يكي از مسائل مهمي كه در سورههاي مختلفي از قرآن مورد بحث قرار گرفته است، مسأله «نفاق» است و قرآن از گروهي به نام «منافقين» ياد ميكند كه ما در فارسي از آن به «دورو» يا «دو چهره» تعبير ميكنيم. اين گروه كه نه اخلاص و شهامت براي ايمان آوردن داشتند و نه قدرت و جرأت بر مخالفت صريح، در صفوف مسلمانان واقعي نفوذ كرده بودند و از آنجا كه ظاهري اسلامي داشتند، غالباً شناخت آنها مشكل بود كه قرآن با بيان نشانههاي دقيق وزنده خط باطني آنها را آشكار ميسازد. از آنجا كه اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده است، سختترين حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنقدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمني را نكوبيده است. نكته حائز اهميت اين است كه هيچ كدام از امامان معصوم - عليهم السلام - ما توسط كفار و مشركين به شهادت نرسيدهاند و همگي بدست همين منافقان به ظاهر مسلمان شهيد شدهاند كه خود جاي بسي تأمل است.
با توجّه به اينكه هر موقع حكومت اسلامي قويتر بوده بحث نفاق نيز شديدتر شده است ميتوان گفت در واقع عنادهاي منافقان با حاكم اسلامي است. البته در هر عصر و زماني منافقان وجود داشتهاند ولي در صحنههاي حساس و مراحل مختلف آشكارتر ميشوند. در برخورد با خط نفاق اولين مسأله شناخت است كه قرآن در اين زمينه به روشنگري پرداخته است. در اين مقاله سعي شده است با بهرهگيري از قرآن و تفسير ارزشمند نمونه، شناخت منافقان در اين مقطع حساس و شكوفاي تاريخ راحتتر و نحوه برخورد با آنان روشنتر شود.
منافق از ريشه «نفق» است. اصل «نفق» به معني خروج است. نفاق مصدر است به معني منافق بودن. نفاق صفت افراد بي ايمان است كه ظاهراً در صف مسلمانانند امّا باطناً دل درگرو كفر دارند و منافق كسي است كه در باطن كافر ولي ظاهراً مسلمان است، علت اين تسميه آنست كه منافق از ايمان به طرف كفر خارج شده است. ناگفته نماند كه «نفق» نقبي است در زير زمين كه تسميه منافق از «نفق» به معني نقب است كه از راهي به دين وارد و از راه ديگر خارج ميشود. بهرحال منافق را از آن جهت منافق گويند كه از ايمان خارج شده است منافق خط زندگي مشخصي ندارد و در ميان هر گروهي به رنگ آن گروه در ميآيد منافق از كافر خطرناكتر و عذاب او در آخرت از كافر سختتر است، زيرا كه به حكم دزد خانگي است و پلي است كه كفار بوسيله آن به خرابكاري در اسلام راه مييابند.
مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زماني مطرح شد كه پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - به مدينه هجرت فرمود: و تقريباً بعد از حادثه احد زمينه براي فعاليت منافقان آماده شد و اين زماني بود كه پايههاي اسلام، قوي و پيروزي آن آشكار شد، وگرنه در مكه تقريباً منافقي وجود نداشت. در مدينه اظهار مخالفت بطور آشكار، مشكل و گاه غير ممكن بودو لذا دشمنان شكست خورده براي ادامه برنامههاي تخريبي خود تغيير چهره داده و ظاهراً به صفوف مسلمانان پيوستند اما در خفا به اعمال خود ادامه ميدادند.
اصولاً طبيعت هر انقلابي چنين است كه بعد از پيروزي چشمگير با صفوف منافقان روبرو خواهد شد و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذي امروز در لباس دوستان جلوهگر ميشوند و از اينجاست كه ميتوان فهميد چرا همه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده است.
نكته مهم ديگر اينكه خطر منافقان براي هر جامعه از خطر هر دشمني بيشتر است چرا كه از يكسو شناخت آنها غالباً آسان نيست و از سوي ديگر دشمنان داخلي هستند و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ ميكنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلي است و از سوي سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار ميسازد.
