همان مسير برسد، حال چه به نفع من باشد يا به ضرر من؛ در حقيقت خدا در صدد اين است كه اين را هرطور كه هست به دست من برساند؛ امّا معقول و مشروع به دست من برسد.
عبد شتاب نكند؟!
حالا سؤال اينجا است كه اين تا چه وقت است؟ «مَا لَمْ يَسْتَعْجِلْ»؛ يعني خدا پيوسته در كار حاجت او است امّا به شرطي كه عبد شتاب نكند و شتاب به خرج ندهد. يعني چه؟ به اين معنا كه تا وقتي داعي، شتاب به خرج ندهد، به اجابت نميرساند. حالا اينكه عبد شتاب به خرج ندهد يعني چه؟
اثر استعجال: از خدا رو برميگرداند!
در روايتي از ابوبصير است كه از امام صادق(عليهالسّلام) نقل ميكند. ميگويد، حضرت فرمودند: «لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ بِخَيْرٍ وَ رَجَاءٍ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ مؤمن هميشه در مسير خير است و اميّدهايي هم كه دارد تا به آن برسد، بر اثر رحمت الهي نسبت به او است؛ امّا: «مَا لَمْ يَسْتَعْجِلْ فَيَقْنَطَ وَ يَتْرُكَ الدُّعَاءَ»؛ تا موقعي كه حالت استعجال براي او پيش نيايد. حضرت توضيح ميدهند كه: ميداني اگر حالت استعجال يعني انتظار از اينكه خدا زود برساند و شتابزدگي كند پيش بيايد، چه در پي دارد؟ در حالت شتاب اين اتفاق ميافتد كه وقتي عبد ببيند حاجت برآورده نشد، اينجا است كه به حالت قنوط و يأس مبدّل ميشود. از خدا نااميد ميشود و بعد هم دعا را ترك ميكند؛ يعني رويش را از خدا برميگرداند. اينها را چون مناسب ديدم كه بعد از ليالي قدر مطرح كنم تذكّر ميدهم.[10]
اين كار را نكن!
وقتي ميبيني به زودي به دستت نرسيد، به حالت استعجال رو نياوري كه اين، قنوط را در پي ميآورد. يعني چه؟ به اين معنا كه از خدا نااميد ميشوي و باز اين نااميدي چه در پي دارد؟ ترك دعا؛ يعني از خدا رويم را بر ميگردانم. در حرفهاي من دقّت كنيد و ببينيد كه معارف ما چقدر زيبا است.
استعجال يعني چه؟
وقتي جناب ابوبصير اين را از امام صادق(عليهالسّلام) ميشنود، نقل ميكند كه: «قُلْتُ لَهُ كَيْفَ يَسْتَعْجِلُ؟»؛ به آقا عرض كردم: ممكن است به ما بفرماييد: چگونه است كه بنده دعا ميكند و بعد هم در دعا استعجال ميكند؟ استعجال را براي ما معنا كنيد؟ ما گفتيم «شتابزدگي در اجابت»؛ امّا اين يك مفهوم ذهني است. او ميخواهد تا مسئله را براي ما روشن كند. «قَالَ يَقُولُ:» حضرت فرمود: خواهم گفت كه استعجال يعني چه؟ يعني: عبد دعا ميكند، بعد هنوز حاجتش به او داده نشده، شروع ميكند و اين حرف را ميزند: «يَقُولُ قَدْ دَعَوْتُ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا وَ مَا أَرَى الْإِجَابَةَ»؛[11] ميگويد: مدّتها است دعا كردهام امّا از اجابت خبري نيست، «دَعَوْتُ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا وَ مَا أَرَى الْإِجَابَةَ»؛ مدّتي است كه از خدا خواستيم امّا جوابي نميشنوم و چيزي از اجابت نميبينيم. البتّه ابوبصير انسان فاضلي است. مسئله اين است كه مواظب باشيد تا يك وقت كارتان به اينجا نكشد. عرض كردم كه از دو حالت خارج نيست. يكي اينكه سپاسگزاري خدا را بكنيد و ديگري اينكه از خدا طلبكار نشويد.
