شهادت اميرالمومنين عليه السلام
آن شب که اميرالمومنين علي (عليه السلام) توسط ابن ملجم ملعون ضربت خورد ، افطا ميهمان ام کلثوم (عليهاالسلام) بود.
آن شب ام کلثوم (عليهاالسلام) براي پدرش سفره اي پهن نمود که در آن نان و نمک و شير بود . آن حضرت پرسيد : چرا براي من دو نوع غذا آوردي؟
ام کلثوم (عليهاالسلام) خواست نمک را بردارد و شير را بگذارد که حضرت فرمود :
شير را بردار.
ام کلثوم (عليهاالسلام) ميگويد آن شب پدرم تا صبح نماز خواند و بسيار رکوع و سجود نمود و ساعت به ساعت به صحن خانه مي رفت و به آسمان مي نگريست و مي فرمود :
دروغ نيست و به من دروغ نگفته است ، اين همان شبي است که به من وعده داده شده. بعد به محل نماز خود بر مي گشت و بسيار دعا مي نمود و مي فرمود : خدايا مرگ را برايم مبارک گردان و بسيار مي فرمود :
انا لله و انا اليه راجعون ولا حول و لا قوه الا باالله العلي العظيم
و بسيار صلوات مي فرستاد و بسيار استغفار مي نمود .
وقتي ام کلثوم (عليهاالسلام) از او پرسيد : چرا چنين بي قراريد؟
آن حضرت در جواب فرمود : امشب بايد به ملاقات خدا بروم.
دخترش از او خواست تا شخص ديگري را به جاي خود بفرستد . حضرت فرمود :
از اجل نمي توان فرار کرد.
بعد مقداري ديگر نماز خواند تا پاسي از شب گذشت سپس کمي خوابيد و ناگهان از خواب بيدار شد و همه اولاد و اهل خود را جمع کرد و به آنها فرمود :
شما من را در اين ماه از دست خواهيد داد من امشب خوابي ديدم خواستم براي شما بازگو کنم. پرسيدند آن خواب چيست؟
فرمود : من الان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را خواب ديدم که به من مي فرمود : اي اباالحسن تو به زودي به نزد ما مي آيي و شقي ترين امت ، محاسنت را با خون سرت خضاب مي کند و بخدا قسم من مشتاق به (ديدار) تو هستم و تو در دهه آخر رمضان به نزد ما خواهي آمد پس بشتاب به سوي ما که آنچه نزد ماست بهتر است براي تو و باقي ماندني تر است.
وقتي اولاد و اهل آن حضرت کلام آن حضرت را شنيدند صدا به ضجه و گريه بلند کردند و حضرت آنها را قسم داد که ساکت باشند و آنها ساکت شدند و به آنها سفارش و وصيت نمود .
نزديک اذان صبح حضرت امير (عليه السلام) به قصد مسجد حرکت کرد وقتي به حياط خانه رسيد مرغابي هايي که در حياط بودند مقابل حضرت آمدند و شروع به سر و صدا کردند در حاليکه شبهاي قبل چنين رفتاري نمي نمودند .
وقتي خواستند آنها را از جلوي راه حضرت امير (عليه السلام) کنار بزنند حضرت فرمود :
رهايشان کنيد
((سوائح تتبعها نوائح))
ترجمه: شيوني است که نوحه سرايي در پي دارد.
وقتي آن حضرت خواستند از درب خانه خارج شوند ، کمربند حضرت به گوشه آهنين درب خانه گير کرده و باز شد و به زمين افتاد . آن حضرت دوباره کمر خود را بست و محکم نمود و اين اشعار را مي خواند که : کمر خود را محکم ببند ، براي مرگ که مرگ تو را ملاقات خواهد نمود . آنگاه که آن حضرت به سمت مسجد مي رفت و اين شعر را ميخواند :
خلو سبيل المومن المجاهد في الله لا يعبد غير الواحد
ترجمه: باز کنيد راه مومن مجاهد در راه خدا را که جز خداي واحد ، ديگري را نپرستيده.
وقتي حضرت وارد مسجد شد بر ماذنه رفت و اذان گفت و بسيار بر پيامبر صلوات فرستاد
نقل نموده اند که از اخلاق کريمانه آن حضرت اين بود که خوابيده ها را در مسجد بيدار مي نمود و به آنها مي فرمود :
نماز ، خدا تو را رحمت کند . نماز ، برخيز براي نمازي که خدا بر تو واجب فرموده ، بدرستيکه نماز انسان را از فحشاء و منکر باز مي دارد .