نشانهها و خصوصيات منافقان
خداوند در سوره منافقون نخستين نشانهاي كه درباره منافقان بيان ميكند همان اظهار ايمان دروغين آنها است كه پايه اصلي نفاق را تشكيل ميدهد. «هنگامي كه منافقان نزد تو آيند ميگويند ما شهادت ميدهيم كه حتماً تو رسول خدائي. خداوند ميداند كه تو فرستاده او هستي ولي خداوند شهادت ميدهد كه منافقان دروغگو هستند.و اللّهُ يَشهَدُ اِنّ المُنافِقينَ لَكاذبون»[1] چرا كه آنها نميخواستند خبر از رسالت پيامبر بدهند. بلكه ميخواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند و مسلّماً در اين خبر دروغگو بودند.
در اينجا نخستين نشانه نفاق روشن ميشود و آن دوگانگي ظاهر و باطن است كه با زبان، مؤكّداً اظهار ايمان ميكنند ولي در دل آنها مطلقاً خبري از ايمان نيست. اين دروغگويي محور اصلي نفاق را تشكيل ميدهد.
از ديگر نشانههاي منافقان آنست كه «آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، اتّخذوا ايمانهم جنّة فصدّوا عن سبيل اللّه» و در ادامه خداوند ميافزايد: «آنها كارهاي بسيار بدي انجام ميدهند، انّهم ساء ماكانوا يعملون»[2] تعبير «جنّة» (سپر) نشان ميدهد كه آنها دائماً با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند و هرگز نبايد فريب ظاهر سازي و چرب زباني آنها را خورد، زيرا سپر مخصوص ميدانهاي نبرد است. خداوند در آيه 56 سوره توبه نيز از سوگندهاي دروغين منافقين ياد ميكند: آنها به خدا سوگند ياد ميكنند كه از شما هستند، «و يحلفون باللّه انّهم لمنكم» و خود در ادامه در پاسخ به اين سوگند دروغ ميفرمايد: در حاليكه نه از شما هستند، بلكه آنها گروهي هستند كه فوقالعاده ميترسند، و ما هم منكم ولكنّهم قومٌ يفرقون» آنها از شدت ترس كفر خود را پنهان كرده و اظهار ايمان ميكنند مبادا كه گرفتار شوند. آيه 74 سوره توبه نيز پرده از روي اين عمل زشت منافقان برميدارد، گويا سوگند دروغ يكي از ترفندهاي منافقان است. اين گروه هنگامي كه ميبينند اسرارشان فاش شده واقعيات را انكار ميكنند و حتي براي اثبات گفتار خود به قسمهاي دروغين متوسل ميشوند. «منافقان سوگند ياد ميكنند كه چنان مطلبي درباره پيامبر نگفتهاند. اينها بطور مسلّم سخنان كفرآميزي گفتهاند، پس از قبول و اظهار اسلام راه كفر در پيش گرفتهاند، يحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم»، منافقان حتي آنقدر جرأت و جسارت ندارند كه حرف خود را تكرار كنند و بر عمل خود استقامت ورزند.
دورويي منافقان در آيه 8 سوره بقره نيز بيان شده است. «بعضي از مردم هستند كه ميگويند به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم در حاليكه ايمان ندارند، و من النّاس من يقول، امنّا باللّه و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين»، منافقان فقط لقلقه زباني دارند، نه حرفشان پشتوانه فكري و عقيدتي دارد و نه عملشان. آنان با دروغ و تزوير زندهاند و جالب است كه اين كار را يك نوع زرنگي ميدانند. «آنها با اين عمل ميخواهند خدا و مؤمنان را بفريبند در حاليكه تنها خود را ميفريبند اما نميفهمند، يخادعون اللّه و الذين آمنوا و ما يخدعون الاّ انفسهم و ما يشعرون»[3] ،خداوند در آيه 10 سوره بقره به اين واقعيت اشاره ميكند كه نفاق در واقع يك نوع بيماري است: «در دلهاي آنها بيماري خاصي است، في قلوبهم مرض» اما از آنجا كه در نظام آفرينش هر كسي در هر مسيري قرار گرفت و وسايل آن را فراهم ساخت در همان مسير جلو ميرود، قرآن اضافه ميكند، «خداوند هم بر بيماري آنها ميافزايد، فزادهم اللّه مرضاً» در واقع منافقان در سراشيبي گناه قرار گرفتهاند و هر روز و هر لحظه بر خسران آنها افزوده ميشود.
