سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم(داستان حضرت نوح علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 16-05-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت همه شما هموطنان عزیزم. ایام میلاد با سعادت کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س) و آغاز دهه کرامت که منتهی به میلاد امام رضا(ع) میشود را به همه شما تبریک و شادباش میگویم. انشاءالله بهترینها نصیبتان شود. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز. دهه کرامت را به همه تبریک میگویم. انشاءالله همه ما از کرامت این ایام بهرهمند شویم.
شریعتی: در آخرین روزهای ماه ذیالقعده قرار داریم. از فضیلت این ماه بشنویم و بعد هم وارد بحثمان شویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرح)
در محضر کتاب شریف مراقبات از میرزا جواد ملکی تبریزی هستیم، از مراقبات ماه ذیالقعده سخن بگوییم. در این ماه که اولین ماه حرام است، تعبیری دارد که در ماه حرام خدای تبارک و تعالی جنگ با کفار را حرام کرده است. اگر جنگ با کفار حرام شد، ببینید حکم محاربه با خدا چگونه است. لذا معصیت در این ماه خیلی سخت و سنگین است. ایشان از این نکته منتقل میشود به اینکه محاربه با خدا باید برای انسان خیلیسختتر جلوه داده شود چون حتی محاربه با کفار هم حرام است. محاربه با خدا یعنی معصیت، مخالفت، انجام معاصی و ترک واجبات، جنگ با اوامر و نواهی! مرتکب حرام شدن و خلاف اراده خدا را انجام دادن.
ایشان میفرماید: حواستان باشد در این ماه نه تنها از مخالفت با خدا پرهیز کنید، بلکه یکی از مراقبتهای این ماه این است که به دنبال این باشیم که راضی به قضای الهی شویم. این خودش یک نحوه آمادگی برای انس با خداست. انسان باید سعی کند در حوادث و بلایایی که پیش میآید برطرف کند، اما در عین حال در مقام مقابله با خدا نباشد. احساس نکند خدا بر او غضب کرده است. هرچقدر رضای او به قضای الهی در این حوادث بیشتر شود. او را آماده میکند برای اینکه از رضای حق بیشتر بهرهمند شود. یعنی به دنبال این رضایت خدا از او است. البته رضایت خدا از انسان خیلی مرتبه عظیمی است که ما متوجه نمیشویم. اهل این مرتبه که به آن رسیدند، برای این دست و پا میزنند. لذا ما میبینیم که اینها اینقدر کوشا هستند، میفهمیم این مرتبه عظیم است. لذا به دنبالش میرویم. هرچند که خودمان بهرهای از آن نداشته باشیم.
دنباله این بحث میفرماید: برای اینکه وارد این ماه شویم و از برکات این ماه بهرهمند شویم. خوب است انسان توبه صادقهای داشته باشد. در مقام توبه صادقه که خوب است قبل از ماه باشد، به دنبالش این است که در یکشنبه اول این ماه از پیامبر اکرم نقل شده که روز یکشنبه اول ماه ذیالقعده ایشان فرمودند: ای مردم! کدام یک از شما قصد توبه دارید؟ آنجا همه گفتند: ما همه قصد داریم. حضرت فرمود: غسل توبه کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز بگزارید. دو تا دو رکعتی که در هر رکعت یک حمد و سه قل هو الله، و یک «قل اعوذ برب الفلق» و یک «قل اعوذ برب الناس» بخوانید. در هر رکعت شش سوره باید خواند. بعد هم هفتاد مرتبه استغفار میکند و یک دعای یک خطی است که آن را قرائت میکند. بعد از ماه مبارک رمضان، شوال و بعد ذی القعده است. مقاماتی برای انسان ایجاد میشود از جمله برداشته شدن عذاب قبر، پیدا کردن مقام شفاعت نسبت به پدر و مادر و آشنایان و نزدیکان، سعه در روزی در دنیا و آخرت هم از جمله آثار این نماز است. در ادامه ولادت امام رضا را داریم. در انتها روز دهب الارض را داریم که جزء شرافتهای این ماه است.
