شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 12-04-95

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام عرض می‌کنم خدمت همه شما هموطنان عزیزم. خانم‌ها و آقایان. طاعات و عباداتتان هم قبول باشد. از خداوند می‌خواهم در باقیمانده ماه رمضان توفیق استفاده از این روزها و شب‌های نورانی را به ما عنایت کند. حاج آقا عابدینی آقا سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز و آرزوی قبولی اعمال و طاعات همه بندگان را دارم. انشاءالله در این ایام که گذشت، با دست پر و گدایی کامل به محضر ربوبی وارد شده باشیم و خدای تبارک و تعالی ما را در حفظ این دستاوردها کمک کند.
شریعتی: انشاءالله آنچه در این ماه کسب کردیم را حفظ کنیم و آن عادت‌های نیکو و پسندیده را استمرار بدهیم. بحث ما در ذیل بحث سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم، به قصه حضرت نوح با آن همه مرارت‌ها و اذیت‌هایی که دید رسید، امروز هم ادامه بحث را می‌شنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرح)
باز یادآوری کنم که ما قصص انبیاء را که در قرآن ذکر کرده و یادآوری می‌کنیم، یک ربط بسیار جدی به نبی ختمی و حضرات معصومین(ع) دارد. لذا همانطور که اول عرض شد که سنن انبیاء تماماً در زمان ظهور محقق می‌شود و تمام سنت‌های آنها تکرار می‌شود. این به خصوص به زمان ما که در آخرالزمان واقع شدیم، جریانات انبیاء یک ربط ویژه پیدا می‌کند. یعنی در دوران آخرالزمان تمامی سنن و مواریث انبیاء تکرار خواهد شد. لذا قضایای انبیاء را که می‌خوانیم باید خودمان را کامل در این جایگاه و نقش قرار بدهیم و خودمان را محیاء کنیم و یاد بگیریم که بتوانیم در مقابل فتنه‌ها، سختی‌ها، حوادث، شبهه‌ها، مشکلات که پیش می‌آید یا هدایت‌هایی که پیش می‌آید چگونه استفاده کنیم و خودمان را واکسینه کنیم. که اگر حواس ما نباشد و این دستاوردها را ندیده بگیریم با یک حادثه جدید مواجه می‌شویم که نمی‌دانیم چه کنیم. اما خدای تبارک و تعالی به ما لطف کرده و ما را در دوره‌ای قرار داده که به ما فرموده این حوادث تکرار می‌شوند.
بعد از این حادثه‌ها روشن می‌شود که راه حل چیست. لذا الآن ما به سادگی قضاوت می‌کنیم که چرا قوم نوح به نوح ایمان نیاوردند و در مقابلش ایستادند. چرا قابیل در مقابل هابیل ایستاد؟ چرا و چرا نسبت به تمام انبیاء، آنها که ایمان آوردند نجات پیدا کردند، آنها که ایمان نیاوردند هلاک شدند. ما الآن این را می‌فهمیم اما اگر در آن زمان بودیم، این کامل برای ما آشکار نبود. وقتی نوح کشتی را می‌ساخت کسی باور نمی کرد که قطعاً هلاک می‌شوند. اگر به این هلاکت یقین داشتند ممکن بود طور دیگری تصمیم بگیرند. ممکن بود راه دیگری را برگزینند. هرچند نوح می‌فرمود، اما آنها نوح را قبول نداشتند. ولی امروز همه می‌دانند و عبرت شده که در مقابل نوح ایستادن غرق است. لذا ما داریم به جریان انبیاء اینگونه نگاه می‌کنیم. به عنوان یک حقیقت زنده که برای ما خیلی دستاورد دارد و می‌تواند عمر ما را به ابتدای خلقت انسان تا امروز گره بزند. انگار که خدای تبارک و تعالی به ما عمری داده است. همراه با آدم بودیم و شیث و ادریس و نوح و همینطور ابراهیم، تا موسی و عیسی و تا امروز نبی ختمی(ص)، همه را دیدیم و تجربه کردیم و حالا می‌خواهیم برگردیم. همینطور که کسانی که وارد قیامت می‌شوند به خدای تبارک و تعالی عرض می‌کنند، خدایا ما نمی‌دانستیم که آخر و عاقبت اینگونه است. ما را برگردان. بلکه ما از این به بعد عمل صالح انجام دهیم. به اینها می‌گویند: «کلا» دیگر راه برگشت امکان پذیر نیست. لذا قوم نوح وقتی هلاک شدند، راه برگشت نداشتند. قوم صالح وقتی ناقه را طی کردند، دیگر راه برگشت نداشتند. ولی ما همراه آنها هستیم. نجات یافتگان را می‌بینیم. هلاک شدگان را می‌بینیم. به ما اجازه دادند که برگردیم و اینگونه نگاه کنیم. حالا با یک ایمان بالاتر برگردیم. حتی آنهایی که هدایت پیدا کرده بودند و با نوح بودند، همه باورشان مثل باور الآن ما نسبت به نوح نبود. نوح به اینها وعده غرق شدن می‌داد و می‌گفت: اهل هلاک غرق می‌شوند و ما نجات پیدا می‌کنیم. تا نجات پیدا نکرده بودند، تا این واقعه اتفاق نیفتاده بود، همه این مقدار یقین برایشان محقق نشده بود. بعد از اتفاق هم دیگر جای تکرار نداشت. اما برای ما خدای متعال لطف کرده که ذخایر تجربه بشری، آن هم تجربه هدایتی را ذکر کرده تا اینکه از این ذخیره کاملاً استفاده کنیم. کانه عمر ما به این طولانی شده است. این عمر به این طولانی شدن خیلی نعمت عظیمی است. نباید انسان این را راحت از دست بدهد. لذا حجت هم بر ما تمام‌تر است.