يكي ديگر از ادعاهاي منافقان، اصلاحطلبي است. آنها خود را اصلاح طلب معرفي ميكنند در حالي كه مفسد واقعي هستند «و هنگامي كه به آنها گفته شود در روي زمين فساد نكنيد ميگويند ما فقط اصلاح كنندگانيم، و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالو انّما نحن مصلحون»[4] منافقان هدف خود را اصلاحات بيان ميكنند در حالي كه اصلاحات آنها جز فساد و فحشا نيست. در طول تاريخ نيز هرگاه خيانتي توسط منافقان صورت گرفته است براي عوامفريبي و پيشبرد آن، به نفع مردم معرفي كردهاند. قرآن در پاسخ به اين ادعا ميفرمايد: «بدانيد اينها همان مفسدانند و برنامهاي جز فساد ندارند ولي خودشان نميفهمند، الا انّهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون»[5] و اين گونه، قرآن پرده از ظاهر اصلاحطلبي آنها بر ميدارد. منافقان آنقدر در راه نفاق اصرار و پا فشاري كردهاند و آنچنان با برنامههاي زشت خود، خو گرفتهاند كه تدريجاً گمان ميكنند اين برنامهها، مفيد، سازنده و اصلاح طلبانه است در حالي كه جز فساد چيز ديگري نيست.
از نشانههاي ديگر منافقان كه در آيه 13 سوره بقره به آن اشاره شده است. اين است كه آنها خود را عاقل و هوشيار ميدانند و مؤمنان را ساده لوح و خوشباور. «هنگامي كه به آنها گفته شود ايمان بياوريد، آنگونه كه تودههاي مردم ايمان آوردند ميگويند ما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم؟!، و اذا قيل لهم آمنوا كما امن النّاس قالوا انؤمن كما آمن السّفها» اين گروه منافق، افراد پاكدل، حقيقت جو و حقطلبي كه در برابر دعوت پيامبر و تعليمات آسمانياش سر تعظيم فرود آوردهاند را به سفاهت متهم ميكنند. البته خداوند در ادامه آيه واقعيت را اين گونه بيان ميكند: «سفيهان واقعي (منافقان) هستند اما نميدانند، الا انّهم هم السّفهاء ولكن لا يعلمون».
[1] . سوره منافقون، آيه 1.
[2] . همان، آيه 2.
[3] . سوره بقره، آيه 9.
[4] . همان، آيه 11.
[5] . همان، آيه 12.
@#@
از مشخصههاي بارز منافقان آن است كه هر روز به رنگي در ميآيند، ميان هر جمعيتي كه قرار بگيرند با آنها همصدا ميشوند، امروز فرياد «زنده باد» و فردا شعار «مرگ بر» سر ميدهند. قرآن اين صفت منافقان را در آيه 14 سوره بقره اينچنين بيان ميكند: «هنگامي كه افراد با ايمان را ملاقات كنند گويند ايمان آورديم. امّا هنگامي كه با دوستان شيطان صفت خود به خلوتگاهي ميروند ميگويند ما با شمائيم، و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انّا معكم» و ميگويند «و اگر ميبينيد ما در برابر مؤمنان اظهار ايمان ميكنيم ما آنها را مسخره ميكنيم، انّما نحن مستهزئون». اين دوگانگي شخصيت و تضاد برون و درون كه صفت هميشگي منافقان است، پديدههاي گوناگوني در عمل و گفتار و رفتار فردي و اجتماعي آنها دارد كه به خوبي ميتوان آنرا شناخت.
منافقان از هر فرصتي براي مسخره كردن مؤمنان استفاده ميكردند و اين صفت چنان با آنان عجين شده است كه گويي نميتوان آنرا از منافقان جدا كرد منافقان كه عموماً افرادي لجوج، بهانه جو، ايرادگير و كارشكن هستند هر كار مثبتي را با وصلههاي نامناسبي تحقير كرده و بد جلوه ميدهند. قرآن مجيد شديداً اين روش غير انساني آنها را نكوهش ميكند و مسلمانان را از آن آگاه ميسازد، تا تحت تأثير اين گونه القائات سوء قرار نگيرند و هم منافقان بدانند كه حناي آنان در جامعه اسلامي رنگي ندارد. نخست ميفرمايد «آنها كه به افراد نيكوكار مؤمنين در پرداخت صدقات و كمكهاي صادقانه، عيب ميگيرند و مخصوصاً آنها كه افراد با ايمان تنگدست را كه دسترسي جز به كمكهاي مختصر ندارند، مسخره ميكنند خداوند آنها را مسخره ميكند، و عذاب دردناك در انتظار آنها است.[1] منظور از جمله (خداوند آنها را مسخره ميكند) اين است كه مجازات استهزا كنندگان را به آنها خواهد داد و يا آن چنان با آنها رفتار ميكند كه همچون استهزاء شدگان تحقير شوند.
