يا زهرا(س)! طاقت نداشتى گريه ى بچه هايت را ببينى؛ صداى گريه ى حسنين عليهم السلام دلت را شرحه شرحه مى كرد و جگرت را مى خراشيد؛ لذا دستان نوازش گرت را از كفن بيرون آوردى و حسنين عليهم السلام را در آغوش مهرت كشيدى و آن ها را تسكين دادى؛ اما خانم جان! اى كاش در كربلا هم مى بودى و با آن دستان پر مهرت، دخترت زينب عليها السلام را در آغوش مى كشيدى و او را اندكى تسكين مى دادى و در لحظه هاى پرالتهاب و جگر خراش او را در مى يافتى! بى بى جان! اگر چه زينب درياى صبر است؛ ولى اين گودال پرخون دريا را هم به تلاطم وامى دارد.امان از اين گودال! فغان از اين گودال! بى بى جان! مى دانم در طول زندگى كوتاهت، سختى ها و مصيبت هاى زيادى را تحمل كردى؛ ولى گودال پر خون را نديدى در آتش قوم مجنون را نديدى نديدى دست و پا مى زد گل عشق كنارش ناله مى زد بلبل عشق ثمر از باغ غم مى چيد زينب بلا پشت بلا مى ديد زينب امان از دوره ى سرد اسارت امان از زينب و درد اسارت......................................................منبع: گریزهای مداحی، محمد هادی میهن دوست، ص 111.