وقتی یک کسی یک چیزی را دید و برایش آشکار شد و معلوم شد و با آن کسی که احتمال می‌دهد و برایش روشن نیست خیلی در احتجاج مختلف است. یعنی این برای ما هم سرمایه و هم اتمام حجت است. سرمایه بودنش نعمت است که عمر ما انقدر عظیم است که می‌توانیم تکرار نکنیم و سرعت بدهیم. لذا عمر ما به پهنای عمر انسانی شده است. از آن طرف وقتی این عمر به این پهنا شد، و این تجربه به این عظیمی شد، قطعاً توقع از او بالاتر است. از کودک یک توقع است، از یک انسان کامل و بزرگ یک توقع دیگر است. او تجربه کرده و خیلی از چیزها را دیده است. با این نگاه، نگاه به زندگی انبیاء برای ما ضروری است. نه مستحب است. لذا بیش از دو هزار و دویست آیه در قرآن آمده است. لذا اگر کسی توجه نکرد اینگونه نیست که بگوید: من می‌خواهم صادق باشم. می‌گوید: برای تو آوردیم و تو خودت از دست دادی. چون تو خودت از دست دادی و خودت محروم کردی خودت را معاقب هستی. اگر تجربه‌ای پیش آمد و نتوانستی درست تصمیم بگیری، چون به آن عقبه توجه نکردی، اینطور نیست که عذر داشته باشی. چون در محضر تو بوده‌ایم و تو ندیدی و نگاه نکردی. پس ما این تجربه عظیم را که خدا قرار داده باید استفاده کنیم. اگر استفاده نکنیم عذر نداریم. این خسران است. مثل این است که سرمایه ما که عمر ما است، نگاه نکنیم. اگر کسی به تجربه عمرش بی‌توجهی کند، و امروز بخواهد دوباره از نو تصمیم بگیرد، تصمیمی که مبتنی بر تجربه‌ها و علم سابقش نباشد، چقدر این سفاهت است. چون به تمام اینها پشت کرده است. اگر کسی به تجربه تاریخ بشری هم که خداوند برای او به صدق نقل کرده است، با یقین نقل کرده توجه نکند، این هم سفاهت است.لذا توجه نکردن به این حقایقی که در قرآن است، با اینکه به یقین معلوم کرده که حتماً اینها تکرار می‌شود، دیگر اوج سفاهت است که انسان به این سرمایه توجه نکند. مثل اینکه سؤالات امتحان را به ما بگویند، اگر کسی به این سؤالات توجه نکند و نمره نیاورد خیلی ضرر کرده است. بگویند: کتاب باز امتحان می‌گیرند و این هم کتابش است. اگر کتاب را کنار بگذاریم و بگوییم: امروز به علم خودم اکتفا می‌کنم! چقدر خطا است. عقول بشری در طول تاریخ آن هم انبیاء جمع شدند و در مقابل حوادث راه معین کردند. نشان دادند که جواب مسأله این است. ما می‌خواهیم به عقل خودمان به جواب‌ها برسیم یا با رجوع به انبیاء به این جواب‌ها برسیم؟ لذا به پیغمبر اکرم خدای تبارک و تعالی خطاب می‌کند: «فَبِهُداهُمُ‏ اقْتَدِه‏» (انعام/90) تو به هدایت انبیاء اقتدا کن. وقتی به نبی ختمی (ص) می‌فرماید: به هدایت انبیاء، چون اینها تحت تعلیم ما کارشان را انجام دادند. با نگاه ما کارشان را انجام دادند. با امر ما این کارها را انجام دادند. با ارتباط ما این کارها را انجام دادند. لذا خطا ندارد. لذا اینها متن صدق و واقعه است. لذا به خود نبی ختمی می‌فرماید: به هدایت انبیاء اقتدا کن. وقتی به نبی ختمی اینگونه خطاب می‌کند، دیگر ما اگر این نگاه را نداشته باشیم، خیلی خسران است.
این مقدمه‌ای است که گاهی لازم است آدم تکرار کند این بحث‌ها را تا اینکه ضرورت بحث برای ما آشکار باشد. فکر نکنیم یک فضیلتی است و یک قصه است. لذا قصه اصلاً بحث تاریخ نیست. قصه هدایت و هدایتگری است. لذا دوستان منتظر نباشند که من شروع کنم از آیات قرآن فقط تاریخ قصه نوح نبی را بگویم. تاریخی نیست، تاریخ هم دارد اما به عنوان تاریخ مطرح نمی‌شود. انچه هدایتگری است آورده است. که ما خودمان را در آن روز قرار بدهیم و ببینیم اگر اینطور بود، اگر نوح با این عظمت بود و اینطور استدلال می‌کرد، یک مشت افراد طبقات پایین ایمان آورده بودند، ما نگاه می‌کردیم به نوح اعتراض نمی‌کردیم که تا اینها هستند، ما نمی‌آییم.