شریعتی: به قصه حضرت نوح رسیدیم، دیگر کمکم به طوفان میرسیم و نکات را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: چون ایام ولادت است سعی میکنیم جنبه نجات مؤمنین را مطرح کنیم. انشاءالله از برکات این نگاه جزء نجات یافتهگان باشیم.
آخرین نکته که جلسه گذشته عرض کردیم این بود که انکار و تکذیب راه انسان را به سوی حقیقت میبندد. دیگر امکان بهرهمند شدن نیست. لذا تکذیب کردن مثل تصدیق کردن دلیل میخواهد. انسان اینطور نیست که اگر چیزی را نفهمید بتواند بگوید: این غلط است. لذا همچنان که قبول کردن چیزی دلیل میخواهد، رد کردن چیزی هم دلیل میخواهد. همچنان که اگر کسی بدون دلیل چیزی را قبول کرد، ممکن است برای خودش محرومیتهای زیادی را ایجاد کرده باشد. چون ممکن است صحیح نباشد. اگر چیزی را رد کرد، اثرش این است که رابطه خودش را با او قطع کرده است. یعنی اگر کمالی باشد که چون نفهمیده رد کرده است، دیگر امکان ندارد این از این کمال بهرهمند شود. چون وجودش این را نمیپذیرد. با آن معانده و دشمنی کرده است. چون یقین کرده غلط است دیگر فکر هم در موردش نمیکند. خیلی از محرومیتهای ما اختیاری است به لحاظ همین تکذیب هایی است که با صرف توهم یا نفهمیدن آن را تکذیب میکنیم و غلط میپنداریم و راه خودمان را به سوی آن کمال بستیم.این نکته عظیمی در نظام معرفتی است.
این نکته چه ارتباطی با بحث دارد؟ در روایات و همچنین آیاتی که در مورد نوح (ع) وارد شده قوم او به طوری تکذیب او را میکردند که وقتی به نوح میرسیدند گوشهایشان را میگرفتند. لباسهایشان را بر سر میکشیدند. یعنی حاضر نبودند حتی به کلام او گوش کنند که اگر صحیح است بپذیرند و اگر غلط بود رد کنند. در قرآن هم هست که من هرچه در هدایت آنها سعی میکردم، این ازدیاد کوشش من، ازدیاد فرار آنها را به دنبال داشت. یعنی آنچنان کارشان شدید بود، که این انکار دیگر راهی برای هدایت آنها باقی نگذاشته بود. وقتی راه بسته میشود و امکان هدایت نیست، آن زمان عذاب الهی نسبت به قومی که دیگر امکان هدایت ندارند قطعی میشود. این چه در نظام اجتماعی و چه در نظام فردی هست. یعنی اگر اجتماعی این کار را کرد، عذاب بر آن اجتماع قطعی میشود. منتهی عذاب همیشه این نیست که یک سنگی از آسمان بیاید بر سر من بخورد. یک مرتبه از عذاب این است که خدای تبارک و تعالی مرا در ظلمتم رها میکند. اگر نوری هم در وجود من باشد، از این نور به سمت ظلمت خارج میشوم. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت» (بقره/257) خدا رهایشان کرده است. ولی اینها طاغوت است. «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» اگر هم نوری از فطرت در وجود اینها باقی مانده باشد، از آن هم خارج میشوند، به فعلیت ظلمت میرسند. لذا تکذیب انسان را به این مرتبه میرساند و اگر تکذیب در وجود انسان قطعی شد، و شدید شد، راه هدایت بسته میشود و امیدی به هدایت نیست.
دنباله آیاتی که مربوط به نوح است، میفرماید: اگر کسی نبی از انبیاء را تکذیب کرد. همه انبیاء را تکذیب کرده است. در آیات مختلفی میفرماید: «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ» (ص/12 و 13) اینها به صورت گروه تشکل یافته با انبیاء مخالفت میکردند. اینها حزب بودند. یعنی یک خط فکری حزبی داشتند. یعنی یک مخالفت فردی نبود. سازمان یافته و تشکیلاتی بود. «إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ» (ص/14) همه اینها همه رسل را تکذیب کردند. لذا در آیات دیگری باز میفرماید: هرکسی حتی خود قوم نوح همه انبیاء را تکذیب کردند. این خیلی سنگین است که تکذیب یک نبی را کرده باشند ولی تکذیب یک نبی تکذیب همه انبیاء باشد. تکذیب همه انبیاء یعنی همه جلوههای کمالی در همه عرصهها را تکذیب کرده است. کسی که اینگونه تکذیب کند، حتی در برزخ دیگر امید هدایت نیست. چرا؟ چون این تمام راهها را به سوی خودش بسته است. وقتی همه انبیاء را تکذیب میکند، یعنی همه خیرها را تکذیب کرده است. وقتی همه خیرها تکذیب شد دیگر راهی برای هدایت این حتی در برزخ باقی نمیماند.
