شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
عمار می گوید: در راه می آمدم دیدم دو تا از نامرد ها می آیند، گفتند : عمار برگرد برویم بر بدن زهرا نماز بخوانیم عمار می گوید، گفتم : نامرد ها فاطمه را کشتید حالا می خواهید بر بدنش نماز بخوانید، آمد جلو و یک سیلی به صورتم زد تا سیلی را زد به زمین افتادم.
گفتم: نامرد ها به من سیلی می زنید چیزی نیست تو سیلی به صورت زهرا زدی. یک جمله ای عمار اینجا می گوید که معلوم می شود علی علیه السلام امشب چه کشیده ؛عمار می گوید گفتم: نامرد می دانی با فاطمه چه کردی ؟
آقام علی می فرمود :دیشب که بدن زهرا را می شستم دیدم از پهلویش قطره قطره خون تازه می چکد ...
منبع: اقتباس از روضه خوانی حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد.