سیره تربیتی پیامبران در قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 22-12-94
بسم الله الر حمن الر حیم و صلی الله و علی محمد و آله الطاهرین
درسینه ام ز دوری تو غیر آه نیست/ مارا به غیر سایه ات آقا پناه نیست
وقتی که هست جلوهی خورشیدی شما/ اصلا مجال جلوه انوار ماه نیست
ای سینه زن ترین غم مادرت بیا/ این انتظار سینهی ما که گناه نیست
امشب بیا و درد دلت را به من بگو/ گرچه دلم به سنگ صبوری چاه نیست
ای روضه خوان پهلوی مادر نگاه کن/ اشک دل است میچکد اشک نگاه نیست
آقا ببخش روز دگر حرف میزنم/ امروز حال مادرتان روبه راه نیست
شریعتی: سلام میگویم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید. آرزو میکنم در هر کجا که هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم. جناب حجت السلام و المسلمین حاج آقای عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. سلام عرض میکنم خدمت حضرت عالی و همهی شنوندگان و بینندگان. ایام را تسلیت میگویم و امیدوارم که عزاداریها برای فاطمه سلام الله علیها برای ام ابیها مقبول درگاه حق واقع شده باشد و ان شاء الله جزء کسانی باشیم که به عزاداری حضرت در یکی دو روز بیش از پیش موفق شویم.
شریعتی: ان شاء الله بحث ما با حاج آقای عابدینی سیرهی تربیتی انبیا در قرآن کریم است ماجرای خلقت حضرت آدم و وعده دادیم که این جلسه به توبهی حضرت آدم و نکات تکمیلی این داستان بپردازیم خدمت شما هستیم
حاج آقا عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا ان شاء الله منجی و موعود ما فرا میرسد و جهان را پر از توحید میکند و انتقام همهی ظلمهایی که در طول تاریخ بشریت بر صالحین شده را میگیرد و جهان را به فلاح و سداد میرساند. با این امید ان شاء الله اعمالمان را تقدیم میکنیم هر چه که بوده و توفیق میخواهیم از حضرت که ما را موفق بکند به آن چه که مورد رضای آن هاست بحثی که خدمت دوستان گذشت جلسهی گذشته بحث رسید به آن جایی که جریان آدم و حوا به زمین آمدند و وقایعی که ابتدائا در زمین برایشان پیش آمد یکی از بحثهایی که باقی مانده بود که در حین هبوط بلکه بین دو هبوط واقع شد تعبیر بین دو هبوط را خیلی اصرار دارم بر آن که در سورهی بقره ابتدائا میفرماید «وَقُلْنَا اهْبِطُوا» (بقره/ 36) اولین هبوط این است بعد از این میفرماید «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ» (بقره/ 37) بعد از آن دوباره یک هبوط بعدی مطرح میشود که روایات برای این که دو هبوط را معنا بکنند عرض خواهیم کرد که این توبه بین دو هبوط چه اثری میگذارد؟
شریعتی: هبوط اول هبوط از بهشت به این دنیا بود؟
حاج آقا عابدینی: بحث بر این است که آیا هبوط اول هبوط به دنیا بود یا هبوط به مرز بین جنت و دنیا بود که از جنت خارج شد اما به دنیا وارد نشد تعبیری که بعضی بزرگواران کردند در تفسیر این دو هبوط این است که ابتدائا از جنت خارج شد دیگر جنتی نبود چون هبوط در آن جا امر هبوط تکوینی است یعنی وقتی امر آمد محقق میشود این طور نیست که امر بیاید بعد او ساکش را بخواهد ببندد نه آمدن و تحقق یکی است تا میفرماید «كُن فَيَكُونُ» (یس/ 82) محقق است لذا امر اول که هبوط اول که تحقق پیدا کرد اما به توبه منجر شد و این توبه که بین دو هبوط محقق شد که «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ» نوع هبوط را تغییر داد لذا تعبیر این است که هبوط اول هبوط عداوتی بود تعبیر دشمن لذا آن جا دارد. «وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» (بقره/ 36) این هبوط هبوط حیوانی بود یعنی دشمن اما وقتی تلقی کلمات در وجود آدم محقق شد و توبه بر این کلمات محقق شد هبوط تبدیل شد به یک هبوط هدایتی یعنی هبوطی شد که اما «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقره/ 38) بروید در ارض اگر هدایت از جانب من برای شما آمد هر کس تبعیت بکند «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» یعنی هبوط دوم دو راه در مسیر قرار داد که این هم مبدا اش از همان قبل از این که حیات ارضی محقق شود این در حقیقت توبه محقق شد یعنی توبه باز در حیات ارضی نبود بلکه توبه سبب ایجاد تشریع شد سبب ایجاد دین شد خیلی زیباست که توبهی آدم سبب شد که نوع هبوطی که قرار بود هبوط عداوتی باشد در نگاه اول تبدیل شد به هبوط هدایتی تفضل و لطف الهی بود که این توبه را بر آدم خدای تبارک و تعالی لطف کرد فضل الهی شامل شد این را میگوییم توبه از جانب رحیمیت حضرت حق که بر آدم این القاء را ایجاد کرد پس از این که این القا برای آدم ایجاد شد و توبه کرد حالا وقتی که به حیات ارضی آمد حیات ارضی او دو راه در مقابلش قرار داد یکی هدایت به سوی برگشتن به آن جنت و فوق جنتی که در آن بود و یکی هم سقوط از حیات ارضی به اسفل السافلین و ارضین سفلی و بلکه ارضین سبع است یعنی هفت زمین همان جایی که شیطان هبوط کرد اگر یادتان باشد عرض کردیم شیطان به پایین ترین مرتبهی ارض که خود آنها تعلقات شدید است محقق شد برایش و سقوط کرد اما آدم به سطح ارض حیات دنیا نقطهی صفر عالم وجود هبوط کرد و این هبوط قابلیت برگشت داشت چرا؟ چون بلافاصله ندامت و توبه در این محقق شد تا مبتلا شد به اکل از شجره و خوردن از آن درخت یا بوته یا آن جا که شجره کنایه از گیاه است بعضی از دوستان گفتند درخت است گندم که نداریم شجره در تعبیر عام گیاه است که تعبیر به گیاه میشود گیاه گندم یا گیاه انگور یا هر گیاهی که به معنای عامش ذکر شده اکل از آن گیاه که محقق شد بعد از آن خوردن این هبوط محقق شده این هبوط توبه محقق شد این توبه زمینهی هدایت را پیش آورد یعنی توبه ایجاد زمینهی هدایت کرد این نه فقط در مورد آدم است بلکه هر گاه توبه در زندگی انسان پس از گناه محقق شود راه هدایت برای انسان باز میشود پشیمانی راه را باز میکند لذا خدا رحمت بکند حضرت آیت الله بهجت را یک کسی خدمت ایشان رفته بود عرض کرده بود خیلی برایم مشکلات پیش میآید پی در پی و متعدد کانه از هر جهتی ایشان فرموده بود بروید استغفار بکنید اما استغفار نه با زبان فقط انسان تسبیح بردارد بگوید استغفرالله دنبال این باشد اگر حقوقی ضایع شده اگر جایی نقصی ایجاد کرده اگر حق رابطهای را ادا نکرده جبران بکند تا جبران بکند راه بندانها برداشته میشود این نکتهی اساسی در توبه است که گناه برای انسان راه بندان ایجاد میکند و توبه راه را باز میکند لذا هر گاه میبینیم که به ما فرمودند امر شده در روایات بعد در دستورات که هر گاه دیدید که فشار زندگی زیاد میشود سختیها برای شما پی در پی میشود دنبال توبهی جدید باشید لزوم هم ندارد که انسان بگوید حتما توبه مربوط به گناه است اصلا توبه راه باز میکند لذا انبیا همه تواب بودند همهی انبیا تواب بودند همهی انبیا با این که انبیا گناه در زندگی شان راه ندارد آدم سلام الله علیه هم که در این جا توبه کرده هنوز به زمین نیامده بود هنوز تعبیر خود قرآن این است که تشریع و دین نیامده تا دین نیاید گناه معنا نمیدهد یعنی باید دین بیاید تا گناه معنا بدهد بعد از این است که تازه به زمین آمده میخواهد دین بیاید لذا این گناه در مراتب آن بحثی که به عنوان نزدیک نشدن به آن درخت بود اینها همه در مراتب ساختار انسان بود که انسان دارد ساخته میشود حتی این توبه که در مرتبهی ساختار انسان است این توبه را که یاد دادند روایات خیلی زیباست میفرماید که وقتی که تعلیم اسماء به او دادند علم آدم الاسماء کلها در همان تعلیم اسماء از جمله چون همهی اسماء بود از جملهی اسماء بعضی اش به این بود که اسماء الهی که مثل غفور است مثل تواب است مثل غفار است این اسماء الهی راه ارتباط با او را آدم بلد شد لذا وقتی که آن خطای در مرتبهی ساختار وجودی آدم محقق شد میدانست که با این تعلیم اسماء باید به چه اسمی رجوع بکند چگونه باید تدارک بکند و جبران بکند لذا جزء تعلیم اسماء چون اسماء دارد ساختار انسان را محقق میکند از جمله ساختار انسان این است که انسان امکان گناه برایش است و باید جبران شود برگشت داشته باشد و امکان برگشت هم است و آن راه برگشت هم در اسماء معین شده است لذا آدم سلام الله علیه و حوا چون تعبیر این است که این گونه نیست که فقط آدم توبه کرد در سورهی بقره خطاب فقط به آدم داده شده همان طور که اگر دوستان حواسشان باشد در سورهی بقره میفرماید آدم توبه کرد و خطاب خدا این طوری بود «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» اما در سورهی اعراف در آن جا دارد خیلی آیه زیباست چون بعضیها این اشکال را کرده بودند که چرا توبه را فقط آدم کرده آن جا میفرماید «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (اعراف/ 23) تثنیه است هر دو توبه کردند حوا هم توبه کرد آدم هم توبه کرد و لذا توبه مربوط به همهی انسانها است هم چنان که تمام مراحل قبلی غیر از تعلیم اسماء البته آدم به حوا تعلیم میدهد که چگونه توبه بکند چون این کار نبوت و نبی است که تعلیم میدهد به بقیه اما این من حیث نبوت آدم است که تبیین میکند برای دیگران هم چنان که انبیاء دیگر برای امت هایشان تبیین میکردند اما توبه مربوط به هم آدم است هم حوا این یک نکته در مورد اصل مسئله این که توبه بین دو هبوط محقق شد. لذا هبوط دوم که وقتی آمدند به زمین هبوطی بود که آمدند این جا و راه برگشت داشتند اگر هبوط اول فقط بود و توبه محقق نمیشد راه برگشت بسته میشد و انسان برگشت به سمت خدا نداشت و مثل مرتبهی حیوانیت قرار میگرفت نه این که حیوانات به سمت خدا برگشت نداشته باشند برگشت حیوانات خیلی برگشت بسیطی است اما انسان میتواند برگشت بکند به آن مراتب عالی و حتی از آن جنتی که بود بالاتر برگردد که بالاتر برمیگردد با همان تعلیم اسماء این از راه همان توبهای بود که بعد از هبوط اول محقق شد و هبوط دوم پس از آن محقق شد که تعبیری که مرحوم علامه طباطبائی ذیل این دو هبوط دارد خیلی زیباست که واقع شدن توبه بین دو هبوط باب تشریع و هدایت را برای انسان مفتوح و باز کرد.
