سیره تربیتی انبیاء در قرآن
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیاء در قرآن
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 10-11-94
بسم الله الر حمن الر حیم و صلی الله و علی محمد و آله الطاهرین
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبرماست دریا
نقش قبر ما نسیم، شهر ما آن سوی آبی هاست
دور از دسترس شهر ابراهیم
اندگی بالاتر از آبادی تسلیم محض
صاف میآیی سر کوی صراط المستقیم
خاک آن عرشی گل هایش زیارتنامه خوان
سنگفرش آسمانش بالهای یاکریم،
شهر ما آبادی عشق است اما راز عشق،
عشق یعنی واژههای رمز قرآن کریم،
عشق یعنی قاف و لام قل هو الله احد
عشق یعنی بای بسم الله الرحمن الرحیم
شریعتی: سلام میگویم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید. آرزو میکنم در هر کجا که هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم. جناب حجت السلام و المسلمین حاج آقای عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید
حاج آقا عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. سلام عرض میکنم خدمت حضرت عالی و همهی شنوندگان و بینندگان
شریعتی: ما خدمت شما هستیم بحث امروز را میشنویم
حاج آقا عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا. وَهَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوْزاً عِنْدَکَ ان شاء الله جلسهی قبل مزاحمت ما برای دوستان اثرگذار بوده باشد و وقت دوستان را ضایع نکرده باشد سعی ما بر این است که مطالبی گفته شود که ضرورت دارد و ان شاء الله کاربردی باشد بحث سیرهی انبیا که در انتهای جلسهی گذشته آغاز کردیم بعضی از نکاتش را به عنوان نکات کلی و کلیدی برای ورود به بحث بعد از آن که بحث توجه و انس به قرآن را در ابتدا ذکر کرده بودیم که سیرهی انبیا را هم در قرآن میخواستیم ذکر بکنیم لذا قبلش انس با قرآن را برای دوستان عرض کردیم که چقدر در محضر قرآنی که انسان قرآن را زنده ببیند چقدر حیات انسان متفاوت میشود و ادب انسان متفاوت میشود عرض کردیم و نکاتی را از بزرگان برای این که اثر گذاری بیشتری داشته باشد عرض کردیم در سیرهی تربیتی انبیا قبل از این که وارد تک تک انبیا شویم و مسائل و ادب هر کدام از انبیا را در این مسئله ذکر بکنیم یک مباحث کلی است که نسبت به همهی انبیا است و ضرورت بحث را بیشتر تبیین میکند تا این که این ضرورت بحث ما را به عمق بحث و جایگاه بحث و این که چقدر اهمیت دارد بیشتر واقف شویم خیلی میتواند اثر گذار باشد لذا این جلسه سعی میکنم با این که یک مقدار بحث ممکن است از حالت کاربردی خیلی جدی کم تر باشد نه این که کاربردی نباشد خیلی جدی کاربردی نباشد یک مقدار انتزاعی تر باشد ولی ان شاء الله اثرش میتواند در مباحث بعدی اثر خیلی مفیدی داشته باشد اگر به جایگاه این بحث دوستان واقف شوند تک تک موضوعات در جای خودش و به شجر خودش و به جای خودش مینشیند لذا این نگاه را باید داشته باشیم که در مباحث سعی بکنیم به عنوان یک نگاه کلان اول نگاه بکنیم بعد در جزئیات وارد شویم این مسئله هم استثناء نیست در جلسهی گذشته اجمالا به این مسئله وارد شدیم اما چون وقت محدود بود فقط به عنوان یک مدخلی برای بحث بود امروز ان شاء الله در این بحث مفصل تر وارد میشویم جلسهی گذشته عرض کردیم که خدای تبارک و تعالی در قرآن اساس تعلیمات قرآن به عنوان سنت الهی قرآنی این است که مفاهیم را با مصادیق توضیح میدهد یعنی هیچ گاه نمیآید یک مفهوم را تبیین بکند بگوید نیکویی این است سخاوت این است نه میگوید سخی کیست نیکو کیست این خودش یک کلید است در روش تعلیم و تربیت به جای این که ما مفاهیم را توضیح بدهیم مصادیق را نشان بدهیم مرحوم علامه میفرماید این دعب و سنت و قاعدهی قرآن است که در سرتاسر قرآن حاکم است که مفاهیم را به جای این که بیاید توضیحات مفاهیم بدهد توضیح مصادیق میدهد نشان میدهد مصادیق را مصادیق وقتی نشان داده میشود یک اثرش این است که رسیدن به آن کار برای انسان ممکن تر میشود میبیند راحت تر میشود به آن رسید چون میبیند یک بار اتفاق افتاده دارد نشان میدهد قرآن و به تمامه و کماله هم نشان میدهد لذا وقتی با این سنت در قرآن مواجه هستیم میفهمیم چرا قرآن به سیرهی انبیا پرداخته چون به عنوان مصادیقی که تمام حقایق کمالیه را مجسم کردند و نشان دادند خدای تبارک و تعالی این را نشان میدهد کتابهای علمی این گونه است که مفاهیم را توضیح میدهند جای خودش علم است باید همان طور هم باشد اما کتاب هدایت کتاب علم نیست نه کتاب علمی نیست یعنی نمیخواهد مثل روش علمی پیش برود در تبیین نه کتاب هدایت میبینید مثلا در قصههای انبیا شروع