در روایت داریم که اگر کسی ذرهای از ایمان در وجودش باشد بالاخره نجات پیدا میکند. چرا؟ دلیلی که بعضی بزرگان در ذیل این آیه آوردند، این است که این ذره ایمان بعد از اینکه انسان از دنیا رفت و این ذره ایمان باقی بود، مطابق عالم هستی است و از بین نمیرود. اما بدیها و معاصی مخالف نظام هستی است و از بین میرود. کسی که در مسیر آب حرکت میکند، خودش را رها هم بکند جلو میرود. اما کسی که مخالف جریان آب حرکت کند، اگر دست و پا نزند کم کم برمیگردد. این را خواجه نصیر در شرح اشارات شش قسم میکند و اشارات زیبایی دارد که از جهت کلامی این را بیان میکند. چون معاصی در برزخ امداد نمیشود، آن ایمان میماند ولی این معاصی کمکم با زحمتها و فشارها و سختیها رو به ضعف میروند تا اینکه ذره ایمان ترجیح مییابد. این خیلی امیدبخش است که هرچند برای انسان ممکن است فشارهایی به دنبال داشته باشد تا برزخش این معاصی را بریزد اما امید هست که اگر ذرهای ایمان باشد داخل نار خلودی نمیشود.
نجات اکثری است. درست است تکذیب صورت میگیرد، اما همه اهل تکذیب هم به دنبال تکذیب نبودند. بلکه اینها نمیفهمیدند و جاهل بودند. آنهایی که راضی به تکذیب دیگران باشند، لذا قوم نوح عدهای راضی به تکذیب بقیه بودند. عدهای سردمدار هستند و جو سازی میکنند. تشکل سازی برای مخالفت میکنند اما همه این حالت را ندارند. اگر سیاه لشگر باعث شود آن قوت پیدا کند، آن هم داخل این میشود و عذاب شامل این هم میشود. کسی که عذاب شامل حالش شد، امید نجات برایش نیست. اما اگر کسی عذاب شاملش نشد، نفهمیده بود و تکذیب هم نکرده بود، اما اعتقاد هم پیدا نکرده بود، این باز اگر جهلش از روی قصور باشد که قابل توجیه باشد، اگر یک اعمال مختصری هم داشته باشد، همان باز نجاتش میدهد. اصل این است که هلاکت علت میخواهد. به تعبیر قرآن وقتی شیطان به خدا خطاب کرد «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (حجر/40) همه را گمراه میکنم الا مخلصین، یعنی شیطان گفت: نجات دلیل میخواهد. اما خدای متعال گفت: «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» (حجر/42) تو سلطه بر عباد من نداری. «إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ» مگر بندگانی که خودشان را تحت سلطه تو قرار دادند و تو را ولی کردند. پس معلوم میشود هلاکت علت میخواهد. باور به این خودش چقدر خدا را در باور انسان مهربانتر و رحیمتر نشان میدهد و لطف حق را برای انسان بیشتر جلوه میدهد.