شریعتی: این را متوجه نمیشوم یعنی چه باب تشریع را باز کرد؟
حاج آقا عابدینی: یعنی باعث شد وقتی انسان به زمین میآید امکان برگشت داشته باشد چون توبه کرد اگر توبه نکرده بود میشد مثل شیطان که توبه نکرد.
شریعتی: شما اشاره کردید این توبه باعث شد که دین به وجود بیاید
حاج آقا عابدینی: بله وقتی که آدم کرد خطاب دوم هبوط آمد که «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» بعد از توبه اگر از سوی من آمد آن هدایت همان دین است همان تشریع است که بعد مرحوم علامه میفرماید جامع همهی ادیان همین است «فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» اگر آمد هدایت و شما تابع شدید نسبت به هدایت «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» یک نکتهای که در این جا مهم است این است که حقیقت توبه چیست؟ که این قدر آثار داشت که باب هدایت را باز کرد عرض کردیم هر کسی دست به توبه بزند راه بندانهای زندگی اش جبران میشود و باز میشود راهها هر موقع دیدید خیلی راه بندان است و فشار است دست به توبهی جدی تری داشته باشید توبه هم همیشه لزوما این طور نیست که هر کسی توبه میکند حتما از معصیت باشد بلکه توبه از خود نقصها کاستیها غفلتها است و این انسان را میبرد بالا و راه باز میشود گاهی خدای تبارک و تعالی ایجاد راه بندان میکند تا انسان دست به توبهی جدیدی بزند هم چنان که در آیهی شریفه دارد که «فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» (انعام/ 42) به سختیهای جانی و مالی مبتلا میکنیم تا بلکه اینها تضرع در وجودشان که همان حال توبه و انابه است بیشتر شود این که حقیقت توبه چیست یک بحث مهمی است من یک مثالی میزنم چون تطابق داریم بین یعنی نظام مادی ما بدن ما با نظام روحی ما کاملا متطابق است کاملا با هم هماهنگ هستند یک نواخت هستند همان خالقی که روح را خلق کرده بدن را خلق کرده همان نظامی که در نظام روح ما حاکم است رقیقش و ساده ترش در نظام بدن ما حاکم است این را میخواهم به عنوان این که مثالی باشد توبه را ملموس در نظام بدنی ببینیم تا راه نظام روحی اش برای ما نزدیک تر شود فهمیدنش ببینید در نظام بدنی ما ما نظام ایمنی داریم دفاع ایمنی داریم که الآن به صورت رشتهای مونولوژی میشناسند دفاعی ایمنی در بدن ما کارش این است که هر غیر خودی را که وارد میشود چه از راه تنفس چه از راه گوارش چه از راه پوست که همهی مجاری ورودی ما این سه راه میشوند از هر طریقی این ویروس یا میکروب یا غیر خودی وارد شود نظام ایمنی ما در تمام بدن ما گسترده است و هر جا که وارد شود بلافاصله با غیر خودی برخورد میکند مراحلی را هم دارد که خیلی زیباست این را از پزشکان یاد بگیریم در پنج مرحله با اینها برخورد میکند در مرحلهی اول سلولها و گلبولهای سفیدی که مخصوص دفاع است برخورد موضعی میکنند از همان موضعی که وارد شده و سعی میکنند دفع بکنند و از بین ببرند با راههایی که خیلی زیباست و قابل الگو گیری است در دفاع نظام اجتماعی که قابل گفتگوست من با دوستان متخصص مسئله بارها نشستیم گفتیم این چقدر عظیم و زیباست از آنها یاد گرفتیم به آنها گفتیم به ما بگویید بدانیم چیست تا ما در نظام دینی که داریم تطبیق اینها را پیدا بکنیم آنها میگویند هر غیر خودی که وارد بدن شود نظام ایمنی ما با آن برخورد میکند تا آن را از بین ببرد نمیگذارد وارد شود اگر قدرت پیدا کرد و توانست در همان عضو آن را از بین ببرد که شاید میلیونها میلیون همیشه در رابطهی تنفسی ما و گوارشی ما که ما غذا میخوریم انواع اقسام ویروسها میکروبها چه تنفس هوایی چه غذاها وارد بدن میشود آنها دفاع میکنند ما متوجه نمیشویم که یک جنگ عظیمی در درون بدن ما دائما به صورت دائمی موجود است که اینها دارند از بین میبرند ویروسها و میکروبها را تا ما سالم بمانیم یک بزرگواری میفرمود این سالم ماندن ما معجزه است از بس که آفتها و میکروبهای زیاد در اطراف انسان است و وارد بدن انسان میشوند منتها ما مریض میشویم تعجب میکنیم منتها سنت الهی این است که اصل بر سلامت باشد این نظام سبقت رحمت بر غضب است یکی از مظاهرش این است که سلامت بر مریضی سبقت دارد در عموم و غالب عالم که سلامت بر مرض سبقت دارد وقتی این وارد بدن میشود سلولهای دفاعی ایمنی ما دفاع میکنند وقتی نتوانستند غلبه بکنند و طول بکشد بدن تب میکند این