شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
اینقدر شبها به نماز می ایستاد که دو قدم مبارکشان از ایستادن ورم می کرد ، عاشق نماز بود اما این روزها می گویند وقتی می خواست قنوت بردارد با یک دست قنوت بر می داشت ،دست دیگرش را شکسته بودند بالا نمی رفت ،این روز ها دیگر از بستر بیماری نمی توانست بلند شود فقط وقت نماز بود که زینب را صدا می زد بچه ها را صدا می زد ، می گفت: بیاید زیر بغل مرا بگیرید ... نماز می خواند نمازش که تمام می شد .
امام سجاد می فرمایند : بی صدا شروع می کرد به اشک ریختن ، چرا بی صدا گریه می کرد ؟ امام صادق علیه سلام می فرمایند از بس ناله زده بود دیگر صدا نداشت. می فرماید:از بدن مادرم غیر از پوست واستخوان چیزی نمانده بود . می فرماید :امیرالمؤمنین گاهی به حضرت می گفت : چه می خواهی برایت تهیه کنم ؟ می فرمود : علی جان پیراهن بابا را به من بده...
سه تا پیراهن در عالم آیات وروایات مطزح است ، یکی پیراهن یوسف است که در قرآن هست وپیراهنش را داد به برادرانش و گفت : این را ببرید وبر سر پدرم بیندازید چشمهایش بینا می شود ، بوی منو از این پیراهن استشمام کند .
یکی پیراهن پیغمبر بود ، اما پیراهن سوم داستانش خیلی سخت بود ، خیلی عجیب بود ،آن هم پیراهن کهنه ابی عبدالله ، خیلی برای زینب سخت بود فکر نمی کرد این پیراهن کهنه را هم برده باشند اما وقتی آمد دید بدن ،روی خاک گرم کربلا عریان افتاده ....
منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین انصاریان.