شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
حتما علی علیه السلام با احترام در خانه ی فاطمه زهرا را زدند، حتما با احترام کنار رفتند خانوم سوار شدند بر محمل وحرکت کردند . دشمنان ماجرا را فهمیدند؛ گفتند ما که دستمان به پیغمبر نرسید، میرویم دخترش فاطمه را اسیر می کنیم تا خودش را به ما تسلیم بکند . هنوز ضرب شصت علی علیه السلام را نچشیده بودند، حمله کردند به این کاروان کوچک که کاروان سالار آن علی ست . وقتی که نزدیک شدند علی بن ابی طالب با شمشیر خودش، برق آسا حمله ای کرد آنها را تارو مار کرد نگذاشت کسی به محمل فاطمه نزدیک شود، وقتی که دیدند زورشان به علی علیه السلام نمی رسد پراکنده شدند، آقا آمد پای محمل فاطمه زهرا عرضه داشت خانوم یا بنت رسو الله شما که نترسیدید شما که هراسی به دلتان نیافتاد فاطمه سلام الله فرمودند : «یا علی کسی که با تو باشد از چیزی هراس ندارد » علی علیه السلام را می شناخت .
می خواهید دل علی علیه السلام را ببیند ، امروز آمدید به علی تسلیت بگویید رویتان می شود سرتان را بلند کنید به آقا بگویید ، تسلیت می گوییم .
می گویند علی تا مدینه بر مرکب خودش سوار نشد، عنان ناقه را گرفت پیاده آمد وقتی که نزدیک مدینه رسیدند خیمه رسو الله؛ آقا منتظرند، قبل از ورود به مدینه بچه هایش به او ملحق شوند . دوان دوان آمد بیرون به پاهای علی نگاه کردآنقدر گریه کرد، علی را در آغوش گرفت . علی لبخند زد عنان ناقه ی فاطمه را تسلیم کرد . گفت آقا امانتی را آوردم . امشب هم علی علیه السلام می خواهد امانتی به آقا تحویل دهد ...
--------------------------------------------------------------------------------
منبع : اقتباس از روضه خوانی استاد پناهیان