سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم(داستان حضرت نوح علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 06-06-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
از میان تمام سالنامههای قمری و میلادی، تقویم دل من و این سرزمین تا ابد شمسی است وقتی نام کوچک تو خورشید است. «السلام علیک یا شمس الشموس»
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای عزیز و نازنینمان، آرزو میکنم در هرکجا که هستید باغ ایمانتان آباد باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. این روزها منور به نام علی بن موسی الرضا(ع) است. با مدد از نام و توجهات آن حضرت برنامه امروز را صمیمانه تقدیم نگاه شما میکنیم. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی. اولین سلاممان را به علی بن موسی الرضا میدهیم. خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم سلام عرض میکنم.
شریعتی: بحث ما در ذیل بحث سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم، قصه حضرت نوح بود. رسیدیم به جایی که حضرت نوح مشغول کشتی ساختن شدند و جبهه مقابل شروع به تمسخر این جمع کردند. قصه امروز را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج)
انشاءالله خدای متعال به ما توفیق بدهد که از یاران امام زمان(عج) باشیم.
ابتدا به مناسبت این ایام یک کلام کوتاهی داشته باشم تا انشاءالله از باقی این ماه بهره برده باشیم. در شب و روز 25 ذیالقعده قرار داریم که شب و روز دحوالارض است. تعبیر این است که زمین از زیر کعبه گسترده شده است. اعمالی که در این شب و روز مطرح شده است، این است که از شبهای عالی ذکر شده و از آن چهار روزی است که به فضیلت روزه مشهور است و در مورد آن وارد شده که در این روز، روزه گرفتن مطابق شصت ماه روزه گرفتن در غیر از این روزه است یا وارد شده که مطابق هفتاد سال عبادت است. در بعضی روایات وارد شده که کفاره هفتاد سال است. یعنی اگر انسان ابتلائاتی داشته باشد، از وجود او رفع مانع میکند و باعث آمرزش میشود. لذا این روزه را از دست ندهیم و عبادت امشب را که به روزه فردا ضمیمه بشود حتماً داشته باشیم. فردا آخرین یکشنبهای است که برای نماز ماه ذیالقعده سفارش شده و همچنین فردا بعضی از بزرگواران ذکر کردند که روز مخصوص زیارت امام رضا(ع) است.
ایتدا در مورد نزول عذاب اول یک نکته بگویم که نیامدن عذاب با قضای الهی امکان پذیر نیست که جایی که محض میشود عذاب نازل میشود، این نزول عذاب در وقت خودش که قضای الهی است جزء رحمتهای رحیمی قضای حق است. لذا عالم را طهارت ایجاد میکند. تعبیر قرآن این است که آمدن عذاب طهارت ایجاد میکند. پس ما هیچوقت از قضای الهی که عذاب حتمی الهی است ناراحت نیستیم، اما از این ناراحت هستیم که خدای نکرده نکند ما جزء عذاب شدگان قرار بگیریم. که انشاءالله با ولایتی که داریم شفاعت آنها ما را در دنیا و آخرت نجات بدهد در دنیا و آخرت و جزء آنها قرار نمیگیریم. این ترس هست که در قرآن هم ذکر شده که این تنذیری است برای دیگران که بدانند این سنت الهی است و برای اهل ایمان طهارت ایجاد میکند. ارض را تطهیر میکند و این خود به خود نعمتهای الهی فراوانتر میشود و راه قرب الی الله هموارتر میشود. لذا از این جهت باعث شوق ما میشود. ولی نه شوق به اینکه عذاب نازل شود. دوست داریم همه انسانها در مسیر هدایت قرار بگیرند و کسی داخل این نشود. تعبیر حضرت علی(ع) در دعای کمیل این است که قسم خوردی جهنم را پر کنی از معاندین و کفاری که از حد هدایت گذشتند. انشاءالله ما به این مرتبه نرسیم.