روح نفاق در يك «مرد» با يك «زن»ممكن است متفاوت باشد. اما نبايد فريب تغيير چهرههاي نفاق را در ميان منافقان خورد، لذا خداوند ميفرمايد: «مردان منافق و زنان منافق همه از يك قماشند، المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»[2] سپس اوصاف منافقان را اين چنين بيان ميكند: «آنها مردم را به منكرات تشويق و از نيكيها باز ميدارند، يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف» يعني درست بر عكس برنامه مؤمنان راستين كه دائماً از طريق «امر به معروف» و «نهي از منكر» در اصلاح جامعه و پيراستن آن از آلودگي و فساد كوشش دارند، منافقان دائماً سعي ميكنند كه فساد همه جا را بگيرد و معروف و نيكي از جامعه برچيده شود. خصلت ديگر منافقان اين است كه «دستهايشان را ميبندند، و يقبضون ايديهم». نه در راه خدا انفاق ميكنند، نه به كمك محرومان ميشتابند و نه به خويشاوند و آشنا از كمك مالي آنها بهرهاي ميرسد و در يك كلمه ميتوان گفت «آنها خدا را فراموش كردهاند و البته خداوند هم آنها را از بركات و توفيقات و مواهب خود فراموش كرده است، نسوا اللّه فنسيهم» كه البته آثار اين دو فراموشي در تمام زندگي آنها آشكار است. خداوند در ادامه منافقان را در زمره فاسقان بر ميشمرد و ميفرمايد: «منافقان فاسقند و از دايره اطاعت فرمان خدا بيروناند، انّ المنافقين هم الفاسقون».
در آيه 54 سوره توبه منافقين اين گونه معرفي شدهاند آنها نماز را به جاي نميآورند مگر از روي كسالت و با ناراحتي و سنگيني و لا يأتون الصّلوة الاّ و هم كسالي»، و همچنين انفاق نميكنند مگر از روي كراهت و اجبار، «و لا ينفقون الاّ و هم كارهون» منافقان نه به وظيفه خود در برابر خالق به درستي عمل ميكنند و نه وظيفه خود در برابر مخلوق را ادا ميكنند.
از ديگر نشانههاي منافقان كه در آيه 10 سوره عنكبوت به آن اشاره شده است اين است كه «و از مردم كساني هستند كه ميگويند به خدا ايمان آوردهايم، امّا هنگامي كه در راه خدا شكنجه و آزار ميبينند، آزار مردم را همچون عذاب الهي ميشمارند و از آن وحشت ميكنند، و من النّاس من يقول آمنّا باللّه فاذا اوذي في اللّه جعل فتنة النّاس كعذاب اللّه»، «ولي هنگامي كه پيروزي از سوي پروردگار بيايد ميگويند ما با شما بوديم و در اين پيروزي شريكيم، ولئن جاء نصرٌ من ربّك ليقولنّ انّا كنّا معكم». اين گروه دو چهره جز آسايش و رفاه خود به چيزي فكر نميكنند و حاضر نيستند در راه رسيدن به هدفي عالي حتي كوچكترين ناراحتي را تحمّل كنند. در آيه 14 سوره مجادله اين گونه از منافقين ياد ميشود: «سوگند دروغ ياد ميكنند كه از شما هستند در حالي كه خودشان ميدانند دروغ ميگويند، يحلفون علي الكذب و هم يعلمون». در حقيقت سرمايه اصلي منافقان دروغ است تا بتوانند تناقضاتي كه در زندگيشان وجود دارد را با آن توجيه كنند. اين راه و رسم منافقان است كه پيوسته براي پوشاندن چهره زشت خود به سوگندهاي دروغ پناه ببرند و حال اين كه عملشان بهترين معرّف آنها است.