كاروانِ خالي
در مقاتل مينويسند: در روز عاشورا بعد از آنكه صحنهها تمام شد؛ عمرسعد دستور دارد كه به جنازهها و پيكرهاي نحس لشكرش نماز بخوانند و دفن كنند. امّا پيكر مقدّس اولياء خدا بر روي زمين كربلا مانده است. روز يازدهم بود كه كاروان آمادة حركت شدند. خاندان حسين(عليهالسّلام)، بيبيها و بچّهها را سوار مركبها كردند تا به سمت كوفه ببرند. مقدّمة كوتاهي ميگويم و بعد به توسّلم ميپردازم. دارد كه امام حسين(عليهالسّلام) وقتي از مكّه خواست حركت كند و به سمت كوفه بيايد، خيلي با عظمت بود. شايد حدود بيش از دويست يا سيصد كجاوه و... كه مورد احتياج اين كاروان بود را همراه داشتند. كجاوهها مخصوص بود، من جمله كجاوة زينب(سلاماللهعليها) كه خيلي با عظمت است. دارد وقتي زينب خواست حركت كند و از داخل منزل بيايد تا سوار بر محمل بشود، قاسم دويد و چهارپايهاي آورد و پاي كجاوه گذاشت؛ اباالفضل آمد و وقتي ديد اصحاب ايستادهاند، به آنها رو كرد و گفت: «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ»؛ چشمانتان را ببنديد؛ كه كسي پيكر خواهرش زينب را نبيند. آمد و زانو خم كرد كه زينب پايش را بر روي زانوي برادر بگذارد. عليّ اكبر پردة محمل را كنار زد و حسين(عليهالسّلام) زير بغلهاي زينب را گرفت. سوار بر كجاوه شد . زينب(سلاماللهعليها) اينطور از مكّه حركت كرد. امّا حالا ميخواهد از كربلا حركت كند. مقايسهاي بكنيد و ببينيد چگونه است؟
هيچكسي نمانده است!
«وَ نَظَرَ يَمينً وَ شِمالا وَ لَم تَري»؛ نگاه كرد و ديد هيچكس نمانده؛ آمدند كه زنها و بچّهها را سوار مركب كنند؛ فرمود: كنار برويد، خودم سوارشان ميكنم. همة بيبيها و بچّهها را سوار كرد؛ حالا خودِ زينب تك و تنها مانده است. حالا چطور سوار بر مركب بشود؟ خدا ميداند كه زينب چگونه خودش را سوار بر مركب كرد؟ آن خبيثها كاروان اسرا را حركت دادند. عمر سعد گفت: اينها را از كنار قتلگاه عبور دهيد. چشم زنها و بچّهها به بدنهاي قطعه قطعه شده بر روي خاك افتاد. يك وقت زينب متوجّه شد و ديد برادرزادهاش دارد ازهاق روح ميشود. به زينالعابدين گفت: «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ يا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إخْوَتي؟» چرا با جانت بازي ميكني؟ امّا مگر خودش توانست تحمّل كند؟ به سمت مدينه رو كرد: «يَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ»...
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2].وسائل الشيعة، ج7، ص52
[3]. وسائل الشيعة، ج7، ص54
[4]. اين را هم بگويم، چون اينها جزء حرفهايي بوده كه در ليالي قدر زدهام ولي روايات آن را نخوانده. يادم است كه «يقين» را مكرّر در لياليقدر مطرح كردم.
[5]. مثلاً ليالي قدر دعا كردم و بعد دقيقه شماري و ثانيه شماري ميكنم براي اينكه به اجابت رسيده يا نه؟
[6]. المستدرك علي الصحيحين للحاكم مع تعليقات، ج1، ص730
[7]. الاسماء و الصفات (للبيهقي)، ج1، ص342
[8]. اين بحث را سابقاً كردهام و چند سال پيش هم مفصّل در بحثهاي دعاي من وجود دارد.
[9]. وسائل الشيعة، ج7، ص55
[10]. به اصطلاح عاميانه اينطور ميگويند كه «گاو نه من شير» نشوي.
[11]. الكافي، ج2، ص490