آژیر قرمز بدن است که من نتوانستم غلبه بکنم تمام بدن بسیج میشوند تمام تولیدات عادی بدن تعطیل میشود یا به نیمه تعطیل میرسد حتی انسانی که تب کرده اگر دقت بکنید خیلی میل ندارد غذا بخورد دستگاه گوارش هم کامل کار نمیکند تمام کارخانههای بدن بسیج میشوند برای تولید سلولهای ایمنی تا بتوانند مقابله بکنند یعنی سلامت این الآن میشود اصل در نظام ایمنی اگر جنگی واقع میشود که نیروهای مرزی نمیتوانند دفاع بکنند حالا باید همهی کشور بدن بسیج شوند و کارخانهها همه در این طریق قرار میگیرند با اقل ظرفیت طبیعی خودشان و تبدیل ظرفیت هایشان به ظرفیتهای جنگ خیلی زیباست با زبان خود آنها که آدم بتواند از اصطلاحاتشان استفاده بکند خیلی زیباست حتی اگر کسی احتیاج به پیوند عضو دارد مثلا یک کلیهای پیوند زده کلیه به نظام بدن بیگانه است از یک کس دیگری آمده است لذا اگر که سلولهای ایمنی و دفاعی این را ضعیف نکنند وقتی که پیوند زدند کسانی که پیوند در بدنشان به هر طریقی از خارج از بدن پیوندی زده میشود حتما باید با یک داروی خاصی نظام ایمنی را تضعیف بکنند که این را پس نزند پس بزند یعنی این که دفاع ایمنی او را از بین برد و نگذاشت آن شکل بگیرد این قدرت بدن است که بیگانه را از خودی میشناسد اما گاهی میشود که بیگانه که میخواهد وارد شود او هم جهش پیدا میکند او هم قدرتمند میشود به صورتی وارد میشود که لایهی خودی به خودش میگیرد در هستهی این غیر خودی است و لذا اینها که میخواهند با او برخورد بکنند میبینند خودی است کارش ندارند وارد میشود بدن و میرود در مرکز پدافند بدن همین اچ آی وی که میگویند همین مسئله است یعنی غشا و پوستهی خودی به خودش میگیرد ولی هسته غیر خودی است و میرود مرکز پدافند بدن را از کار میاندازد و وقتی ایدز شد انسان نسبت به تمام بیماریها ضعیف شده و امکان مبارزه ندارد لذا باید او را ایزوله بکنند تا بیماری به او وارد نشود این بحث را برای چه مطرح کردم؟ مصداقش این بود که سلولهای ایمنی ما که میشناسد آزمایشگاه سیار دارند بلافاصله این را در لابراتوآرهای خودشان پاد زهر مناسب خودش را آماده میکنند تا غیر خودی در نظام روحی ما وقتی که یک گناه وارد میشود این تطابق خیلی زیباست وقتی گناه در مرحلهی اول وارد میشود انسان میبیند نظام روحی اش با این گناه تطابق ندارد ابتدائا نمیپذیرد اولین کسی که به گناه مبتلا میشود سرخ میشود عرق میکند اولین بار التهاب پیدا میکند تپش اش میرود بالا دچار عذاب وجدان میشود مدتی حالت ندامت دارد با خودش کلنجار میرود این همان دفاع ایمنی روحی است در نظام روحی دفاع ایمنی این است که انسان در نگاه اول نمیپذیرد پس دوست ندارد پس میزند لذا کَفَی بِالتَّوبَةِ النَّدَم یعنی این است که اگر انسان ندامت را داشت خود این برای توبه کفایت میکند یک تعبیر زیبایی است در یک روایت شریفی بحث ما هم چون مربوط به آدم و ساختار توبه است مجبور هستیم یک مقدار ساختار توبه را توضیح بدهیم شب هم متعلق به حضرت زهرا سلام الله علیهاست ان شاء الله از نورانیت حضرت هم برای این که همه مان بتوانیم توفیق توبهی جدیدی پیدا بکنیم و عمل توبه را بتوانیم امشب و فردا در مجالس حضرات انجام بدهیم توبه خیلی مقبولیت پیدا میکند حتی امام حسین دارد که مظهر یا مبدل السیئات بالحسنات است یکی از مظاهر عالی قبولی توبه مجالس امام حسین است که انسان پاک و طاهر میشود در آن مجالس میتواند عهدهای جدیدی با خودش ببندد که اگر فرصت شد عرض میکنم که چگونه. در این نظام روحی انسان وقتی که مبتلا به معصیت میشود نظام ایمنی روحی ما که همان حالت پشیمانی است روایت شریفی میفرماید کسی که مَـن سَـرَّتـهُ حَسَـنَـتُـهُ وَ سَـاءَتـهُ سَیِّـئَـتُـهُ فَـهُـوَ مُـؤمِـنً (وسائل الشیعه، ج 16، ص 92) اگر کسی گناهی انجام داد و نسبت به آن گناهی که انجام داد از آن گناه بدش بیاید با این که انجام داده اما بدش بیاید احساس میکند به او نمیچسبد خوشش نیامد از این کار احساس کرد این بد است وقتی انجام داد اما احساس کرد این بد است و اگر کار خوبی انجام داد و احساس کرد این خوب است خوشحالش کرد سرور پیدا کرد او مومن است یعنی دایرهی ایمان شامل اوست در مقابل این چه میشود؟ کسی که اگر بدی انجام میدهد بدی را تشخیص نمیدهد خوبی را انجام میدهد از روی عادتی است که توجهی ندارد که آن کار خوب است میگوید او شامل دایرهی ایمان نمیشود چون قدرت تشخیص خوب و بد ندارد خوب و بد تشخیص دادن یعنی بیگانه و خودی را شناختن یعنی آن کسی که خوب را تشخیص میدهد خوب است یعنی خودی را میشناسد چون خودی آن چیزی است که مطابق با وجود انسان است قبلا در سیستم ساختار انسان عرض کردیم که عمل حسنه ده برابر اثر دارد چرا؟ چون مطابق ساختار وجود انسان است و عمل سیئه یکی چون در خلاف جهت آب شنا کردن است لذا در این جا اگر کسی خوب و بد را شناخت خیلی تعبیر روایت زیباست او مومن است اگر کسی خوب و بد را انجام داد و نشناخت و بدش نیامد از بدی و خوشحال نشد از خوبی مثل کسی میماند که هستهی غیر خودی وارد شده ولی پوستهی خودی گرفته نظام وجودی این نسبت به این بدی هیچ حساسیتی ندارد اگر نسبت به بدی حساسیت پیدا نکرد که این از آن علائم خطر است که میفرماید انسان گناه را انجام میدهد اصرار بر گناه میکند شک در امامت برایش ایجاد میشود اصرار بر گناه میکند شک در نبوت اصرار بر گناه میکند شک در توحید برایش ایجاد میشود یعنی از عمل شروع میشود خیلی از شکهایی که ممکن است برای جوانان ما پیش آمده باشد یا برای کسی پیش آمده باشد نعوذ بالله این شکها گاهی دایرهی شک در نظام اعتقادی و مبدائش برهان و استدلال نیست از عمل شروع شده و حل اش هم به استدلال نیست یعنی اگر برای او ده استدلال بیاوری که خدا است نبی است امام است نمیپذیرد لذا بعضی از دوستان میآمدند گاهی عرض میکردم اگر مدتی برایتان این شک عارض شده بگردید در این مدت ببینید چه تغییری در روابطتان به خصوص از آن چیزهایی که به سرعت اثر میگذارد کوتاهی در روابط است به خصوص با پدر مادر اگر انسان یک جایی مثلا به هم زده باشد یا کوتاهی کرده باشد و نزدیکان و بعد از آن نزدیکان و بعد دوستان اگر در همسر و فرزند کوتاهی کرده یک دفعه نمیداند از کجاست ولی میبیند نسبت به بعضی مسائل توحیدی مسائل مربوط به رسالت مربوط به امامت آن علاقه را ندارد حتی نسبت به این که میبیند قبلا یک کسی میگفت من نماز جماعتم ترک نمیشد الآن وقت نماز از جلوی مسجد رد میشوم میبینم میل ندارم گفتم نگاه بکن ببین که در مدتی که این طوری شدهای چه کاری سر زده گفتم با پدر مادر به خصوص گفت بله یک گفتگوی تندی با مادرم برایم پیش آمده که هنوز حل نشده راهش آن است آن را باید حل بکند اگر انسان میخواهد برگردد میفهمد استدلال را خیلی این دقیق است در مسائلی که من با دانشجویان مختلفی ارتباط داشتم وقتی که این مسائل را مطرح میکردند آمار گرفتم نود و پنج درصد مشکلاتی که در تدللهای اعتقادی بود مربوط به مباحث عملی بود راهش هم مباحث عملی است
شریعتی: اگر در عمل کم بگذاریم
حاج آقا عابدینی: کوچکترین شبههای ما را زمین گیر میکند و باعث میشود انسان احساس میکند دیگر اعتقاد سابق در روحش نیست سیستم ایمنی روح ما به هم ریخته اگر این تشخیص در نظام روحی محقق شود در نظام روحی نسبت به بدی و خوبی حساسیتها کم رنگ شود این کم رنگ شدنها باعث میشود که کم کم از ایمان ضعیف میشود و خارج میشود اگر ما میخواهیم نظام ایمانی در وجودمان قوت پیدا بکند راهش پر رنگ کردن خوبی و بدی است من یک مثال میزنم گاهی انسان میشنود که مثلا ماشین میرود روی این باسکولهای سنگین ماشین مثلا کامیون مینویسند این بیست تن به علاوه و منهای صد دویست کیلو این به اضافه منهایش عادی است ممکن است گازوئیلش پر باشد وسیلهای برداشته باشند این نوسان عادی است در هزار کیلو صد کیلو چیزی حساب نمیشود اما یک موقعی در مغازهی فروش مواد خوار و بار هستند آن جا یک کیلو را به اضافه منهای پنجاه گرم میکنند این معقول است وقتی میروند طلا فروشی آن جا یک صوتش هم قیمت پیدا میکند حتی آن جا اگر پنکه روشن است باید حساب بکنند بادی که در کفهی این ترازو میخورد تاثیر میگذارد باید کاملا حالت تعادلی باشد تشخیص خوبی و بدی هر چقدر به سمت پر رنگ تر شدن برود در آن روایت میفرماید اگر کسی بین خوب و خوب تر و بین بد و بدتر تشخیص داد او مفلح است و به فلاح میرسد اگر بین خوب و بد تشخیص داد مومن است اگر بین خوب و خوب تر و بین بد و بدتر تشخیص داد یعنی قدرت تشخیصش خیلی شدید است او به فلاح میرسد خیلی تعبیر دقیق است پس اگر ما میخواهیم در نظام وجودی قدرت توبه برایمان قوی شود نظام ایمنی روحی مان قوی تر شود باید مرزهای خوبی و بدی در وجودمان پر رنگ تر شود.
