سیره تربیتی انبیاء در قرآن
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی پیامبران در قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 17/11/94
بسم الله الر حمن الر حیم و صلی الله و علی محمد و آله الطاهرین
آخر که خواست از او که ما را بیافریند
آدم بیافریند حوا بیافریند
خود آفرید و خود نیز بر خویش آفرین گفت *** میخواست هر چه خوبیست یک جا بیافریند
خود آفرید و آنگاه از خویش راند ما را *** تا بلکه بر زمین هم غوغا بیافریند
از خویش راند ما را آنگاه خواند از نو *** خوش داشت آدمی را شیدا بیافریند
خوش داشت آدمی را ویلان کوه و صحرا *** یا در شلوغی شهر تنها بیافریند
شریعتی: سلام میگویم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید. آرزو میکنم در هر کجا که هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم. جناب حجت السلام و المسلمین حاج آقای عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. سلام عرض میکنم خدمت حضرت عالی و همهی شنوندگان و بینندگان.
شریعتی: ما خدمت شما هستیم بحث امروز را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: ایام الله دههی فجر را قدردان باشیم این نعمت الهی و خون شهدای عزیز و آن فداکاریها و زحمات امام شهدا را قدر بدانیم و شاکر این نعمت باشیم و نظام را در استحکامش همه مان قدمهای راسخ برداریم و مصداق این جملهی امام باشیم که فرمودند ببینید که شما چه کردید برای جمهوری اسلامی نگویید جمهوری اسلامی برای من چه کرده با این نگاه وظیفهی خودمان را در قبال حقیقتی که به پا شده تا مستضعفین عالم و مسلمانان جهان را نوید آن حکومت جهانی بدهد و این پرچم را به آن متصل بکند قدر دان باشیم در جلسات گذشته بحثی را با این عنوان آغاز کردیم سیرهی تربیتی انبیا در قرآن کریم که در قرآن توجه ویژهای به این شده که بیش از 2200 آیه در مورد این سیره بیان شده که مرحوم علامه طباطبائی فرمودند که بیش از ثلث قرآن میشود و عرض هم شد این سیره سیرهی جامعی است که از ابتدا تا انتهایش کانه یک حقیقت واحدی است که همه داشتند یک کار را انجام میدادند و هر کدام ماموریت خودشان را در این کار واحد مثالی به عنوان یاد آوری میزنم مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان یک بیانی دارد که قرآن کل اش یک هدف و غرض دارد و هر سورهای غرض خاصی در ذیل این غرض کلی را دارد که یک غرض و ماموریتی دارد منتها ماموریتش تعریف شده ذیل آن غرض کاملی است که کل قرآن دارد و هر دسته و فرازی از آیات یا هر آیهای در ذیل سوره هم ناظر به ماموریت سوره است هم ناظر به ماموریت کل قرآن است که همهی آیات هم ناظر به کل قرآن معنا پیدا میکند و هم ناظر به سوره که هدف خاص است و همهی اینها با هم تناسب دارند یک پیوستگی کامل وجود دارد همین نسبت را ما میتوانیم در رابطه با سیرهی تربیتی انبیا در قرآن کریم عرض بکنیم که گاهی سیرهی انبیا یک حقیقت تامی دارد که آن میشود نبی ختمی و رسول اعظم و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که آن هدف تامی است که خدای تبارک و تعالی اراده کرده است که محقق شود و عنوان رسول خاتم و هم چنین انبیا بزرگوار دیگر به خصوص «أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (احقاف/ 35) مانند آن سورههای قرآن میمانند که اینها خودشان دین و شریعت داشتند و انبیاء دیگر که تابع انبیاء اولوالعزم بودند مانند آیات این سورهها میمانند که هر کدام ماموریت خاصی را دارند اما این ماموریت خاص تحت آن ماموریت سوره و ماموریت کل قرآن تعریف میشود و معنا پیدا میکند لذا اگر به سیرهی انبیا با این نگاه نگاه بکنیم کانه هر کدام از اینها آیهای از آیات این قرآن هستند که این حقیقت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است این یاد آوری بحث گذشته با یک مثال جدید تری است که در ذهن دوستان باقی بماند. در ضمن بحث سیرهی انبیا وقتی که ما میخواهیم آغاز بکنیم قطعا تابلوی بحث سیرهی انبیا با حضرت آدم سلام الله علیه آغاز میشود به عنوان اولین انسانی که خدای تبارک و تعالی به عنوان مخلوق انسانی اراده کرد و او را ایجاد کرد لذا حضرت آدم در