نگرانی حضرت خدیجه سلام الله علیها برای شب عروسی و بی مادری حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت خدیجه سلام الله علیها به اسماء بنت عمیس وصیت کرده بود که اسماء! من می رم و نگران دخترم فاطمه سلام الله علیها هستم. فکر این را می کنم که این دختر شب عروسی را در پیش دارد و در شب عروسی، دختر به مادر احتیاج دارد.
سخنانی دارد که فقط با مادر مطرح می کند و من نیستم. به تو وصیت می کنم که مواظب شب عروسی زهرا سلام الله علیها باشی. بعد مراسم عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها ، پیامبر به همه زن ها فرمود به خانه های خود بروند.
همه رفتند ولی دید اسماء نمی رود. اسماء! چرا نمی روی؟ اسماء وصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها را گفت. اسماء می گوید: وقتی اسم خدیجه سلام الله علیها بردم، دیدم اشک های مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله جاری شد و فرمود: پس تو بمان.
عرض می کنم: بی بی جان! یا حضرت خدیجه! شما فکر شب عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها را کردید، فکر تنهایی و بی مادری او را در شب عروسی کردید، ای کاش یک فکری هم برای روزهای غربت حضرت می کردید! آن روزهایی که حضرت زهرا بین در و دیوار قرار گرفت و صدا زد: یا فضه خذینی؛ همان روزهایی که با امیرالمؤمنین علیه السلام به در خانه مهاجر و انصار می رفت و جوابی به یاری نمی شنید؛ همان روزهایی که از فراق رسول الله شب و روز گریه می کرد و ناله می زد؛ به طوری این مردم بی وفا آمدند و گفتند: به حضرت زهرا سلام الله علیها بگویید یا شب گریه کند و روز آرام گیرد. یا روز گریه کند و شب آرام گیرد. لذا حضرت مجبور شد برود بیرون مدینه گریه کند و ناله بزند...
--------------------------------------------------------------------------------
منبع:
بحارالانوار، ج43، ص 138.
مقتل مطهر، ص235.