شریعتی: چطوری؟
حاج آقا عابدینی: من مثالی میزنم در دانشگاهی بودم با یکی از تشکلها جلسه داشتیم یک دفعه برق رفت برق که رفت یک مقدار دانشگاه اوضاعش به هم میریزد خوابگاه هم آن جا بود شلوغ بود بچهها میخندیدند گفتم چرا وقتی این مشکلات پیش میآید میخندید؟ دفعهی اول که شنیدید خندیدید یا غصه خوردید؟ گفتم این خندیدن میدانید نتیجه اش چه میشود؟ دفعهی بعد که وقتی پیش میآید وقتی میخندید دفعهی بعد میروید لب پنجره میگویید میشود این جا چیزی دید؟ دفعهی بعد میگویید برویم بیرون ببینیم اینها چه کار میکنند دفعهی بعدی با جمعیت میروید میگویید ما عقب جمعیت میرویم دفعهی بعد میروید جلوی جمعیت هستید شما هم دارید همان کاری را میکنید که آنها میکنند ذره ذره انسان کم رنگ میشود کم رنگ میشود پس باید حواسمان باشد در نسبت به بدیها نگذاریم کم رنگ شود مقابلش این است که «وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (قصص/ 54) گاهی انسان حواسش باشد اگر سیئهای از او سر زد دنبال جبرانش بالفور باشد به خصوص حسنهای که نقطهی مقابل این سیئه است هر حسنهای اثر دارد اما به خصوص حسنهای که مقابل این سیئه است مثلا اگر انسان نعوذ بالله مبتلا شده به این که مال حرامی در مالش داخل شده یا خورده روزه بگیرد که تن پاک شود از آن خوراکی که پیش آمده روزه در مقابل مال حرام یا هر عمل دیگری مقابلی دارد که جای خودش باید اینها تعریف شود این نگاه که نظام ایمنی ما باعث شود که هر چقدر پر رنگ تر شود شناخت بدیها هر چقدر نسبت به بدیها شناختن ما قوی تر شود این را میگویند تعبیری که در مرحوم امام به کار بردند خیلی تعبیر زیبایی است که ما یک فطرت فرار از نفس داریم یک فطرت شوق به کمال یعنی هر چه خوبی پر رنگ تر دیده شود واضح تر دیده شود شوق به کمال باعث میشود انسان با اشتیاق بیشتری به سمتش برود یک فطرت فرار از نفس داریم که هر چه بدی شدید تر و سنگین تر دیده شود آدم یک موقعی است احساس میکند یک بدی را در مقابل یک بچه انجام میدهد یک موقع در مقابل آدم بزرگ انجام میدهد یک موقع میبیند در مقابل امام زمان انجام میدهد یک موقع میبیند در مقابل خدا انجام میدهد همین بدی در جاهای مختلف شدتش متفاوت میشود جلوی بچه جلوی آدم بزرگ جلوی امام زمان جلوی خدا شدت همین عمل است یعنی قدرت تشخیصش آن جا میرود بالاتر
شریعتی: همین قدرت تشخیص بین خوب و بد و پر رنگ بودن خوب یا بد مشکل ما این است که چشمان ما تار میبیند پرتگاه را نمیبینیم بدی را حس نمیکنیم ذائقه هایمان تغییر کرده سنسورهای ما زیاد حساس نیست
حاج آقا عابدینی: این نکتهی بسیار مهمی است که رابطهی ما از کجا شروع شود از کجا آغاز کنیم برای این پر رنگ شدن این پر رنگ شدن بلافاصله بعد از هر عملی که انجام میشود حتی ما اگر ده بار از شیطان زمین خوردیم در دو عدد کبیره زمین خوردیم اما در صغیره توانستیم شکست بدهیم نگوییم این صغیره است چه ارزشی دارد هر باری که من بتوانم در یک عمل کوچکی او را زمین بزنم به همین مقدار بر قدرت خودم افزودم و یک سنگری را نگه داشتم و حفظ کردم و نگذاشتم او فتح بکند از این جاها شروع میشود یعنی انسان فکر نکند حتما باید یک دفعه تمام عالم را کن فیکون بکند برای خودش و همه چیز حل شود از نزدیک ترینها از آن جاهایی که تازه برایش پیش آمده چون خدای تبارک به جایی میرسد انسان که قدرت تشخیص خوب و بد از دستش میرود اگر میبیند دارد بدی میکند و بدی را تشخیص نمیدهد چون ابتدا میفهمد انسان کم کم کمرنگ میشود باید برگردد پر رنگ بکند مقابلش را انجام بدهد جبرانش بکند تدارکش بکند برای خودش جریمه قرار بدهد عظمت محضر را احساس بکند در مقابل چه کسی است لذا دارد مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی انسان قبل از گناه باید آیات خوف را بخواند حین گناه باید شدت بدهد به این آیات خوف بعد از گناه باید آیات رجا بخواند نگوید پس تمام شد دیگر از دست رفت دیگر راهی نیست لذا آدم وقتی که مبتلا شد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ» خدا خودش حفظ کرد او را به او القا کرد به ما هم القا میکند یعنی بعد از گناه آن حالت پشیمانی القا الهی است اگر آن را قدر دانستیم و به آن اعتنا کردیم و بها دادیم این پر رنگ میشود و برگشت پیدا میکند لذا دارد بعضیها همین قدر که بدانند کاری کردند روایت است میفرماید گناه را انجام دادند نگاهشان این است که من میتوانم او را عذاب بکنم میتوانم او را رها بکنم اگر با این نگاه باشد او را میآمرزم یعنی همین مقدار انسان بداند در کف قدرتی است که وقتی گناه کرده میتواند او را عذاب بکند همین بازدارندگی ایجاد میکند اما کسی که بی اعتنا شد یعنی عذاب برایش مطرح نیست خدا برایش مهم نیست این «وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ» (توبه/ 87) مهر خورده بر قلب او و دیگر برگشت برای او امکان پذیر نیست خدا نکند انسان به جایی برسد که قدرت تشخیص خوب و بد در وجودش از بین برود که مثل این میماند که دستگاه ایمنی بدنی در وجودش از بین رفته باشد نسبت به هر گناهی این هیچ بازدارنگی در وجودش نیست.
