سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم(داستان حضرت نوح علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 27-06-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما دوستان خوبم. بینندهها و شنوندههای خوبمان که از رادیو قرآن صدای ما را میشنوند. انشاءالله در هر کجا که هستید این ایام بر شما مبارک باشد. مخصوصاً عید میلاد امام هادی(ع). حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز. در دهه ولایت و ایام جوایز الهی و برکات الهی هستیم. به خصوص امروز که مزین به ولادت امام هادی(ع) است، برکات امروز را برای همه مؤمنین از خدای تبارک و تعالی تقاضا داریم. یادمان نرود این ایام منازل سلوک الی الله هستند، بهره خودمان را از این ایام فراموش نکنیم.
شریعتی: در ذیل بحث سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم نکات خوبی را شنیدیم، در قصه حضرت نوح رسیدیم به
آنجا که حضرت نوح ندا دادند و سوار کشتی شدند. ادامه داستان را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج) انشاءالله خدای متعال به ما توفیق بدهد که از یاران امام زمان(عج) باشیم.
انشاءالله در قسمت دوم برنامه جملاتی در مورد امام هادی(ع) عرض میکنم. در مورد بحث اصلی در روایت شریفی که از بحارالانوار، جلد 312 میخواندیم، به بحث سوار شدن مؤمنین در کشتی رسیدیم که بعد از اینکه حیوانات و مؤمنین و اهل بیتش سوار کشتی شدند، «وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيم» (هود/41) وقتی امر و اذن سوار شدن به کشتی را به نوح نبی دادند، پس از سوار شدن، «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» یعنی این کشتی حرکت و سکونش با بسم الله بود. مأموریت داشت. در روایاتی که ذیل این موضوع وارد شده است، میفرماید: کشتی وقتی حرکت کرد، مدتی که باید درنگ میکردند، ماندند و این کشتی خودش مأموریت داشت. نوح این کشتی را آزاد گذاشته بود که تحت اراده الهی هرجا خواست برود. «کانت مأموره» حرف بسیار زیبایی است. از این میشود استفاده کرد که کشتی صاحب شعور بود. مأموریت داشت و صاحب شعور بود. این مختص به کشتی نبود. بلکه آبی هم که غرق را در پی داشت، کوههایی که آنجا بودند، همه موجودات «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم» (اسراء/44) شما نمیفهمید و ادراک نمیکنید. اما در حقیقت آنها صاحب شعور هستند. با این نگاه که نوح رها کرده بود به امر الهی کشتی را که به هرجا که میخواست برود. لذا دارد که کشتی مسیر و حرکتش به اراده الهی بود.
همانطور که جلسه گذشته عرض کردیم مظهر ارادهی الهی، نوح شده بود. درست بود که به امر نوح حرکت میکرد، چون نوح تابع امر الهی بود. «وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/17) این منافات ندارد که نبی گرامی اسلام آن تیر را انداخته، در حالی که تیر انداخته، ولی بگوییم: «وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» خدا تیر انداخت. چون اراده او محض اراده رب شده بود. دیگر به عنوان اراده شخص نبود. چون این شخص فانی در اراده رب شده بود. چیزی از خودش نداشت. این گفتن «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» که سبب حرکت کشتی میشد که وقتی میخواست حرکت کند با بسم الله حرکت میکرد.
