سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم(حضرت هود علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 24-07-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شبی دراز شبی خالی از سپیده منم *** طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم
پی نظارهات ای یوسف سراپا حسن *** کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم
کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن *** خیال میکنم آن گنگ خواب دیده منم
کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی *** کسی که از همه زخم زبان شنیده منم
خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی *** نگاه کن منم این بید قد خمیده منم
فتاده آتش غم بر دوازده بندم *** غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم
اگر به کورهی داغ تو سوختم خوش باش *** غمت مباد که شمشیر آب دیده منم
خوشا به حال تو این ره به پای میپویی *** کسی که این همه ره را به سر دویده منم
شریعتی: «سلام علی قلب زینب الصبور» سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان، عزاداریهای شما قبول باشد. از خداوند متعال میخواهم که هیچوقت دست ما را از دامن سیدالشهداء و اهلبیت (علیهمالسلام) کوتاه نکند که اینها سرمایههای معنوی فرد فرد ما هستند. انشاءالله لحظه لحظه زندگی ما منور به نور این بزرگواران باشد. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» سلام بر قافله سالار اسرا حضرت زینب(س) و سلام میکنیم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. انشاءالله همینطور که در این ایام با قافله حسینی همراه بودیم. در این ایام هم با قافله حضرت زینب(س) همراه شویم و بتوانیم آنچه را در رابطه با این قافله باید انجام بدهیم موفق شویم.
شریعتی: روزهای شنبه سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم را برای ما میفرمایند، بعد از قصه حضرت نوح به قصه حضرت هود(ع) رسیدیم. صحبتهای امروز شما را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج)
در خدمت قصه هود(س) هستیم و همانطور که گذشت تک تک این انبیای گرامی برای امروز ما درس دارند و وقایع زندگی این بزرگواران و نحوه برخورد آنها با قومشان میتواند برای ما الگوی امروزی و اسوه امروزی باشد. با این نگاه نظر به قصه انبیاء میکنیم که زنده و به روز است. چون قرآن کتاب تاریخ نیست. بلکه قرآن کتاب هدایت و تربیت است. و قطعاً تمام آموزههای او برای تربیت امروزی ما بیان شده است. با این نگاه وارد قصه هود(ع) از جلسه گذشته شدیم و امروز در ادامه آن بحث هستیم.
اولین بحثی که بعد از جلسه گذشته به جریان ظهور هود(ع) و وعده نوح(ع) به ظهور هود و قیام نوح دادند امروز وارد جریان جامعهشناسی اجمالی قوم هود میشویم که در آن روز ایشان مبعوث به رسالت شدند.
در قرآن کریم قوم هود را به عنوان عاد میشناسند، عاد اسم اجداد قوم هود بوده و هود را به عنوان جدشان میشناختند. به عنوان جدی که مشهور شده بود و شاید در بعضی از کتابها وارد شده اولین کسی بود که بعد از نوح به حاکمیت عمومی رسید و فرزندانش به عنوان بنی عاد و قوم عاد مشهور شدند. در تاریخ داریم مثلاً میگویند: بنی امیه یا بنی عباس. یعنی به اسم پدر بقیه فرزندان را میشناسند. اینجا هم عاد خودش در زمان هود نبوده بلکه جد این قوم بوده که فرزندانش بودند.
نکته دوم این است که بعد از جریان نوح(س) و طوفان نوح قطعاً زمین خالی از هر گونه عصیان بود. چون اینها کسانی بودند که نجات پیدا کرده بودند و سرتا سر زمین انسان دیگری غیر از این نسلی که از کشتی پیاده شده بودند، نبود. اینها در شهرهای مختلف پراکنده شدند و این همه زمینها و جاهای آماده برای اینها مهیا بود. نعمتهای الهی هم با همان بیانی که برکات و سلامی بود که به نوح وعده داده شده بود، برای قوم هود مهیا بود. لذا اینها با گستردگی که در شهرهای مختلف پیدا کرده بودند و نعمتهای فراوانی که خدای متعال برای آنها قرار داده بود، منتهی این زمان طولانی کشید نه اینکه بلافاصله بعد از جریان پیاده شدن از کشتی باشد. شاید سه نسل این مسأله گذشته است. بعثت هود بعد از چهار نسل است.
