سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم(داستان حضرت نوح علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 30-05-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بنویس که هرچه نامه دادم نرسید *** بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد *** این جمعه که هرچه ایستادم نرسید
«اللهم عجل لولیک الفرج»
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای عزیز و نازنینمان، آرزو میکنم در هرکجا که هستید بهترینها نصیب شما شود. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز.
شریعتی: بحث ما سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم بود. نکات خوبی را در جلسه گذشته شنیدیم. انطباق آن با عصر ظهور و با عصر غیبت خیلی مورد استفاده قرار گرفت. قصه امروز را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرح)
انشاءالله خدای متعال به ما توفیق بدهد که از یاران امام زمان(عج) باشیم.
بحثی که در جلسه گذشته در خدمتش بودیم، طبق آنچه روایات فرموده بودند، بحث خالص سازی و تمحیض بین کفار و مؤمنین بود و بعد خود مؤمنین خالص شدن در مراتب ایمان، منجر به این شد کم کم با آن جریاناتی که برای قوم نوح پیش آمد باعث شد که با نوح عدهی کمی باقی ماندند. یک نکته که در تتمهی آن بحث بد نیست متذکر شویم، این است که در جریان نزول عذاب کفار مقصر هستند. نقش کفار نقش اصلی است. در تمحیض بین کفر و ایمان کفار خودشان را جدا میکنند. یعنی کفار کنار میکشند. و این سبب نزول عذاب میشود. لذا در هر جامعه ایمانی یا حتی در درون یک فرد، جایی که انسان خودش را به سمت محض شدن در کفر میبرد یا یک جامعه به سمت محض شدن میروند، به طوری میشود که اهل ایمان را اخراج میکنند. برای اهل ایمان آنقدر سخت میگیرند که اهل ایمان از آن جامعه دور شوند.
اینها حرکاتی است که ناخودآگاه خودشان بر خودشان عذاب نازل میکنند. یعنی خودشان به سمت عذاب حرکت میکنند. لذا در جریان نوح(س) یکی از مشکلاتی که اینها منجر به جریان عذاب شد این بود که نوح را تحت فشار میگذاشتند و اذیت میکردند، بعد از این گفتند: تو را سنگسار میکنیم. سنگسار کردن و کشتن یعنی جدا کردن اهل ایمان از جو خودشان. همین باعث شد تصمیم و اراده الهی بر نزول عذاب قطعیتر شود.
لذا اگر امروز هم میبینیم گاهی در یک جمعی، قومی، کشوری، ملیتی، به سمت این حرکت میکنند که اهل ایمان را تحت فشارهای زیادتری قرار بدهنده به طوری که اهل ایمان از آنجا هجرت کنند. طوری شود که آنجا آرامش نداشته باشند، ناخواسته آن قوم دارند خودشان را به سمت عذاب و عذاب الیم و نهایی نزدیک میکنند. لذا تا وقتی اهل ایمان بین کفار هستند و تحت فشار این نیستند که مجبور شوند از آنها دور شوند، عذاب نازل نمیشود. یک نکته هم این است که تا وقتی که کفار به مرتبهای نرسیدند که امید و ایمان در آنها نباشد، یعنی هنوز امکان ایمان باشد، تا آن موقع عذاب نازل نمیشود. این دو نکته خودش از سنتهای الهی در جریان نزول عذاب است. چه در فرد چه در اجتماع! در فرد هم همینطور است. در نظام فردی هم هرکسی اگر نظام ایمانی را از وجودش کاملاً دور نکرده باشد، این رها شدن مطلق بر او محقق نمیشود. یعنی باز هم جاذبههای الهی برای جذب این به کار گرفته میشود.
در ادامه بحث این روایت شریف که میفرماید: «قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ» (هود/28) اینها به نوح گفتند: اگر تو برتر از ما هستی، اگر مثل ما و نبی الهی هستی، راهش این است که ما را به زور مؤمن کن. یعنی جبراً، یعنی ما نمیخواهیم. اما تو کاری کن که ما نمیخواهیم مؤمن شویم. یعنی با یک کاری که غیر ارادی ما باشد. نوح میگوید: من وظیفهام این است که حجت را برای شما آشکار کنم. و بصیرت را برای شما امکان پذیر کنم. راه را نشان شما بدهم. اما انتخاب هدایت از ضلالت، انتخاب ایمان بر کفر، این در اختیار شماست. اختیار دین اکراهی و اجباری و در حقیقت الزامی نیست. به این معنا که راه را مجبوراً خدا با معجزه شما را مؤمن کند. خدا معجزه را برای هدایت میآورد. معجزه برای این نیست که خود این را به زور مؤمن کند. لذا میگوید: «أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ» من شما را مجبور کنم با معجزه مؤمن شوید، در حالی که خودتان نمیخواهید و این در سنت الهی نیست. در آیت الکرسی هست «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره/256) رشد از غَی وظیفه انبیاء و تکلیف انبیای الهی است که خدای تبارک و تعالی بر خودش لازم کرده «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» باید رشد را از غی آشکار کند. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً» (انسان/ 3) اما انتخاب کار ما است. خدای متعال به زور کسی را به انتخابی نمیرساند. لذا ایمان یک امر باطنی است. من رشد را از غی برای شما آشکار کردم. اگر رشد را انتخاب کردید، این مطابق دستگاه الهی هدایت و کمال است. اگر رشد را انتخاب نکردید، وعده به عذاب است.
