دوست دارم تا به خاك دوست بگذارم سرم را
جان به كف گیرم نبینم غیر روی دلبرم را
دوست دارم در سیه چال بلا تنهای تنها
آنچنان گریم كه از خون پر كنم چشم ترم را
عجیبه،حضرت موسی بن جعفر اولین زندانی كه رفتند تو بصره بود،آقا وقتی وارد زندان شد،دستاش رو بلند كرد،گفت:خدارو صد هزار مرتبه شكر،من و یه جایی انداختی من و تو باشیم،خلوت كنیم با تو حرف بزنم،مگه غیر از اینه عاشق دنبال یه خلوت می گرده با معشوق خودش خلوت كنه،اما همین آقا توی این زندان آخریه،توی زندان سندی بن شاهك ملعون،دعا می كرد می گفت:خلصنی یا رب،زندان نبوده،سیاه چال بوده،آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد،نه نور خورشید رو میدید،ناله داری برا امام زمان بزنی ،ناله داری برا امام رضا بزنی یا نه؟
روزها روزه بود ولی موقع غروب
جز تازیانه غذای دگر نداشت
مقدمه چینی همه برا این یه جمله
گفت:
دوست دارم زندان بان زند سیلی به رویم
در نظر آرم رخ نیلی زهرا مادرم را
دوست دارم من كه گرد خود پرستاری ندارم
این دم آخر ببینم اشك چشم دخترم را
اما خدا رو شكر،دخترش نبود،جون دادن بابارو ندید،خیلی سخته دختر جون دادن باباش رو ببینه ،اونم بدنی كه پاره پاره باشه،الحمدلله بدن موسی بن جعفر سالم بود،الحمدلله،می خوام یه جمله روضه بخونم از امام رضا مدد بخواهید به شما صبر نده،راحت ناله بزنید و گریه كنید،آقای شما رو دارم میگم،مولاتون رو دارم میگم،كنار حرم پیغمبر،كنار خونه ی رسول الله،داره نماز میخونه،نانجیبا اومدن آقا رو هُل دادن،كشون كشون آقا رو از مسجد آوردن بیرون،آقا رو كرد طرف حرم پیغمبر،عرض كرد یا رسول الله،ببین با پسرت دارن چه میكنند،از مسجد آقا رو بیرون نیاورده،بچه شیعه ها دلتون بسوزه،از مسجد آقاتون رو بیرون نیآورده غل و زنجیر آوردن،دست و پای آقاتون رو غل و زنجیر كردن،سوار بر ناقه كردن،تا بصره آقا رو با همین وضیعت فرستادن،نمی دونم آقا وقتی غل و زنجیر به دست و پاش كردن،سوار بر ناقه كردنش دلش كجا رفت، شاید زیر لب همش می گفت:عمه جان زینب،عمه جان دلم میسوزه از كربلا تا شام،دست و پای شمارو بسته بودند،اونایی كه ناله نزدن با امام زمان ناله بزنند،اما فرق امام موسی بن جعفر با حضرت زینب اینه،زینب هر وقت سر از ناقه بیرون می آورد،می دید سر داداش بالای نیزه است،آی حسین.....