شریعتی: خیلی ممنون صفحهی 152 را تلاوت میکنیم. آیات نورانی سورهی مبارکهی اعراف آیات 12 ام تا 22 ام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ﴿١٢﴾ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿١٣﴾ قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿١٤﴾ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ﴿١٥﴾ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿١٦﴾ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴿١٧﴾ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿١٨﴾ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿١٩﴾ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ﴿٢٠﴾ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ ﴿٢١﴾ فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿٢٢﴾
ترجمه:
خدا فرمود: هنگامی که تو را امر کردم، چه چیز تو را مانع شد که سجده نکردی؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پدید آوردهای و او را از گِل آفریدی. (۱۲) خدا فرمود: از این جایگاه و منزلتت [که عرصه فروتنی و فرمانبرداری است] فرود آی؛ زیرا تو را نرسد که در این جایگاه بلند، بزرگ منشی کنی پس بیرون شو که قطعاً از خوارشدگانی. (۱۳) گفت: مرا تا روزی که [مردگان] برانگیخته شوند، مهلت ده. (۱۴) خدا فرمود: البته تو از مهلت یافتگانی. (۱۵) گفت: به سبب اینکه مرا به بیراهه و گمراهی انداختی، یقیناً بر سر راه راست تو [که رهروانش را به سعادت ابدی میرساند] در کمین آنان خواهم نشست. (۱۶) سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان میتازم و [تا جایی آنان را دچار وسوسه و اغواگری میکنم که] بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت. (۱۷) خدا فرمود: از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو که قطعاً هر که از آنان از تو پیروی کند، بی تردید جهنم را از همه شما لبریز خواهم کرد. (۱۸) و [گفتیم:]ای آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید، و از هر جا [و هر نوع میوه ای] که خواستید بخورید، و به این درخت نزدیک مشوید که ازستمکاران [بر خود] خواهید شد. (۱۹) پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه از شرمگاه بدنشان بر آنان پوشیده بود نمایان کند، [وسوسه اش این بود که به هر دو] گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر از این جهت که مبادا دو فرشته گردید، یا از جاودانان شوید. (۲۰) و برای هر دو سوگند سخت و استوار یاد کرد که یقیناً من برای شما از خیر خواهانم [و قصد فریب شما را ندارم.] (۲۱) پس آن دو را با مکر و فریب از مقام و منزلتشان فرود آورد [و به خوردن درخت ممنوعه نزدیک کرد]، هنگامی که از آن درخت چشیدند، شرمگاه بدنشان بر دو نفرشان نمایان شد و هر دو دست به کار چسبانیدن برگ [درختان] بهشت به خود شدند؛ و پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: آیا من شما را از آن درخت نهی نکردم، وبه شما نگفتم: بی تردید شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟! (۲۲)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: اشارهی قرآنی را بفرمایید
حاج آقا عابدینی: الحمدلله آیات همه همین آیاتی بود که مربوط به همین بحث ما بود و همین آیات را هم داشتیم بحث میکردیم این هم ان شاء الله تفعل به خیر میزنیم که خدای تبارک و تعالی امداد میکند ما را همهی این آیات مرتبط با بحث است بحث در این بود که شیطان بدی را به صورت خودی برای ما در بیاورد تا ما احساسش نکنیم در انتهای صفحه وقتی که آدم و حوا از آن درخت چشیدند «وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ» من شما را نهی نکرده بودم؟ نگفته بودم شیطان دشمن آشکار است؟ این أَلَمْ أَنْهَكُمَا نهی نکرده بودم شما را این نسبت به همهی انسانها است منتها نسبت به آدم و حوا در جنت گفت «وَلَا تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره/ 35) در وجود همهی ما خدای تبارک و تعالی «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/ 8) الهام بدی و خوبی را در وجود ما کرده که این بد است و آن خوب وقتی الهام کرده بد و خوب را یعنی به بدی نزدیک نشوید به خوبی نزدیک بشوید خوبی را انجام بدهید بدی را انجام ندهید اگر ما به بدی رجوع کردیم به آن شجره اکل از آن شجره محقق شده برای ما این که خدا میفرماید مگر نهی نکرده بودم یعنی بعد از این که اینها خوردند خدا دوباره آنها را مورد خطاب قرار داد یعنی توجه الهی به بندهای است که مبتلا شده است یعنی آن توفیق دوباره برگشتن به خدا نگاه کردن که چه کردم من. این نگاه خداست خدا این توفیق را ایجاد کرد که او برگردد نگاه بکند به خدا «أَلَمْ أَنْهَكُمَا» وقتی که ما مبتلا به معصیت میشویم در حقیقت فجور محقق شده خطاب میشود من نگفتم به فجور نزدیک نشوید؟ همین که میفهمیم فجور است فهم این که فجور است یعنی این که خدا به ما خطاب کرد که چرا نزدیک شدید این توفیق الهی است نگوییم این مختص به حضرت آدم است این به همهی ما است گفته به درخت فجور نزدیک نشوید به درخت تقوا نزدیک شوید «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» شجرهی طیبه باشد نه شجرهی خبیثه که شجرهی خبیثه قرار ندارد «مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» (ابراهیم/ 26) این انسان را ساقط میکند لذا از این آیه استفاده میکنیم که باید حواسمان جمع باشد که اگر مبتلا شدیم بلافاصله توبه را انجام بدهیم در روایت دارد هفت ساعت بعد از گناه معصیت هنوز در وجود نوشته نمیشود اگر توبه ملحق شد که هیچ اگر نشد معصیت تثبیت میشود علتش این است که تا هفت ساعت وجود ما مثل نظام ایمنی ما مقابله میکند با این نمیخواهد بپذیرد میخواهد پس بزند اگر ما کمکش کردیم امدادش کردیم اعتنا کردیم این تثبیت نمیشود مثل میکروبها و ویروسهایی میماند که دفع شدند اما اگر اعتنا نکردیم به آن در هفت ساعت کم کم جا گیر میشود در وجود خودش را معصیت تثبیت میکند در وجود به جایی میرسد که تعبیر قرآن خیلی عجیب است که کسانی که به تکذیب خدا کارشان منجر میشود اینها با گناه آغاز کردند «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّـهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ» (روم/ 10) وقتی که در حقیقت زیاد میشود گناه زیاد میشود تا تکذیب الهی انسان را میبرد فکر نکنیم یک گناه است هر مرتبه از گناه یک مرتبه از انسداد باب رحمت الهی است یک مرتبه از بسته شدن راه صعود انسان به آسمان است وقتی که اینها زیاد شد راه انسان به آسمان کلا که بسته شد انسان ساقط میشود و «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» (اعراف/ 176) میشود.