جریان قصه عاد به همین صورت طی میشود که نعمتهای فراوان کم کم باعث شد که سلطهها، مالکیتها، حرصهایی که در وجود انسان هست، همینطور که قبلاً هم گفته بودیم در نظام انسانی اساس بر استخدام گری است. که اصل این را خدا در وجود انسان برای تعامل این انسانها قرار داد که انسانها هرکدام را به کار میگیرند که در احتیاجات به یکدیگر به کار میگیرند و تعامل صورت میگیرد. این تعامل اجتماع را ایجاد میکند. زندگی اجتماعی را شکل میدهد. اما عدهای از همین قوه استخدامگری که خدای متعال در وجود انسان به عنوان یک قوه و قدرت قرار داده که ارتباطا اجتماعی بر این اساس شکل بگیرد. از همین استفاده غلط میکنند و استخدامگریشان را بر افرادی ایجاد میکنند به این گونه که افراد دیگر تابع اینها شوند. قدرت که پیدا میکنند دیگران را تحت سلطه خودشان قرار میدهند. دیگر به انصاف و تعادل روابط برقرار نمیشود بلکه به ظلم و استکبار روابط برقرار میشود. اگر بتواند لقمه بخور و نمیری به او بدهد به اندازه حیوانی که زنده بماند، با انسانهای دیگر اینگونه برخورد میکند. انسان به حیوانهای نیاز دارد برای اینکه از آنها بهره بیشر بکشد و هرگاه احساس کند لازم ندارد او را از بین میبرد و رهایش میکند. انسانهای دیگر را هم اینها با این قوه به استعمار میکشند و استکبار میکنند. استکبار یعنی خودشان را در یک حال تکبر و برتری قرار میدهند. آنها اندامهای قویتر از انسانهای امروزی داشتند. اینها از جه خلقی و نظام بدنی یک قوتی داشتند که مشهور است. در تعبیر قرآن هست که اینها مانند نخل بلند بودند. نه اندازهای که در بعضی افسانهها غیر قابل تصور ذکر کردند. به اندازهای که از انسانهای امروز بلندتر و قدرتمندتر بودند. در ساختمان سازیها و کارهایی هم که کردند طبق گفته قرآن خیلی قدرتنمایی داشتند. به طوری که در قرآن میگوید: ما به آنها مکنتی دادیم که به هیچ کسی تا امروز ندادیم.
این قوم با نعمتهای فراوان کمکم رو به سلطه گری و استکبار بردند و تا جایی که توانستند غلبه کردند. فرزندان نوح هرکدام به قومهایی تقسیم شدند. یک فرزند نوح سام بود. یک فرزندش حام بود. اینها همه فرزند دار شدند. نسل انبیاء از نسل سام هست. فرزندان سام به قبایل متعددی تقسیم شدند به طوری که عاد قسمتی از فرزندان سام هستند که عمدتاً اینها در قسمت حجاز و یمن آمدند. حجاز و یمن و عمان امروزی که اینها مکان زندگیشان اینجا بود. اینها بعد از اینکه کشتی در نزدیکی کوفه به زمین نشست، به این شهرها هجرت کردند. یمن سرزمین آبادی بود. از جهت عمران و شهرنشینی آمادگی برای اینها داشت. نزدیکی به دریا از مزیتهایی بود که برای اینها مهم بود. البته قسمتهایی هم بیابان رملی است که غیر قابل سکونت است.