به ما امر شده وقتی هر کاری را میخواهید انجام بدهید، بسم الله الرحمن الرحیم بگویید. «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ فِيهِ بِسْمِ اللَّهِ فَهُوَ أَبْتَرُ» (تفسير الامام العسكري/ص25) هرکاری را میخواهید شروع کنید، اگر بسم الله نگویید، آن کار ابتر میشود. ادامه پیدا نمیکند. بقا ندارد. مرحوم علامه ذیل این روایت شریف میفرمایند: هرچقدر این بسم الله که گفته میشود، از لفظ عبور کند و به معنا و حقیقت برسد، هرچه در حقیقت عزیزتر شود، این گره میخورد به حضرت حق. اخلاص که بیشتر میشود این لفظ و ظاهر را به باطنی گره زده که آن اسماء الهی میشود. به مقداری که آنها بقا دارند این بقا پیدا میکند. وقتی نوح کشتی را تکان میداد برای ما بعید نباشد. ما الآن قدرت داریم بدنمان را تکان بدهیم؟ بله. یعنی اراده میکنیم بدنمان حرکت کند. اراده میکنیم از کوه بالا برویم. وقتی نفس انسان و روح انسان از کالبد جدا میشود تازه میفهمد این سالیان طولانی در چه بندی بوده است. و چقدر خودش را محدود کرده بوده است. چون من الآن اراده کنم که این بدن در هزار کیلومتر آن طرفتر باشد، به راحتی و نگاه عادی امکان پذیر نیست. بدن باید سیر کند. اما وقتی نفس قوت پیدا میکند، بدن هم میتواند اینطور سیر بدهد. همچنان که عاصف بن برخیا تخت بالقیس را با همه عظمتش چهار هزار کیلومتر انتقال میداد و جا به جا میکرد. این «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کاری که نوح(ع) کرد که کشتی به امر او با بسم الله حرکت میکرد، این در همه ما قابل انجام است. اختصاصی به نوح نداشت. منتهی آغازش را برای ما با این «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتنهای در هر کاری گذاشتند. که این کار ما را با خدا مرتبط میکند. هرچقدر این گره قویتر شود و جلوتر برود و عمیقتر شود و مظهریت این نسبت به اسم الهی بشتر شود برای کسی که این کار را میکند، این نسبت به بسم الله کارا تر میشود. یعنی هرچه باور ما نسبت به این بسم الله بیشتر شود و فهم و شعور ما بالاتر برود این بسم الله همان اسم اعظم الهی است.
من یک قصهای را بگویم. یکی از دوستان ما زمان جنگ میخواست جبهه برود. خدمت یکی از اولیای الهی رسید که هم از ایشان اذن بگیرد و هم خداحافظی کند. وقتی رفت و برگشت که عرض سلام کند، این ولی الهی به دوست ما گفته بود: فلانی در تمام مراحلی که رفتی و در جبهه بودی، هرجا که متحیر شدید و بعد یک چیزی به ذهن شما رسید که راهگشا باشد، من به شما میگفتم که این کار را کنید. اینکه به ذهن این خطور میکند که بین این دو راه این را انتخاب کن، این به امر ولی الهی است. یعنی ابدان دیگران هم میتواند مثل بدن ما که به امر ما میشود، ابدان دیگران به امر ولی الهی باشد. یک نکتهای هم دنبال این فرموده بودند: که فلانی من در طول این چند مدت میخواستم شما را در تمام این لحظات حفظ کنم. دیدم توجه و حفظ کردن، آن هم یک نفر، در طول این لحظات چقدر سخت است. چقدر مراقبه و دقت میخواهد. بعد از آنجا منتقل شدم و دیدم همه عالم به واسطه فیض اینهاست که برقرار است. چقدر اینها عظمت دارد که من یک شخص را میخواستم حفظ کنم در تمام لحظاتش، چقدر از من توان برد. این چه عظمت وجودی است که تمام عالم هستی، نه انسانها بلکه تمام ملکوت عالم و جبروت عالم بقایشان به بقاء آنهاست.