در ادامه بحث حضرت نوح(ع) به اینجا رسیدیم که «وَ يَصْنَعُ الْفُلْك» (هود/38) شروع به ساختن کشتی کرد. «وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ» در جای عمومی شروع به ساختن کرد و خود این کشتی ساختن در ملاء عام خودش یک تنذیری برای قوم بود که اگر کسی باز اهل هدایت هست، هدایت شود. نسبت به اهل ایمان، این کار مخفی صورت نمیگیرد. بلکه یک کار علنی است. خود این هم یک تطهیر بالاتری داشت. چون کفار تمسخر میکردند و عدهای ممکن بود تحمل این تمسخرها را نداشته باشند. همین ممکن بود باعث غربال شود. لذا امر الهی این بود که در ملاء عام این کشتی ساخته شود. اینها خودش هرکدام تحلیلی دارد که میفهمیم روش امروز ما باید چگونه باشد. با اینکه یک جمع قلیل و یک عده کمی بودند. اما کارشان را پنهان انجام نمیدادند. خود اینکه کار را پنهانی انجام میدادند این حضورشان در صحنه اجتماع قوت قلبی میشد برای مؤمنین که نروند در جای مخفی و دور. این خودش دل میدهد. لذا حضور پررنگ در صحنههای عملی اجتماع لازم است. یعنی اگر مؤمنین حتی کم هستند، حضور پررنگ آنها دل میدهد. لذا برای همین دین اینقدر اصرار به عبادات اجتماعی دارد. نماز جماعت، نماز جمعه، حج، روزه در یک زمان واحد، جهاد و امر به معروف، همه اینها میخواهد نشان بدهد حضور پررنگ و همه با هم و در کنار هم از بیانی که در قرآن است که «وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِه» یعنی دائماً این رفت و آمدها بود. چون نوح در یک جای علنی داشت این را میساخت. اینطور نبود که محل رفت و آمد نباشد. این نکته خیلی مهمی است که باید سعی کنیم کارهای الهیمان را جمعی کنیم.
دیدن صحنههای دسته جمعی، مثل حضور پر شور مردم در 22 بهمن به انسان قوت میدهد. مثل اینکه آدم نماز میرود. همینکه میبیند مؤمنین زیادی هستند به انسان قوت میدهد. من به دوستانی که در دانشگاه بودند گفتم: بچهها، گاهی مسجد شما یا نمازخانه شما اگر یک جایی کنار است، گاهی نماز را بیاورید و عمداً در خوابگاهها یا در محیط دانشکده بخوانید. این محیط باز به کسانی که دلشان میخواهد نماز جماعت بخوانند اما چون صحنه حضور پررنگ عدهی زیاد را ندیدند، خیلی کمک میکند. این یک راهکار و تاکتیک الهی است که حضور پررنگ میتواند مؤمنین را نسبت به کارشان استقامت بدهد و محکم کند. اگر کسی این حضور پررنگ را دید و نیامد، این نیامدن هم عِقاب دارد. مؤمن بود اما نیامد.