یکی از نکات دیگری که مطرح هست این است که زبان عربی از نسل عاد نشأت گرفته است. لذا ما میبینیم شاید در بعضی از نقلها آمده که آباء و اجداد سرزمین حجاز به قوم عاد میخورد. لذا یمنیها به یک طایفه از اینها میخورد. حجاز به طایفهای از عاد میخورد، یمن هم از طریق هود(س) به سام فرزند نوح وصل میشوند. لذا عرب اولیه و عرب مستعرب داریم. آن قسمت حجاز را عرب مستعرب میدانند که از فرزندان اسماعیل(س) هستند. عرب قدیمتر و اولی را از فرزندان نوح میدانند. جریان عرب و عربیت و نسل اعراب از اینجا نشأت گرفت.
یکی از مباحث دیگر این است که جریان قوم عاد جزء جریانات ما قبل تاریخ محسوب میشود. عموماً ما مطالب زیادی در شناخت اینها نداریم. به خصوص عذابی که بر قوم عاد در زمان هود(س) وارد شد آثار اینها را از بین برد. لذا بخش عمده صحبتهای ما از قرآن است و نقلهایی که رسیده است. حتی در تورات هم سخنی از هود در میان نیست.
یک نکته دیگر این است که در زمان نوح(س) سام وصی نوح بود. چهار پسر برای نوح ذکر شده یکی غرق شد و سه نفر در کشتی ماندند. از بین این سه نفر سام به عنوان وصی نوح بود. نوح به سام و فرزندان سام سفارش کرده بود یک عهدنامهای را داشته باشند که این از زمان حضرت آدم هم مطرح بوده است. عهدنامه به این معنا که آدم(س) یک عهدی را بیان کردند که آثار نبوت و علم نبوت و بعضی مواریث و نشانهها را قرار میدادند برای وصی خودشان که وصی بداند طبق نشانهها آن کسی که بعد از این نبی قیام خواهد کرد چه مشخصاتی دارد؟ به عنوان این علایم و آیاتی که باید او را با این بشناسند که به خطا نروند همیشه بوده است. یکی از دستوراتی که سر هر سال عهدشان این بود که جمع میشدند و جشن میگرفتند و این علایم را مرور میکردند که به فراموشی نسپارند. مثل جریان ظهوری که ما داریم اینها هم منتظر بودند. در دورانی که منتظر بودند این عهد را حتماً حتی مخفی هم بود انجام میدادند تا نسبت به حقیقتی که منجی آنهاست امید پیدا کنند و این یک امیدسازی و حالی است که برای اینها ایجاد میکرد این مسأله در زندگی اینها نقش جدید پیدا کند. بین حضرت نوح و هود یک فاصله طولانی است که این فاصله این امر را به عنوان یک امری که در سال اینها یک روز را در سال و ابتدای سال قرار داشتند که به این رجوع کنند و این را زنده نگه دارند. درست است که به ولادت امام زمان(عج) هم به عنوان یک سنت نگاه میشود. اما شاید این نگاه را نداریم که در این روز باید عهدهایمان را تجدید کنیم. علایم وجودی آن منتظر را برای خودمان دوره کنیم. این علایم وجودی بعضی ممکن است خصوصیات شخصی حضرت باشد و بعضی خصوصیات وجودی حضرت به عنوان کمالات است.
یکی از نکات این است که گفته شده پس از طوفان نوح اولین مردی که به حکومت رسید و ظالم و جبار بود عاد است که توانست سیطرهی قوی پیدا کند و بعد از او هم حکومتها به اسم او شناخته میشد. لذا این نکته هم هست که بت پرست بود و ماه را هم میپرستید.
یکی از نکات دیگر این است که قوم عاد در سرزمینی به نام احقاف هم بودند که احقاف قسمتی است که کنار دریا بود و شنزار هم بود. سوره احقاف هم در قرآن به همین مربوط است. در قرآن کریم یک سوره به اسم هود(س) آمده و یک سوره هم احقاف است که احقاف مرتبط به قوم عاد است، در مورد قوم هود و خود هم دو سوره در قرآن کریم آمده است که اینها همه نشان دهنده اهمیت این مسأله است که هم عبرت گیری نسبت به نوح و جریانات قوم هود(س) است.