عین این که به عنوان یک نبی مطرح میشود ولی به عنوان اولین انسان هم مطرح میشود هم اولین نبی است هم اولین انسان است که عالم با خلیفة الله آغاز شد و با خلیفة الله هم پایان مییابد لذا امکان ندارد که عالم انسانی خالی از حجت الهی باشد لذا این هم یک دلیل و برهانی در جای خودش دارد که خیلی دقیق و قوی است که حتما ضرورت دارد که حجت باید در روی زمین باشد و نمیشود زمین از حجت خالی باشد لذا اولین انسانی که خلق میشود حتما باید حجت الهی باشد که تعبیر قرآنی به عنوان خلیفة الله یا نبی الله به عنوان نبی یا خلیفه اطلاق شده جریان حضرت آدم یک ویژگی دارد چون اولین انسان است این اولین انسان ساختار انسان میخواهد با این انسان نشان داده شود لذا شاید بحث انسان شناسی در نظام قرآن عظیم ترین مباحث انسان شناسی در نگاه الهی در سیرهی تربیتی آدم سلام الله علیه ذکر شده ساختار وجود انسان آن چه که خدای تبارک و تعالی در انسان قرار داده به عنوان حقیقت انسانی کاملش را در آدم سلام الله علیه بیان کرده است این خودش بحث را قدری سخت میکند چون ساختار انسان را دارد هم ساختار انسان را بیان میکند و هم ساختار حجت خدا را یعنی دو بحث سنگین اگر ساختار انسان به تنهایی بود خودش خیلی سخت و سنگین بود که خدا به عنوان ویژگیهای خاص انسان میخواست انسان را معرفی بکند این خودش خیلی سخت و سنگین بود که نشان بدهد چقدر عظیم است انسان در میان همهی مخلوقاتش که خدا به خودش آفرین گفت همان طور در قطعهی زیبایی که حضرت عالی بیان کردید و خیلی زیبا و الحمدلله معلوم بود که آن کسی که این قطعه را گفته خیلی اشراف داشته و با توجه بوده هم شور انگیز بود هم با معنا و پر محتوا بود این ساختار انسان اگر به تنهایی بود این قدر سنگین بود چه برسد به این که علاوه بر ساختار انسان میخواهد ساختار انسان کامل را هم در این ضمن بیان بکند خلیفة اللهی را هم اضافه بکند این دو که با هم ضمیمه میشود کار را خیلی سخت و سنگین میکند چه کسی میتواند از پس توان این کار برای اولین بار بر بیاید که بخواهد نشان بدهد که انسان بدون این که هیچ سابقهای در هیچ جهتی باشد اولین انسان و اولین خلق انسانی را هم آن انسان را هم انسان کامل را بیان بکند غیر از خدای تبارک و تعالی که او همهی الفاظ و معانی تحت تسخیر اوست و میتواند به بهترین لفظ و معنا و دقیق ترین لفظ و معنا این حقیقت را به کار بگیرد و بیان بکند با این نگاه میخواهیم وارد شویم به آن چه که از قرآن کریم در مورد آدم سلام الله علیه و خلق آدم و انسان کامل وارد شده است. قطعا در قرآن جاهای مختلفی راجع به آدم سلام الله علیه صحبت شده است شاید اگر به صورت بحث خلقت آدم را مطرح بکنیم در هشت جای قرآن کریم بحث خلقت آدم به نحوی مطرح شده که در چهار جای آن مفصل تر است در سه چهار جای دیگر خیلی مختصر تر است به سه چهار آیه دو آیه یا یک جا یک آیه اشاره شده اما همان یک اشاره هم یک نکتهی خاصی است که در کنار اینها باید ایجاد معنا بکند اگر ما بخواهیم جریان آدم سلام الله علیه را قطعه قطعه بکنیم و این قطعات خلقت آدم را که خدای تبارک و تعالی ساختار انسان را خلق کرده و خودش نقل کرده بخواهیم این قطعات را در ضمن چند عنوان ذکر بکنیم میتوانیم به یک سری عناوینی که گرفته شده از خود قرآن اشاره بکنیم آیاتش را هم ذکر بکنیم که این نگاه قرآن است به جریان کلی حضرت آدم بعد که جریان کلی را ذکر کردیم ان شاء الله تفاصیل این حقایق را با استفاده از نگاهی که مفسرین گرامی و روایات ما آمده که عمق معنا را بعد از آن نگاه کلی ان شاء الله وارد میشویم و اگر توفیقی بود بحث حضرت آدم را با توسل به خود حضرت آدم سلام الله علیه و استمداد از روح ملکوتی خود ایشان ادامه میدهیم که کمک بکنند ما را و هم چنین نبی ختمی که به عنوان آن حقیقت جامع که حضرت آدم شأنی از شئونش است کمک بدهند ما را تا بتوانیم آن چه که مقصود قرآن است را بفهمیم و بیان بکنیم و غیر از قرآن و حقیقتی که خدای تبارک و تعالی فرموده چیزی بر زبان ما جاری نشود که خدای نکرده اتهام باشد و نعوذ بالله بدعت باشد در جریان حضرت آدم اولین آیاتی که به این تابلو برمیخوریم جریان سورهی بقره است در سورهی بقره که دوستان تقریبا شاید همه این تابلوی بحث را آشنا باشند که «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره/ 30) با این تابلو که خدای تبارک و تعالی قبل از خلقت انسان اول طرح مسئله میکند در بین ملائکة الله که من میخواهم خلیفهی خودم را در زمین تعبیر خیلی زیباست جاعلٌ خَلِیفَةً خلیفهی خودم را جریان این جا که به عنوان خلیفةً آمده در عربی وقتی یک چیزی به صورت نکرده میآید یعنی اطلاق دارد یعنی خلیفه مطلق است اما ظرف وجود این خلیفه کجاست؟ نمیگوید خلیفهی ارضی اگر فرموده بود خلیفهی ارضی یعنی این خلیفه بر اهل ارض است اما وقتی که میفرماید فی الارض یعنی ظرف اما خلیفه مطلق است قید نخورده لذا فی الارض میشود ظرف برای وجود خلیفه ظرف غیر از قید است در عربی اگر موضوع مقید میشد یعنی خلیفه ارضی بود مخصوص اهل زمین بود اما وقتی که فی الارض میشود ظرف و بعد خلیفه میشود مطلق یعنی خدای تبارک و تعالی این خلیفه را مطلق خلیفهی الهی در همهی عوالم وجودی قرار داده است لذا با ملائکه مطرح میکند لذا بعد از آن ملائکه سوال میکنند که اگر این قرار است مطلق خلیفه باشد با توجه به این که ما به عنوان ملائکة اللهی که مجرد از ماده و از تزاحمات و فساد و اینها هستیم اولی به خلافت بوده ایم اگر قرار بود کسی خلیفه باشد و آدم سلام الله علیه اگر بخواهد یک شخصی این طوری خلیفه باشد پایش در عالم ماده باشد عالم مادهای که جای تنازع است محدودیت دارد مرحوم علامه طباطبائی خیلی زیبا استفاده کردند که از کجا ملائکه فهمیدند که این سفک و فساد دارد؟ خونریزی میکند فساد میکند به نزاع میکشاند درگیری دارند با هم دیگر نمیسازند باعث میشود حتی نه فقط خودشان را در محیطشان فساد بکنند حتی در گیاهان و حیوانات هم ایجاد فساد بکنند ملائکه از کجا فهمیدند که ابتدا سوال کردند بلافاصله گفتند «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره/ 30) از کجا این را فهمیدند مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل این آیه میفرمایند که وقتی خدا فرمود فی الارض یعنی پای این در زمین است نشان میدهد که خلیفه استعداد نامتناهی است یعنی صفات مستخلف است مستخلف خداست یعنی آن چیزی که خلیفه کرده خدا کسی است که این را خلیفه کرده این میخواهد خلیفهی او باشد خلیفه صفات او را دارد خلیفه جانشین است یعنی کسی که امورات را همه را بین موجودات عدالت را ایجاد میکند از طریق او بسیاری از کارها به واسطهی وجود او محقق میشود خلیفهی الهی است همان احکامی که خدا دارد او هم دارد منتها احکام در ارتباط با موجودات منتها این منصوب از قبل حق است در حق ذاتی است و در این فرد از جانب حق ماموریت داده شده است بعدا بحث دقیق تر میشود در همین بحث آدم از کجا فهمید؟ میگوید همین که پای او در گل بود در گل بودن عالم ماده یعنی محدودیت وقتی که پای این در عالم محدود بود از آن طرف توانایی و استعدادش خلافت الهی بود خلافت الهی یعنی اسماء نامتناهی الهی را میخواهد ظاهر بکند نامتناهی استعداد بیاید در عالم متناهی اگر یک نفر هم فقط بود این عالم کم اش بود چه برسد به این که میخواهد چه باشد؟ در عالم ماده هر چیزی که است بقا ندارد فردش باید به نوع بقا پیدا بکند یعنی در عالم مادی هیچ چیزی دائم نیست هر چیزی در عالم مادی است عمر دارد اجل دارد محدود است زمان دارد یک زمانی میرسد که از بین میرود خورشید ما هم رو به تقریبا آرام آرام دارد انرژی اش ساطع که میشود کم کم رو به ضعف میرود تا به یک جایی میرسد که این قدرت را نداشته باشد چون ماده اش محدود است و این ماده تلالو دارد و این حرارت و نور از او ساطع میشود هر چیزی در عالم ماده هر چقدر هم کبیر باشد این قانون ماده است که تغیر دارد وقتی تغییر دارد تغیر و تدریج روی به تمام شدن میرود و جایگزین شدن یا افول شدن همان طور که ابراهیم خلیل خیلی زیبا در آن جریان فرمود «قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» (انعام/ 76) نسبت به خورشید و ماه و ستارگان من غروب کننده را چیزی که تمام میشود غروب میکند و دیگر نیست را دوست ندارم این محبوبی که انسان میخواهد خیلی زیباست انسان