در اینجا میگوید: اینها دسته دسته وارد میشدند و نوح را مسخره میکردند. تو تا به حال ادعای پیغمبری و رسالت داشتی. بعد کشاورز شدی و درخت کاشتی. بعد مدتی از کشاورزی بریدی و نجار شدی و حالا هم داری کشتی میسازی. هر مرحله برای نوح و مؤمنین به نوح یک تمسخر بود. تمسخری که میخواستند اینها را بایکوت کنند. اینها را از جهت روانی و روحی در یک حالتی قرار بدهند که اینها احساس ضعف کنند. با این تمسخر ذرهای عقبنشینی نکرد. «وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ» نوح را مسخره میکردند. «قالَ» نوح(ع) فرمود: اگر شما مرا مسخره میکنید و ما را مسخره میکنید، «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا» اگر شما ما را مسخره میکنید، یعنی درست است هدف اصلی شما من هستم. میدانید اگر من را بایکوت کنید بقیه هم شکست میدهید. اما بدانید ما با هم هستیم. کار جمعی دفاع جمعی را به دنبال دارد. دفاع جمعی، نجات جمعی را به دنبال دارد. یعنی اینها با همین مشغول شدن به ساخت کشتی و دفاع از خودشان در برابر تمسخر آنها، خودشان را نجات میدادند. لذا هرجا که دین مورد هجمه قرار بگیرد، اگر ما یاد بگیریم جمعی وارد دفاع شویم، یعنی فقط یک نفر در دفاع متکفل نشود. این وظیفه را طوری کنیم و یاد بدهیم که بقیه هم با ما و همه با هم دفاع کنند. حتی اگر تعداد ما کم باشد این تعداد کم چشمگیر میشود. استقامت در حقیقت جمعی، دفاع جمعی، حمایت جمعی، ما این را باید تمرین کنیم. این کمتر اتفاق میافتد. گاهی میبینید دفاع میکنیم، اما فردیت در دفاع ما حاکم است. یاد بگیریم که دفاع و حضورمان جمعی باشد. هرچقدر این جمعیتر باشد، ارتباط و آشکار کردن و دفاع و حضور در دین، هرچقدر این اجتماعیتر باشد، این اثرگذارتر میشود. در کار جمعی خدای متعال بهتر رحمتش را نازل میکند. رحمت واسعه میشود و عدهی بیشتری نجات پیدا میکنند. یعنی این خود یک تاکتیک و روش برای نجات است.
لذا میفرماید: اگر شما ما را مسخره میکنید، نوبت مسخره کردن ما هم نسبت به شما خواهد رسید. «فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ» شما مسخره میکنید، ما هم شما را مسخره خواهیم کرد. در قرآن ما آیات متعددی داریم که به ما هیچ اجازه ندادند که «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم» (حجرات/11) حق ندارند هیچ قومی قوم دیگری را مسخره کنند. صریح قرآن است. نگفته: مؤمنین نسبت به مؤمنین فقط مسخره نکنند. هیچ قومی حق ندارند قوم دیگری را مسخره کنند. چطور اینجا میفرماید: اگر شما مسخره میکنید، ما هم مسخره میکنیم. قتل در نظام عادی قبیح است. حتی نسبت به کافر اگر حربی نباشد، ابتدائاً قتل چیست؟ جایز نیست ولذا قتل حرام است. حتی نسبت به کافر اگر حربی بود، قیام کرده بود و در مقابل ما بود و قصد جان ما را داشت، مقاتله با او بلامانع میشود. اما اگر معاهدهای داریم هرچه که هست قتل او امکان پذیر نیست و حرام است. اما در مقابل قتلی که واقع میشود، قصاص جایز است.
در مورد مسخره کردن هم میفرماید: ابتدائاً سخریه از مؤمن امکان ندارد و جایز نیست. اما اگر شما را مورد تمسخر قرار دادند، به خصوص اینکه یک جهت عقلایی در آن باشد، یعنی اگر مورد تمسخر قرار گرفتند و سکوت داشته باشند، این سکوت باعث میشود کم کم رو به ضعف بروند. نه! فعال برخورد کنند یعنی اینکه تمسخری که در مقابل تمسخر او، تمسخر جزایی میشود. تمسخر کیفری میشود. این تمسخر جزایی جایز است. چون او کرده است و اگر تو سکوت کنی ممکن است جمع شما از آن حالت تجمع و حالت همت واحده جدا شود. منتهی این مقابله به مثل هم حد دارد. میگوید: آنها در امور اعتباری شما را مسخره میکنند. یعنی آمدند کشتی سازی و درخت کاری و کشاورزی و نجاری را مسخره میکنند. در اعتبار که شما میخواهید کشتی بسازید را مسخره میکنند، نمیدانند این اعتباریات که برای آنهاست، با این عنوان مسخره میکنند. ولی مسخره کردن شما به این نیست که شما دهان به دهان آنها شوید. حرف در مقابل حرف آنها بزنید. بلکه جواب شما به این است که آنها مبتلاء به عذاب خزی در دنیا میشوند. و عذاب ابدی در آخرت میشوند. یعنی با حقایق آنها را به تمسخر میکشید. کدام حقایق؟ حقایقی که اراده الهی است. یعنی اراده الهی وقتی که عذاب میآید و شما سوار کشتی هستید و دارید نجات پیدا میکنید و آنها در ذلت قرار میگیرند، و در حالت غرق قرار میگیرند و آنجا دیگر هیچ راه دیگری ندارند، این تمسخر خود آنهاست. پس تمسخر جزایی است نه ابتدایی. آن تمسخر جزایی هم جایی که تمسخر فعال باشد یعنی ما در جمع اجتماع مؤمنین، در بزرگ شدن اینها و اجتماع و همتشان تأثیر داشته باشد، آن هم تازه با اراده الهی این تمسخر صورت بگیرد.