نکته دیگر عاد اولی است. یعنی عاد مراتبی از ظهور و بروز را در طی قرون مختلف داشته است. جریان قوم هود را به عنوان عاد اولی میشناسند. اولین قوم عاد همانهایی بودند که در زمان هود(س) بودند. مفسرین گفتند: عاد دوم و سوم هم به عنوان عادهای بعدی داشتهایم.
ما در مورد هود(س) داریم که حدود چهل سالگی بود که حضرت هود به نبوت مبعوث میشود و به طرف ظالمانی که حاکمیت داشتند و بت پرست هم بودند و بخاطر قوتهای ظاهری و نعمتهای زیادی که خداوند به اینها داده بود در یک حالت استکبار شدید قرار داشتند. به جای اینکه این نعمتها اینها را خاضعتر به درگاه الهی بکند، عنود تر و لجوجتر کرده بود. لذا قوم هود نسبت به قوم نوح از جهت جسارت در کلام نسبت به انبیاء با اینکه قوم نوح خیلی شدید بودند، اینها جسارت آمیز تر بودند. مثلاً قوم نوح به نوح میگفتند: تو در ضلال مبین هستی. در حقیقت اعتقاد او را گمراهی میدانستند. اما قوم هود او را سفیه و نادان و کذاب و دروغگو میدانستند. حتی وقتی هود(س) به آنها خطاب میکند که دوران نوح تازه گذشته، شما خبر دارید. چون در زمان نوح اولین عذاب بود. اما اینها از عذاب نوح خبر داشتند. این باید باعث شود خاشعتر باشند. اما این شدت توانی که پیدا کردند به هود میگفتند: خدایان قوم نوح ضعیف بودند. خدایان ما همچون ما قویتر هستند. لذا در مقابل خدای تو میایستند و قدرت دارند که عذاب او را برگردانند. تکبر آنها آثار زیادی ایجاد کرده بود. اینها در نظام رفتاریشان، در ساختمان سازی و ارتباطاتشان و تحقیر کردن دیگران همه با آن نظام تکبر بود که قرآن اینها را ذکر میکند.
در بحث هود، نَسب هود با چهارمین نسل از نوح(س) است. «هود بن شالِح بن اَرفَخَشَد بن سام» است. هود فرزند شالح فرزند ارفخشد، فرزند سام فرزند نوح. این هم از جهت نسبی است. عاد که در حقیقت سر منشأ اینها بود «عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح» که آن هم خود عاد با چهار واسطه به نوح میخورد. قومش دو سه نسل بعد از این است که هود بر قوم عاد منصوب شده بود. لذا در قرآن کریم آمده که هود برادر عاد است. چرا برادر قوم عاد است؟ چون قوم عاد از نسل عاد بودند اما هود از نسل عاد نیست. «وَ اذْكُرْ أَخا عاد» (احقاف/21) برادر عاد را به یاد بیاور که اینها همان هود(س) است. بخاطر همین یمنیها هود را از خودشان میدانند و میگویند: این آباء ما محسوب میشود.
وقتی هود مبعوث میشود و با اینها برخورد میکند، مثل برخوردی که با نوح داشتند، او را بسیار تحقیر میکنند و کتک میزنند و سفیه میخواندند. منتهی مدتی که میگذرد هود به خدا بیان میکند: خدایا فرمودی به سمت اینها برو و هدایتشان کن. اما میبینی برخورد اینها چگونه است؟ خدای متعال خطاب میکند: از این به بعد تو برو و اینها قدرت ندارند با تو چنین برخورد کنند. از دعوت اینها سست نشوی، از این به بعد وضع فرق میکند. چون اینها قوی و قدرتمند بودند، هود را تهدید کرده بودند که از این دفعه ما تو را از بین میبریم. فقط تو را نمیزنیم بلکه تو را از بین میبریم. به اینجا که رسید خدای متعال به جبرئیل فرمود: به او بگو از این به بعد با همه قدرت و توانی که اینها دارند، از این به بعد قدرت ندارند به تو آسیب بزنند. هود وقتی این را دید در مقابل اینها که قرار گرفت گفت: شما قوی هستید. همه قدرت دارید؟ اگر شما میتوانید همه کیدهای خود را با هم جمع کنید و در مقابل من بایستید. «مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعا» (هود/55) اینها دیدند قدرت آسیب رساندن به هود را ندارند. اینجا فصل جدیدی برای هود شد که با یک اتمام حجت بالاتری اینها را دعوت کند.