آن شب هم مانند شبهاي قبل ، خفتگان را بيدار مينمود تا به بالين ابن ملجم (لعنت الله عليه) رسيد در حاليکه شکم را روي زمين گذاشته و خوابيده بود . حضرت به او فرمود : آهاي! از خوابت برخيز! اينگونه خوابيدن را خدا دشمن ميدارد ، اين خواب شيطان است و خواب اهل آتش . بلکه بايد به راست بخوابي که خواب علماست يا به چپ بخواب که خواب حکماست و به پشت نخواب که خواب انبياست.
آن ملعون حرکت کرد که گويا خواست از مکانش برخيزد ولي نتوانست. پس حضرت به او فرمود : تصميم بر کاري گرفته اي که چيزي نمانده آسمان به خاطر آن فرو ريزد و زمين بشکافد و کوهها فرو ريزند اگر مي خواستم به تو ميگفتم که در زير جامه ات چه پنهان داري.
آنگاه حضرت از وي رو برگردانيده و به سوي محراب رفت و ايستاده و نماز اقامه نمود و رکوع و سجود را طولاني مي نمود و ابن ملجم (لعنت الله عليه) هم پشت سر حضرت ، جاي گرفت و آنگاه که حضرت سر از سجده برداشت ، ابن ملجم (لعنت الله عليه) شمشير را بر فرق مبارکش فرود آورد.
در اين هنگام صداي حضرت در مسجد طنين انداز شد که :
فزت و رب الکعبه
ترجمه : به خداي کعبه قسم رستگار شدم.
ابن ملجم (لعنت الله عليه) از مسجد گريخت و مردم گرداگرد حضرت جمع شدند حضرت با دست خودش مشتي از خاک محراب را برداشت و بر فرق مبارک خويش ريخت و آن را با پارچه اي بست سپس اين آيه را تلاوت نمود :
منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري / سوره مبارکه طه آيه 55
ترجمه: از آن (خاک) شما را خلق نموديم و در آن بر ميگردانيم و از آن بار ديگر شما را خارج ميسازيم.
بعد فرمود : امر خدا واقع شده و راست فرمود : رسول خدا (صلي الله عليه و اله وسلم)
در اين حال ستون هاي مسجد به لرزه آمده و زمين مي لرزيد ، باد سياهي وزيدن گرفت و جبرئيل ندايي سر داد که :
تهدمت والله ارکان الهدي وانطمست والله نجوم السماء و اعلام التقي وانفصمت والله العروه الوثقي ، قتل ابن عم محمد المصطفي (صلي الله عليه و اله و سلم) ، قتل وصي المجتبي ، قتل علي المرتضي ، قتل والله سيد الاوصياء، قتله اشقي الاشقياء
ترجمه: بخدا قسم ستون هاي هدايت خراب شد ، بخدا قسم ستاره هاي آسمان و ستونهاي تقوا فرو ريخت و ريسمان محکم الهي پاره گرديد ، پسر عموي محمد مصطفي (صلي الله عليه و اله وسلم( کشته شد ، کشته شد وصي اي که بدرستي انتخاب شده بود ، علي مرتضي کشته شد ، بخدا قسم آقاي تمام اوصياء کشته شد ، بدبخت ترين بدبخت ها او را کشت.
ام کلثوم در خانه اين ندا را شنيد و به صورتش لطمه زد و گريبان چاک کرد و صيحه ميزد که : وا ابتاه وا علياه وا محمداه وا سيداه
مردم سعي کردند که زير بازوان حضرت را بگيرند تا برخيزد و با او نماز بخوانند اما آن حضرت تاب ايستادن نداشت . پس امام حسن (عليه السلام) پيش رفت و به نماز ايستاد و مردم به او اقتدا نمودند و اميرالمومنين (عليه السلام) نماز خود را نشسته بجاي آورد در حاليکه خون سر مبارکش بر صورت و محاسن و سينه مبارک آن حضرت مي ريخت و کمي مي نشست و کمي به راست و چپ مايل مي گرديد.