اگر دیدیم واقعاًً نفری که در مقابل ما در آن دوره هست، و شباهتش با ما بیشتر بود، از جهات مختلف، تصمیم چه گرفت. می‌توانیم حدس بزنیم که تصمیم ما در آن دوره چه بود. یعنی اینها یک روشی است که آدم خودش را در تاریخ ببرد و همراه کند و خودش را در اطلاعات محک بزند. فکر نکنیم جریان امام حسین(ع) وقتی پیش آمد، همه از ابتدا می‌دانستند اگر امام حسین قیام کند علیه او می‌شوند. نه! بسیاری از اینها دعوت کنندگان امام حسین(ع) بودند. معلوم نیست ما که منتظر هستیم وقتی حضرت می‌آید، رفتار و کردار و حالات و بیانات ایشان را می‌بینیم، که مخالف با خیلی از آداب و سنن چیزهایی است که ما برای خودمان قبول کردیم و به آن باور کردیم، خیلی از ما نیستیم و اینطور نیست تضمینی باشد. لذا دارد در لحظه مرگ عده‌ای از کسانی که اظهار ایمان دارند، در وقت مرگ وقتی حضرات را در لحظه احتضار می‌بینند، می‌بینند آنها را دوست ندارند. با آنکه در دنیا اظهار می‌کردند، ما محب هستیم. اما رفتار و کردار و اعمالشان و شکل بستن اعتقاداتشان به گونه‌ای بود که با آنها شباهتی ندارد. همانجا با بغض آنها از دنیا می‌روند. و ایمان نیست و آن لحظه، لحظه‌ی امتحان است. یعنی بسته شدن وجود است. اگر کسی در آن لحظه با بغض رفت، کار خراب شده و تمام شده است. لذا در لحظه احتضار شیطان به شیاطین دیگر می‌گوید: اینجا دیگر جای آن است که خودم متکفل امر اینها شوم. چون وجودشان بسته می‌‌شود. «كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَدا» (نهج‌البلاغه/خطبه221) وقتی هر چیزی برای آنها تثبیت می‌شود، مسیر گاهی رو به رشد است، اما اصل روشن می‌شود. عده‌ای در آن حالت هنوز تکلیفشان روشن نمی‌شود و در مراحل بعدی روشن می‌شود. لذ ا حواس ما باشد که باید از این تجربیات بشری کمال استفاده را بکنیم که انشاءالله در لحظه مرگ یا در لحظه ظهور بتوانیم ثبات قدم داشته باشیم.
در جریان نوح(س) دو بحث مهمی را جلسات گذشته عرض کردیم که خیلی قابل تفکر بود که حرکات ما با نظام عالم می‌تواند مطابق و یا غیر مطابق باشد. نظام عالم نظام علی و صدق محض است. اگر انسان در این نظام عالم خطا برایش امکان پذیر است، گناه در مقابل عالم ایستادن است و وقتی انسان گناه کرد، همه عالم در مقابل او قرار می‌گیرد. به مقداری که در این گناه عناد داشته باشد، عالم در مقابل او شدت مقابله را دارد. لذا عذاب یک نحو مقابله عالم با انسان است. انسانی که گناه کرده یا در نظام فردی یا در نظام جمعی و قومی و قبیله‌ای. لذا عذاب عکس‌العمل عالم نسبت به وجود انسان است. که خدای تبارک و تعالی این سنت را قرار داده است. اگر انسان برگشت، یعنی خطا کرده بود. اما توبه کرد، خدای تبارک و تعالی نظام عالم با او را هماهنگ می‌کند. لذا توبه و مغفرت در این راه اثر جدی دارد. می‌فرماید: چون قوم نوح به عذاب الیم نزدیک شده بودند، که خدا به نوح فرمود: اینها نزدیک به عذاب الیم شدند، تو برو اینها را نجات بده. نگذار به محض برسند. وقتی انسان در کفر محض می‌شود، عذاب قطعی است. این خیلی سخت است. یعنی ما نمی‌دانیم کی محض می‌شویم. یعنی محض شدیم عذاب هشدار نیست. و تا قبل از آن عذاب بیدار کننده است. اما وقتی حالت محض شدیم، چه در نظام فردی و چه در نظام اجتماعی عذاب جزا است. عذاب عقاب است که در آنجا بیدار کننده نیست.
در قوم صالح دارد وقتی ناقه صالح را طی کردند، آن شتری را که از دل کوه تقاضا کردند، بدون آنکه صالح نبی تقاضای عذاب کند، خود به خود چون اینها محض شده بودند، عذاب نازل شد. سه روز متوالی طول کشید و هر بار مرتبه ای از عذاب نازل شد تا از بین رفتند. اصلاً صالح در آنجا تقاضای عذاب هم نکرد. اصلاً محض شدن اینها کفایت می‌کرد، قتل ناقه‌ای که برای اینها فقط نفع داشت و به تقاضای خودشان هم خدای تبارک و تعالی این معجزه را ایجاد کرده بود، به دنبالش تحقق عذاب بود. تعبیر خیلی عظیمی است که در جریانات کربلا امام حسین(ع) در یک فرازی می‌فرماید: این فرزند مرا کمتر از ناقه صالح قرار نده. چون ناقه صالح تعبیر قرآن است که آیه مبصره بود. آیه بیدار کننده و بصیرت زا بود. لذا کسی که به نشانه بصیرت زا بی‌اعتنایی کند، دیگر او از بصیرت دور شده است. در این آیاتی که آمد نوح برو تا اینها را از آن عذابی که به آن نزدیک شدند، از بس که شیطان در آنها غلبه کرده بود، به مرتبه عناد رسیده بودند. خدا نوح را فرستاد تا اینها را نجات بدهد. بعد نوح اینها را دعوت به اطاعت الهی کرد. بعد از اینکه آنها را به تقوا و اطاعت الهی دعوت کرد فرمود: اگر شما تقوا پیشه کنید و اطاعت الهی کنید، عذاب برای شما محقق نمی‌شود. اما اگر اطاعت نکنید، عذاب قطعی است. اما چون تاکنون عذاب نازل نشده بود، اینها باور نمی‌کردند. لذا نوح 150 سال این کار را طول داد تا دعوت کرد.