میکند یک قصه را به اوج خودش میرساند اما یک دفعه رهایش میکند به عنوان مثال خیلی زیباست قصهی موسای کلیم وقتی که از پیش شعیب سلام الله علیه برمیگشت موسی بعد از آن ده سال یا هجده سالی که پیش شعیب بود برمیگشت فراری بود موسی رفته بود پیش شعیب پناهنده شده بود به خاطر کسی که کشته بود از دست فرعون فرار کرده بود بعد از ده سال بر میگشت هنوز عنوان فراری را داشت از بیراهه میآمد در یک جایی آسمان رعد و برق و سرما و باران خیلی شدید شد به طوری که راه را که داشتند از بی راهه میرفتند گم کردند آن جا قرآن کریم خیلی زیبا اوج مسئله را وقتی ترسیم میکند که حالا روایت دارد که همسر موسی هم حامله بود سختی کار مضاعف بود تمام گوسفندانی هم که همراه موسی در سال آخر به عنوان اجرت موسی بود قصه اش مفصل است که چگونه شد همراه موسی بودند در اثر رعد و برق و پراکندگی و سرما داشتند از هم جدا میشدند هر کس به سویی میرفت هم سرمایهی مالی اش را داشت از دست میداد هم همسر و خانواده اش داشتند آسیب میدیدند این جا انسان به چه کسی احتیاج دارد؟ یک آتشی از دور دید وقتی آتش را از دور دید خیلی زیباست جای خودش باید کامل کالبد شکافی شود قرآن چقدر این مسئله را زیبا مطرح کرده وقتی آتش را از دور دید به سمت آتش رفت تعبیر قرآنی این است که بروم «أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى» (طه/ 10) یا راه را پیدا بکنیم بالاخره آتش نشان میدهد کسی آن جاست برویم راه را از او بپرسیم یا راه را پیدا بکنیم یا آتشی از آن جا بیاوریم این جا از سرما نجات پیدا بکنیم دو کار از این آتش برمیآمد هم پیدا کردن راه هم گرم شدن و نجات پیدا کردن یک دفعه میبینید وقتی میرسد به آتش به آتش که رسید قصه عوض میشود فقط آن جا خدا تجلی میکند «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (طه/ 12) آن مباحث عظیمی که در بعث موسی به نبوت ایجاد میشود دنبال چه بود؟ آتش تا راه پیدا بکند راه پیدا کردن هم خیلی زیباست تا راه را پیدا بکند که آن جا گم شده بودند در بیابان یا از سرما نجات پیدا بکند رفته به آتش میرسد اما وقتی میرسد یک طور دیگری میشود دیگر قرآن کاری ندارد بعد از این چه شد کاری به بقیه اش ندارد چون کتاب قصه نیست نگاه علمی به مسائل ندارد بعد بگویند چه شد پس همسر موسی چه شد آن شدت گم شدن موسی چه شد اصلا موسی پیدا شد یک جای دیگری جای دیگری گم شده بود در زمین در آسمان پیدا شد بعث به رسالت شد موسای کلیم آن هم نبی اولوالعزم لذا قصه را رها میکند قرآن در نظام علمی هم همین طوری است در نظامهای دیگر هم این طوری است قرآن کاری به این ندارد که این روش در نظام علم چگونه است در نظام داستان چگونه است بلکه چون قصه اش بر اساس هدایتگری است دنبال هدایتگری است آن جایی که به هدایت گری منجر میشود را میآورد بقیه را نمیآورد شاید قصهای شبیه قصهی یوسف نبی که از ابتدا شروع شود تولدش را و بعد جریانات خواب دیدنش را و بعد میآید تا خلاصه مفصل است آن گم شدنش در چاه انداختنش را شاید تنها قصهای است در قرآن که این گونه کامل از صدر تا ذیلش سورهای را به خودش اختصاص میدهد تنها قصهای است در قرآن کریم به صورت یک قصهی کامل از ابتدا تا انتها به عنوان قصهی هدایت گری ذکر شده که ان شاء الله در جای خودش قصهی حضرت یوسف را که یکی از توحیدی ترین زیباترین عاشقانه ترین قصههای قرآن است را بیان خواهیم کرد آدم وقتی مرحوم علامه را میبیند که به این قصه میرسد آن چنان مرحوم علامه در انتهای این سوره به وجد میآید یک متنی دارد در تفسیر المیزان ذیل این سوره آدم احساس میکند که کانه مرحوم علامه خودش این را مشاهده میکند همراه یوسف سلام الله علیه که چگونه انقطاع از همه برایش ایجاد میشود و فقط و فقط بعد از آن همه عزت و جاه ظاهری که پیش آمده به خدا منعطف شده و به خدا میل پیدا کرده و همه چیز را گسسته و منقطع میداند بحث توحیدی عظیم نسبت به قصهی یوسف است که جزء احسن القصص ذکر شده خیلی زیباست پس یکی از نکاتی که باعث میشود ما سیرهی تربیتی انبیا را مهم بدانیم چون قرآن مفاهیم را با مصادیق بیان کرده پس تمام مفاهیمی را که ما دنبالش هستیم در هدایتگری در کمالات در ذیل قصهی انبیا بیان کرده چون مصادیقی که داشته قرآن کریم به عنوان بهترین انسانها انبیا بودند لذا در ضمن وجود مبارک انبیا علیهم السلام این تمام مفاهیم کمالی دین مطرح شده است از جمله یکی از مباحثی که در بحث سیرهی انبیا خیلی مشهود است این است که تعبیر مرحوم علامه در المیزان جلد ششم در ذیل بحث ادب انبیا این است که انبیا توحید مجسم هستند یعنی غیر از آن که اخلاق و فضائل مصداقا با وجود انبیا توضیح داده