منتهی باز هم اینطور نیست که مؤمنین در آن روز خوشحال شوند که اینها به ذلت افتادند. چون هیچ مؤمنی از اینکه کسی ساقط میشود، خوشحال نمیشود. اما این نجاتی که برای خودش میبیند. و آن جزایی که میبیند در مقابل عمل خود اوست که عمل او اینگونه بود که راه را به سوی نجات بست. مؤمن در کشتی است و دارد نجات پیدا میکند و این میبیند خودش در حالت غرق است. این عذاب پست شدن در دنیاست. تحقیر شدن در دنیاست. بدون اینکه مؤمن بخواهد آن را تحقیر کند.
بیان دیگری که در مورد تمسخر بیان کردند این است که خود تمسخری که آنها داشتند میکردند، کفار نسبت به مؤمنین، خود این تمسخر سخره خودشان بود. چرا؟ چون وقتی وقت عذاب شد فهمیدند این سخریه اینها مهلت دادن به آنها بود. خدای متعال راه را باز گذاشته بود و اینها نمیدانستند که این سخریه الهی نسبت به آنهاست. نه سخریه اینها نسبت به مؤمنین! اینها در واقع داشتند خودشان را مسخره میکردند. نتیجه عملشان غرق شدن بود. وقت غرق شدن متوجه شدند که ما داشتیم خودمان را مسخره میکردیم. تعبیر زیبایی در قرآن هست که به کسانی که مؤمنین را مسخره میکنند مهلت بدهید. «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً، وَ أَكِيدُ كَيْداً» (طارق/15 و 16) آنها کید میکنند، من هم کید میکنم. منتهی کید خدا کید جزایی است. چطور است؟ مهلت دادن به اینهاست. «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» (طارق/17) به اینها مهلت بدهید. بگذارید این مدت بگذرد. کید الهی همین بود که به اینها فرصت داد. جلوی اینها را نگرفت و رهایشان کرد. خدا کند انسان به این مرتبه مبتلا نشود. گاهی در جهت خلاف میرود و فکر میکند خبری نیست. چون چیزی جلوی راهش را نگرفته است. نمیداند گاهی این باز بودن راه مهلت است. کید الهی است و نتیجه عمل سابق این است که راه را به خودش بسته است ولی این فکر میکند خبری نیست.
لذا دارد اگر دیدید گناهی کردید و راه برای شما بازتر شد، دیگر موانعی هم که قبلاً بود نیست. آن موقع بترسید. این استدراج است. این امهال است. یعنی رها شدید. لذا خدا میفرماید: این سنت ماست. که ما به کسانی که مسخره میکردند مهلت دادیم. منتهی اینها فکر میکنند که زمان میگذرد. من در عِقاب تعجیلی ندارم. فرصت باقی است و اینها میبینند. این نکتهای که مسخره کردن چگونه برای مؤمن جایز است؟ اولاً جزایی نه ابتدایی. مسخره کردن ابتدایی به هیچ وجه برای مؤمن جایز نیست. جزایی آن هم به طوری که اگر مؤمن بخواهد متعالی باشد، جزایش این است که با سنت الهیه، یعنی با فعل و اراده الهی این سخره صورت میگیرد. این همان عقاب یا رها شدنی است که برای اینها میشود. اگر در جایی سخریه برای مؤمنین نسبت به کفار جایز میشود، جایی است که برای استحکام روابط اینها لازم باشد. یعنی تهاجمی که به اینها شده لازم باشد با حرکات و افعال و اقوالی اینها که حدود هم دارد، در دایره دین باشد که در مقابل آنها از هم نپاشند.