«آنها سوگندهاي خود را سپري قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، اتّخذوا أيمانهم جنّة فصدّوا عن سبيل اللّه»[3]. اين منافقان سوگند ياد ميكنند كه مسلمانند در حالي كه زير پوشش اين سوگند به انواع فساد و خرابكاري و توطئه مشغولند و در حقيقت از نام مقدس خدا براي جلوگيري از راه خدا بهره ميگيرند.
منافقان كور دل پا را از اين هم فراتر گذاشته و حتي به خدا و پيامبر نيز نسبت دروغ ميدهند «منافقان و بيماردلان ميگفتند: خدا و پيامبرش چيزي جز وعدههاي دروغين به ما ندادهاند، و اذ يقول المنافقون والّذين في قلوبهم مرضٌ ما وعدنا اللّه و رسوله الاّ غرورا»[4] جالب اينجاست كه كساني نسبت دروغ به خدا و پيامبر ميدهند كه سلاحي جز دروغ ندارند و تنها ابزار دفاعي آنها دروغ است و در هر شرايطي به آن متمسّك ميشوند.
قرآن در آيات 78 - 75 سوره توبه روي يكي ديگر از صفات زشت منافقان انگشت ميگذارد و آن اين كه: به هنگام ضعف و ناتواني و فقر و پريشاني چنان دم از ايمان ميزنند كه هيچ كس باور نميكند آنها روزي در صف منافقان قرار گيرند. اما اين گروه همين كه به نوايي برسند چنان دست و پاي خود را گم ميكنند و غرق دنيا پرستي ميشوند كه همه عهد و پيمانهاي خود، با خدا را بدست فراموشي ميسپارند، بعضي از منافقان كساني هستند كه با خدا پيمان بستهاند كه اگر از فضل و كرم خود به ما مرحمت كند قطعاً به نيازمندان كمك ميكنيم و از نيكوكاران خواهيم بود.[5] ولي اين سخن را تنها زماني ميگفتند كه دستشان از همه چيز تهي بوده ولي «به هنگامي كه خداوند از فضل و رحمتش سرمايههايي به آنان داد، بخل ورزيدند و سرپيچي كردند و رويگردان شدند.»[6]
اين عمل و اين پيمان شكني و بخل نتيجهاش آن شد كه روح نفاق بطور مستمر و پايدار در دل آنها ريشه دواند و تا روز قيامت و هنگامي كه خدا را ملاقات ميكنند ادامه يابد.[7] كه خداوند در ادامه به بيان علت آن ميپردازد «و اين بخاطر آنست كه از عهدي كه با خدا بستند تخلف كردند و همچنين بخاطر آن است كه مرتباً دروغ ميگويند» خداوند در پايان منافقان را مورد سرزنش و توبيخ قرار ميدهد كه «آيا آنها نميدانند خداوند اسرار درون آنها را ميداند، سخنان آهسته و در گوشي آنها را ميشنود و خداوند از همه پنهانها باخبر است.»[8]
از صفات هميشگي منافقان اين است كه «آنها به زبان چيزي ميگويند كه در دل ندارند، يقولون بأفواههم ما ليس في قلوبهم»[9] به اين ترتيب منافقان هيچ ارزشي براي سخن خود قائل نيستند و از طرف ديگر هيچ اعتمادي به حرفهاي آنها نيست.
از نشانههاي ديگر منافقان اين است كه «آنها كافران را بجاي مؤمنان دوست خود انتخاب ميكنند، الّذين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»[10].
اين گروه بجاي اين كه به مؤمنين نزديك شوند هميشه سعي در توسل به كافرين و بيگانگان دارند. كه البته عواقب اين دوستيها هميشه دامنگير جامعه اسلامي و ديگر مسلمانان بوده است.