میشود و بیان میشود در قرآن انبیا توحید مجسم هستند و این توحجید مجسم بودن را خیلی زیبا آن جا بیان میکند چون اینها به عصمت رسیده اند و هیچ فعلی قولی هیچ حرکتی هیچ رفتاری از اینها خالی از ارادهی الهی نیست لذا یک بحث زیبایی در ذیل اینهایی که میگویم بعدا میخواهیم در مصادیق بعدی وارد جزئیات شویم الآن هم بعضی گریزها را میزنم که نشان بدهد که اینها خیلی مصداق دارد ذیل جریان حضرت یونس نبی سلام الله علیه که بعد از این که «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا» (انبیاء/ 87) علیه آن جایی که دارد یونس تعبیر صاحب نون دارد که با آن جریانی که مفصل خواهد آمد وقتی که قومش عذاب بر آنها آمد نازل شود و آن یار یونس سلام الله علیه عذاب که متوجه شد به قوم و آمد تقاضای عذاب کرد مقدمات عذاب فراهم شد عذاب آمد بر قوم یونس از قوم خارج شد وقتی که از قوم خارج شد آمدن عذاب با رفتن نبی که برای این نفرین کرده برای عذاب باید طبق عقل ما طبق نگاه عقلانی ما یک امر صحیحی است اما آن جا خطاب و عتاب میشود به یونس که یونس چرا قبل از این که به تو بگوییم برو رفتی این گناه نیست این تحت امر بودن تمام حرکات و سکنات تحت امر و نهی الهی بودن است یعنی آن جا به جایی میرسند انبیا در کمال که تمام لحظه لحظهی وجودشان تحت ارادهی الهی میشود با اختیار خودشان با کمال خودشان یک انسان کمال نهایی اش این است که به جایی برسد که نه فقط در واجبات و محرمات نه فقط در مستحبات و مکروهات بلکه در لحظه لحظهی عمرش امرش دائر این باشد که خدا به او گفته چه بکن به او گفته این کار را بکن یا نکن این اراده نداشتن نقص نیست با اراده به این جا رسیدن است نه این که این رسیدن به این که انسان اراده نداشته باشد نه انسان میبیند خدا در وجود او حاکم باشد از او اولی است چون آن چه که او میداند آن چه که او اراده میکند لذا میبینید که خیلی تعبیر زیباست در این جا که مرحوم علامه ذیل بحثی در دعا در المیزان میفرماید در دعا ما باورمان در یک حدی است لذا دعایمان هم در حد باورمان است لذا وقتی میرسیم مریض را میبینیم دعا میکنیم برای شفایش اما مرده میبینیم برای زنده شدن مرده دعا نمیکنیم چون باورمان نمیشود که مرده زنده نمیشود با دعای ما برای همین قصد دعا کردن برای زنده شدن مرده را هم نمیکنیم اما انبیا باورشان به قدرت الهی این گونه نیست که ما باور داریم لذا میبینید که دعا میکنند به اذن الله عیسی علیه السلام میشود مظهر احیای حق احیا میکند چون باور دارد چون خودش را نمیبیند کارهای نمیبیند یک قصهای بگویم خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را ایشان میفرمود که یک کسی وضع مالی اش سخت شده بود و نجف بود رفت حرم حضرت علی عرض کرد میبینی که ندارم و میخواهم بالاخره من میخواهم ندارم از حرم آمد در صحن حضرت علی مثل حالا نبود که کاروانها امروز با هواپیما بروند یک ساعت بعد آن جا باشند یا با ماشین بروند یک روزه آن جا باشند کاروان باید راه میافتاد بیست روز طول میکشد تا برسند شهرهای ایران خلاصه رسید در صحن دید که یک کاروانی رسیده و این کاروان از شهر اینها آمده یکی از افراد دید گفت فلانی پدرت برای تو این قدر پول فرستاده این پول را فرستاده برای تو این رو کرد به حضرت علی گفت آقا این را پدرم فرستاده یعنی این بیست روز قبل راه افتاده آن موقع پدرم فرستاده من الآن آمدم از شما خواستم باورش نمیشود که خدای تبارک و تعالی از بیست روز قبل این امکان برای او است که این عمل او را میبیند مقدمات اجابت را فراهم کرده یعنی ایشان میفرمود خدا چه کند با ما که اگر زود اجابت بکند گاهی ما رو به دیگری میکنیم خیلی تعبیر زیباست چه کند با ما که ما باور نداریم که خدا اجابت کردنش نه زمان بردار است نه مکان بردار است لذا وقتی که میخواهد اجابت بکند تعبیر مرحوم علامه روایت هم نقل میکند که فإنَّ العطيَّةَ على قَدْرِ النِّيَّةِ (غررالحکم ، ص ۲۳۸) عطیهای که خدا به انسان میدهد و عطا میکند به اندازهی باور و نیتی است که او کرده اگر باورش این باشد که خدا قدرت مطلق است هیچ چیزی برای او مانع نیست این یک نوع اجابت محقق میشود هیچ چیزی بعید نیست حتی زنده شدن یک مرده لذا ابراهیم سلام الله علیه آن پرندگان را قطعه قطعه میکند «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا» (بقره/ 260) سعی زنده میشوند و به سوی او میآیند حضرت عیسی «وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّـهِ» (آل عمران/ 49) زنده میکند مردگان را و جزء معجزات عیسی علیه السلام این بوده که مردگان زنده میشدند لذا میبینید که برای انبیا این مسئله چون امکان پذیر است تحقق هم محقق میشود چون باور به خدا دارند به خودشان که نمیخواهند نگاه بکنند قدرت خودش را که نمیخواهد ببیند درست است که معجزات به نفس نبی قائم است اما نفس نبی به چه قائم است؟ به خدای تبارک و تعالی اینها میبینند قدرت الهی را که از کانال وجود آنها دارد خودش را نشان میبیند خواسته هایشان را بر اساس همان تنظیم میکنند لذا میبینید موسی به تنهایی میرود سراغ فرعون با همهی دبدبه و کبکبهی فرعون و عظمتی که میگوید «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (نازعات/ 24) شش صد هزار نظامی تحت فرمان فرعون و تخت و بارگاه او به گونهای است که میگوید هر جا بروی باران در هر جای این جا ببارد در مملکت من میبارد هر جا میخواهد این ابر برود ببارد در مملکت من است اما به تنهایی خدا میگوید «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (نازعات/ 17) نمیگوید چرا میگوید چشم چون میداند وقتی خدا پشتیبان است یک نفری در مقابل همهی اینها یک نفر نیست خدا است ارادهی او رفتار او تحت ارادهی الهی است فرعون هم تحت ارادهی الهی است میبیند این را این را باور دارد که در جای خودش این بحث را خواهیم پرداخت این اولین و دومین نکته بود که انبیا توحید مجسم هستند چیزی از خودشان نمیبینند و این بالاترین کمال است که انسان در زندگی اش و رفتارش به جایی برسد که خدا در همهی وجودش حاکم است چطوری این بر ما ایجاد میشود؟ من چون میخواهم کاربردی اش بکنم هر اطاعت امری که در وجود ما محقق میشود هر جایی که ما امر الهی آمده ما اطاعت کردیم این یک مرتبه از فناست فنای ارادهی خودم در ارادهی الهی یعنی من ارادهی خودم را گذاشتم کنار ارادهی الهی را در وجودم حاکم کردم همین انجام واجبات از این جا آن توحید مجسم شروع میشود چرا انبیا توحید مجسم شدند؟ از کجا آغاز کردند چطوری شد آیا اینها تافتهی جدا بافته هستند یا نه اینها «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/ 21) اینها اسوههای زنده هستند اینها حقایق قابل اقتدا هستند دارند به ما نشان میدهند طریقی که ما باید در آن حرکت بکنیم دارند نشان میدهند به ما پس چطوری؟ یک یک فرمانهای الهی در وجود انسان وقتی محقق میشود انسان دارد به توحید نزدیک میشود انسان دارد به تجسم توحید که مجسم بکند توحید را در وجودش نزدیک میشود لذا اولیا الهی هر چه بالاتر میآیند وجودشان تابع تر میشود و جای خالی در وجودشان که اختیار خودشان را بخواهند آن جا اعمال بکنند کمتر است منتها با اختیار به این جا میرسند این میشود کمال ملائکه هم تحت اختیار رب هستند اما ملائکه وجودشان این است اما انسان طور وجودش داشتن اختیار است با اختیار میآید بالا تفاوت انسان با ملک این است که انسان از دنیا از تعبیر قرآن این است که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» (تین/ 5-4) ما انسان را در بهترین بنیه خلق کردیم اما کجا قرارش دادیم؟ در پایین ترین مرتبهی وحود پایین ترین مرتبهی فعلیت اما بنیه و توانش احسن تقویم است که خدا تبارک الله احسن الخالقین گفته این استعداد و توان در وجود انسان قوه و توان و استعداد عالی ترین کمالات نهایی ترین کمالات عالم وجود است اما از کجا آغاز میکند؟ از نقطهی صفر از این جا باید آغاز بکند یا میآید بالا یا میرود پایین نقطهی صفر یعنی استعداد تام و کامل انسان که انبیا این مسئله هر چقدر انسان سرعت سیرش سریع تر باشد زودتر به آن نقاط کمالی میرسد هر چه نقطهی سیرش شوقش کمتر باشد کند تر و آهسته تر میرسد این بحثها ان شاء الله در دنبالهی بحث و جاهای خودش مصداق هایش را ذکر میکنیم
شریعتی: انبیا به بهترین شکل ممکن از این ظرفیت و استعداد استفاده کردند
حاج آقا عابدینی: بله و سریع ترین راه به سرعت هم رسیدند چون عمر ما محدود است ما میخواهیم با یک عمر حداکثر هشتاد تا صد سال ابدیت را به دست بیاوریم ابدیت در مقابل هشتاد سال از جهت ریاضی هر عددی تقسیم بر نامتناهی نسبتش صفر است یا رو به صفر است اگر صد را تقسیم بر نامتناهی بکنیم ابدیت یعنی خلود هیچ پایان ندارد چه کنیم با هشتاد سال که ابدیت ایجاد شود میخواهیم تقسیم بکنیم باید ببینیم در هر لحظه باید چه کنیم هیچ در حقیقت امکان ندارد نسبت مگر با آن فیض و فضل و جود الهی که انسان لحظه اش خودش ممکن است در یک لحظه ابدیت را پیدا بکند یعنی این قدر ظرفیت و استعداد در وجود انسان است که گاهی با یک لحظه ابدیت محقق میشود نه با هشتاد سال فقط بلکه هشتاد سال فضائلش ایجاد میشود با یک لحظه دارد که انسان این همان قوتی است که ان شاء الله بعدها عرض خواهیم کرد در جلسهی گذشته گریزی زدیم که قوت محبت سرعتی ایجاد میکند در انسان که هیچ چیزی