از این سختتر این است که خدای نکرده انسان مبتلا به مسخره کردن مؤمن شود. این در مورد کفار بود. اما گاهی نعوذ بالله در سخریه پیش میآید که بعضی برای خنداندن و اینکه کسی را خوشحال کنند، حد و حدود را رعایت نمیکنند. اگر کسی برای خنداندن دیگران کسی را مسخره کرد، از آنجاهایی است که خیلی سخت است. در حدیث داریم هیچ کدام از مؤمنین را مسخره نکنید. «لا تحقرن أحدا من المسلمين فإن صغيرهم عند الله كبير» (مجموعهورام/ج1/ص31) کوچکاش هم بزرگ است. در روایت دیگر داریم اگر کسی «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً» ولی یعنی کسی که امر الهی را اطاعت میکند. همه اهل ایمانی که ما میبینیم. اگر کسی ولی مرا اهانت کند، «فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي» (كافي/ ج2/ص351) به جنگ من آمده است. «وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي» من خیلی زود و سریع اولیاء خود را نصرت میکنم. میفرماید: کسانی که دیگران را مسخره میکنند، وقتی موقع قیامت میشود، در بهشت به روی آنها باز میشود، وقتی به در میرسند در بسته میشود. دوباره چون در یک فشار و سختی هم هستند. دنبال راه نجات هستند، در دیگری گشوده میشود، تا دوباره به سمت در میرود، بسته میشود. این نتیجه عمل دنیایی این بوده است. لذا به حدی میرسد که دنبال نجات است، وقتی دری باز میشود و میگویند: بیا بیا! دیگر نمیرود. فکر میکند این هم یک عذاب است. لذا محروم میشود و در همان عذاب میماند.
در روایت داریم اگر کسی مؤمنی را مسخره کرد از دنیا نمیرود مگر به همان عیب در دنیا مبتلا شود. این عِقاب دنیایی است. عِقاب آخرتی سختتر است.
خدای متعال وقتی نوح مشغول ساخت کشتی شد، نوبت این شد که مقدمات دیگر عذاب هم آماده شود. دیگر کشتی رو به اتمام است. خدای متعال علامتی را قرار داده بود، ساخت این کشتی در مسجد کوفه بود. مسجد کوفه محل زندگی نوح(ع) بود. محل عبادت او هم بود. تعبیری وارد شده که یکبار امام صادق(ع) با مفضل به کوفه رسیدند، حضرت به جایی که رسیدند کفش خود را درآوردند و گفتند: اینجا محلی است که انبیاء الهی عبادتها کردند. نمازها خواندند. اینجا جای خیلی مقدسی است. مسجد کوفه از زمان قبل نوح معین بوده است. سجدهگاه انبیاء بوده است. مثل کعبه که سجدهگاه انبیاء بوده است.
در مورد دحو الارض که گفتیم زمین از زیر کعبه گسترده شده است. آیا حقیقت کعبه نسبت به تمام ارض مبدأییت دارد؟ یعنی تمام ارض لحظه به لحظه، حیات بعد از حیات را از کعبه اخذ میکند که آنجا محل گسترده شدن بود؟ آیا مسأله مادی است که گستردگی زمین از آنجا آغاز شده است؟ این نگاه گستردگی هم تابع آن نگاه معنوی است. لحظه به لحظه تمام زمینها از آنجا امداد میگیرند. درست است که الآن آل سعود آنجا سیطره دارند، اما نباید آن بزرگی و عظمت کعبه از نظر و منظر ما پنهان بماند. اگر دوستان خواستند به کتاب «المراقبات» مرحوم میرزا آقا جواد ملکی رجوع کنند.