بعد از آنکه امام حسن (عليه السلام) نماز را تمام نمود به نزد پدر آمد و سر مبارک حضرت را در آغوش گرفت و به صورت پدرش نگاه ميکرد که زرد شده بود و اميرالمومنين علي (عليه السلام) با دست به آسمان اشاره ميکرد و با زبان ، خدا را حمد و تسبيح مي نمود و مي فرمود :
اسئلک يا رب الرفيع الاعلي
ترجمه: از تو جايگاه بلند مرتبه اي را ميخواهم.
در اين حال که سر مبارک حضرت امير (عليه السلام) بر دامان امام حسن (عليه السلام) بود آن حضرت از حال رفت و امام حسن (عليه السلام) با صداي بلند گريه مي نمود و صورت و پيشاني موضع سجده پدرش را مي بوسيد. در اين هنگام اشک هاي امام حسن (عليه السلام) بر صورت مبارک اميرالمومنين (عليه السلام) ريخت ، آن حضرت چشمانشان را باز کرده و فرمودند : اين گريه براي چيست پسرم؟ امام حسن (عليه السلام) فرمود : واي کمرم شکست ، برايم سخت است که شما را اين چنين ببينم .
حضرت فرمودند : بعد از اين روز ديگر برايم زاري نکن ، اين جد تو محمد مصطفي (صلي الله عليه و اله وسلم) است و جده تو خديجه کبري و مادرت فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) و حوريان بهشتي هستند که منتظرند پدرت برود.
خودداري کن و گريه نکن که ملائکه صدايشان را به آسمان بلند کرده اند .
پس امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) آن حضرت را به سمت خانه حرکت دادند وقتي آن حضرت نزديک خانه رسيدند از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) خواستند که او را رها کنند تا با پاي خودشان وارد خانه شوند.
ابن ملجم (لعنه الله عليه) را هنگام فرار گرفتند و به نزد حضرت آوردند ، آن حضرت به چهره او نظر کرده و فرمود : يک نفر در مقابل يک نفر (يعني فقط اين يک نفر قاتل من است و جز او کسي ديگر را نبايد کشت) اگر مردم او را بکشيد و اگر ماندم خودم ميدانم با او چه کنم.
ابن ملجم ملعون گفت : من آن شمشير را به هزار درهم خريداري کردم و با هزار درهم آن را مسموم نمودم اگر به من خيانت کند خدا آن را دور سازد (کنايه از اينکه حتما سمّ آن شمشير اثر مي گذارد.(
ام کلثوم (عليها سلام) گريست و فرمود : اي دشمن خدا اميدوارم که او خوب شود .
ابن ملجم (لعنت الله عليه) گفت : ضربه اي زدم که اگر بين تمام اهل زمين تقسيم شود همه هلاک ميگردند .
آن حضرت سه روز در بستر بيماري بود و عده اي از اطباء را براي آن حضرت آوردند وقتي که طبيب سر مبارک حضرت را معاينه مي نمود عرض کرد يا اميرالمومنين وصيت خود را بنما که ضربه شمشير دشمن خدا تا عمق سر مبارک شما اثر نموده است.
آن حضرت وصيت نمود که به ابن ملجم طعام و آب نيکو بدهند و به امام حسن (عليه السلام) فرمود : اگر من از اين حالت شفا يافتم که خود مي دانم که او را ببخشم يا مجازات کنم ولي اگر از دنيا رفتم تو ولي (صاحب اختيار) خون من هستي اگر بخشيدي حق توست و اگر خواستي او را بکشي او يک ضربه زد شما هم مثل او يک ضربه بزنيد نه بيشتر.
آنگاه حضرت به فرزندان عبدالمطلب چنين سفارش نمود : مبادا شعار کشته شدن من را سر دهيد و خون مسلمانان را بريزيد (يعني بخاطر قتل من نگذاريد جنگ راه بيفتد) آگاه باشيد جز قاتل من شخص ديگري من را نکشته و مبادا او را مُثله کنيد (يعني بدنش را قطعه قطعه نکنيد(.
حبيب بن عمر مي گويد : به عيادت حضرت رفتم وقتي حضرت را در آن حال ديدم گفتم اين چه حالتي است که به شما دست داده؟ آن حضرت فرمود : بزودي تا ساعتي ديگر از نزد شما ميروم وقتي اين کلام را شنيدم گريه کردم و دخترش ام کلثوم (عليهاالسلام) هم که در کنارش نشسته بود گريست. پس حضرت رو به ام کلثوم (عليهاالسلام) کرد و فرمود : دختر گريه نکن .