به آن نمیرسد هر چقدر این شوق محبت شدید تر باشد و این شوق و محبت شدید تر باشد سرعت سیر بیشتر میشود اگر این سرعت این شوق نزدیک شد به نامتناهی یعنی محبوب شد نامتناهی یعنی محبوب و این شوق معرفت به آن محبوب اگر به سمت آن رفت سرعت حرکت انسان برای رسیدن به نامتناهی نامتناهی میشود. اینها چون شوق و محبت در سفینهی امام حسین شدیدتر محقق میشود چون شوق به امام حسین علیه السلام و نفرت از دشمنان نفرت از کسانی که مانع راه هستند در جریان امام حسین هم اوج محبت ایجاد شده هم اوج نفرت ایجاد شده لذا این دو قوه با هم دیگر سرعت سیر ایجاد میکنند که انسان را با سریع ترین میرساند لذا کشتی امام حسین اسرع است در نجات نه حضرات معصومین دیگر این اسرع بودن را ندارند اما تجلی که امام حسین کرد ظهوری که از ایشان محقق شد این را اسرع کرده اگر امامان دیگر هم در عصر امام حسین بودند همین ظهور محقق میشد اما آنها به لحاظ استعداد مردم و ظرف زمان ظهور دیگری داشتند همهی آنها هم مردم را ارجاع میدهند به امام حسین لذا جریان امام حسین بیشترین تاثیر را در ظهور امام زمان دارد یعنی عمدهی لشکریان امام زمان علیه السلام از کسانی هستند که در مجالس حسینی جذب شده اند و آن جا سرعت سیر پیدا کرده اند و به کمالات رسیدند که جلسهی گذشته هم گریزی زدیم که آن جا از مرحوم قاضی که باب مشاهدات و مکاشفات یکی در وقت قرآن یکی در مجالس امام حسین علیه السلام ایجاد میشود این دومین نکتهای بود که چرا ضرورت دارد سیرهی انبیا را ما تفحص بکنیم و بیابیم و در موردش گفتگو بکنیم و در قرآن این همه آمده یکی از مسائل دیگر این است که دعوت انبیا و بحثهای انبیا یک حقیقت واحده است یعنی کل انبیا به یک چیز دعوت کرده اند لذا میبینید که هر نبی که میآید تصدیق میکند نبی قبلی را و بشارت میدهد به نبی بعدی مُصَدِّقًا آن قبلی را تصدیق میکند بعدی را بشارت میدهد اتصال را میخواهد ایجاد بکند در زیارتها دوستان توجه کرده اند که وقتی دارند زیارت نامهها را میخوانند به خصوص مثل زیارت وارث در آن جا خیلی زیبا است در زیارتهای دیگر هم آمده از سلام بر آدم شروع میکنیم میرسیم یکی یکی آدمی که صفی الهی است ابراهیمی که خلیل الله است بعد عیسی که روح الله است موسی که کلیم الله است یکی یکی سلام میدهیم تا میرسیم به نبی ختمی و بعد سلالهی نبی ختمی که این میخواهد اتصال را برساند چرا متذکر آنها میشویم؟ میخواهد بگوید یک حقیقت واحده است یک سیر است همه یک چیز را میگویند این از ابتدای عالم که آغاز شده تا امروز که ادامه پیدا کرده یک سیر واحد است که این سیر واحد خودش گفتگو در موردش که چطور یک سیر واحد است گفتگوی بیشتری میخواهد اما این باور اگر ایجاد شد لذا غیرت ما نمیآید در مورد انبیاء دیگر گفتگو بکنیم بلکه خیلی هم خوشمان میآید احساس میکنیم داریم در مورد دین خودمان صحبت میکنیم چون انبیا همه دارند یک حقیقت واحده را بیان میکنند بله ممکن است به لحاظ اقتضائات زمان احکام خاصی در بعضی از ادیان برای زمان خاص آمده چنان چه مثلا نسبت به موسای کلیم در دورهی موسی مدنیت چون داشت خیلی رشد میکرد مثلا دینی آمده که قانون زیاد دارد احکام خیلی دارد لذا موسی عمدهی تجلیاتش در عین الهیتش در عین توراتی که آمده عمدهی تجلیات تورات بر اساس بیان احکام و قواعد و قوانین است منتها با حفظ این که سحر و جادو هم در آن زمان خیلی شدید بوده میبینید که معجزهی موسی هم مرتبهای از حقیقت میشود که مقابلهی با سحر بکند لذا میبینید کاری میکند که ان شاء الله جای خودش بحث خیلی زیبا و عالی است اینهایی که میگویم همه جلویم رژه میرود و مکیف میشویم که اینها را ذکر میکنیم که یواش یواش دوستان احساس بکنند که این مباحث خیلی جریانات زیبایی دارد و معارف عظیمی دارد بعد زمان عیسی علیه السلام طب رشد کرده از یک طرف لذا معجزهی عیسی علیه السلام شفا دادن مریضهایی میشود که طب مایوس از نجات آن هاست و درمان آن هاست یا مردگان را زنده میکند که دیگر قطعا اینها میدانند این از پس طب نمیآید لذا اطبا در زمان عیسی اولین گروندگان به عیسی بودند و سحرهی فرعون اولین گروندگان به موسی بودند چون آنها زودتر فهمیدند لذا در زمان ختمی معجزه را میپرسند چه بوده امام صادق علیه السلام خیلی زیبا میفرماید امروز معجزه عقل است چون معرفت به اوج رسیده لذا دین ختمی معجزه است لذا کتاب الهی کتاب معرفت است کتاب عقل است قرآن کریم است قرآن کتاب الهی قرآن کریم کتاب عقل است کتاب معرفت است لذا هر چند امروز اینها بالاخره با این داعش که آمده خیلی از اینها را میخواهند اسلام را از عقلانیت دور نشان بدهند اما بهترین شاهد همان طور که در کلمات