مسجد کوفه و زمینها از این سنخ هستند. یعنی اینها منشأ برکات ویژه هستند. هم آغاز حرکت کشتی از کوفه بود. هم ساخت کشتی از کوفه بود. هم جایی که کشتی بعد از طوفان به زمین نشست، کوفه بود. کوفه یک سرزمین عظیمی است و یک نگاه بزرگی در آن هست که در رابطه با آخرالزمان هم که جریان ظهور است محلی که حضرت حاکمیت و دولت خود را تشکیل میدهند کوفه است. اولین دولت الهی زمان نوح در کوفه تشکیل میشود. لذا توجه به این مکانها و زمانها با توجه به اینکه قرآن میفرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) همه حقایقی که در عالم دنیاست، زمان و مکانش، اشیائش یک خزائنی دارد. این خزائن بعضی بر بعضی دیگر سیطره دارد. بعضی بر بعضی قدرت دارد. لذا مسجد کوفه، کعبه خزائنی عند الله دارد که اینها بر زمینهای دیگر قدرت و برتری دارند. اینها باعث میشود توجه ما در دورانی که هستیم به این مکانها و این زمانها بیشتر شود و در نظام رشد و تربیت ما تأثیرگذار باشد. حواسمان باشد که شاید دشمن گاهی دنبال این است که ما را از این مکانها دور کند. به خصوص یهود دنبال این هستند که بحث کوفه را برای ما طوری جلوه بدهند که جای غیر ارزشی شود. بعضی گفتند: بقایای کشتی نوح در کوههای آرارات پیدا شده شاید این با توجه به قراینی که ذکر میکنند صحیح نباشد. علت این است که میخواهند نقش این را کمرنگ کنند.
شریعتی: امروز آیات 114 تا 125 سوره مبارکه طه برای شما تلاوت میشود.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «114» وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً «115» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى «116» فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى «117» إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى «118» وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى «119» فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى «120» فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى «121» ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى «122» قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى «123» وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى «124» قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً «125»
ترجمه: پس (بدان كه) بلند مرتبه است خداى فرمانرواى بر حقّ، و تو (اى پيامبر!) بر خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو:پروردگارا! علم مرا زياد كن. وبه تحقيق، پيش از اين با آدم پيمان بستيم، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم. وزمانى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند، مگر ابليس كه سرپيچى و امتناع كرد. پس گفتيم: اى آدم! همانا اين (ابليس) دشمن تو وهمسر توست، پس (مواظب باش كه با وسوسههايش) شما را از بهشت بيرون نكند كه به رنج ومشقّت خواهى افتاد. (در صورتىكه) همانا تو در آنجا (بهشت)، نهگرسنه مىشوى ونه برهنه مىمانى. ودر آنجا (بهشت)، نه تشنه مىشوى و نه از حرارت آفتاب آزار مىبينى. پس شيطان او را وسوسه كرد (و) گفت: اى آدم! آيا (مىخواهى كه) تو را به درخت جاودانگى و مُلك (و پادشاهى) فنا ناپذير راهنمايى كنم؟! پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباسهايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچاراً) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (اين چنين) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت. سپس پروردگارش او را برگزيد، پس (لطف خويش را) بر او باز گرداند و او را هدايت كرد. (خداوند به آدم وحوا) فرمود: از آن (بهشت و مقام والا) فرود آييد (كه) بعضى از شما، دشمن بعض ديگر خواهد بود، پس اگر از جانب من رهنمودى براى شما آمد، پس (بدانيد كه) هركس از رهنمود من پيروى كند، نه گمراه مىشود و نه تيره بخت. و هركس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مىكنيم. (در قيامت خواهد) گفت: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا بودم؟!
شریعتی: اشاره قرآنی را بشنویم.