میخواستیم بگوییم که سنت تکذیب هر نبی همه انبیاء را تکذیب کردن است. این مکرر در قرآن تکرار شده که «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ» (شعرا/105) قوم نوح همه مرسلین را تکذیب کردند با اینکه فقط یک نبی داشتند. اما میگوید: همه مرسلین را تکذیب کردند. این نه فقط در بحث انبیاست بلکه در اوصیا هم هست. اگر کسی وصی از اوصیا را تکذیب کند، همه اوصیاء و به تبع او همه انبیاء را تکذیب کرده است. لذا هرجا که یک سلسله و زنجیره متصلی با هم هستند که یک واحد مرتبط هستند، تکذیب هرکدام از اینها تکذیب همه است. لذا کار انبیاء این بود که مصدق بودند که آنچه قبل بوده و مبشر بودند به آنچه که بعد میآید تا این حلقه ارتباطی را ایجاد کنند. یا در زیارت ها ما سلام میدهیم «السلام علیک یا آدم صفوه الله» از آدم صفی الله شروع میکنیم تا به نوح نجی الله میرسیم. تا به ابراهیم خلیل الله میرسیم. همینطور تا به رسول الله و اوصیا میرسیم. که نشان بدهیم یک حلقه متصله واحده هستند. این واحد بودن دنبالش این را دارد که اگر کسی هرکدام از اینها را تکذیب کند، همه را تکذیب کرده است.
حتی در احکام دین و نظام معرفتی دین اگر این دین یک شجره طیبه است، اگر کسی حکمی از احکام دین را عالماً و عامداً تکذیب کند همه دین را تکذیب کرده است. فقط یک حکم نیست. یک حقیقت واحده است. از یک چیز نشأت گرفتند. گاهی بعضی یک کلامی ناخودآگاه به ذهنشان میآید که اگرخدا هم این را گفته باشد من قبول ندارم. اینها اگر جهل نباشد، تکذیب یک حکم تکذیب همه احکام است. باید حواسمان باشد که حتی به جهل مبتلا نشویم که محرومیتهای زیادی برای انسان دارد.
نکته دیگری که برای من خیلی مهم است و بحث اساسی امروز ما را تشکیل میدهد همین است که همان سنت الهی که در محو شدن کفار بیان کردیم، خدای مهربان نسبت به مؤمنین هم همین سنت را دارد. در قرآن کریم آیات متعددی این بحث را مطرح کردند. در جریان نوح(ع) روایاتی که وارد شده این بحث را خیلی زیبا مطرح کرده است.این بحث با دوران غیبت و ظهور به شدت مرتبط است. انشاءالله ما این بحث را در جلسه آینده ارتباط جریان نوح(ع) که به صورت خیلی روشن وارد شده که باید مؤمنین جدا شوند و محو شوند و کفار باید محو شوند، توضیح خواهیم داد.
خدای تبارک و تعالی سنتهایی را که قرار داده همه در راستای چه مصیبتها و چه نظام احکام و معاصی و طاعات همه برای این است که انسان در مسیری که حرکت میکند از حدود و نقایص جدا شود و به سمت آن حقیقت و واقعیت مرسل و مطلق و جامع حرکت کند. به سمت حقیقتی که قرب الی الله است حرکت کند. هرچقدر این قرب الی الله شدیدتر شود، محوتر شده است. یعنی محو شدن و خالص شدن، یعنی دین آمده که خالصسازی کند. تا مخلصون شود. مخلصون دیگر به قدم این نیست. مخلصون یعنی خدا او را مخلص کند. این محو تام است. این بحث خیلی ریشهدار است. در سنت امام زمان هم این است که دوران غیبت دوران تمحیض و غربال است. دوران تمحیص است. این محض شدن و محص شدن یعنی پاک شدن.
روایاتی که در این مسأله در مورد نوح(ع) هست را عرض میکنم که در دورانی که نوح این همه تکذیب اهل ظلم را تحمل کرده است، چه رشدی میخواسته برای خودش و مؤمنین ایجاد شود. در جلد یازدهم بحار الانوار نقل میکند از کتاب کمال الدین صدوق در صفحه 326، روایت 48 امام صادق میفرماید: خدای تبارک و تعالی وقتی نبوت نوح را آشکار کرد و شیعه یقین به فرج کردند، نوح قیام کننده بعد از دوران سخت انبیاء مستخفی بود. یعنی مردم منتظر بودند نوح بیاید، از این ظلم نجاتشان بدهد. حالا نوح که تازه به نبوت مبعوث شده، چند سال دعوتش طول کشید. یعنی تازه قائمشان که قیام کرده، اینها قابل دقت است. 950 سال دعوت نوح طول کشید. تا اینکه عذاب بر اهل شرک نازل شد. یعنی ما آمادگی چنین حالی را داریم. هرچند بین قیام امام زمان(ع) با قیام نوح تفاوت است با اینکه هردو به عنوان قائم مطرح بودند و هستند، اما چه تفاوتی میکند؟ حالا انشاالله زمان در دوران آخر الزمان سرعت پیدا میکند. یعنی حوادث در زمان سریع میشود. به طوری که گاهی در لحظههای کم حوادث زیاد محقق میشود. این برای توانایی و رشد انسان است که قدرت این تحمل را دارند. اما در دوران نوح این وساطت بوده که در آنجا حوادث کم کم و تدریجی واقع میشد. لذا اگر کسی در دوران آخر الزمان بخواهد به وساطت زندگیاش را بگذراند سرش کلاه میرود، چرا؟ چون حوادث پی در پی و سنگین محقق میشود و اگر کسی با غفلت بخواهد عبور کند، نمیتواند خودش را پا به پای حوادث هماهنگ کند.