بزرگان است خود قرآن کریم است که نشان میدهد که عقلانیت در دین الهی چقدر حاکم است که در جای خودش این بحث را خواهیم کرد. یکی از نکات دیگر این است که بعضی بزرگان عنوان کرده اند که حضرات معصومین زندگی شان یک انسان است ائمه علیهم السلام یک انسان 250 ساله است لذا میبینید اگر یکی از حضرات معصومین امیر مومنان علیه السلام مثلا در سال بیست یا ده یا پانزده از دوران عمرش که بوده حضرت کلامی دارد و امام معصوم دیگری مثلا در سال 200 پیامی دارد و گفتاری دارد اینها مثل این میماند که از یک حقیقت واحده این پیام صادر شده لذا میتوانند هم دیگر را تخصیص بزنند میتوانند ناظر به هم دیگر باشند تفسیر بکنند هم دیگر را روشن بکنند از یک انسان صادر شده چون اینها کُلُّهُم نُورٌ وَاحِد همین بحث را ما در مورد انبیا داریم که انبیا یک انسان چند هزار ساله هستند اگر تاریخ این عمر این انسان را آن بحث فسیلها که است گاهی چند میلیون سال پیش را ممکن است نسبت بدهند آن بحث این است که ما در نگاه قرآنی و روایات ما این است که عمر این انسان با این عقل و با این تکلیف پذیری با این جریان از جریان آدم سلام الله علیها حدودا البته این تخمینی است قطعی نیست عمر این انسان حدودا هفت هزار سال است این هفت هزار سال یک انسان واحده است انبیا در طول هفت هزار سال یک انسان واحد هفت هزار ساله هستند که اولین نبی که آدم سلام الله علیه است فرمایش داشته و کلام داشته و وحی الهی را تجلی داده تا آخرین پیغمبری که نبی ختمی است و اوصیا گرامی ایشان که تا امروز ما در زمان حجت غائب حضرت حق هستیم و آن بقیة الله هست یک حقیقت واحده هستند که این حقیقت واحده کلام اولی و آخری ناظر به هم دیگر است و مفسر هم دیگر است این نشان میدهد که سیرهی انبیا برای ما باعث میشود که داریم از یک انسان یک حقیقت را میشنویم یک سیرهی واحد است هیچ اختلافی بینش نیست لذا تعبیری که امام رحمة الله علیه داشتند که اگر همهی انبیا در یک جا قرار بگیرند هیچ اختلافی بینشان نیست چون یک حقیقت نوریه هستند که این حقیقت نوریه جلوههای مختلفش در زمانهای مختلف است مثل این است که یک کسی پدر است پسر است به عنوان دیگری به عنوان دیگری عالم است به عنوان دیگری هنرمند است به عنوان دیگری ورزشکار است این یک حقیقت واحده است ظهورات مختلفی پیدا کرده است که در همهی آن ظهورات همین است که دارد تجلی میکند
شریعتی: میتوانیم بگوییم همهی اینها در ذیل نبی مکرم است؟
حاج آقا عابدینی: بله ان شاء الله این یکی از بحثهای عمیقی است که همهی اینها تجلیات نبی اکرم است در روایات الی ماشاء الله و در قرآن هم است بحث قرآنی اش یک بحث خیلی زیبایی است که جلسهی گذشته ذیل این آیهی شریفه فکیف اذا جئتا من کل امه بشهید شهیدا اجمالا ذکر کردیم اگر این آیهی شریفه را دقت بکنیم میخواهد بگوید نبی ختمی آن حقیقتی است که همهی اینها از او نشئت گرفته همهی اینها ظهورات او هستند یعنی این حقیقت واحدهای که در بین همهی انبیا است حقیقت نبی ختمی است که کُنتُ نبیّاً و آدمَ بینَ الماءِ و الطّین (بحارالانوار، ج 16، ص 402) من نبی بودم در حالی که آدم هنوز بین آب و گل بود یا انوار ما و ارواح ما خلق شد قبل از عالم که أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِي (بحارالانوار، ج 1، ص 97) تعبیرات این طوری که آمده نور وجودی نه جسمش آن حقیقت وجودیشان لذا میگوید من با همهی انبیا بودم این تعبیر در این آیهی شریفه که میفرماید «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلَاءِ شَهِيدًا» (نساء/ 41) انبیا میزان و شاهدان هر امت هستند یعنی هر امتی که به سوی آنها مبعوث شدند انبیا میزان امت هستند یعنی اعمال آن امت سنجیده میشود با میزان آن امت که نبیشان است میگویند این چقدر بهره از کمال دارد میزان هر امتی نبیش است بعد تعبیر قرآن این است که هر نبی میزان و شاهد امتش است و تعبیر این است که نبی گرامی اسلام میزان بر موازین است یعنی انبیا میزانشان چه کسی است؟ نبی مکرم اسلام است تو بر همهی آن موازین شاهد هستی میزان هستی یعنی انبیا اگر بخواهند سنجیده شوند که چقدر از کمال بهره دارند چون مراتب دارند بعضی شان بر بعضی تفاضل و برتری دارند اگر بخواهند اینها سنجیده شوند که اینها در چه مرتبهای از کمال هستند با نبی ختمی مرتبت سنجیده میشوند لذا در روز قیامت هم داریم در آن جا که خیلی بحث زیباست در آن جا که همهی انبیا و امت هایشان میآیند سراغ نبی ختمی و تقاضای شفاعت از نبی ختمی برای همهی امتها میشود یعنی به واسطهی انبیا رجوع میشود که روایات خیلی زیبا است همهی امتها میآیند سراغشان انبیا ارجاع میدهند خودشان و امتشان را به نبی ختمی و میآیند درگاه نبی ختمی آن جا دارد حضرت سر به سجده میگذارد در مقابل حضرت حق آن جا خطاب میشود که سر بلند کن و شفاعت بکن که شفاعت تو پذیرفته است حتی «لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» (ضحی/ 5) تا جایی که تو راضی شوی حضرت شفاعت امتهای دیگر را هم میکنند ان شاء الله این شفاعت حضرت برای امت خودش که ما در آن قرار گرفتیم و این کمال عظیمی است ان شاء الله برای ما حفظ شود و قابلیت امت پیغمبر بودن را از دست ندهیم