آیات قبل در مورد حضرت آدم بود، گذشت. آیه آخر میگوید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» اگر کسی از خدا روی بگرداند زندگی برای او سخت میشود. «معیشه» زندگی است. عیش دنیاست. یعنی حتی حیات دنیا برای او سخت میشود. با توجه به اینکه میبینیم خیلیها با خدا کاری ندارند و کاملاً اعراض کردند، ظاهرش این است که در دنیا خیلی خوش هستند. ناخوشی نمیبینند. مؤمنین هم میبینیم که برایشان سخت است. پس این آیه چگونه سازگار است. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» همین دنیا هم برایشان سخت است. نه فقط آخرت. «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» در روز قیامت هم کور محشور میشوند. معلوم میشود ضنک در دنیاست. در قیامت هم کوری است. مرحوم علامه میفرمایند: اگر کسی از خدا روی بگرداند یعنی عالم و دنیا را همین میبیند. خبری بیش از این نیست. چون عالم همین است که میبیند، قبلاً گفتیم: انسان توانایی نامتناهی دارد. هیچ چیزی در عالم انسان را سیراب نمیکند و عطش او را فرو نمینشاند. یعنی هرچه جلوتر میرود باز هم میخواهد. هیچ جایی برایشان آرامش ایجاد نمیکند. چون آن استعداد نامتناهی دنبال اشباع است و اشباع در دنیای متناهی محقق نمیشود. لذا غیر از حوادث و سختیها و موت و مرض و مشکلاتی که در عالم دنیا هست، برای اهل دنیا پیش میآید. فرقی نمیکند اینجا باشی یا آنجا. همین موت یعنی پایدار نیست. اما کسی که به غیر از این اعتقاد دارد. میداند این مردن انتقال است. تمام شدن نیست. توقف نیست. اگر اینجا یک سختی هم پیش میآید میداند این سختی جبران شده است. حفظ کردن آنچه که دارد و رسیدن آنچه ندارد برای کسی که فقط این دنیا را میبیند، این است که دائم نگران است. اما کسی که میداند این یک جز از عالم است، حیات دنیا «مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيل» (توبه/38) حیات دنیا نسبت به حیات آخرت یک چیز کمی است. این نگاه قرآنی است که حیات دنیا متاع هست اما خیلی کوچک است نسبت به آنچه برای انسان به عنوان آخرت است. روز قیامت هم کور محشور میشود. چون در اینجا کور بود. فقط دنیا را میدید و آخرت را نمیدید. این غیر از این نمیدید. چون این را باور نداشت کور بود و روز قیامت کوری او آشکار میشود.
من یک روایتی را اینجا از کتاب بحار بخوانم، از امام رضا (ع) نقل شده که از امام رضا سؤال کردند: چرا همه دنیا در زمان نوح غرق شدند با اینکه در بین اینها اطفال بودند. در بین اینها کسانی بودند که شاید گناه نکرده باشند؟ حضرت فرمودند: در بین اینها کودک نبود. خدای متعال اصلاب قوم نوح را عقیم کرد. چهل سال بود که اینها بچه دار نمیشدند. بعد میفرماید: خدا کسی را که گناه ندارد هیچگاه عذاب نخواهد کرد. لذا کودکی که به دنیا آمده باشد برای اینها نبود که کودک مورد عذاب قرار بگیرد. اینها تکذیب نوح را کردند، غرق شدن اینها به این جهت بود. معلوم میشود تکذیب مراتب داشته است. آنها هم غرق شدند اما راضی بودند به تکذیب مکذبین. یعنی یک عده پرچمدار تکذیب نوح بودند. اینها راضی بودند به تکذیب. لذا امام زمان(ع) که ظهور میکنند عدهای را عِقاب میکنند از فرزندان بنی امیه، بعضی میگویند: چرا اینها؟ میفرماید: اینها اگر دستشان برسد همان کار را میکنند. این دوره، دورهای است که در این مواقع حکم الهی در حالت عادی یک کسی، کسی را کشته و دیگری راضی باشد. حکم قتل نسبت به او اجرا نمیشود. اما در جایی که عذاب نازل میشود، عذاب حکم باطن است. حواسمان باشد سکوت و رضای ما به فعل دیگران در نظام جزایی عقاب دارد. هرچند در نظام ظاهری عقاب نداشته باشد.