محاسباتی که در کامپیوتر صورت میگیرد، محاسباتی است که قدرت عمل انسان توانسته در اینجا تعبیه کند. چون کامپیوتر وسیلهای است که انسان ساخته است. در یک ثانیه چند عمل ممکن است صورت گیرد. در حالی که در گذشتههای دور با اینکه کمیت حاکم میشود و اگر انسان در کمیتش برود، سیطره کمیت باعث میشود این در وجود انسان مادیت پیدا کند. اما این یک توانایی است که عمل میتواند در این کسر ثانیه محقق شود. این قدرت انسان است. اینها در آخر الزمان سرعت حوادث شدید میشود، از جمله یک نمودش این است. روایت داریم که زمان در آخرالزمان کند میگذرد. یعنی زمانی که قبلاً به سرعت میگذشت و حادثهای در آن اتفاق نمیافتاد، صد سال میگذشت یک واقعه جدی در آن محقق میشد. حالا در کسیر ثانیه میگذرد.
در این روایت میفرماید: وقتی نوح (ع) یقین کرد، ابتلائات شدیدتر شد. سختیها عظیمتر شد. میگویند هرچه به زمان ظهور نزدیکتر میشویم بلاها بیشتر و سختتر میشود. بعضی از اولیا میگفتند: آنقدر سخت میشود که ما نمیدانیم برای فرج دعا کنیم یا اینکه میترسیم که نکند جا بمانیم. در دورههای دیگر سالم ماندن راحتتر است. در دوران فرج همچنان که رشد خیلی عالیتر است، سقوط هم به نسبت بیشتر است. صبح دین دارد و شب دین ندارد. در قرآن داریم «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم» (صافات/83) از جمله شیعه نوح، خود ابراهیم است. ابراهیم با آن عظمت پیرو نوح است.
وقتی سیصد سال از دعوت نوح گذشت، دید مردم هدایت نمیشوند. قصد کرد نفرین کند. بعد از نماز صبح نشست، برای اینکه دعا کند. بهترین وقت را برای دعا انتخاب کرده بود. از آسمان هفتم عدهای از ملائکه نازل شدند، و گفتند: ما از تو حاجتی داریم و تقاضایی داریم. شما ملائکه عظیم الهی هستید. حاجت شما قطعاً رواست. دعایت را تأخیر بیانداز. این اولین عذابی است که میخواهد بر مردم نازل شود. مردم تا به حال ندیدند. چون قبل از نوح عذابی از جانب خدا نازل نشده بود. اینها جاهل هستند و نادان، شما تأخیر بیانداز. نوح سیصد سال دیگر مهلت داد. بعد از سیصد سال همان کارهایی را با نوح کردند که قبلاً می کردند. یعنی همان مخالفتها و برخوردها، این سیصد سال هم به همان نحو گذشت. از ایمان اینها مأیوس شد، اینبار در وقت ظهر به دعا برخاست. باز گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: تقاضای شفاعت داریم. آنجا نوح میگوید: من همه تلاش خودم را کردم برای اینکه اینها را دعوت کنم. هرچه من بیشتر اینها را دعوت میکنم «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِرارا» (نوح/6) اینها فرارشان بیشتر میشود. سیصد سال دیگر گذشت تا نهصد سال شد. در آنجا دارد که وقتی اینطور شد، نوح تقاضای دعا برای فرج کرد. منتهی ملازمت فرج برای مؤمنین ملازم با این است که شر ظالمها کنده شود. یعنی وقتی ما دعا برای فرج میکنیم ملازم این است که اولاً مؤمنین به کمالات بالاتر و قرب بالاتر برسند، و در ضمن آن اشقیاء دستشان از شقاوت کوتاه شود. امام (ره) در شرح دعای سحر دارد که دعای نوح که دعا کرد اشقیاء از بین بروند، این از رحمت رحیمیه حق بود نسبت به نوح. لذا نوح نسبت به دعوتی که حتی برای از بین رفتن اینها داشت، باز برای آنها رحمت ویژه بود. چون اشقیاء هرچه بیشتر میماندند، شدت شقاوتشان بالاتر میرفت. وقتی نوح دعا کرد، خدای متعال اجابت کرد. اما جبرئیل پس از این دعا نازل شد، خدا دعای تو را اجابت کرد. اما تو به شیعیان و پیروانت بگو که خرما بخورند و هستههایش را بکارند. اینها دنبال سنت تمحیص است. یعنی اجابت شده اما تازه میگوید: خرما بخورید و