شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در میدان جنگ علی علیه السلام می جنگید ، غضب خدا را علی ارائه می داد ،سیف الله رو بر سر این ظلم ها فرود می آورد .اما اینجا علی علیه السلام بتواند ولی مامور به صبر باشد ،بتواند اما اقدام نکند ، اینجا بود که وقتی زهرا زدند ،زهرا به زمین افتاد ،علی علیه السلام را کشان کشان بردند یک یهودی نگاه به حال علی علیه السلام کرد گفت :اشهد ان لا اله الا الله ... گفت: یهودی چرا مسلمان شدی ؟ گفت : من ، این آقا داشت در خیبر را می کرد ، مامور دروازه خیبر بودم .قدرت این مرد را دیدم . از پس این چند نفر علی بر نمی آید ایشان مامور به صبر است (معلوم است).
علی ابن ابی طالب علیه السلام را به مسجد بردند یکی بالای منبر یکی پایین منبر شمشیر بر سر علی علیه السلام که باید بیعت کنی وگرنه با شمشیر دو شقه ات می کنیم یه وقت دیدن ستون های مسجد به لرزه در آمدند ، چه خبر شد؟ دیدند زهرا سلام الله در مسجد هست علی علیه السلام دید دست زهرا سلام الله علیها به آسمان بلند شده که نفرین کنه ستون ها به لرزه در آمدند ،اینجا بود که علی علیه السلام به سلمان گفت : سلمان برو به زهرا بگو که علی گفته نفرین نکن ، وقتی فرمان امام زمانش به زهرا سلام الله داده شد دستان زهرا آمد پایین ...
حالا برویم شبی که علی ،زهرا را غسل میداد، وقتی علی ،زهرا را به قبر سپرد سر روی قبر نهاد از خدا طلب صبر کرد ...
منبع: اقتباس از روضه خوانی استاد توکل.