این عظمت مقام انسان است. یعنی انسان تا این موطن قابل رشد است. اینکه به ما میگویند: در هر حرکت کوچک و سادهای بسم الله بگویید، این بسم الله نازل آن مقام است. یعنی دارد ما را به آنجا دعوت میکند. دار ظرفیت سازی میکند. هر بسم الله که میگوییم، هرقدر این توجه در وجود ما ایجاد شود، این بسم الله ما را به آن موطن نزدیک میکند. بحث قدرت طلبی نیست که من بخواهم قدرت من زیاد شود. بحث این است که متکی شدن و اتصال به قدرت لایزال است. یعنی انسان کمال را دوست دارد. انسان قدرت مطلق را دوست دارد. اما وقتی با این قدرت لایزال مرتبط میشود، اراده خودش را با اراده تحت اختیار آن اراده لایزال قرار داده است. این انانیت نیست. این قدرت طلبی نیست. بلکه این عبودیت است. که خودش را تحت اراده قرار میدهد. ما اگر این نگاه را داشته باشیم به جایی میرسد که نفس کشیدن ما ، پلک زدن ما بسم الله میشود. بسم الله فقط به لفظ نیست. لفظ هم یکی از مظاهر وجودیاش است. یعنی کسی که در حالت توجه به خداست، تمام حرکات و سکناتش بسم الله است. لذا وقتی نوح میگوید: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» این حال نوح مختص به آن لحظه نبوده است. این یک ظهوری از ظهورات حال نوح است که خدای متعال بر ما ایجاد کرده است.
تمام زندگی نوح بسم الله بوده است. لذا انبیای الهی به جایی میرسند هر حرکت و سکونشان به امر رب است. اینطور نیست که فقط به حالت بیان وحی به امر رب باشند. فقط در جایی که مردم نگاه میکنند به امر رب باشند. نه، تمام لحظه لحظه زندگی اینها به امر رب میشود. این هم مقام انسانی است. یعنی انسان به اینجا میرسد که اینطور با خدا محشور است. هیچ بعدی بین او نیست. همه لحظاتش لحظات قرب است. همه لحظاتش لحظات ذکر است. این نبی را خدا در قرآن به ما معرفی میکند. کشتی وقتی میخواسته بایستند، لنگر نداشته که بایستند. به امر نوح آنجا باید میایستاد، یعنی همین که نوح اراده میکرد، در بحارالانوار صفحه 338 فرمود: خدای متعال به جبال وحی کرد، من میخواهم سفینهی بنده من نوح را در یکی از شما فرود آورم. اینها هم صاحب شعور هستند و حیات دارند. چیزی میخواهد حیات داشته باشد ما فکر میکنیم باید مثل انسان باشد. ملائکه الله هم حیات دارند اما حیاتشان مثل حیات ما نیست. خدای متعال هم حی است، اما «لیس کمثله شیء» فقط این نیست که انسان ملاک باشد، حیاتها در زمانهای مختلف فرق دارد. لذا هرکدام از این کوهها سرکشیدند که کشتی بر ما بنشیند. کشتی بنده خدا نوح، معلوم میشود عالم نسبت به بنده الهی مشتاق هستند. سر کشیدند تا کشتی نوح بر آنها فرود بیاید. این افتخار اعتباری نیست. این افتخار آنها را عظیم میکرد، میفهمیدند. این شعور را داشتند. معلوم میشود اگر خدای متعال در روایت میفرماید: خدا عالم را نسبت به مؤمنین و اهل ایمان و انبیاء عهد گرفته و آنها را خاضع و خاشع قرار داده است، اینها نمونه است. که همه سر کشیدند تا این کشتی بر آنها فرود بیاید. همه سعی کردند خودشان را جلوه بدهند. «الا الجودی فهو جبل بالموصل» این روایت میفرماید: این کوه در موصل است. حالا اینکه موصل غیر از آن کوفه است، آیا موصل به همه منطقه اتلاق میشود. یا نه؟ این کشتی در کوفه فرود آمد. حالا اینکه این کوه در موصل است، آیا این موصل اتلاق بر آن منطقه است یا نه؟
بعد میگوید: جلوی سفینه به کوه خورد و آنجا ایستاد. بعد نوح فرمود: خدایا تو امور ما را اصلاح کن. در روایتی از امام صادق(ع) در کافی شریف است. به ابوبصیر خطاب میکند: یا ابا محمد! نوح مدتی در کشتی بود و مأموریت داشت. اینطور نبود سرگردان در آب باشد. میدانست باید کجا برود و کجا طی کند. اگر در روایت دارد رفت و دور کعبه طواف کرد، این کشتی و برگشت، این مأموریت داشت. روایت دیگری باز از امام صادق(ع) است، دارد که این کشتی به منا هم رفت.
«وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» مرحوم علامه در المیزان در مورد این قسمت از آیه که میفرماید: «إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» به عنوان یک قاعده قرآنی فرموده است: هرگاه آیهای ذیل و انتهایش به اسمی از اسماء خدای متعال ختم شد، علت آن آیه این اسم است. یعنی این اسم که آیه به این ختم شده است، علت کار است. علت جریانی که پیش آمده است، آنچه اثرگذار است اسمی است که در پایان آیه است. این غفور و رحیم بودن خدا در رسیدن به مقصد و حرکت و سکون کشتی و سلامت بودن مؤمنین در رسیدن به مقصد، این دو اسم دخیل بودند. درست است که اسماء الهی در همه کارها دخالت دارند اما بعضی از جاها بعضی اسمها دخالتشان آشکارتر است. «إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» چون ما غفور و رحیم را فقط در بخشش گناهان میدانیم که خدا غفور است. اما غفور و رحیم در نظام تکوین هم هست. منتهی در نظام تکوین پوشاننده نقصها است. پوشانندهی عیبهاست. هم میتواند در مورد این باشد که کسانی که در کشتی بودند، همه اینگونه نبود که مؤمن خالص و تام باشند، بالاخره مراتب ایمان است. وقتی مراتب ایمان است، نقصها دارند. همه که نوح نیستند. اینکه این کشتی با این امر الهی حرکت میکرد، این غفور و رحیم نسبت به نوح معنایی پیدا میکند، نسبت به کشتی معنایی پیدا میکند. نسبت به حیوانات کشتی هم معنایی پیدا میکند. همه اینها درست و قابل استناد است. تمام این کارها به غفور و رحیم منتسب است. از گفتن غفور و رحیم ساده نگذریم. غفور و رحیم میتواند آن تأثیری که بر آنها گذاشته است، بر ما هم داشته باشد. این نگاه الهی به عالم است. همه عالم صاحب شعور بودند. کشتی مأمور است. جبال همه میخواهند کشتی بر آنها فرود آید تا جودی که از همه کوتاهتر بوده و متواضعتر بوده است. نظام الهی است. آن کوهی که بلند است، مظهر عزت ربوبی است. اگر جایی قرار بود عزت بروز کند، آن کوه تظاهر به عزت الهیه میکرد و خودش را نشان میداد. آنجا که قرار است رحمت و عطوفت خودش را نشان بدهد، تواضع میخواهد تا کشتی بنشیند. خدای متعال اینطور تجلی برای ما کرده است. «تَجْرِي بِأَعْيُنِنا» (قمر/14) یعنی ما نظام اسباب و اسماء را در کار گذاشتیم که این جریان پیدا کرده است. فکر نکنید این کشتی خیلی راحت حرکت کرد و رسید. اینطور نیست. نگاههای شما منقطع نباشد.
یک ولی الهی داشت حرکت میکرد. به کنار رودخانهای رسید. دید لاک پشتی کنار آب آمده و عقربی بر پشت این سوار شده است. این آن طرف آب رفت. عقرب طرف دیگر پیاده شد. این خیلی تعجب کرد، چون نگاهش خیلی دقیق بود تعجب کرد. دنبال این را گرفت. رفت آن طرف آب ببیند کجا میرود. رفت دید بر سر کسی رفت که مست خوابیده بود. ماری آمده بود بر سینه او میخواست او را نیش بزند. این عقرب آن مار را زد و آن مار نتوانست نیش بزند و برگشت. آنجا آن شخص را صدا زد و گفت: بلند شو ببین عالم چه خبر است؟ خدا با تو چه کرده است و تو چه میکنی؟ چطور خدا رحمان و رحیم است و غفور و رحیم است. گاهی هم جایی که یک سختی میرسد، ما اگر غفور و رحیم را ببینیم میفهمیم این سختی برای ما اصلاح کننده است.