خدای متعال چقدر مهلت داد و چقدر مهلت دادن خدا سبب سوء استفاده شد. یعنی مهلت دادن آنها به گونه‌ای شد که قوم نوح به نوح می‌گفتند: آنچه به ما وعده داده بودی، کجاست؟ بیاور! هرچه خدا از روی حلمش، این را تأخیر می‌انداخت که بلکه یک عده‌ای باشند برگردند، اینها جسورتر می‌شدند. برای ما اینطور نباشد. نعوذبالله مبتلا به گناه باشیم! در این ایامی که ماه رحمت است و فکر کنیم خبری نیست اگر نتیجه گناهمان را ندیدیم. اگر خبری نشد فکر کنیم خبری نیست. بگوییم: پس معلوم است این کارها نتیجه بدی ندارد!!! اگر خبری بود می‌شد پس معلوم است خبری نیست!!! این سوء استفاده از حلم خداست. بلکه حلم خدا باید ما را متنبه کند. به ما فرصت دادند. هیچکدام از ما نیستیم که از گناه خالی باشیم.
در روایت دارد که خدای تبارک و تعالی رضای خودش را در بین طاعات مخفی کرد تا انسان همه طاعات را چنگ بزند. چون نمی‌داند کدامیک از اینها آن رضای نهایی الهی را در پی دارد. و سخطش را در بین گناهان مخفی کرد. تا اینکه انسان نداند که کدام گناه سخط الهی را در پی دارد. فکر نکند اگر این کار را کرد پس سخط ندارد دفعه بعد. وقتی در ترازو یک سنگی را گذاشتند یک طرفش کالایی می‌گذارند، گاهی می‌بینی کلی در این چیز گذاشتند هنوز سنگ، سنگین تر است. اما گاهی می‌رسد به جایی که یک ذره میگذارند. آن ذره این کفه را می‌چرباند و آن در حقیقت سنگین می‌شود. لذا معلوم نیست که آخرین چیزی که سخط الهی را در گناهان ایجاد می‌کند حتماً گناه کبیره است یا صغیره؟ چون ممکن است آن صغیره ضمیمه به کبیره شود. چون هرکدام از اینها تنهایی اثر دارند. مجموعاً هم اثر دارند. ما همیشه باید خودمان را لب مرز ببینیم. این آخرین ذره که حتی ممکن است یک صغیره باشد، در دلمان نسبت به مؤمنی حالت سویی پیدا کنیم. از ولایت الهی انسان خارج شود.
لذا اینگونه نیست که فکر کنیم فرصت خیلی است. نه هر ذره‌ای از عمل من که ممکن است یک عمل کوچک و ساده‌ای باشد، در حقیقت ممکن است کفه ترازو را بچرباند و دیگر کفه سیئات من بر حسنات من غلبه کند و جزء فجار شوم. لذا الآن که ما دوران شبهای قدر را پشت سر گذاشتیم و رحمت خدا شامل حال ما شده است، حواس ما باشد که به راحتی از دست ندهیم. وقتی انسان این دوره را طی می‌کند، حالا دوباره بدی شدیدتر است. چون این تجربه کرده بوده و توبه کرده بوده و اینها را برگشته است. حالا اگر برگردد قبلی‌ها هم به این ضمیمه می‌شود. اینطور نیست که بگویی: من الآن صفر هستم. تا به مرحله قبلی برسم خیلی طول می‌کشد. اگر انسان برگردد، درست که خدای تبارک و تعالی آنها را آمرزیده است. اما اگر انسان برگردد، «وَ إِنْ عُدْتُمْ‏ عُدْنا» (اسراء/8) اگر شما برگشتی ما هم برمی‌گردیم. ما قول و عمل تو را با این توبه ضمیمه کردیم و باعث نجات شدیم.
