بزهکاری اطفال را از زاویه روانشناختی توضیح دهید؟
با سلام و سپاس از اينكه مركز ما را براي پاسخ و راهنمايي برگزيده ايد.
پرسشگر گرامي ابتدا در تعريف طفل بزهكار بايد بگويم كه اصولا بزهكاري عبارت است از جرائم كم اهميت؛ چون اطفال معمولا مرتكب اين نوع جرائم مي شوند، در مورد اطفال استفاده از واژه بزهكار بهتر از واژه مجرم است . با يك تعريف ساده مي توان گفت : طفل بزهكار فردي است كه قبل از رسيدن به سن هيجده سالگي ، مرتكب جرمي شود.
آمار و ارقام مربوط به بزهكاري اطفال و نوجوانان :
در كوششي براي سبب شناسي بزهكاري، روز نبيوم (1989) دريافت كه نوجواناني كه پيوند قومي با والدينشان دارند، كمتر مستعد براي انجام بزهكاري هستند . فالانري و همكاران (1999) گزارش دادهاند كه نوجوانان بدون والدين به ويژه در زمان ساعات بعد از مدرسه استعداد بيشتري براي دست زدن به اقدامات بزهكارانه دارند. فيشر راستون و همكاران (1993) عنوان كردهاند كه در جوانان خانوادههاي والديني سالم (زوج والديني) مشكلات مدرسه كمتري نسبت به كودكان خانوادههاي تك والديني گزارش ميشود. طبق گزارشي كه يكي از حقوقدانان به نام گادلي براي سومين كنگره جرم شناسي تهيه كرده بود ، نشان مي داد كه هفتاد درصد از كودكان و نوجوانان بزهكار، خانواده گسسته و در هم ريخته داشتند و آمار مشابه در كشور ايران بر روي اطفال كانون اصلاح وتربيت شهر تهران ( 1351 – 1348 ) نشان داد كه بين چهل تا پنجاه درصد اين اطفال متعلق به خانواده هاي از هم گسيخته بوده اند. همچنين در پژوهش علمي ديگري كه در بند اصلاح و تربيت اردبيل به انجام رسيده، از لحاظ فراواني بزهكاري نشان داده شده كه بيشترين رقم بزهكاري را نوجوانان بين هيجده تا بيست سال مرتكب شده اند (8/53 درصد). از لحاظ سطح تحصيلات نيز نتايج بدست آمده حاكي از اين است كه دقيقا يك رابطه معكوس بين فراواني بزه و تحصيلات اين افراد بزهكار وجود دارد. در واقع هر چه سطح تحصيلات آن ها افزايش يافته ، در مقابل فراواني ارتكاب جرم در آن ها كاهش يافته است. در مورد رابطه تعداد خانوار افراد بزهكار در مقابل فراواني بزه نيز بايد گفت كه در كل نوجوانان بزهكار با خانواده پر جمعيت، بيشتر از نوجوانان بزهكار با خانواده كم جمعيت مرتكب اعمال ضد اجتماعي مي شوند. از اطلاعاتي كه اين پژوهش فراهم کرده، به خوبي نمايان است كه خانواده بزهكاران، دچار نوعي اختلال و اشكال به صور مختلفي همچون ازدواج مجدد ، اعتياد و ... مي باشند.
تقسيم بندي ويژگي هاي روانشناختي :
روانشناسان عوامل گوناگوني را براي بزهكاري اطفال برشمرده اند. بزهكاري با صفات روانشناختي مختلف و متنوعي همراه است كه برخي از آنها عبارتند از : هوش كمتر از متوسط ، خلق و خوي پرخاشگرانه و ... . روانشناسان ثابت كرده اند كه بزهكاران نسبت به ديگر افراد، به مراتب از عزت نفس پايين تري برخوردار بوده اند. اگر به گذشته اطفال و نوجوانان بزهكار توجه داشته باشيم، خواهيم ديد كه اكثر قريب به اتفاق آن ها ، به نحوي از انحاء مورد آزار و اذيت قرار گرفته اند. در مباحث روانشناختي ، اين نظريه در بين قشري از روانشناسان وجود دارد كه اگر كودكي که مورد آزار و اذيت قرار گرفته ، فردي برون گرا باشد ، در آينده خود به طرق مختلفي در مقام انتقام برخواهد آمد . همچنين ميزان آزار و اذيت و مدت زمان اين آزار و اذيت از عوامل موثر ارتكاب بزه در اطفال و نوجوانان است كه اين عوامل تحت عنوان كودك آزاري بحث مفصل و جداگانه اي را مي طلبد كه در اين مجال نمي گنجد.