ما با کدام خدا محشور هستیم و در محضر کدام خدا هستیم؟ نقطه آغاز از همین بسم اللههای ساده است. نگوییم: او نوح نبی بود. او کجا و ما کجا؟ آنها دارند یاد میدهند ما از کجا آغاز کنیم. همین بسم اللهها ما را به اسم اعظم میرساند و به قدرت لا یزال الهی وصل میکند. انسان در هر کاری که میکند سعی کند همین لفظ را به کار بگیرد و کم کم به معنای این لفظ توجه کند وقتی معنای این لفظ را متوجه شد، کم کم حقیقت بسم الله در وجود انسان محقق میشود. نوح در تمام حرکات و سکناتش بسم الله میگفت. اگر این حالت در وجود ما ایجاد شد، حتی طلبش در وجود ما ایجاد شد، این حقیقت بعد از این عالم برای انسان بلافاصله محقق میشود. چون اینجا محدودیت داشت و من نتوانستم به این حقیقت تمرکز پیدا کنم. کاش مظهریت اسم «إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» را که نوح متنعم به او بود میدیدم و مییافتم. همچنان که همین کار را ابراهیم خلیل الله در آتش کرد. یونس نبی در شکم ماهی میکند. مگر میشود کسی در شکم ماهی زنده بماند. این در قرآن است. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبا» (انبیاء/87) اگر نبود ما باورمان نمیشد. «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (صافات/143 و 144) اگر این مسبح نبود، تا ابد در شکم ماهی میماند. این نشان میدهد ما گاهی یک جا را نمیتوانیم نفی کنیم. روایت را نفی میکنیم اما قرآن را نمیتوان نفی کرد. اینها همه مقام انسان است. ما را به این مقامات دعوت کردند. اگر خدا بیان کرده برای این است که دعوت شدیم.
شریعتی: حاج آقای میرباقری وقتی به فضیلت تلاوت آیات میرسیدند، میدیدیم یک ثوابهای عجیبی برای تلاوت فلان سوره ذکر کردند، ایشان میفرمودند: این سوره و این آیه آن ظرفیت را دارد که شما را به آن مقام برساند. اینکه چقدر ما خودمان را تا چه حد در محضر آن سوره قرار میدهیم و بهرهمند میشویم.
حاج آقای عابدینی: بعضی از اولیای الهی گفتند: اگر میخواهید قرآن بخوانید. فقط یک آیاتی را مکرر نخوانید. یعنی هرشب سوره واقعه را نخوانید. فقط به اینها قانع نشوید. سعی کنید همه قرآن را بخوانید. چرا؟ چون هر آیه یک خاصیتی دارد. هر آیه یک اثری دارد.
شریعتی: امروز صفحه 341 قرآن کریم آیات پایانی سوره مبارکه حج در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ «73» ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ «74» اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ «75» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «76» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «77» وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ «78»
ترجمه: اى مردم! مثلى زده شده است، پس به آن گوش فرا دهيد، همانا كسانى كه به جاى خداى يكتا مىخوانيد، هرگز نمىتوانند مگسى بيافرينند، هر چند (مشركان،) خدا را آن گونه كه شايسته اوست بزرگ نداشتند، قطعاً خداوند نيرومند و شكست ناپذير است. خداوند از ميان فرشتگان ومردم رسولانى برمىانگيزد، همانا خداوند شنوا و بيناست. آنچه را پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مىداند و تمام كارها به خدا بازگردانده مىشود. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ركوع كنيد و سجده نماييد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد. و در راه خدا جهاد كنيد چنان كه شايسته جهاد (در راه) اوست، او شمارا (بر همهى امّتها) برگزيد و در دين (اسلام) هيچ گونه دشوارى بر شما قرار نداد، آيين پدرتان ابراهيم (را پيروى كنيد)، او كه شما را از قبل مسلمان ناميد و در اين (كتاب نيز مطلب چنين است) تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد، پس نماز بر پا داريد و زكات بپردازيد و به خدا تمسّك جوييد، كه او مولا و سرپرست شماست، پس چه خوب سرپرستى است و چه خوب ياورى.