شریعتی: ان شاء الله خیلی ممنون صفحهی 110 را تلاوت میکنیم آیات 14 ام تا 17 ام سورهی مبارکهی مائده
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّـهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ ﴿١٤﴾ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّـهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ﴿١٥﴾ يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿١٦﴾ لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّـهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّـهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿١٧﴾
ترجمه:
و از کسانی که گفتند: ما نصرانی هستیم، [بر لزوم اطاعت از خود و پیروی از عیسی] پیمان گرفتیم، پس بخشی از آنچه را [از معارف و احکام انجیل واقعی] که به وسیله آن پند داده شدند، از یاد بردند [و نادیده گرفتند]، بر این اساس میان آنان تا روز قیامت کینه و دشمنی انداختیم، و خدا آنان را از آنچه همواره انجام میدادند، آگاه میکند. (۱۴)ای اهل کتاب! یقیناً پیامبر ما به سوی شما آمد که بسیاری از آنچه را که شما از کتاب [تورات و انجیل درباره نشانههای او و قرآن] همواره پنهان میداشتید برای شما بیان میکند، و از بسیاری [از پنهان کاریهای ناروای شما هم] درمی گذرد. بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است. (۱۵) خدا به وسیله آن [نور و کتاب] کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راههای سلامت راهنمایی میکند، و آنان را به توفیق خود از تاریکیها [یِ جهل، کفر، شرک و نفاق] به سوی روشناییِ [معرفت، ایمان و عمل صالح] بیرون میآورد، و به جانب راه راست هدایت میکند. (۱۶) مسلماً آنان که گفتند: خدا همان مسیح، فرزند مریم است. یقیناً کافر شده اند. بگو: اگر خدا بخواهد، مسیح و مادرش و تمام کسانی که در روی زمین اند، هلاک کند، چه کسی میتواند در برابر اراده و قدرت او بایستد؟ و مالکیّت و فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد، فقط در سیطره خداست، هر چه را بخواهد میآفریند، و خدا بر هر کاری تواناست. (۱۷)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: از هفتهی گذشته حاج آقا عابدینی و جلسات قبل که حاج آقای میرباقری از حقیقت قرآن کریم گفتند خیلی از ما استفاده کردیم شاید نگاهمان به قرآن کریم عوض شد همان طور که روزهای دوشنبه حاج آقای فرحزاد از فضیلت ذکر صلوات میگویند از حاج آقای عابدینی خواهش کردیم روزهای شنبه هم چند کلمهای از فضیلت قرآن کریم برای ما بگویند بعد هم وارد اشارهی قرآنی شویم
حاج آقا عابدینی: بحثی که برای توجه انسان به قرآن خیلی میتواند موثر باشد و یادش برای انسان تاثیرگذار است همان طور که عرض کردم قرآن را یک موجود زنده ببینیم آن وقت اولیاء الهی دستور داده اند در مقام سیر و سلوک به سوی خدا که وقتی قرآن را میخوانید توجه بکنید که این قرآن را همین الآن از زبان نبی گرامی اسلام دارید میشنوید در محضر رسول گرامی اسلام هستید و از زبان مبارک رسول گرامی اسلام این قرآن را دارید میشنوید چقدر این حیات با این نگاه در وجود انسان شدید میشود؟ چقدر توجه ایجاد میشود و اگر این توجه در وجود انسان ایجاد شود و شوق ایجاد شود آمادگی ایجاد شود قرآن هم خودش را به همین نسبت نشان میدهد نشان دادن قرآن دائر مدار توجه ماست و اگر این توجه محقق شد حتما او خودش را نشان میدهد او در پرده نیست ما در پرده ایم او در حجاب نیست ما در حجاب هستیم لذا حرکت باید از سوی ما باشد این شوق میتواند این حجاب را برطرف بکند لذا با توجه به این که اولا قرآن یک موجود زنده است ثانیا این که وقتی داریم قرآن را میخوانیم یا میشنویم احساس بکنیم که همین الآن از دو لب مبارک نبی گرامی اسلام داریم این قرآن را میشنویم و ادبی که در مقابل وحیای که خدای تبارک و تعالی به نبی گرامی اش کرده و او دارد برای ما تلاوت میکند وجود عظیم با برکتی که اولین و آخرین از برکت وجود او دارند استفاده میکنند در محضر او قرار گرفتیم و داریم بهره میبریم این باور وهم نیست این حقیقت است چون وجود گرامی نبی