یک نگاه دیگر هست که به این دو ختم میشود، در جامعهای که متدین و اهل دین حاکم هستند، غیر متدین حق قانون شکنی در آن جامعه را ندارد. من در ماه رمضان دلم میخواهد علنی روزه خواری کنم. میگوید: نه! این «لا اکراه فی الدین» در اصل قبول ایمان است که درون تو کسی نبوده تو را مجبور کند. لذا تو هرچه هم شمشیر بگیرند، میتوانی به زبان بگویی: ایمان آوردم. اما در دلت هیچ ایمانی نباشد، فایده ندارد. این ایمان نیست، تفاوت میکند.در جامعه ایمان که مؤمنین حاکم هستند، باید قانونی که اکثریت حاکم دارند رعایت شود و تمام ملل هم این را پذیرفتند، یعنی اقلیتها در چهارچوب اکثریت حرکتشان را مطابقت بدهند. هنجار شکنی اجتماع را نکنند. لذا اگر اینطور است در جامعه اسلامی رعایت ضوابط دینی بر همه لازم است. آن «لا اکراه فی الدین» در اصل قبول ایمان است. آنچه باید در ظاهر رعایت کنند قوانین اجتماعی جامعه است. یعنی میتواند کسی مؤمن نباشد اما بر او لازم باشد که ظواهر شرعی اولی را در بیرون به عنوان یک قوانین اجتماعی باید رعایت کند. حجاب را باید در اجتماع به حد کف کارش رعایت کند.
نکته دیگری که در جریان نوح است، روایتی است که قبلاً گفتیم چطور نوح را اذیت میکردند و به اینجا رسیدیم که میبینیم بندگان تو با من چه میکنند؟ اگر میبینی این بندگانت هدایت میشوند عیب ندارد و من صبر میکنم. اگر قرار نیست هدایت شوند، باز هم نمیگوید اگر قرار نیست هدایت شوند، ما را راحت کن. میگوید: به من صبر بده. خیلی از ما در کارهایمان میگوییم: خدایا چرا اینطور؟ چرا آنطور؟ تعیین تکلیف میکنیم. اما نوح نبی بعد از نهصد سال با این سختیهایی که کشیده میگوید: خدایا اگر اینها قرار است هدایت شوند، من باز هم ادامه میدهم. اگر نه قابل هدایت نیستند، به من صبر بده تا حکم شما هرچه هست بیاید. اگر واقعاً این ادب است در محضر الهی من واقعاً خیلی بیادب هستم! وقتی با خدا حرف میزنم خیلی بیادبی میکنم. خدای متعال به او وحی کرد نه، پس از این دیگر ایمانی محقق نخواهد شد. خدا به او اخبار کرد که نه در صلب مردان و نه در رحم زنان کس دیگری بعد از این به دنیا نخواهد آمد. یعنی آنچنان از جهت نظام ژنتیکی به مرتبه خلوص در کفر رسیده بودند که در نظام ژنتیکی هم امکان هدایت باقی نمانده بود. خطاها آنها را احاطه کرده بود. به طوری شد که گناهانشان اینها را به عذاب رساند. نظام فکریشان از نظام عملی نشأت گرفت. گاهی از ما خطایی سر میزند، مواظب باشیم خطای بعدی ما توجیه خطا نباشد. فلسفه برای خطا کردنمان درست نکنیم. این توجیه خطرناکتر است.
«وَ أُوحِيَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَن» (هود/36) کس جدیدی به تو ایمان نمیآورد، مگر همان قبلیها که به تو ایمان آورده بودند. تازه این آیه نمیفرماید: کسانی که ایمان آورده بودند، باقی نمیمانند. میگوید: کس جدیدی به ایمان اضافه نمیشود. ممکن است از کسانی که به تو ایمان آورده بودند، کسانی ایمانشان مضاعف شود. ممکن است بعضیها هم خارج شوند. ما در قرآن کریم نظیر این را نداریم که خدا گفته باشد: دیگر منتظر ایمان جدید نباشید. لذا میفرماید: «فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُون» وقتی اینطور شد تو دیگر برایت سخت نباشد هرکاری با تو کردند. چون نوح سختش بود از این باب که دنبال هدایت اینها بود. دلش میسوخت. اذیت میشد که چرا اینها ایمان نمیآورند. نگاه خدا و انبیاء با ما خیلی متفاوت است. ما اگر یک موقع غصه میخوریم برای این است که کسی به ما چیزی گفته، از حرف او غصه میخوریم. انبیاء غصهشان برای هدایت نشدن است.