در آیات مربوط به نوح(ع) می‌فرماید: ما یک اجل مسمی داریم و یک اجل غیر مسمی داریم. اجل مسمی آن است که انسان برای آن طبق استعدادها و قوایی که خدای تبارک و تعالی قرار داده است، یک مهلتی دارد که این مهلت و عمرش کامل و تمام است برای اینکه به کمالاتش برسد. همه این عمر برای رسیدن به آن کمال لازم است. اگر کسی هر مقداری از این را از دست داد، به همین مقدار از کمالش دور شده است. آنوقت این بحث است که اگر انسان به معصیت مبتلا شد، اجل مسمی به احل غیر مسمی تبدیل می‌شود. اجل مسمی یعنی مدت معلومی که انسان باید تا آن موقع همه استعدادهایش به فعلیت می‌رسید. این کم و زیادش ملاک نیست. برای این بیست سال است. برای دیگری ممکن است صد سال باشد. اگر کسی گناه کرد در روایات دارد اجل مسمی کوتاه می‌شود. لذا هر گناه نه فقط یک از دست دادن نسبت به آن زمان است. بلکه تفکیک می‌کند و از دست انسان می‌گیرد مدتی از عمر را که در آنجا می‌توانست و برای کمالش آن را لازم داشت. لذا در روایت دارد کسانی که به عمر غیر طبیعی از دنیا می‌روند، یعنی به اجل غیر مسمی بیش از کسانی هستند که با اجل مسمی از دنیا می‌روند. چرا؟ چون معاصی برایشان پیش آمده که این معاصی به توبه منجر نشده است. اگر انسان توبه کرد، خدا راه جبران قرار داده که اگر توبه جدی بود راه جبران محقق شود. لذا این نگاه که هم فرد و هم جمع و اجتماع یک اجل مسمی و یک اجل غیر مسمی دارند. اجل مسمی یعنی مدتی که لازم دارند برای کمال و خدا برایشان قرار داده است که این انسان با این شرایط این مدت را برای کمال لازم دارد. اگر یکوقت به معاصی مبتلا شد چه می‌شود؟
شریعتی: اینکه همیشه صدق نمی‌کند؟
حاج آقای عابدینی: گاهی کسانی عمر طولانی می‌کنند، افراد فاسق و فاجری هستند. لذا فرعون عمرش خیلی طولانی بود. بعضی نقل می‌کنند چهارصد سال عمر کرد. اینکه عمر طولانی نسبت به کسی است که می‌خواهد به کمال برسد، اجل مسمایش به اجل غیر مسمی تبدیل می‌شود. اما اگر کسی به شقاوت رسید، خدای تبارک و تعالی اجل مسمی می‌دهد تا به تمام شقاوتش برسد. آنچه اجل غیر مسمی دارد که عمرش کم می‌شود در عین اینکه یک هشداری برای اوست، برای او یک رحمتی هم هست که به شقاوت تمام نرسد.
ما نمی‌دانیم عمر چقدر است. ممکن است کسی یک روز بعد از بلوغش از دنیا برود. همان یک روز برای کمالش کفایت می‌کرده است. اصلاً سن در این رابطه ملاک نیست. یک اجل مسمی داریم که کسی غیر از انبیاء نمی‌دانند اجل مسمی چند روز است؟ یکی شهید میشود. یکی تصادف می‌کند. کسی با مریضی از دنیا می‌رود. هیچکدام از آنها را ما نمی‌دانیم اجل مسمایش چیست. اما آن اجل مسمایی که عند الله معلوم است، با گناه کوتاه می‌شود. اما اینطور نیست هرکس عمرش کوتاه بوده گناهکار می‌شود. اجل مسمای این همین قدر بوده است. لذا هیچکس نمی‌تواند قضاوت کند چه کسی گناهکار است، لذا خدا ستاریتش کامل است. خیلی از حضرات معصومین(س) در 25 سالگی و 28 سالگی از دنیا رفتند. بعضی از اولیای الهی در ابتدای جوانی از دنیا رفتند. وقتی اجل مسمی برای هرکسی روشن است که برای او و کمال او از آن طریق است و مقدماتش را خدا قرار داده است، اگر پشت کرد و خلاف کرد و معصیت و شرک محقق شد، آن اجل کوتاه می‌شود.
لذا داریم کسی خدمت امام صادق(ع) رسید. حضرت به او نگاه می‌کرد و می‌خندید. گفت: آقا برای چه نگاه می‌کنید؟ فرمود: امروز چه کردی که آمدی؟ گفت: کار خاصی نکردم. داشتم می‌آمدم پسرعموی من با اینکه با من خیلی دشمنی داشت، و از من بدگویی می‌کرد، دیدم خیلی مبتلا شده و زندگی‌اش سخت شده است. من قسمتی هزینه سفرم را به او دادم. حضرت فرمود: پانزده سال به عمرت اضافه شد. یعنی در قبالش بعضی از اعمال و طاعات عمر را زیاد می‌کند. مثل صله رحم است. قطع رحم عمر را به سرعت کوتاه می‌کند. یعنی از مهلتی که دارد خدای تبارک و تعالی به او مهلت بیشتری می‌دهد. اینها نگاه‌هایی است که اگر باور کنیم آنوقت به دنبالش عمل می‌آید و اگر این باور و عمل آمد، نتیجه محقق می‌شود.