اسلام حقیقت زنده است قرآن کریم حقیقت زنده است لذا اگر ما میگوییم شهدا زنده هستند به طریق اولی و در حقیقت بالاتر از آن انبیا گرامی و نبی گرامی اسلام و حضرات معصومین زنده اند و این امکان ارتباط است محرومیت نداشته باشیم از این ارتباط با قرآن. در رابطه با آیهای که در این صفحه تلاوت شد خیلی مناسب هم با بحث ما هم است «يَهْدِي بِهِ اللَّـهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» خدای تبارک و تعالی با کتاب خودش با هدایت خودش با کتابهای آسمانی خودش با این ما را هدایت میکند اگر کسی دنبال رضایت و رضوان الهی باشد او را میرساند به راههای سلامت دیگر او وقتی به سبل سلام رسید از گزند شیطان در امان میشود یعنی کسی که با قرآن خودش را پیوست با کتاب الهی خودش را جوش داد و همراه کرد این در حقیقت به سبل سلام رسیده رضوان مقام رضای الهی است این مقام کی ایجاد میشود؟ وقتی که انسان به غیر از امر الهی و ارادهی او کاری نمیکند این رضوان الهی است وقتی وارد رضوان میشود سبل سلام میشود یعنی خدا حافظ او میشود «وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ» که نور خود حقیقت حق است از ظلمتهای تعینات خلقیه انسان به سمت توحید و حقایق ربوبی حرکت میکند ان شاء الله خدا ما را از اهل قرآن قرار بدهد
شریعتی: ان شاء الله چهار دقیقه وقت داریم
حاج آقا عابدینی: ما در ادامهی بحثی که داشتیم ضرورت این که سیرهی انبیا را چرا باید بیان بکنیم خلاصه اش میکنم که همهی انبیا داشتیم عرض میکردیم که داشتند یک حقیقت واحده را نشان میدادند ذیل آیهی شریفه «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلَاءِ شَهِيدًا» تو را شاهد بر آنها قرار میدهیم این مسئله نشان میدهد که نبی گرامی اسلام آن حقیقت عظیمی است که همهی آنها شئون او هستند همهی آنها ظهورات او هستند با این نگاه اگر وارد شدیم به سیرهی انبیا ما در هر جایی که هر نبیای را خدا دارد توضیح میدهد داریم نبی ختمی را میبینیم که در شأنی از شئونش ظهور کرده لذا عرض کردیم جلسهی گذشته که همهی انبیا قطعاتی میمانند که در اوج کمالاتشان دارند یک نقطه یک کمال از کمالات نبی ختمی را نشان میدهند و وقتی این کمالات کنار هم قرار میگیرد این انسان کامل ختمی از جمع شدن اینها کنار هم دیگر با روحی که از آن نبی ختمی در آن کالبد دمیده میشود یعنی انبیا گرامی با همهی عظمتی که دارند در کنار نبی ختمی مانند جسم میمانند نسبت به روح که آن روحش میشود نبی ختمی که در این کالبد دمیده میشود و روح و عظمت پیدا میکند این نگاه قرآنی است تو میزان هستی تو روحی برای آنها تو آن حقیقتی هستی که آنها را حیات میدهی و میزان برای این هستی که در چه رتبهای از کمال قرار دارند این که ما در امت ختمی قرار گرفتیم که آن حقیقت جامع بروز بکند یعنی کسانی که در امت ختمی قرار گرفتند با کسانی که در امتهای انبیا گذشته قرار گرفتند تفاوتشان در چیست؟ تفاوتشان این است که کسی که در امت انبیا گذشته قرار گرفته بوده به لحاظ سیر تاریخ بشریت در جایی بوده که اقتضاء و استعداد این بوده که این ظهور متجلی شود تا آن مرتبهی کمال را تقاضا داشتند چون اگر کسی تقاضای کمال در عالم باشد اجابت قطعی است از جانب خدا بخل از جانب خدا نیست لذا این استعداد در آن دوره در همین مرتبه بوده اما در امت ختمی استعداد کل نه جزء جزء بلکه استعداد کل بشریت به این رتبه رسیده که کمال را به عنوان جامع ببیند پیدا بکند لذا نبی خاتم میشود نبی آنها لذا این سپاس و شکر را ما چگونه داشته باشیم که در دورهی نبی خاتم قرار گرفتیم یعنی خدای تبارک و تعالی به ما استعدادی داده است که در دوران حقیقتی قرار گرفتیم که همهی انبیا در طول تاریخ ظهوری از ظهورات او بودند و امروز ما در مرتبهای قرار گرفتیم در جایی قرار گرفتیم که این دوران تجلی اسم جامع حضرت حق هستیم این خیلی عظمت برای ما ایجاد میکند تفضل خدای متعال است و چقدر شکر میخواهد که ما باید شاکر باشیم پس با این نگاه ما وجود انبیا همه بیان وجود نبی خاتم است و در قرآن تعبیر زیبای دیگری هم دارد که این تعبیر این است که زندگی همهی انبیا ذکرش در قرآن و امت هایشان مثل است مثل است برای امت ختمی چرا مثل است؟ چون مثال یک جهت را نشان میدهد همان یک ظهور را نشان میدهد اما ظهور جامع خود حقیقت نبی است رجوع به آیاتی که میفرماید «وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا» (زخرف/ 57) ما مثال میزنیم فرزند مریم را برای تو این ضرب المثل است یا میفرماید که «وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ» (زخرف/ 8) گذشت مثال اولین تعبیر به مثال میکند که اینها مثال است.