سید بن طاووس در شب 23 رمضان به فکر میرفت که امشب چه دعایی کنم که اولی باشد؟ بعد که خوب فکر کرد میگفت که امشب را به دعای برای کفار بگذراند. این نگاه خیلی شرح صدر عظیمی است.
«وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ» (هود/37) حالا اینجا خطاب شد که کشتی بساز. «قال یا رب و من فُلک» معلوم میشود کشتی هنوز سابقه نداشته است. یک خانهای از چوب است که بر روی آب حرکت میکند. آنجا دارد ک پس از آن من اهل معصیتم را غرق میکنم و زمین را از وجود آنها طاهر میکنم. زمین یک حقیقت صاحب شعور است. لذا اگر کسی اهل معصیت و کفر است و بر روی زمین راه میرود. زمین از این راه رفتن او اذیت میشود.
فرمود: «این الماء» اینجا آب نیست؟ کوفه نهر داشت، اما کشتی که خدا فرمود بساز عظیم بود. باید از هر نسلی از حیوانات در آن جای میداد. فرمود: آنچه من بخواهم محقق میشود. همان آبی که از بالا و پایین میجوشد به طوری که کشتی از همه کوهها بالاتر میرود.
«وَ أُوحِيَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» (هود/36) بعضی اعتراض میکنند چرا نوح اینطور میگوید که خدایا اینها را از بین ببر. نسل اینها فاجر هستند. کسی با هیچ استدلال عقلی نمیتواند به اینجا برسد که دیگر امیدی به اینها نیست. جای عقل در اینجا نیست. مگر از منظر وحی الهی و مشاهده اولیای الهی امکان پذیر است. «فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ» از اینجا نوح و رفتار و سرگذشتش با قوم دیگر تغییر اساسی میکند. تا به حال اگر تبلیغ رسالت میکرد به امید هدایت بود. از الآن به بعد به امید هدایت تبلیغ رسالت نمیکند. تکلیفش در تبلیغ رسالت برداشته نشد. لذا ساختن کشتی برای نوح یک تبلیغ رسالت بود، میگوید: در ملأ عام کشتی بساز. جلوی محل رفت و آمد بساز که یک تذکر باشد. اما این تذکر و ابلاغ رسالت در اینجا برای اتمام حجت دین است. لذا خدا موسی را سراغ فرعون میفرستد. «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/24) فرعون هدایت نمیشد اما خدا اختصاصی موسی را برای تبلیغ میفرستد. همین آشکار شدن عناد آنها هم هدایتگری برای دیگران دارد. حتی اگر از هدایتی مأیوس شدیم دیگر آنجا نباید دست از تبلیغ برداریم. اینها هرکدام یک قاعده و سنت است. یعنی اینها وظیفه امروز ما را آشکار میکند. حتی با معاندین هم وظیفه گفتگو و اتمام حجت و بیان تبلیغی داریم. همین دیگران را به رشد میرساند. عناد آنها که آشکار میشود، دیگران به رشد میرسند. شکهای اینها تبدیل به یقین میشود. لذا این هم یک نکته است که دیگر پس از این یک تسلی به نوح بود که دیگر غصه نخور. دیگر نمیخواهد خودت را آزار بدهی که چرا اینها هدایت نمیشوند.
شریعتی: امروز صفحه 313 قرآن آیات 13 تا 37 سوره مبارکه طه در سمت خدا تلاوت میشود.
«وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13» إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16» وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى «17» قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى «18» قالَ أَلْقِها يا مُوسى «19» فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى «20» قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى «21» وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى «22» لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى «23» اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى «24» قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي «25» وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي «26» وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي «27» يَفْقَهُوا قَوْلِي «28» وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي «29» هارُونَ أَخِي «30» اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي «31» وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي «32» كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً «33» وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً «34» إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً «35» قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى «36» وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى «37»
ترجمه: ومن تو را (به پيامبرى) برگزيدهام، پس بهآنچه وحى مىشود گوش فراده. همانا منم اللّه، جز من خدايى نيست، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى. همانا قيامت خواهد آمد (ولى) من مىخواهم (زمان) آن را مخفى كنم تا هركس در برابر سعى و تلاش خود، جزا داده شود. پس مبادا كسى كه به قيامت ايمان ندارد و پيرو هواى نفس خويش است، تو را از توجّه به قيامت باز دارد كه سقوط مىكنى. و (خداوند فرمود:) اى موسى! آنچه به دست راست توست چيست؟(موسى) گفت: اين عصاى من است كه بر آن تكيه مىدهم و با آن براى گوسفندانم (از درختان) برگ مىريزم ودر آن منافع ديگرى (نيز) براى من است.(خداوند) فرمود: اى موسى! عصا را بيفكن. پس (موسى) آن را افكند، پس ناگهان آن (عصا) مارى شد كه مىشتافت. (خداوند) فرمود: آن را بگير و نترس، ما بزودى آن را به حالت اوليّهاش بر مىگردانيم.و دستت را به زير بازو وبغل خويش فروبر تا سفيد و بىعيب بيرون آيد (كه اين نيز) نشانه و معجزهى ديگرى است. تا از نشانههاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم.(اى موسى! اكنون) به سوى فرعون حركت كن كه او طغيان كرده است.(موسى) گفت: پروردگارا! (اكنون كه مرا به اين كار بزرگ مأمور فرمودى) سينهام را برايم گشاده گردان (و بر صبر و حوصلهام بيفزا).و كارم را برايم آسان فرما. و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند. و از خاندانم (ياور و) وزيرى برايم قرار بده. برادرم هارون را.(و اينگونه) پشت مرا با او استوار ساز. و او را در كارم شريك گردان.تا ما تورا بسيار به پاكى بستاييم. و تورا بسيار ياد نماييم.(پروردگارا!) همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصير هستى.(خداوند) فرمود: اى موسى! به يقين آنچه را درخواست كردى به تو داده شد.وبه تحقيق ما بار ديگر بر تو منّت گذاشتيم (وتورا مشمول نعمتهاى خويش ساختيم).
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد هم ادامه بحث را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: در این صفحه که مربوط به موسی(ع) است. وقتی خدای متعال از موسی سؤال میکند که «وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى» اینکه دست توست چیست؟ «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» این عصای من است که بر آن تکیه میکنم. «وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي» گوسفندانم را با آن میچرانم. «وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى» حاجتهای دیگرم را با این برطف میکنم. خدا میفرماید:«قالَ أَلْقِها يا مُوسى» عصایت را زمین بیانداز. وقتی میاندازد، میفرماید: «فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى» اژدهایی شد که با شتاب حرکت میکرد. این یک اثری است که خدای متعال موسی را پس از مبعوث کردن به رسالت معجزاتی را برای او قرار داد که فرعون و مردم و کفار ببینند و ایمان بیاورند. اما برای خود موسی یک باب عظیمی را گشود. این برای خود موسی هم گشایش ایجاد کرد.
مرحوم علامه میفرمایند: وقتی خدای متعال از موسی سؤال کرد: این چیست؟ گفت: عصای من است. فرمود: بیانداز. وقتی عصا را انداخت و اژدها شد. خواست به موسی نشان بدهد که موسی وقتی من سؤال میکنم این چیست در دست تو است؟ باید بگویی: آن چیزی است که تو میخواهی. یعنی ما مضطر هستیم که کاغذ، کاغذ است و آب، آب است و آتش، آتش است. اما خدای متعال در اینکه آتش، آتش است مضطر نیست. آتش آن چیزی است که او میخواهد. لذا آتش میتواند آب شود. اراده اوست که لحظه به لحظه آن قرار میدهد که هست. لذا نسبت به ابراهیم هم نار است اما سرد میشود. چون اراده الهی بر این تحقق گرفته است. رشد برای نبی هم حاصل میشود که در محضر ربوبی هرچیزی است که او میخواهد مه آنچه ما میبینیم. اگر کسی با خدا اینطور رابطه داشته باشد، هر دعایی برای او امکان پذیر است. لذا مرده هم با این دعا میشود زنده شود. این میتواند در نگاه انسان تأثیر داشته باشد که اگر عالم را با خدا میسنجیم و از آن منظر نگاه میکنیم. لحظه به لحظه هرچیزی امکان دارد.
در ادامه بحث بگویم که وقتی خدای متعال فرمود: درخت بکارید، درخت کاشتند و قطع کردند و مردم شروع به تمسخر نوح کردند. که این کسی که ادعای پیغمبری داشت حالا درختکار شده است. وقتی هم که ثمرات درختها عالی شده است، درختها را قطع میکند. درختها را کنده و شروع به نجاری کرده و میخواهد کشتی بسازد. تازه بعد از 950 سال سن در پیری شروع به نجاری کرده است. بعد دیدند تکه ها را به هم وصل میکند، گفتند: ملاح شده است. یعنی ملوانی که در کشتی میخواهد برود. ملاح در کشتی! در خشکی کشتی میسازد. گروه به گروه دائماً میآمدند و نوح را مسخره میکردند و برای نوح و قومش این تمسخر سنگین بود.