هستههایش را بکارید. مراعات کنید تا این رشد کند. تا اینکه به ثمر بنشیند. چند سال طول میکشد این درختها به خرما بنشیند. چندین سال طول میکشد، اگر به ثمر رسید، آن موقع فرج است. نوح خدا را سپاس گفت و شکر کرد و به مردم گفت: چند سال دیگر موقع فرج است. خرما را کاشتند و بعد از چند سال به ثمر نشست. نزد موسی آمدند و گفتند: این خرماهای درختهایی است که کاشتیم. گفتند: دیگر موقع فرج است. اینها دیگر از دست ظالمین خسته شده بودند و در مظلومیت و سختی زندگی میکردند. نوح سراغ خدا رفت که خدایا اینها آمدند و موعد است. خدا فرمود: این ثمر را دوباره بخورید و دوباره بکارید. اگر به ثمر رسید، فرج نزدیک است. اینطور که شد عدهای از مؤمنینی که قوت ایمانی نداشتند با همه این ظلم جز اهل ایمان مانده بودند، اما قوت ایمان نداشتند از دین خارج شدند. چون نداستند تحمل کنند. گفتند: اگر نوح راست میگفت باید الآن اجابت میشد. خیلی بحث سنگینی است. این کار تا هفت بار تکرار شد. هربار عدهای مؤمن میماندند. عدهای به نفاق کشیده میشدند. عدهای خارج میشدند. اهل نفاق دوباره بار دیگر جز خارج شدهها بودند و مؤمنین باز دسته دسته میشدند. باز عدهای اهل نفاق میشدند.
شریعتی: امروز صفحه 299 آیات 46 تا 53 سوره مبارکه کهف برای شما تلاوت میشود.
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا «46» وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً «47» وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً «48» وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً «49» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا «50» ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً «51» وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً «52» وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً «53»
ترجمه: مال و فرزندان، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است. و (ياد كن) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را آشكار (صاف و هموار) مىبينى در حالى كه همگان را برانگيختهايم، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمىكنيم. و (در آن روز) همهى مردم صف كشيده، بر پروردگارت عرضه مىشوند. (خدا به آنان مىفرمايد:) همانگونه كه نخستين بار شما را آفريديم، (امروز هم) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت؟ وكتاب (و نامه اعمال) در ميان نهاده مىشود، پس مجرمان را مىبينى كه از آنچه در آن است بيمناكاند و مىگويند: واى بر ما، اين چه نوشتهاى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك وبزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است! و آنچه انجام دادهاند (مقابل خود) حاضر مىيابند وپروردگارت به هيچكس ستم نمىكند. و (ياد كن) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آيا (با اين حال) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مىگيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند. من آنان (ابليس و فرزندانش) را نه در آفرينش آسمانها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمىگيرم. و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان) مىگويد: آنان را كه شريك من مىپنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان) آنها را مىخوانند ولى پاسخى به آنان نمىدهند و ما ميانشان ورطهى هلاكت قرار مىدهيم. و گناهكاران (در قيامت) آتش دوزخ را مىبينند، پس درمىيابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمىيابند.