یک تفاوتی که زمان هود با نوح دارد این است که زمان هود عدهای از فرزندان سام که آنها دائم این عهد را تکرار میکردند به هود ایمان آورده بودند. مثل زمان نوح نبود که مؤمنین فقط خانواده نوح باشند. نقل شده شاید بیش از چهار هزار نفر به هود ایمان داشتند. بعضیها هم ایمان داشتند اما اظهار نمیکردند. چون غلبه با طرف مقابل بود نمیتوانستند اظهار کنند. لذا در قرآن هم نوع تعبیری که نسبت به هود آمده با نوح متفاوت است. در مورد نوح میفرماید: «قالَ الْمَلأ» همه در مقابل نوح ایستادند. اما در مورد هود میفرماید: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه» (اعراف/66) یک عدهای که کافر بودند در مقابل هود بودند. علت آن ایمان هم عهدی بود که اینها زنده نگه داشته بودند. این یک امیدی برای ما هست که اگر میخواهیم جریان امام زمان در زمانی که حضرت ظهور میکنند قدرت داشته باشیم و با عهدی که داریم پایدار باشیم باید دائماً این عهد را تکرار کنیم. اینها هم با عهدی که داشتند توانستند به هود پایبند باشند و ایمان بیاورند.
شریعتی: امروز صفحه 369 قرآن کریم آیات 40 تا 60 سوره مبارکه شعرا در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «40» فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ «41» قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «42» قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «43» فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ «44» فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «45» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «46» قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ «47» رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ «48» قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «49» قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «50» إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ «51» وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ «52» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «53» إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ «54» وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ «55» وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «56» فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «57» وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «58» كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ «59» فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ «60»
ترجمه: به اين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم. پس همين كه ساحران (از شهرها به نزد فرعون) آمدند به او گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم پاداشى داريم؟ فرعون گفت: آرى، در اين صورت (علاوه بر پاداش) حتماً شما از مقرّبان دربار خواهيد بود. (روز موعود فرارسيد و همهى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را مىخواهيد بيفكنيد. پس (ساحران) ريسمانها و عصاهاى خود را (به زمين) افكندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند كه قطعاً ما پيروزيم. سپس موسى عصايش را افكند، پس ناگهان (اژدهايى شد و) هر چه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد. آنگاه ساحران بىاختيار به سجده درافتادند. گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى و هارون. فرعون (كه به خشم آمده بود) گفت: آيا قبل از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بى شك او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به زودى كيفر خود را خواهيد دانست. حتماً دستها و پاهايتان را از چپ وراست قطع خواهم كرد، وهمگىِ شما را به دار خواهم آويخت. ساحران گفتند: باكى نيست، ما به سوى پروردگارخود بازمىگرديم. ما اميد داريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان هستيم. و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ ده، زيرا شما تعقيب خواهيد شد. پس فرعون (از اين حركت آگاه شد و) به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند. (تبليغات فرعونيان دربارهى موسى ويارانش اين بود:) همانا اينها گروهى اندكند. كه نسبت به ما خشم ونفرت دارند. ما همگى آمادهى دفاع هستيم.لذا آنان را (به گمان تعقيب بنىاسرائيل)، از باغها و چشمهها و گنجها و جايگاه نيكو (و قصرهاى مجلّل)، بيرون كرديم. (تدبير ما) اين چنين بود كه (بعد از غرق كردن فرعونيان،) بنىاسرائيل را وارث آنها قرار دهيم. پس هنگام طلوع خورشيد، سپاه فرعون به تعقيب آنان برخاستند.