اين آيه به همه مسلمانان هشدار ميدهد كه عزت خود را در همه شؤون زندگي اعم از شؤون اقتصادي و فرهنگي و سياسي و مانند آن در دوستي با دشمنان اسلام نجويند. زيرا هر روز كه منافع آنها اقتضا كند فوراً صميميترين دوستان و متّحدان خود را رها كرده و به سراغ كار خويش ميروند چنانچه تاريخ معاصر شاهد گوياي اين واقعيت است. خداوند در آيه 52 سوره مائده به عذر تراشيهاي منافقان براي توجيه ارتباطهاي نامشروع خود با بيگانگان، اشاره كرده و ميفرمايد:
«آنهايي كه در دلهايشان بيماري است اصرار دارند كه آنان (بيگانگان) را تكيهگاه و هم پيمان خود انتخاب كنند و عذرشان اين است كه ميگويند ما ميترسيم قدرت بدست آنها بيفتد و گرفتار شويم، فتري الّذين في قلوبهم مرضٌ يسارعون فيهم يقولون نخشي أن تصيبنا دائرةٌ»، قرآن در پاسخ به اين تفكّر و توجيه ميفرمايد: همانطور كه آنها احتمال ميدهند روزي قدرت بدست يهود و نصاري (بيگانگان) بيفتد، اين احتمال را نيز بايد بدهند كه «ممكن است سرانجام خداوند مسلمانان را پيروز كند و قدرت بدست آنها بيفتد و اين منافقان از آنچه در دل خود پنهان ساختند پشيمان گردند».
[1] . سوره توبه، آيه 79.
[2] . همان، آيه 67.
[3] . سوره مجادله، آيه 16.
[4] . سوره احزاب، آيه 12.
[5] . سوره توبه، آيه 75.
[6] . همان، آيه 76.
[7] . همان، آيه 77.
[8] . همان، آيه 78.
[9] . سوره آل عمران، آيه 167.
[10] . سوره نساء، آيه 139.
@#@
خداوند در آيه 141 سوره نساء قسمتي ديگر از صفات و انديشههاي پريشان منافقان را بازگو ميكند.
«منافقان كساني هستند كه هميشه ميخواهند از هر پيشامدي به نفع خود بهرهبرداري كنند اگر پيروزي نصيب شما شود فوراً خود را در صف مؤمنان جا زده ميگويند آيا ما با شما نبوديم و آيا كمكهاي ارزنده ما مؤثر در غلبه و پيروزي شما نبود؟ بنابراين ما هم در تمام اين موفقيتها و نتايج معنوي و مادي آن شريك و سهيم هستيم، الّذين بتربّصون بكم، فان كان لكم فتحٌ من اللّه قالوا الم نكن معكم» اما اگر بهرهاي از اين پيروزي نصيب دشمنان اسلام شود، فوراً خود را به آنها نزديكتر كرده، مراتب رضايتمندي خود را اعلام ميدارند و ميگويند «اين ما بوديم كه شما را تشويق به مبارزه با مسلمانان و عدم تسليم در برابر آنها كرديم، بنابراين ما هم در اين پيروزيها سهمي داريم، و ان كان للكافرين نصيبٌ قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين» به اين ترتيب اين دسته با فرصتطلبي مخصوص خود گاهي "رفيق قافله" اند و گاهي "شريك دزد" و عمري را با اين دو دوزه بازي كردن ميگذرانند. ولي قرآن سرانجام آنها را با يك جمله كوتاه بيان ميكند و ميگويد: بالاخره روزي فرا ميرسد كه پردهها بالا ميرود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته ميشود آري «در روز قيامت خداوند در ميان شما قضاوت ميكند، فاللّه يحكم بينهم يوم القيامة».
در آيه 143 سوره نساء نيز اين صفت منافقين مورد مذمت قرار گرفته است «آنها افراد سرگردان و بي هدف و فاقد برنامه و مسير مشخصاند، آنها نه جزء مؤمنانند و نه در صف كافران قرار دارند، مذبذبين بين ذلك لاالي هؤلاء و لا الي هؤلاء» و در پايان آيه سرنوشت اين گروه را خداوند ترسيم ميكند. «آنها افرادي هستند كه بر اثر اعمالشان خداوند حمايتش را از آنان برداشته و در بيراههها گمراهشان ساخته هركس را خدا گمراه كند هيچگاه راه نجاتي براي آنان نخواهي يافت».