شریعتی: یک اتفاق خوبی که افتاد این بود که در ایام کرامت قراری گذاشتیم و آن این بود که کسانی که خدا به آنها لطف کرده و صاحبخانه هستند و مستأجری دارند بخاطر امام رضا بیایند مشکلی را حل کنند و گرهای را باز کنند که حضرت نگاه رئوفانه را همچنان برسرشان مستدام نگه دارد.
حاج آقای عابدینی: اگر انسان دنبال رأفت است باید رأفت کند تا بهرهمند شود. لذا اگر کسی به هر مقداری که اهل رأفت شود بهرهمند از رأفت میشود. یعنی ظرفیت رأفت برای بهرهمندی از رأفت با انجام رأفت محقق میشود. و الا رأفت آنها لا یتناهی است اما ما بهرهمند نمیشویم چون اهل رأفت نبودیم. اگر اهل رأفت شویم هر مقداری که رأفت کنیم او به ما ظرفیت میدهد تا بتوانیم رابطه برقرار کنیم. این مثل یک ریسمان ایجاد کننده است و به ما ظرفیت و توسعه میدهد. انشاءالله همه ما قدرت داشته باشیم در اینکه وجود دیگران را با رأفت و کرامت برخورد کنیم تا مورد رأفت و کرامت امام رضا(ع) قرار بگیریم.
«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا» میگوید: وقتی کتاب گشوده میشود، کتاب، کتاب اعمال است. هرکس یک کتاب اعمالی دارد. همچنین هر امتی یک کتاب اعمالی دارد. کل انسانها کتابی دارند که هرکدام از اینها جای خودش که گشوده میشود، نقش این فرد در نظام اجتماعی و کل عالم انسانی معلوم میشود. همین رأفتها و کمکها ایجاد نقش اجتماعی است. اگر کتاب گشوده میشود، حتی یک آب خنک دست کسی داده باشد، میبیند آنجا محفوظ است. اگر خدای نکرده میتوانسته و کوتاهی کرده و کسی در زحمت افتاده، هیچ صغیرهای آنجا از دست رفته نیست. صغایر چون کوچک هستند دم دست هستند اما کبایر، گاهی انسان بزرگها را چون حالت دائمی دارند، انسان از آن غفلت میکند. «لا یغادر صغیره و لا کبیره» مشفقین همه میترسند. « وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» خود عمل را آنجا حاضر میبینند. نه جزای عمل را. آنچه را که عمل کرده، و چون خود عمل آنجا حاضر است، «لا یظلم ربک احدا» ظلم در جایی است که بخواهند در قبال آن چیزی بدهند. اما وقتی خودش آنجا حاضر است، خود عمل حاضر است. ببینیم آنجا چقدر احتیاج داریم، به همان مقدار دست به عمل بزنیم.
در ادامه داستان نوح،چند بار این حادثه که کاشتن دانهها بود تکرار میشود تا اینکه به جایی میرسد که هفتاد و چند نفر باقی ماندند، به نوح خطاب کرد، الآن صبح آشکار شد. یعنی تا به حال نور و ظلمت قاطی بودند. حق محض شد. تا بحال حق و باطل مخلوط بود. نفاق در درون خیلیها ریشه داشت و این شرک با ایمان مخلوط است. باید همه شرک جدا شود و خیلی سخت است. در قرآن داریم «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف/106) شرکهایی که شرک بت پرستی نیست. اما با توحید هم سازگار نیست. میفرماید: آن صفوه و زبده از کدرها جدا شده است. آن کسی که در طینتش خباثتی بود، جدا شده است.
وقتی چند بار تکرار شد عدهای پیش نوح آمدند و گفتند: یا نوح اگر بعد از این صدها بار دیگر هم بگویی، ما میدانیم تو نبی صادق هستی. هرچه بگویی ما گوش میدهیم. گفت: اگر اینطور است، الآن فرج حاصل شد. الآن وقت این است که امر شد کشتی بساز. همین چوبهای درختهایی که کاشتند برای ساخت کشتی استفاده شد. یعنی خود این مقدمات بود.