شریعتی: کلماتی را که توبهی حضرت آدم محقق شد بفرمایید
حاج آقا عابدینی: این نکته را بگویم که یکی از راههای ورود شیطان که از این سیستم ایمنی ما چون مطلع است شیطان خیلی انسان شناس خوبی است چون میداند چطوری هستیم چگونه هستیم میداند اگر مستقیم در مقابل ما بخواهد بگوید فلان بدی را انجام بده ما به عنوان غیر خودی او را میشناسیم و مقابله میکنیم سعی اش بر این است که در وسوسه هایش طوری انجام بدهد که آن کارش را ما خودی تلقی بکنیم یعنی طوری وسوسه میکند در وجود ما که ما احساس میکنیم این خطور ذهنی خودمان است کسی به ما نگفته این کار را بکن که مقاوت بکنیم انسان وقتی یک چیزی را به او میگوید اول مقاومت میکند در مقابلش موضع میگیرد که بپذیرم یا نپذیرم قبول بکنم یا نکنم اما وقتی این از درون خودش یک چیزی برای دیگران گفت حتی اگر غلط باشد و فهمید غلط است چون در مقابل دیگران گفته دنبال این است که اثبات بکند فلسفه تراشی بکند برایش استدلال تراشی بکند این کار خطرناکی است که شیطان از این راه استفاده میکند یعنی شیطان وقتی که گفت «أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» (اعراف/ 12) در مقابل آدم سجده نکرد گفت چرا سجده نکردی گفت من بهتر از او هستم من از آتش هستم بعد وقتی خدا عتابش کرد گفت «قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ» (حجر/ 33) اصلا سجده نخواهم کرد هیچ گاه اما آدم وقتی که «أَلَمْ أَنْهَكُمَا» را شنید مگر من شما را نهی نکرده بودم؟ بلافاصله گفتند «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا» رجوع کردند برگشتند یعنی اصرار نکردند بر خطا لذا دارد گاهی شیطان در درون آدمهایی که قوی هستند یک مسئلهی سادهای را در درون اینها خطور ایجاد میکند خود این پر و بار میدهد استدلال برایش درست میکند لذا میگویند شیطان از او یاد میگیرد آدم معلم شیطان میشود یاد میگیرد از او چون قدرت عقلی که انسان دارد استدلالی که انسان دارد شیطان ندارد انسان باعث میشود پر و بال پیدا بکند یک روایت شریفی است که بعد از این که آدم کلمات را آن جا خواست از خدای تبارک و تعالی توبه بکند به کلمات آن کلمات را در ساق عرش کلماتی را دیده بود نورانیت کلماتی را دیده بود قرب این کلمات به خدا باعث شده بود حضرت آدم اینها را به خاطر بسپارد وقتی حالت هبوط و اکل از شجره محقق شد یاد آن کلمات افتاد و توسل به آن کلمات کرد و با توسل به آن کلمات خواست توبه اش محقق شود در آن جا دارد که این کلمات همان پنج تنی بودند که نور آنها آن جا متلألع بود ؤلاء خمسةٌ مِن وُلْدِك، لولاهُم ما خلقتُك، هؤلاء خمسةٌ شَقَقتُ لهم خمسةَ أسماءٍ من أسمائي، لولاهُم ما خلقتُ الجنّةَ ولا النار، ولا العرشَ ولا الكرسي، ولا السماءَ ولا الأرض، ولا الملائكة ولا الإنسَ ولا الجنّ، فأنا المحمودُ وهذا محمّد، وأنا العالي وهذا عليّ، وأنا الفاطر وهذه فاطمة، وأنا الإحسانُ وهذا الحسن، وأنا المحسنُ وهذا الحسين، آلَيتُ بِعزّتي أنّه لا يأتيني أحدٌ بمثقالِ ذَرّةٍ مِن خَردَلٍ مِن بُغضِ أحدِهم إلاّ أدخلتُه ناري، ولا أُبالي (فرائد السمطين، ج 1، ص 36) از خدا سوال کرد اینها چه کسانی هستند گفت اینها فرزندان تو هستند که اگر آنها نبودند تو را خلق نمیکردیم اینها پنج نفری هستند که اسماء اینها از پنج اسم من نشأت گرفته بعد میفرماید حتی اگر اینها نبودند جنت و نار و عرش و کرسی سماء و ارض و ملائکه و انس و جن غایت عالم میشود او علت غایی عالم است بعد میفرماید قسم خوردم به عزتم که اگر کسی با بغض اینها با کمترین بغض اینها یک موقع است کسی نمیشناسد او نه بلکه بغض داشتن یعنی میشناسد و بغض دارد با کمترین مرتبه از بغض اینها اگر وارد شود اینها قطعا فقط در آتش من داخل میشوند و همهی نجات و هلاکت همه دائر مدار ارتباط با این هاست لذا آدم سلام الله علیه با اینها متصل شد و توبهی آدم به این کلمات خمسه و نجاتش محقق شد به خصوص حضرت زهرا علیها سلام که دارد از آتش نجات میدهد.