در پژوهشي به اين نتيجه رسيدند كه اطفال ونوجوانان بزهكار به طورمعناداري، روان رنجورتر و روان پريشتر از اطفال و نوجوانان غيربزهكار بودند. اطفال غيربزهكار، برون گراتر از اطفال بزهكار بودند. ميزان و نرخ معدلي تحصيلات اطفال ونوجوانان غيربزهكار به طور معني داري،به ترتيب بيش از ميزان تحصيلات اطفال و نوجوانان بزهكار و ميزان تحصيلات والدين ايشان مي باشد. ميانگين تعداد اعضاي خانواده گروه اطفال بزهكار بيش ازگروه اطفال غيربزهكاراست. ميانگين رتبه شغلي پدران اطفال غيربزهكار به طور معناداري بيش ازنوجوانان بزهكار بوده است.همين طور ميانگين اتاق هاي منازل اطفال غيربزهكار بيش ازاطفال بزهكاربوده است.
نقش خانواده :
محيط خانواده اولين محيطي است كه فرد در آن رشد مي كند و هنجارها را مي آموزد . علي رغم اينكه بسياري از عوامل در وقوع بزهكاري اطفال و نوجوانان دخيلند، اما در گام نخست اين خانواده ها هستند كه نقش تعيين كننده اي در سرنوشت اطفال خود دارند؛ چنان كه با تربيت درست مي توانند كودك را به راه صحيح هدايت كنند و يا شرايط و محيط را براي تحقق بزهكاري توسط اطفال مهيا سازند. معمولا والدين اطفال يا نوجوانان بزهكاراز نظر رفتاري يا بسيار خشن وسخت گير هستند و يا نسبت به فرزند خود بسيار بي توجه و سهل انگارند. غالبا والدين اين دسته از اطفال و نوجوانان در ارتباط برقرار كردن با فرزند خود دچار اشكال هستند و نمي توانند به درستي به وظایف و تكاليف خود نسبت به فرزندشان عمل كنند.
دانشمندان با پژوهش ها ي اجتماعي، وضع نابسامان محيط خانوادگي را در بروز جرائم تاييد كرده اند و اذعان داشته اند كه وضع خانوادگي شخص رابطه مستقيم با بروز حالت خطرناك و بزهكاري وي دارد . از نظر تحصيلات و مسائل فرهنگي، فرزندان خانواده هاي سطح پايين و متوسط به مراتب بيشتر از فرزندان خانواده هاي روشنفكر وسطح بالاي جامعه، در معرض ارتكاب جرائم مختلف هستند. بنابراين نبايد سياست جنائي خاص بزهكاران صغير و نوجوان را ازسياست حمايت خانواده جدا دانست . به عبارت ديگر حمايت درست از نهاد مقدس خانواده و نظارت اساسي و كارشناسانه بر آن سبب كاهش جرائم خاص صغار و نوجوانان خواهد شد. به نظر روان شناسان اگر شخصي در محيط خانواده از نظر رفع نياز هاي اساسي جسمي و رواني مانند نياز هاي عاطفي ارضا نشود، به احتمال فراوان در آينده اي نه چندان دور به طرق مختلف به اعمال ضد اجتماعي دست می زند . عدم وجود محبت ، ارتباطات صميمي، تفاهم متقابل و در عين حال وجود تشنج در خانواده ، ازهم گسيختگي خانواده ، طلاق ، فوت والدين و... از جمله عواملي هستند كه در وقوع بزه توسط نوجوانان واطفال موثر است.