ام کلثوم عرض کرد : پدرم شما فرمودي ساعتي ديگر از نزد ما ميروي و دوباره شروع به گريه نمود ، آن حضرت فرمود : گريه نکن اگر آنچه من مي بينم تو هم ببيني به خدا قسم گريه نميکني.
حبيب بن عمر مي گويد : من پرسيدم ياعلي شما چه مي بيني؟
فرمود : اي حبيب ميبينم ملائک آسمان و پيامبران بعضي بعد از بعضي ديگر پشت سر هم مي آيند و ايستاده اند تا مرا ملاقات کنند و اين برادرم رسول خداست که در نزدم نشسته و مي فرمايد : قدم به سوي ما بگذار آنچه در پيش رو داري بهتر است از آنچه در آن هستي
اميرالمومنين (عليه السلام) به امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) وصيت فرمود : وقتي من از دنيا رفتم شما در بالاي سرم حنوطي از بهشت خواهيد يافت و سه قطعه کفن از پارچه هاي بهشتي پس مرا غسل دهيد و با آن حنوط مرا حنوط کنيد و کفن نمائيد و مرا با آن پارچه اي که پيامبر (صلي الله عليه و اله و سلم) و فاطمه (سلام الله عليها) را در آن پيچيدم بپيچيد و مرا در تابوت بگذاريد. جلوي تابوت به خودي خود بلند ميشود که يک سمت را برادرم جبرئيل و يک سمت را اسرافيل بر شانه دارد. و هر سمت که آنها رفتند شما هم برويد تا تابوت زمين گذاشته شود. همان مکان را بشکافيد که قبر من همان جاست.
امام حسن (عليه السلام) فرمود: همان گونه که آن حضرت فرموده بود شد ، آن حضرت را غسل داده حنوط کرده و کفن نموديم . وقتي تابوت حرکت کرد به ظهرالکوفه (نجف کنوني را ظهر الکوفه مي ناميدند ، يعني پشت کوفه) رسيد جلوي تابوت به زمين آمد.
آن مکان را شکافتند قبري آماده يافتند وقتي لحد را برداشتند در آن لوحي بود که در آن نوشته بود :
بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما ذخره نوح النبي صلي الله عليه لعلي بن ابي طالب عليه السلام.
يعني : اين قبري است که آن را نوح پيامبر که صلوات خدا بر او باد براي علي بن ابي طالب (عليه السلام) ذخيره کرده است.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع :
الکافي (شيخ کليني) ج1 ص259.
شرح اصول کافي (مولي محمد صالح مازندراني) ج6 ص 39.
مستدرک الوسائل (ميرزاي نوري) ج8 ص120.
بحارالانوار((علامه مجلسي) ص238 - 246 - 275 - 278 - 282 - 285 – 286.
جامع احاديث الشيعه (سيد بروجردي)ج16 ص384.
مستدرک سفينه البر (شيخ علي نمازِي) ج1 ص245.
مستدرک الامام رضا (شيخ عزيزالله عطاري) ج1 ص112.
نهج السعاده (شيخ محمودي) ج7 ص120.
تفسير نور الثقبين (شيخ حويزي) ج4 ص221.
تفسير کثر الدقائق (ميرزا محمد مشهدي) ج1 ص458.
تاريخ يعقوبي ج2 ص212.
کتاب الفتوح (احمد بن اعثم کوفي).
اعلام الوري باعلام الهدي (شيخ طبرسي) ج1 ص311.
مطالب السوول في مناقب ال الرسول (محمد بن طلحه شافعي) ص318.
الانوار العلويه (شيخ جعفر نقدي) ص 372 و ص 377.
جواهر التاريخ (شيخ علي کوراني عاملي) ج1 ص451 و ص453.
موسوعه الامام علي عليه السلام في الکتاب والسنه والتاريخ (محمد ري شهري) ج7 ص233 و ص243.
موسوعه شهادت المعصومين الجنه الحديث في معهد باقرالعلوم ج1 ص362 و 366.
وفيات الائمه (الماء البحرين والقطيف) ص54.
علم الامام (شيخ محمد حسين مظفر) ص74.
مجله تراثنا (موسسه ال بيت) ج37 ص29.
موسوعه کلمات امام حسين عليه السلام (جنه الحديث في معهد باقرالعلوم) ص188 و 82.
الالس المفاخره في مصائب عتره الطاهره (سيد شرف الدين) ص328.