من بارها عرض کردم ما چوب عدم باورهایمان را می‌خوریم. محرومیت‌های ما نتیجه عدم باورهای ماست. چون باور نمی‌کنیم محروم می‌شویم. اگر اینها را باور کنیم حواس ما جمع‌تر می‌شود. لذا در اینجا می‌فرماید اجل مسمای اینها تبدیل به غیر مسمی شده است. یعنی قرار است زودتر از دنیا بروند و زودتر عذاب بر اینها نازل شود. چون اهل معصیت و شرک هستند. بعد خطاب می‌کند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُم‏» (نوح/10) نسبت به رب خودتان استغفار کنید. «إِنَّهُ كانَ غَفَّارا» (نوح/10) اگر استغفار کردی، خدای تبارک و تعالی می‌آمرزد. آمرزش جبران می‌کند، مغفرت پوشاندن نیست. درجه دادن هم هست. اصل پوشاندن است. اصل گذشت است. اما مغفرت علاوه بر گذشت درجه دادن هم هست. یعنی انسان را بالا هم می‌برد. خدا هم عفو است، هم غفور است. لذا یا عفوُ یا غفور! اول عفو خدا شامل حال ما می‌شود. بعد مغفرت و غفرانش. غفران عظیم تر است. یا علی و یا عظیم! یا غفور و یا رحیم! تازه رحمت رحیمیه فوق مغفرت است. مغفرت فوق عفو است و رحیمیت فوق مغفرت است. چقدر اینها عالی است و اگر انسان متنبه شود می‌شود اثر گذاشت.
لذا می‌فرماید: اگر شما استغفار کردی، نتیجه استغفار حتی هم آثار معنوی و آثار ظاهری است. نوح می‌فرماید: «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً» (نوح/11) آسمان برای شما در رزقش را به بهترین وجه باز می‌کند. نه بارانش سیل می‌شود، نه باعث از بین رفتن می‌شود و در نیامدن آن قحطی می‌آید. به موقع می‌بارد. «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ» خدا می‌فرماید: استغفار رفع مانع می‌کند. قحطی آمده بود، قحطی برای اینها این بود که متنبه شوند. به خدا رو کنند. اما به ابر و خورشید و ربوبیت‌های غیر رو می کردند. «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ» اگر شما این کار را کردید، اگر اموالی که در اثر قحطی از دست دادید و فرزندانتان در اثر عقیم شدن، یعنی دورانی شد که قوم نوح به عقیم شدن رسیدند. می‌گوید: اگر استغفار کردید هم باران به موقع می‌آید و هم قحطی برداشته می‌شود. هم اموال شما زیاد می‌شود و هم اولاد شما زیاد می‌شود. «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً» (نوح/12) باغ‌های شما آباد می‌شود. نهرهای شما جریان پیدا می‌کند. می‌گوید: استغفار کنید. استغفار رفع مانع می‌کند. هر موقع به راه بندان خوردیم و گیر کردیم و در زندگی به طوری که حس می‌کنیم از هر طرف درها بسته می‌شود، به ما فرمودند: به استغفار رو کنید. اینجا هم امر الهی است. منتهی قوم نوح باران می خواستند و فرزند می‌خواستند و باغات می‌خواستند، می‌فرماید: اینها را به شما می‌دهیم. قوم هود هم همین است. می‌گوید: استغفار کنید. اگر استغفار کردید، «ِاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ» (هود/52) شما اهل قدرت هستید. قدرت طلب هستید. به شما قدرت می دهیم. هرکس هرچه می‌خواهد. در راهبندان رسیدن به کمالات و آن چیزهایی که دوست دارد، راهش استغفار است. لذا غفار بودن حق یک سنت مستمر است که اینجا به عنوان یک سنت مطرح می‌کند. که ما یاد بگیریم و درس عبرت برای ما شود. که خدای متعال با استغفار راه را برای ما باز می‌کند و منافع مادی فراوانی به دنبال دارد. در روایت از امیرالمؤمنین(ع) هست که استغفار را زیاد کنید، که رزق شما را زیاد کند. لذا کسانی که دنبال رزق زیاد هستند، استغفار کنند. استغفار هم فقط به گفتن کلمه «استغفرالله» نیست. استغفار یعنی انسان نسبت به گناهان جبران کند. این ذکر هم خوب است. اما این ذکر می خواهد از یک دل حکایت کند. از یک درون حکایت کند که آن درون تدارک مافات است. اگر ذکر تنها باشد، ذکر روزی می‌شود. اگر به حقیقت رساند، حقیقت برایش روزی می‌شود. لذا می‌فرماید: بین اصلاح مجتمع و فرد و بین استغفار و عمل صالح یک رابطه مستقیم مستقیم است که این در روایات و آیات ما هست که نشان می‌دهد رابطه بین زمین و آسمان و رزق و انسان و مجتمع و اجتماع و کمالات اجتماع، رابطه بین عمل صالح است و در استغفار نسبت به عمل ناصالح راه گشوده می‌شود. در مقابلش گناه راه‌ها را می‌بندد. منتهی این تا جایی است که امید اصلاح برای این فرد و جامعه هست. اگر امید اصلاح برای فرد و جامعه نباشد، مثل مریضی است که دکتر جوابش کرده است. خدای متعال دیگر او را رها می‌کند. باران به موقع برای او می‌بارد. چون این منع هشداردهنده است. بیدار کننده است. اگر کسی نخواهد بیدار شود، دیگر برای مرده فرقی ندارد. چون از نظر خدای متعال این مرده الهی است. از همه اطراف موت به آنها روی آورده است ولی نمی‌میرند. نمی‌میرند هم یعنی راحت نمی‌شوند. انشاءالله خدا این را شامل حال ما نکند.