محبوبی که میخواهد میخواهد محبوبش به لحاظ همان استعداد نامتناهی که در وجودش قرار داده شده محبوب دائم را میخواهد محبوب باقی را میخواهد محبوب زائل شدنی و فانی شدنی محبوب انسان نیست لذا اگر اشتباه میگیرد گاهی مدتی را دنبال یک محبوبی میرود وقتی به آن میرسد بعد مدتی میبیند از آن زده شده بالاتر را میخواهد چون حقیقت استعداد نامتناهی اش محبوب نامتناهی را میطلبد خیلی زیبا در آن نامهای که امام به گورباچف نوشت فرمودند عشق نامتناهی محبوب نامتناهی میطلبد این خودش برهان است که اگر در انسان عشق نامتناهی امکان پذیر است حتما باید اجابت این معشوق نامتناهی باشد خیلی نامهی زیبایی است به این نکته هم اشاره کرده پس از کجا فهمیدند ملائکة الله از این که گفت این خلیفه است یعنی اسماء الهی میخواهد در وجود این متجلی شود بعدا هم خدای تبارک و تعالی تصریح میکند که آنها را میخواهد تجلی بدهد و آنها نامحدود هستند حد ندارند از این طرف عالم ماده محدود است اگر این در عالم ماده قرار گرفت خود به خود به نزاع چون هر کدام همهی عالم ماده را میخواهند کمشان هم است لذا تعبیر خوبی امام رحمة الله علیه نسبت به کارتر داشت زمانی که آقای کارتر رئیس جمهور آمریکا بود امام فرمود آقای کارتر اگر تمام کرهی زمین را هم بگیرد باز کمش است کرهی ماه و کرات دیگر را هم میخواهد چون آن عشق نامتناهی در وجود است اشتباه در مصداق گرفتند فکر میکنند این مالکیتهای اعتباری اجابت آن است لذا قانع نمیشوند به هیچ کدام از اینها هیچ انسانی قانع نمیشود آدم فکر میکند اگر من فلان مقدار داشتم دیگر آرام بودم امکان ندارد یک بزرگی گفته بود که من فکر میکردم اگر در کمالات به مقام عرش الهی برسم دیگر در آن جا همه چیز آرام است میگوید وقتی رسیدم به آن جا دیدم بلکه عرش الهی از من تشنه تر است به خدا یعنی هر چه که انسان بالاتر میرود وجودش سعه پیدا میکند و عظمت وجود بیشتری پیدا میکند و تازه ادراک بالاتری پیدا میکند تازه میفهمد چه خبر است لذا این تعبیری که ما فکر کنیم که این قدر پیدا کنیم و آرام میشویم این را خدا از انسان این طوری نخواسته مثل حیوان نیست حیوان شکلش محدود است تلویزیون یک برنامهای نشان میداد خیلی جالب بود دیدم یک شیری در بیشهای آرام گرفته همین طور دارد نگاه میکند جلوی رویش آهوان دارند با فاصلهی کمی راه میروند اینها میدانند او سیر است دیگر به اینها کاری ندارد لذا با خیال راحت دارند عبور میکنند آن گفت همین قدر که حیوان شکمش سیر میشود اما انسان مگر سیری دارد؟ انسان چون استعداد نامتناهی اش را وقتی به دنیا به کار بیندازد سیری پذیر نیست لذا اینها از همین آیه فهمیدند که «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» خدا خلیفه اش را میخواهد در زمین قرار بدهد بین خلیفه و مین نسبت نیست خلیفه یعنی کسی است که استعداد نامتناهی و فعلیت نامتناهی دارد زمین هم یعنی محدودیت و تناهی از همین کفایت میکرد در روایت البته هم به این مسئله اشاره شده هم اشاره به این که قبل از این آدم آدمهایی در زمین زندگی میکردند آنها مبتلا شدند به این مرتبهی فساد و خونریزی و نزاعها و نسلشان برانداخته شد با این نزاعها که حالا آن هم یک بحثی است که جای خودش را دارد این هم نکتهای است در جریان این که از کجا میدانستند ملائکه شاید ناظر به نژادهای انسانهای قبل باشد «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» ملائکه با هم گفتند اگر قرار است خلافت باشد خلافت در جایی است که آن فقط ارتباطش با خدا باشد و هیچ تعلقی به جای دیگری نداشته باشد بودن در عالم ارض تعلق به ارض است و تعلق به ارض در انسان غفلت از خدا ایجاد میکند اگر قرار است جانشینی در کار باشد جانشینی به ما سزاست نه از باب این که اینها به خدا اعتراض کردند یا نه از باب این که اینها منیت داشتند که میخواستند بگویند ما چون در ساحت ملائکه یک چنین مسائلی راه ندارد ملائکه اینها تحت امر الهی هستند «وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» (نحل/ 50) هر چیزی خدای تبارک و تعالی امر میکند اینها انجام میدهند و هیچ در آن جا تخلف ندارند اعتراض ندارند اینها تابع هستند اما منتها برایشان این سوال استیضاحی و برای این که بفهمند بود که چطور این جمع میشود؟ سوال برایشان برای رفع مشکلشان بود که بفهمند و بشناسند ابهام داشت که این جمع چگونه ممکن است چون تا به حال سابقه نداشته یا موجودات مادی بودند ولی محدود مثل حیوان مثل جمادات گیاهان اینها مادی و محدود بودند در عالم ارض امکان پذیر بود کوه و دشت و دریا و اقیانوس هر چیزی در عالم بود کرات و آسمان و زمین اما استعداد نامتناهی و توان نامتناهی در عالم محدود برایشان سوال ایجاد کرد از آن طرف ملائکة الله بودند آنها در عالم ماده نبودند تازه آنها هم نامتناهی استعداد یا کمال نداشتند چون استعداد آن جا نیست چون همهی آنها وجهی از وجوه بودند که در ادامهی بحث این را عرض میکنیم در ادامهی این که سوال را کردند اینها دوباره بیانشان این بود «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» این جا دیگر جای علم شما و مرتبهی فهم شما نیست این فوق ادراک شما است چون آن جا ادراک وجودی است اگر میفهمیدند حائز بودند و داشتند مرتبهی آدم را اگر مییافتند داشتند چون آن جا این طور نیست که مثل فهم ما ذهنی باشد که یک چیزی را بفهمیم ولی صورتش باشد مثلا من این گلدان را تصور میکنم ولیکن حقیقتش در خارج است صورتش در ذهن من است اینها تفاوت است لذا میگویند صورت ذهنی آن را میگویند صورت خارجی اما در نظام تجردی هر چیزی که انسان به آن علم پیدا بکند متن واقع است که حالا این بحثش سنگین تر است و سخت تر است جای دیگری را میطلبد در این جلسات امکان پذیر نیست همین قدر که خدای تبارک و تعالی وقتی به آنها فرمود این دیگر رتبهی علم شما نیست اما مطرح کرد با آنها چرا مطرح کرد؟ چون این ملائکة الله باید در طریق کمال این انسان قرار بگیرند یعنی اینها میخواهند متعلق بشوند به وجود انسان لذا یکی از ترس اینها این بود که اینها اگر وقتی خدا دارد با آنها مطرح میکند یک مطرح کردن مشورت نیست خدا که جای مشورت ندارد یعنی بیان بر این است که خدای تبارک و تعالی میخواهد انسانی را خلق بکند که این انسان همهی ملائکهی خدا جزء شأنش هستند جزء خدم و حشم اش هستند خدمتکاران او میشوند تعبیر روایات ما است که اینها خدمتکاران او میشوند خیلی تعبیر سنگینی است ملائکهای که خودشان در یک عالم قدسی زندگی میکردند که هیچ کسی به تنهی آنها نمیتوانست تنه بزند از جهت قدسیت که جزء شئون ربوبی حضرت حق بودند حالا میخواهند متعلق شوند به یک موجودی که خلیفة الله است از طریق این که او هم پایش در زمین است پای در زمین یعنی با این محدودیت اینها میخواهند متعلق به این وجود شوند خیلی برای اینها سنگین و سخت است که چگونه ممکن است نه از باب این که مقاومت بکنند بگویند نمیرویم از باب این که چگونه ممکن است که این قدسیان بشوند خدمتکاران زمینی چطور ممکن است؟ خداوند مقام انسان را بر آنها شرح میدهد در نظام ساختار انسان خدا انسان را معرفی میکند الآن انسان واقعی کلمه که میشود اگر به لحاظ انسان نگاه بکنیم میشود استعداد اگر به لحاظ انسان کامل نگاه بکنیم میشود فعلیت و تحقق تفاوت اش در استعداد و فعلیت است همهی انسانها این قابلیت را دارند هر چند که فعلیتش در آن کسی ایجاد میشود که حرکت کرده با مراتب فعلیتش در ادامه میفرماید «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا » (بقره/ 31) خیلی تعبیر سنگین است شاید این جا عظیم ترین مفسرین بزرگان به میدان آمده اند و بسیار اظهار عجز کرده اند از فهم این که خدای تبارک و تعالی تعلیم کرد به آدم همهی اسماء را که این اسماء چیست؟ تعلیم خدا نسبت به آدم چگونه ممکن شده و تحقق پیدا کرده؟ حقیقت این اسماء چیست؟ روایات مختلفی آمده که اولین و ظاهری ترین اسامی را شامل میشود که اسماء اشیا است تا «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (حجر/ 21) تا حقایق اشیاء که عند الله است همهی اینها اسماء هستند و همهی اینها را خدا دارد تعلیم میدهد به آدم که همهی اسماء را به آدم تعلیم داد «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ» (بقره/ 31) حالا ملائکه هر کدام خودشان اسمی هستند و شأنی از یک اسم هستند حالا وقتی که این اسماء را بر ملائکه عرضه کرد تعبیر مرحوم علامه این است که در عربی وقتی هُم میآید برای ذوی العقول است اسماء اگر لفظ بود ذوی العقول نبود قاعده این بود ضمیرها مونث بیاید اما این جا اسماء را بر ملائکه عرضه کرد این نشان میدهد که این اسماء ذوی شعور هستند حیات دارند شعور دارند اینها ادراکات دارند موجودات حیّ و زنده و با شعور و با علم هستند که همان میشود خزائن الهی «فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (بقره/ 31) اگر شما میگویید که ما لایق خلافت هستیم چون قدسی هستیم و ارضی نیستیم و زمینی نیستیم این نسبت به این اسماء شما از این اسماء خبر بدهید اینها وقتی که به این جا رسیدند «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» (بقره/ 32) خدایا ما غیر از آن مرتبهای که تو به ما یاد دادی چیزی نمیدانیم این جامعیت در وجود هیچ کدام نبود «إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» علیم حکیم فقط تو هستی انَّکَ و اَنتَ اینها تاکید است علیم و حکیم فقط و فقط تو هستی
شریعتی: خیلی ممنون مشرف میشویم به ساحت نورانی قرآن کریم صفحهی 117 را امروز با هم تلاوت میکنیم آیات 51 تا 57 سورهی مبارکهی مائده
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿٥١﴾ فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّـهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ ﴿٥٢﴾ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَـؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ ﴿٥٣﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿٥٤﴾ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿٥٥﴾ وَمَن يَتَوَلَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿٥٦﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿٥٧﴾
ترجمه:
ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید، آنان سرپرستان و دوستان یکدیگرند [و تنها به روابط میان خود وفا دارند]. و هر کس از شما، یهود و نصاری را سرپرست و دوست خود گیرد از زمره آنان است؛ بی تردید خدا گروه ستمکار را هدایت نمیکند. (۵۱) کسانی که در دل هایشان بیماری [دورویی] است، میبینی که در دوستی با یهود و نصاری شتاب میورزند و [بر پایه خیال باطلشان که مبادا اسلام و مسلمانان تکیه گاه استواری نباشند] میگویند: میترسیم آسیب و گزند ناگواری به ما برسد [به این سبب باید برای دوستی به سوی یهود و نصاری بشتابیم]. امید است خدا از سوی خود پیروزی یا واقعیت دیگری [به نفع مسلمانان] پیش آرد تا این بیماردلان بر آنچه در دل هایشان پنهان میداشتند، پشیمان شوند. (۵۲) و کسانی که ایمان آورده اند [به مؤمنان دیگر] میگویند: آیا این بیماردلان آنانند که به سخت ترین سوگندهایشان به خدا سوگند میخوردند که با شما مؤمنانند؟! [ولی روشن شد که دروغ میگفتند. آنان یهود و نصاری را به سرپرستی و دوستی گرفتند و به این سبب] اعمالشان تباه و بی اثر شد، در نتیجه زیانکار شدند. (۵۳)ای اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد [زیانی به خدا نمیرساند] خدا به زودی گروهی را میآورد که آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنانْ فروتن اند، و در برابر کافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نمیترسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد میدهد؛ و خدا بسیار عطاکننده و داناست. (۵۴) سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [مانند علی بن ابی طالب اند] که همواره نماز را برپا میدارند و در حالی که در رکوعند [به تهیدستان] زکات میدهند. (۵۵) و کسانی که خدا و رسولش و مؤمنانی [چون علی بن ابی طالب] را به سرپرستی و دوستی بپذیرند [حزب خدایند،] و یقیناً حزب خدا [در هر زمان و همه جا] پیروزند. (۵۶)ای مؤمنان! کسانی که دین شما را مسخره و بازیچه گرفته اند، چه از اهل کتاب و چه از کافران، سرپرستان و دوستان خود مگیرید؛ و اگر مؤمن هستید از خدا پروا کنید. (۵۷)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: ما فردا ساعت دوازده و نیم با حضور حاج آقای رنجبر خدمت شما خواهیم رسید قرار بود روزهای شنبه ما از فضیلت قرآن کریم بشنویم و بعد هم اشارهی قرآنی