قرآن در مورد منافقان با بيان خصوصيات و نشانههاي ريز و درشت سعي در شناساندن بهتر اين گروه به مؤمنان و جامعه اسلامي دارد. از اينرو در جاي ديگر منافقان را اين گونه توصيف ميكند:
آنها براي رسيدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نيرنگ وارد ميشوند و حتي ميخواهند به خداوند نيز خدعه بزنند در حالي كه در همان لحظات كه درصدد چنين كاري هستند خود در يك نوع خدعه واقع شدهاند، زيرا براي بدست آوردن سرمايههاي ناچيزي سرمايه بزرگ وجود خود را از دست ميدهند. بطوري كه آيه شريفه ميفرمايد: «منافقان ميخواهند خدا را فريب دهند، در حاليكه خداوند آنها را فريب ميدهد، إن المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم»[1]، در ادامه آيه خداوند صفات ديگري از منافقان را بيان ميفرمايد: آنها هنگامي كه به نماز برخيزند سرتا پاي آنها غرق كسالت و بيحالي است «و إذا قاموا الي الصّلوة قاموا كسالي» آنها از خدا دورند و از راز و نياز با او نيز لذت نميبرند. آنها چون به خدا و وعدههاي او ايمان ندارند، اگر عبادت يا عمل نيكي انجام دهند آن نيز از روي ريا است نه بخاطر خدا «يراؤن النّاس» آنها اگر گاهي، يادي از خدا كنند و ذكري هم گويند از صميم دل و از روي آگاهي و بيداري نيست و اگر هم باشد بسيار كم است. «و لا يذكرون اللّه الاّ قليلا».
خداوند در آيه 29 سوره محمد - صلي الله عليه و آله - بر اين نكته تأكيد ميكند كه منافقان تصوّر نكنند براي هميشه ميتوانند چهره دروني خود را از پيامبر و مؤمنان مكتوم دارند و ميفرمايد: آيا كساني كه در دلهايشان بيماري است گمان كردند خدا كينههايشان را (نسبت به پيامبر و مؤمنان) آشكار نميكند و در آيه بعد خطاب به پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - ميفرمايد: «و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان ميدهيم، تا آنها را با قيافه هايشان بشناسي». سپس ميافزايد: «هرچند ميتواني آنها را از طرز سخنانشان بشناسي، ولعترفنّهم في لحن القول. يعني اين منافقان بيمار دل را از كنايهها و نيشها و تعبيرات موذيانهشان ميتوان شناخت. در حديث معروفي از «ابو سعيد خدري» نقل شده است كه ميگويد: «منظور از (لحن القول) بغض حضرت علي است و ما منافقان در عصر پيامبر - صلي الله عليه و آله - را از طريق عداوت آنها با حضرت علي ميشناختيم.»
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگيريهاي خلافشان در مسائل مهم اجتماعي و مخصوصاً در بحرانها يا جنگها كار مشكلي نيست و با كمي دقت از گفتار و رفتارشان شناسايي ميشوند.
آيه 4 سوره منافقون نشانههاي بيشتري از منافقين ارائه داده خطاب به پيامبر ميگويد: «هنگامي كه آنها را ميبيني جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو ميبرد، و إذا رأيتهم تعجبك أجسامهم». آنها ظاهري آراسته و قيافه هايي جالب دارند. علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن ميگويند كه «اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا ميدهي، و ان يقولوا تسمع لقولهم» جائي كه پيامبر - صلي الله عليه و آله - ظاهراً تحت تأثير جذابيت سخنان آنان قرار گيرد، تكليف ديگران روشن است.
قرآن ظاهر منافقان را چنين معرفي ميكند، اما باطن آنها به گونه ديگري است «گويي چوبهاي خشكي هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند، كانّهم خشبٌ مسنّدة». اجسامي بي روح، صورتهايي بي معني و هيكلهايي تو خالي دارند، نه از خود استقلالي، نه در درون نور و صفايي و نه اراده و تصميم محكم و ايماني دارند. درست همچون چوبهايي خشك تكيه زده بر ديوار. سپس خداوند ميافزايد: آنها چنان توخالي و فاقد توكّل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادي بلند شود آن را بر ضد خود ميدانند، يحسبون كلّ صيحةٍ عليهم». ترس و وحشتي عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكمفرما است و يك حالت سوء ظن و بدبيني جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.