شریعتی: انشاءالله تا فرصت هست از باقیمانده ماه رمضان استفاده کنیم. خدا نکند که ماه رمضان بگذرد و ما آمرزیده نشویم. به تعبیر حاج آقای عابدینی توبه و استغفار همان دوربرگردانی است که می‌توانیم با نظام هستی و کائنات همراه شویم و به سمت خدا برویم. آیات 32 تا 51 سوره مبارکه حجر در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود. صفحه 264 قرآن کریم، انشاءالله لحظه لحظه زندگی ما منور به نور قرآن کریم باشد.
«قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ «32» قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «33» قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ «34» وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ «35» قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ «36» قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ «37» إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ «38» قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «39» إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ «40» قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ «41» إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ «42» وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ «43» لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ «44» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «45» ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ «46» وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ «47» لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ «48» نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «49» وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ «50» وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ «51»
ترجمه: (خداوند) فرمود: اى ابليس! چه شد تو را كه همراه (فرشتگان) سجده‏كنان نيستى؟(ابليس) گفت: من اين‏گونه نيستم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو آفريده‏اى، سجده كنم.(خداوند) فرمود: پس از صف فرشتگان (واين مقام) خارج شو كه همانا تو رانده و مطرودى والبتّه تا روز جزا بر تو لعنت خواهد بود. (ابليس) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزى كه مردم برانگيخته شوند، مهلت بده (و زنده بدار) (خداوند) فرمود: پس همانا تو از مهلت يافتگانى. (امّا نه تا روز قيامت، بلكه) تا روزى كه وقت آن معلوم است. (ابليس) گفت: پروردگارا! به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من هم در زمين (بدى‏ها را) برايشان مى‏آرايم و همه را فريب خواهم داد. مگر بندگان اخلاص‏مند (و برگزيده تو را) از ميان آنان.(خداوند) فرمود: اين (اخلاص و نجات مخلصان) راه مستقيمى است كه خود برعهده دارم. همانا براى تو بر بندگان (برگزيده) من تسلطّى نيست، مگر از گمراهانى كه تو را پيروى كنند.و البتّه دوزخ وعده‏گاه همگى آنهاست.براى آن هفت در است، براى هر در بخشى از آن گمراهان تقسيم شده‏اند. همانا پرهيزكاران در باغ‏ها و (كنار) چشمه سارانند. (به آنان خطاب مى‏شود:) با سلامت و امنيّت به باغها وارد شويد.و ما هرگونه كينه‏اى در سينه‏هاى آنان را بركنده‏ايم، (در نتيجه آنان) برادرانه بر تخت‏ها روبروى يكديگرند. در آنجا هيچگونه رنجى به آنان نمى‏رسد، از آنجا بيرون شدنى نيستند.(اى پيامبر!) به بندگانم خبر ده كه همانا من خودم بسيار بخشنده و مهربانم.و البتّه عذاب من نيز همان عذاب دردناك است. و آنان را از (داستان) مهمانان ابراهيم خبر ده‏.
شریعتی: اشاره قرآنی امروز را بشنویم.
حاج آقای عابدینی: در محضر سوره حجر هستیم و این صفحه که تلاوت شد، الحمدلله با یک نگاه دوباره می‌بینیم که خیلی از صفحات برای ما آشناست. از ابتدای این صفحه بحث خلقت آدم و تمرد شیطان بوده، و عتاب خدا نسبت به شیطان و مباحثی که راجع به این است و کاملاً تا نیمی از صفحه برای ما آیاتش مرور شده است. این خودش یک یادآوری برای ماست و توجه و تنبه پیدا می‌کنیم که خیلی اینها نعمت است که بعد از این هرچه جلوتر می‌رویم می‌بینیم قرآن خیلی برای ما آشناست. دلم می‌خواهد آیات آخر را بگویم که می‌فرماید: «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ»
تعبیر به اینکه خطاب به نبی اکرم می‌کند که این عباد همه بندگان را شامل می‌شود. نه فقط متقین و بندگان خاص را. دارد به همه بشارت می‌دهد. این خبر برای همه عالم است. که «نَبِّئْ عِبادِي» بندگان مرا بشارت بده، نه بندگان مطیع را، حتی عاصی و گناهکاران را. این را مفسرینی چون مرحوم علامه تصریح می‌کند. «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» چند وجه تأکید در این است. «أنّی» در عربی تأکید است. ضمیر فصل آمده که «أنا» است. «الغفور، الرحیم» اینها همه تأکید است در این که مغفرت مطلق با من است. رحیمیت مطلق مربوط به من است. اگر بخواهم کسی را بیامرزم، هیچ مانعی در مقابل این مغفرت و رحمت نمی‌تواند بلند شود. اگر این نگاه را به خصوص در این ماه شریفی که دائماً ذکر یا علی یا عظیم، یا غفور و یا رحیم می‌گوییم. اگر این یا غفور و رحیمی که در اینجا می‌گوییم، با این «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» که مطلق مغفرت است، نهایت مغفرت است، نهایت رحمت است، وقتی نهایت مغفرت و رحمت شد هیچ چیز در مقابل او تاب مقاومت ندارد. دنبالش می‌فرماید: اگر به رجاء آمدی آنچنان غافل نشوی که فکر کنی فقط رحمت است. بلکه «وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ» به همین تأکید و با همین نسبت عذاب من هم در مقابل شما قرار دارد تا راه را انتخاب کنید. «وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ» منتهی «أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» به صورت مخاطب و متکلم وحده آورد که من غفور رحیم هستم. اما عذابش را به صورت غایب آورد که «وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ». چقدر این از رحمت حق و سبقت رحمت بر غضب نشأت می‌گیرد. انشاءالله مأنوس باشیم و استفاده کنیم.
