شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
الا ای چاه یارم با صفا بود سرا پا مهر و ایثار و وفا بود
به خود گویم میان کوچه آن روز علی بن ابی طالب کجا بود
اگر زنده بودم نمی گذاشتم سیلی به صورتت بزنند ،حیف که در کوچه بنی هاشم نبودم زهرای من ...
الا ای چاه یارم نازنین بود گل سرخ کبود آتشین بود
بین درودیوار صورتش سوخته بود...
الا ای چاه یارم نازنین بود گل سرخ کبود آتشین بود
ولی ای کاش من هم مرده بودم در آن لحظه که او نقش زمین بود
وقتی علی علیه السلام را با ریسمان می بردند ،دید زهرایش بین درو دیوار بر زمین افتاد. یکی از علمای بزرگ می گفت : علی علیه السلام عبایش را برداشت وبر روی همسرش انداخت .
الا ای چاه دلداری ندارم دگر با هیچکس کاری ندارم
به غیر از زینب محزون نالان درون خانه غمخواری ندارم
زینب روی زانوهایم می نشیند ،اشکهایم را پاک می کند. فاطمه جان همه نشانه ها را برداشتند، پیراهن خون آلود سوخته ات را جمع کردند که زینبت نیند؛ فاطمه جان من در نیم سوخته را هم می توانم عوض کنم اما دیوار را چه کنم .
چه کردند با مادر سادات ؟
روایت دارد مولا در مسجد نشسته بود، ملعونی وارد شد علی علیه السلام دید رنگ از رخ حسنش پرید، بدن امام مجتبی شروع به لرزیدن کرد، خودش را انداخت بغل بابا علی علیه السلام. حسنم چه شده چرا می لرزی بابا؟ گفت: بابا دیدم در کوچه بنی هاشم ...
وقتی بی بی از خانه بیرون آمد دست حسنش را گرفته بود. مادر دست پسر را گرفته بود اما وقتی که از کوچه برمی گشتند حسن دست مادر را گرفته بود .
از روی مقنعه زد... در نامه اش نوشت : همین که زدم دیدم یک مرتبه گوشواره زهرا سلام الله به زمین افتاد ...
--------------------------------------------------------------------------------
منبع: اقتباس از روضه خوانی استاد هاشمی نژاد.