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: آیه آخری که تلاوت شد، در اواسط آیه میفرماید: «وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» تکلیف ما را خیلی سنگین میکند. خدای متعال در این آیه میفرماید: من رسول خدا را شاهد بر شما مؤمنین قرار دادم. میزان بر شما را او قرار دادم. شما را میزان برای مردم دیگر قرار دادم. یعنی اگر در جهان قرار است مردم به سمت هدایت جذب شوند، شما مؤمنین باید میزان برای هدایت آنها باشید. همچنان که رسول گرامی اسلام برای هدایت شما میزان بود. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» این جهاد میخواهد. با این حال ما «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» محقق نمیشود. «لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ» این شهادت و میزان بودن رسول برای شما با این جهاد شما محقق میشود که بتوانید این را بفهمید. «وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» شما شهید بر دیگران و بر بقیه باشید. «فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ» اگر شما حق جهاد را به پا کردید، اقامه صلاة کردید، صلاتی که «تنها عن الفحشا و المنکر» باشد. نه اینکه نماز بخوانید، اقامه صلاه کنید. یعنی صلاة را در نظام عالمگیر کنید. مردم به این عبادت شوق پیدا کنند. «وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ» همه جهان شاهد میشوند. یعنی الآن جهان نگاه میکند میگوید: مسلمان این است. اگر مسلمان این است من مسلمان میشوم. این شهادت است. این میزان بودن است. ما میزان هستیم. اگر کوتاهی کردیم و دیگران با نگاه به ما ایمان نیاوردند، معلوم میشود ما سبب شدیم و میتوانند روز قیامت طلبکار باشند. خدا میفرماید: ما شما را میزان قرار دادیم. انشاءالله خدای متعال تکلیف را بر ما سهل کند که بتوانیم انجام بدهید.
شریعتی: کتابی به نام «دریچهای به جامعه ولایی» نوشته استاد میرباقری است که مجموعه مباحث ایشان در سمت خدا است. برای تهیه این کتاب به ما پیامک بزنید و دوستان ما شما را راهنمایی میکنند.
حاج آقای عابدینی: امام هادی(ع) در دورهای قرار گرفتند که با اینکه دوران ایشان جزء دوران سختی بود که تقریباً حضرات معصومین در حصار و تبعید و فشار بودند، ولی خدای متعال تکلیفی که بر عهدهی اینها بوده است را کاملاً به انجام رسانده است. منشور ولایت و امامت توسط امام هادی(ع) است. این مزین به نام امام هادی است. زیارت جامعه کبیره که منشور ولایت و امامت است. یعنی در دوره امام هادی(ع) معلوم میشود عدهای با تمام فشارها به مرتبهای از فهم و شعور رسیدند که حضرت در یک بیانی به عنوان زیارتنامه که نمیشد به عنوان درس بگویند، مخاطبی وجود نداشته است که بگویند، به عنوان زیارت جامعه معرفی کردند که در تمام روایات ما آن برتری را دارد که همه ائمه معصومین را میشود با این زیارت، زیارت کرد. بالاترین مفاهیم و ارزشها و امام شناسی را در این زیارت بیان کرده است. زیارت غدیریه که یکی از عظیمترین زیارتهای امیرالمؤمنین است، آیاتی که در شأن امیرالمؤمنین آمده است به لطافت و زیبایی در جای جای جریانی که برای زیارت میشمارند، قرار دادند و مستند به آیات دیگر کردند و بعد هم جریانات تاریخی که مرتبط به امیرالمؤمنین (ع) هست را در زیارت غدیریه آوردند. از امروز که روز تولد حضرت هادی(ع) است، این زیارت را شروع کنید بخوانید. در این چند روز استفاده کنید. کتابی هم آوردم که آیات ولایت در قرآن است که آیاتی که مستند شده، 72 آیه را تقریباً در اینجا آوردند و خیلی زیبا شرح کردند.