خوش زباني و تظاهر منافقان خصلتي عجين با آنها است كه خداوند در جاي ديگر نيز به آن پرداخته است: «و بعضي مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگي دنيا مايه اعجاب تو ميشود(ولي در باطن چنين نيست) و خداوند بر آنچه در قلب اوست گواه ميباشد و او سر سختترين دشمنان است، و من النّاس من يعجبك قوله في الحيوة الدّنيا و يشهد اللّه علي ما في قلبه و هو الدّ الخصام»[2]. سپس ميافزايد: «نشانه دشمني باطني او اين است كه وقتي روي بر ميگرداند و از نزد تو خارج ميشود كوشش ميكند كه در زمين فساد به راه بيندازد و زراعت و چهارپايان را نابود كند با اينكه ميداند خداوند فساد را دوست ندارد.»[3] آري اينها اگر در اظهار دوستي و محبّت به پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله - و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريب نميزدند. هرچند ظاهر آنها دوستانه است. اما آنها در باطن، بيرحمترين و سرسختترين دشمنان هستند. اين منافق نه به اندرز ناصحان گوش فرا ميدهد و نه به هشدارهاي الهي. بلكه پيوسته با غرور مخصوص به خود، بر خلافكاريهايش ميافزايد. «هنگامي كه او را از عمل زشت نهي كنند و به او گفته شود از خدا بترس لجاج و تعصّب او را به گناه ميكشاند، و إذا قيل له اتّق اللّه أخذته العزّة بالإثم»[4].
از ديگر نشانههاي منافقان كه در آيه 5 سوره منافقون، به آن اشاره شده است، اين است كه «هنگامي كه به آنها گفته شود بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار كند، سرهاي خود را (از روي استهزاء و كبر و غرور) تكان ميدهند و آنها را ميبيني كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر ميورزند، و اذا قيل لهم تعالو يستغفرلكم رسول اللّه لوّوارؤسهم و رأيتهم يصدّون و هم مستكبرون»، آنچنان غروري بر منافقان حاكم است كه حتي نسبت به پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - كه رحمة للعالمين است نيز تكبّر ميورزند روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور هميشه مانع اين تسليم ميباشد. به همين دليل يكي از نشانههاي منافقان بلكه يكي از انگيزههاي نفاق را همين خودخواهي و خود برتر بيني و غرور ميتوان شمرد.
منافقان دو گروه هستند، گروهي از اول ايمانشان صوري و ظاهري بوده و گروهي ديگر در آغاز ايمان حقيقي داشتهاند. سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفتهاند خداوند با اشاره به گروه دوم آنان را اين گونه توصيف ميكند: «بر دلهاي آنها مهر نهاده شده است و حقيقت را درك نميكنند، فطبع علي قلوبهم فهم لايفقهون»[5].
همانطور كه قبلاً شاره شد يكي از نشانههاي منافقان اين است كه آنها براي پوشاندن چهره خود بسياري از خلافكاريهاي خود را انكار ميكنند و با توسّل به سوگندهاي دروغين سعي در عوامفريبي و راضي كردن مردم از خود دارند كه خداوند در آيه 62 سوره توبه پرده از روي اين عمل زشت آنها بر ميدارد و مسلمانان را آگاه ميسازد كه تحت تأثير اين گونه سوگندهاي دروغين قرار نگيرند و به قيافه حق به جانب منافقان اعتنا نكنند. نخست ميگويد: «آنها براي شما به خدا سوگند ياد ميكنند تا شما را راضي كنند، يحلفون باللّه لكم ليرضوكم»، روشن است كه هدف آنها از اين سوگندها، بيان حقيقت نيست. بلكه ميخواهند با فريب و نيرنگ چهره واقعيات را دگرگون جلوه دهند و به مقاصد خود برسند. لذا قرآن ميگويد: «اگر آنها راست ميگويند و ايمان دارند، شايستهتر اين است كه خدا و پيامبرش را راضي كنند، واللّه و رسوله احقّ أن يرضوه إن كانوا مؤمنين».
قبلاً اشاره كرديم كه عناد اصلي منافقان با رهبر جامعه اسلامي است. در ادامه به بررسي برخوردهاي منافقان با پيامبر عظيم الشأن اسلام ميپردازيم كه اين برخوردها ماهيت منافقان را روشنتر ميكند. البته در جامعه خود نيز برخوردها و رفتارهاي منافقان با ولي فقيه و سخنان او چهره منافقان را آشكارتر خواهد ساخت.
[1] . همان، آيه 142.
[2] . سوره بقره، آيه 204.
[3] . همان، آيه 205.
[4] . همان، آيه 206.
[5] . سوره منافقون، آيه 3.
مصطفي قويدل - مجله پاسدار اسلام, ش 267 - 268