خدای من ،خدای من (2)
این تو وکرامت و بزرگی و عنایت این من و جرم من و خطای من ، خدای من
تو مرا صدا زدی بنده ی من من تو را صدا زنم خدای من ، خدای من
یا عبادیالذین اَسرفوا کلام توست ربّنا اِغفِرلنا ، ندای من،خدای من
جز تو کس ندارد ای با خبر از را ز همه خبر از گریه بی صدا ی من ، خدای من
به علی قسم مرا به صاحب الزمان ببخش که بود امام و مقتدای من، خدای من
چه غم از خانه قبرو غربت وبی کسبم که توئی مونس و آشنای کربلای من ، خدای من
***
عبد شرمنده
من به در گاه تو بار گناه آمده ام شرمساراز تو باروی سیاه آمده ام
چشم پرازاشک و دل خسته و بارسنگین مستمندم به در خانه شاه آمده ام
آتش معصیتم شعله کشد بر آفاق زیرا بر کرمت مکن به پناه آمده ام
گر فبولم نکنی روی نمایم به کجا نه بدینجا زپی حشمت و جاه آمده ام
من بیچاره ز فعل بد خود مفعلم شرمسار زپی عذر گناه آمده ام
با الها دری از رحمت خود باز نمای که به شوق کرمت این همه راه آمده ام
مذنب زار و حقیرم به در خانه دوست پی پوزش به د و صد ناله آمده ام
***
اسیر نفس
الهی بنده ای گم کرده راهم بده راهم که سر تا پا گناهم
اگر عمری به غفلت زیست کردم تمام هستیم را نیست کردم
به هردر حلقه کوبیدم خدایا لباس یاًس پوشیدم خدایا
ای هر جایی شدم من مقیم شهر رسوائی شدم من
نچیدم گل ز شاخ آرزویی ندارم پیش مردم آبرویی
***
مولای من ، مولای من مولای من، مولای من
ای یاور و ای یار من ای دلبر ودلدار من
مولای من ،مولای من
شرمنده ام در کوی تو ای قبله من روی تو
من زنده ام از بوی تو در هردو عالم یار من
مولای من ،مولای من
وامانده ام ، وامانده ام از قافله جا مانده ام
غفو ترا من خوانده ام ای هر دو عالم یار من
مولای من، مولای من
خواهی بخوانم یا بران من کی از این در می روم
امّا نمی رانی مرا ای سرّو ای اسرار من
مولای من ، مولای من
گفتی بیا بر د رگهم ای بنده تو مال من
من آمده ام بر سوی تو آخر تو خلّاق منی
مولای من ،مولای من
***
چسان گویم ببخشا ای خدا جرم و خطایم
شکستم توبه امّا بین که محتاج عطایم
منم عبد فراری ،ندارم جز تو یاری
به غیر از بار عصیان، ندارم کوله باری
کنون آمدم به درگاه تو – خدایا بی پناهم
طبیبم توئی – حبیبم توئی – بده امشب پناهم