شریعتی: کتابی است که تفسیر موضوعی قرآن کریم هست، به عنوان «سیره پیامبران (علیهم السلام)» در قرآن نوشته حضرت آیت الله جوادی آملی است. در دو جلد است. جلد شش و هفت تفسیر موضوعی قرآن کریم اختصاص به سیره پیامبران در قرآن کریم دارد. مباحث پایانی را می‌شنویم.
حاج آقای عابدینی: در پایان مباحث امروز نکته‌ای که متعلق به امروز است، این است که ما در روز 26 ماه مبارک رمضان و شب 27 قرار داریم. شب 27 رمضان را برادران اهل تسنن عمدتاً شب قدر را شب 27 می‌گیرند. اما برای شیعیان هم شب 27 یک شب عزیزی است و احتمال لیالی قدر بودن را دادند. هرچند به قول قوی همان سه شب است اما در این هم به روایات نظارت دارد. لذا در روایت شریفی که در کتاب المراقبات مرحوم میرزا آقا ملکی نقل شده که از زید بن علی، فرزند امام سجاد(ع) نقل می‌کند که: من از پدرم امام سجاد(ع) شنیدم که در شب بیست و هفتم ماه رمضان از اول شب تا آخر شب را با این ذکر محشور بود. انشاءالله امشب ما هم با این ذکر محشور شویم همچنان که حضرت سجاد زین العابدین زینت همه عبادت کنندگان با آن محشور بودند. «اللهم التجافي‏ عن دار الغرور و الانابة إلي دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزول الموت» (مشكاة الانوار/ ص 268) خدایا به من روزی کن دور شدن از دار غرور را، دار غرور دار فریب است. یعنی ما در جایی قرار گرفتیم که حیات غرور است. همانطور که قرآن هم فرموده است. همچنان که امیرمؤمنان می‌فرماید: دنیا غرور است و گول می‌زند و مرور می‌کند و عبور می‌کند. حواسمان باشد که دل نبندیم. خدایا برای دنیا حیثیت استقلالی نبینیم. دنیا محل عبور ماست. وقتی نوح نبی در پایان عمر طولانی‌اش می‌خواست قبض روح شود. به او گفتند: دنیا را چگونه دیدی؟ گفت: گویی از دری وارد شدم و از دری خارج می‌شوم. دو هزار و پانصد سال عمر کرده بود! در روایت دیگر تعبیری دارد که از آفتابی به سایه‌ای منتقل شدم. یعنی به همین مقدار گذشت. لذا می‌فرماید: هر آنچه شما در دنیا می‌بینید که راسخ می‌بینید و محکم، روزی می‌بینید که آنها هیچ کدام این رسوخ را ندارند. حتی کوه‌ها هم «تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب‏» (نمل/88) مرور داشتند و در حرکت بودند. مثل سراب است. «اللهم التجافي‏ عن دار الغرور» دار سراب است. چون واقعیت‌ها درست دیده نمی‌شود. چون ما استقلالی نگاه می‌کنیم، آنچه را که واقعیت ندارد، واقعیت می‌بینیم. لذا می‌فرماید: از این دار غرور ما را نجات بده و جدا کن. «و الانابة إلي دار الخلود» توجه ما به دار الخلود محقق شود. آنجا که جاودانه است.آنجا که همیشگی است. «و الاستعداد للموت قبل نزول الموت» آماده مرگ شویم قبل از اینکه فوت بر ما وارد شود. استعداد موت غیر از تقاضای مرگ است. تقاضای مرگ خوب نیست. به ما گفتند: مؤمن تقاضای مرگ نمی‌کند. اگر یکی دو مورد هم نقل شده که حضرت زهرا(س) تقاضای مرگ کردند که مرگ مرا برسان. آنجا مبارزه بود. چطور این خلاف عادت دارد تقاضا می‌کند. چه اتفاقی افتاده که یک مؤمن تقاضا می‌کند؟ این مبارزه بوده است. که خدایا مرگ مرا برسان، همه توجه کنند چه شده؟ چرا؟ این خودش یک توجه ایجاد می‌کند که چه واقعه‌ای پیش آمده که مؤمنی مثل زهرا(س) از خدای تبارک و تعالی تقاضای مرگ می‌کند؟ معلوم می‌شود واقعه مهمی ایجاد شده و یک حقی ضایع شده است. استعداد موت یعنی اگر الآن به من گفتند: می‌خواهیم تو را ببریم. نگویم: خیلی از کارهایم مانده است. محیا باشیم. هر لحظه به ما گفتند، بگوییم: آماده هستیم. در این شب‌های ماه رمضان و این ذکری که اینجا آمده است، تجافی یعنی دور شدن از دار غرور و انابه و رجوع به دار خلود انسان را برای اینکه استعداد موت پیدا کنند، آماده می‌کند. ماه مبارک رمضان ماه بیدار شدن و جدا شدن از عادت‌های غلط است. ماه صدای خداست که می‌خواهد انسان را بیدار کند. ماه رمضان صدای الهی است که می‌خواهد انسان را بیدار کند. لذا «استعداد للموت» به معنی بیدار شدن است.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group