حاج آقا عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم نکتهای که به عنوان انس با قرآن و فضیلت قرآن میتوانیم با خودمان گفتگو بکنیم و یاد داشته باشیم هم چنان که در جلسهی قبل عرض کردم که احساس بکنیم از پیغمبر گرامی اسلام داریم میشنویم همین الآن در این نکتهی امروز عرض میکنم که وارد شده از دستورات سلوکی که انسان وقتی آیهای به خصوص قرآن را باز میکند در محضرش قرار میگیرد یا جایی قرار گرفته آیهای به گوشش میرسد و میشنود در ماشین نشسته مسجدی وارد شده قبل اذانی قرآن پخش میشود یا در خانه تلویزیون روشن است هر کدام از اینها که به صورت اتفاقی برایش آیاتی از قرآن کریم خوانده میشود یا خودش قرآن را باز میکند و در محضر آیاتی قرار میگیرد فرمودند نگاهتان به این آیات این گونه باشد که این آیه مخصوص شما آمده است و با شما کار خاص خاص دارد مخاطبش خود شما هستید یعنی اگر این دارد از تلویزیون پخش میشود و میلیونها نفر میشنوند برای هر کدام از اینها پیام خاص خاص دارد این آیه با این رابطه برقرار کرده که تعبیر روایات هم موید این است که هر چیزی که خودش را به تو میرساند برای تو پیام خاص دارد این اصلا اتفاقی نیست در عالم وجود اتفاق راه ندارد لذا به ما گفتند اگر وارد زیارت گاهها میشوید حرم حضرات معصومین میشوید به خصوص همیشه همین گونه است اما وقتی آن جا وارد میشوید مراقب باشید آن جا هر چیزی که پیش میآید هر واقعهای هر سوالی هر رابطهای آن جا برای شما پیام ویژه دارد یعنی آن جا دیگر با این که در هیچ حالتی اتفاق نیست اما آن جا انسان رشد کرده آمادهی پیام گرفتن بالاتر است لذا در محضر قرآن هم همین گونه است اگر انسان این رابطه را برقرار بکند روز به روز میبیند ارتباطش و پیام گیری اش قوی تر میشود راه این که انسان بتواند آن پیامها را کشف رمز بکند که چگونه است این است که آن جاهایی را که واضح است به آن اعتنا بکند وقتی اعتنا کرد آن بقیهای که مبهم هستند با این کشف رمز میشوند از یک جاهای ساده تر آغاز میشود تا به جاهای پیچیده تر کشیده میشود این یک اصل مسلمی است که در رابطه با قرآن کریم و در محضر او قرار گرفتن باید آویزهی گوش ما باشد که ان شاء الله بهره مند باشیم. در این صفحهی قرآن سر تا سر این صفحه بحث محبت و بغض است صدر صفحه آغاز شده با این که کسانی که با یهود و نصاری رابطهی محبت برقرار میکنند اینها در حقیقت در یک دامنهی خطرناکی افتاده اند یعنی نباید رابطه مان را با یهود و نصاری با میل بله ارتباط اشکال ندارد اما این که محبوب انسان شوند انسان به آنها علاقه مند شود علاقه مندی کم کم مشابهت رفتاری و اعتقادی میآورد محبت که ایجاد شود لذا در همین آیه میفرماید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» اگر شما آنها را ولایت دادید و آنها را ولی خودتان قرار دادید به آنها محبت پیدا کردید یا در کارهایتان آنها را مورد رجوع قرار دادید شما هم از آنها میشوید چه قدر تعبیر دقیق است. هر کدام از شما آنها را مورد تولی و محبت قرار بدهد حتما از آن هایید خیلی سنگین است انسان را دارد مواخذه میکند اگر هم قرار است رابطه باشد باید رابطه به گونهای باشد که انسان در ارتباط کاملا حواسش باشد که محبت در دلش نسبت به رفتار آنها و منش آنها ایجاد نشود که این محبت کم کم انسان را مایل میکند به اعتقاد آنها این اولین آیه است وسط همین صفحه این بغض بود در وسط صفحه آیهی شریفهی خیلی زیبایی است آیهی ولایت که میفرماید «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ » اگر آن جا گفته نه این جا گفته حتما محبت و ولایت داشته باشید که در بحث حضرت علی علیه السلام این آیه نازل شده است سر تا سر این صفحه بحث محبت و بغض است «فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» (بقره/ 256) عَلِيمٌ بغض به طاغوت حب به خدا مقدمهی محبت هم بغض است یعنی بغض به جدا شدن پیوستن است این صف بندی را ایجاد میکند از این صفحه کاملا این محبت و بغض نقش اش آشکار میشود ان شاء الله متأدب هم باشیم علاوه بر این که مفهوم را هم میفهمیم.