فهرست اجمالي عوامل خانوادگي موثر در بزهكاري اطفال و نوجوانان :
1. تبعيض : بررسي هاي صورت گرفته نشان مي دهد كه تبعيض در خانواده و توجه بيش تر والدين به برخي از فرزندان و توجه كم تر نسبت به برخي ديگر، سبب ايجاد عقده حقارت و احساس نفرت و بدبيني در كودك مي شود و به قول «ويتريج گروبرگ ولف» هم چشمي و رقابت موجود در خانواده، تاثير مخرب فراواني در روحيه كودكان به جاي مي گذارد.
2. خشونت : رفتار خشونت آميز خانواده، پيامدهاي نامناسبي در تربيت كودكان برجاي خواهد گذاشت؛ به عقيده پاره اي از روان شناسان و كارشناسان آمريكايي، ريشه اصلي جنايت ها و خشونت ها در جامعه، اعمال خشونت و تنبيه هاي بدني است كه والدين در مورد فرزندان اعمال مي دارند و اين باعث ايجاد عقده هاي رواني در آنان مي شود.
3. سن والدين : پدر و مادر خيلي مسن، فاقد واكنش ها و اعمال بازتابي ضروري هستند و نمي توانند وظيفه هايي را كه از نظر تربيت فرزندان برعهده دارند به خوبي به عمل آورند و آنان را براي يك زندگي سالم و پايبند به مقررات و ارزش هاي اجتماعي بار آورند.
4. عقب ماندگي خانوادگي : خانواده هاي ايستا يا خانواده هايي كه مسير قهقرايي طي مي كنند، فرزندان خود را بدبين، غيراجتماعي و بالاخره عصيانگر بار مي آورند. به قول «هابس» بسياري از كودكان پريشان حال و آشفته، از خانواده هايي هستند كه از زندگي اجتماعي مجزا و بيگانه اند. به نظر وي كودك و خانواده وي مي بايد فعالانه در امور اجتماعي سهيم باشند.
5. بي سوادي : منظور فقط خواندن و نوشتن زبان مادري نيست، بلكه پايين بودن سطح فرهنگ و ناآگاهي به مسايل علمي و پرورشي است كه زمينه ساز ارتكاب جرم به شمار مي رود.
6. انحراف والدين : انحراف والدين يا يكي از اعضاي خانواده و روال اخلاقي آنان، ارتباط مستقيمي با انحراف كودكان و نوجوانان دارد؛ به عنوان مثال خانواده اي كه بر اثر اعتياد به الكل و يا مواد مخدر به فساد كشانيده شود، نمي تواند كودكان سالمي پرورش دهد.
7. طلاق و كشمكش خانوادگي : گسستگي خانواده تاثيري مستقيم و قطعي در بروز رفتار ضد اجتماعي در كودكان دارد. «بالبي» معتقد است جدايي كودك از والدين، به خصوص مادر، موجب ناتواني در برقراري رابطه عاطفي سالم و صحيح به هنگام بلوغ مي شود. «دكتر هوير» روان شناس معاصر و پزشك بيماري هاي رواني، پس از بررسي هاي آماري ده كشور اروپايي مدعي شده است كه 88 درصد اطفالي كه مرتكب گناه و بزه مي شوند از خانواده هاي گسسته هستند. هم چنان «آدلس» معتقد است كه نقص بدني، ناز پروردگي كودكان و كودكان به خود رها شده (يعني كودكاني كه بر اثر جدايي پدر و مادر از يكديگر، يا بر اثر غفلت و بي اعتنايي نسبت به تربيت آنان از راهنمايي و تشويق محروم مانده اند)، مفاهيم نادرستي از جهان مي يابند و در بزرگسالي دشمن اجتماع مي شوند.