شریعتی: نکات پایانی را بفرمایید
حاج آقا عابدینی: در محضر این آیات بودیم که رسیدیم به آیاتی که سورهی بقره را داشتند بیان میکردند به این آیات رسیدیم که فرمودند «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» اینها اظهار عجز کردند دیدند ندارند «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» بعد از این آن موقع بود که انباء آدم امر شد که امر شد آدم تو حالا خبر بده تا این که معلوم شود که مقام تو چیست وقتی عالم از تمام عوالم وجود از جملهی عوالم وجود خود این ملائکه بودند که وقتی این انباء کرد و خبر داد اینها فهمیدند که در برابر این حقیقت وجودیه اینها چیزی محسوب نمیشوند لذا وقتی که به آدم گفت «قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/ 33) خدا فرمود آیا نگفتم من چیزی میدانم که شما نمیدانید چون ملائکه این جا فهمیدند متعلق شدند به وجود انسان و فهمیدند بعد خدا میفرماید آن چیزی که آشکار کردید و گفتید و آن چیزی که پنهان کردید این اشاره به آن ابلیس بود که در بین مردم از جنیان مانده بود از سابق و در بین ملائکه بود و این آن چه را که در وجودش بود اظهار هنوز نکرده بود که بعد از امر به سجده این تمرد شیطان آشکار شد که این الآن دارد آیه اعلام میکند که «وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» دارید یک پنهان کاری داشته که خبر میدهد از این پنهان کاریها خدا خبر دارد فکر نکنید از او توانستید پنهان بکنید از ظاهر دیگران پنهان کردید از او پنهان نیست لذا هیچ چیزی در محضر ربوبی پنهان نیست اگر انسان این را بداند که چیزی از محضر ربوبی پنهان نیست خیلی حواس انسان جمع میشود خیلی عظیم میشود که آدم در محضریتی قرار دارد که آن سرّی ترین لایههای وجودش که حتی برای خودش گاهی مخفی است را هم خداوند خبر دارد خیلی از انسانها لایههای سرّی وجودشان را نمیشناسند بعضی از اساتید اخلاق ما میگفتند گاهی انسان در عمق وجودش متعفن است ولی بویش بیرون نیامده جنازه یا جسدی که زیر خاک دفن میکنند یک متر خاک رویش میریزند بوی تعفنش بیرون نمیزند اما گاهی ده متر زیر خاک است تعفنش آشکار نیست اما متعفن است عمق وجود انسان که وقتی که امر به سجده شد تازه این تعفن خودش را در ابلیس نشان داد چند هزار سال بوده در محضر عبادت بوده من یادم نمیرود که یک دفعه در یک مسجدی بودم مسجد هم بالاخره مسجد بزرگی بود و حضرت آیت الله بهجت آن جا نماز میخواندند بالاخره آن جا جا گرفتن به خصوص در آن ایامی که شلوغ تر شده بود سخت بود سر قفلی داشت میآمدند زودتر جا میگرفتند بعد بعضیها که دیر تر میرسیدند میآمدند در صفها میگشتند یک جایی بلکه لا به لای جمعیت پیدا شود یک جوانی عبور میکرد دنبال جا بود این پایش خورد از این صف که میخواست برود به صف بعدی پایش خورد به دست شخصی که نشسته بود آن جا این شخص هم خیلی آدم بالاخره اهل عبادت بود و ما میدیدیمش که مثلا همیشه در مسجد است شب هم در مسجد میخوابید نه آن مسجد جاهای دیگری در مسجد میخوابید اما وقتی که این اشارهی پای این جوان به او شد این برگشت یک دفعه اصلا انگار که لایههای درونی وجودش آشکار شد یک چیزهایی که اصلا بی سابقه بود حرفهایی زد در مسجد آدم گاهی دوره گرد نمیزند آدم در حقیقت لا ابالی نمیزند این در مسجد شروع کرد این حرفهای به این شکل زدن را این جوان آمد عذرخواهی کرد گفت ببخشید من معذرت میخواهم قصدی نداشتم اما مگر ول کرد ادامه داد ادامه داد تا این که آقای بهجت رسید در مسجد باز ادامه داد آقای بهجت آن اذان اقامه و تکبیرة الاحرام گفت او قطع کرد تا تکبیرة الاحرام ادامه داد بعد که دوباره نماز تمام شد دوباره شروع کرد این یک پا خوردن چیست مگر گاهی لایههای وجودی انسان در عمق وجودش خیلی سخت و سنگین است یک جوان آمده مسجد نماز بخواند حالا جا نداشته او هم میخواست عبور بکند لذا ابتلاء شیطان و ملائکه به آدم ایجاد شد قبل از این که آدم بیاید هیچ ابتلائی در کار نبود ملائکه و شیطان در یک جا عبادت میکردند و حتی عبادت شیطان گاهی عظیم تر از ملائکه نشان داده میشد چهار هزار سال یک نمازش طول کشیده است کجا ابتلاء آشکار میشود؟ در آزمایشها و سختیها وقتی به سختیها میرسد انسان آن جاها است که نشان میدهد که اینها درست بوده یا نه. یک عابدی بود در بنی اسرائیل هفتاد سال عبادت حق کرده بود هیچ از خدا چیزی نخواسته بود بعد هفتاد سال عبادت یک روزی حاجتی برایش پیش آمد به خدای تعالی عرض نیاز کرد اجابت نشد ما بایم چه میکنیم؟ بعد هفتاد سال عبادت آن جا به نفسش عرض کرد یا نفس با خودت چه کرده بودی در این هفتاد سال که لایق نبودی اجابت بشود حاجتت ما یک روز نماز بخوانیم یک کاری بکنیم اگر حاجتمان اجابت نشود میگوییم خدایا چرا نشد بعد به او خطاب شد که این لحظهی تو که خودت را مورد عتاب قرار دادی که چه کرده بودی که لایق نبودی از آن هفتاد سال عبادتت برتر بود یعنی نشان میداد هفتاد سالش درست بوده منیت ایجاد نشده اگر در عبادتهای ما در رفتار ما در ارتباطات ما منیت بیاید آن عمق وجود ما دارد متعفن میشود.