شریعتی: نکتهای که باید اشاره کنم این است که خیلی از دوستان عزیز درخواست داشتند سخنرانیهای امسال مراسم عزاداری در حسینیه امام خمینی که در محضر مقام معظم رهبری بزرگوارانی همچون حاج آقای پناهیان، حاج آقای عالی، آقای دکتر رفیعی، آقای دکتر حسینی ایراد فرمودند را در کانال قرار بدهیم. شما میتوانید با مراجعه به کانال برنامه از فرمایش این بزرگواران استفاده کنید و بهرهمند شوید. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: در این صفحه شریف بحث انبیاء و جریان سحر موسی است. من با این نکته آغاز کنم که هرجا رجل الهی پایش در میان باشد هر تهدیدی نسبت به او در نظام الهی به فرصت تبدیل میشود. ما در تمام انبیاء این بحث را اینگونه دنبال میکنیم که براساس نظام ظاهر وقتی یک رجل الهی مورد تهدید جمع کثیر و عظیم و غالب و سلطه قرار بگیرد ظاهرش این است که باید عقب نشینی کند و مقهور باشد. اما در تمام قصهها این است که با تمام عظمتی که از جهت ظاهری مقابل انبیاء بود، همیشه توانستند غلبه کنند. علتش این است که این سنت الهی است که هرجا پای رجل الهی یعنی کسی که کارش را به خدا گره زده است، این فقط اختصاص به انبیاء ندارد. هرکسی در هر زمانی کارش را به خدا گره بزند، سنت الهی است که هر تهدیدی نسبت به او به فرصت تبدیل میشود.
وقتی فرعون مورد معجزهی موسی قرار گرفت و ترسید، و گفت سحر است. چون علم آن روز و آن نقطه پررنگ زمان فرعون و زمان حضرت موسی سحر بود. لذا علم به عنوان یک علم بزرگ مطرح بود و سرمایهگزاری عظیمی در آن ممالک شده بود و تخصصهای عظیمی بود. از اینها از بین چند هزار نفر با چند مرحله گزینش به هفتاد نفر رسیدند که اینها را آوردند و مردم را در روز جشن عمومی و سرتاسری جمع کردند که موسی را در آن روز خراب کنند. سحر موسی را با این سحرهایی که بودند باطل کنند. حالا اگر موسی(س) میخواست اینها را جمع کند و هم همه مردم را دعوت کند، آیا میتوانست و این قدرت را داشت؟ خیر. اما خدای متعال همین فرصت را برای موسی همچنان که در ولایتش ایجاد کرد، در غلبه او هم به دست خود فرعون، در روزی که همه مردم به عنوان جشن جمع میشوند، همه عالمان بزرگ سرتا سر مملکت آن زمان را جمع کرد و در مقابل موسی آورد. این بزرگترین فرصت برای موسی است که در نظر آنها تهدید بود. اما بالاترین فرصت شد به طوری که وقتی اینها با تکبر به فرعون گفتند: اجر ما چیست وقتی غلبه کنیم؟ گفت: هرچه بخواهید هست. اینها آمدند گفتند: تو میاندازی یا ما بیاندازیم؟ این کلام میتواند دلالت بر یک نوع ادب از این عالمان باشد که شاید علت هدایت اینها هم همین ادب باشد که موسی را مختار کردند که اگر شما میخواهی ابتدا سحر کنی، یک نگاه عالمانه و یک تعارف عالمانه، اگر از این سنخ نگاه کنیم شاید منشأ هدایت اینها همین باشد. موسی میفرماید: شما بیاندازید. وقتی آنها انداختند رعب فراوانی در بین مردم ایجاد شد. وقتی موسی عصایش را انداخت، تعبیر قرآن هست که «فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ» نه ریسمانها را خورد، اِفک اینها را باطل کرد. افک به معنی دروغ است. دروغ اینها باطل شد.
جریان عاشورا دشمن کاری کرد که جریان ابی عبدالله را در نطفه خفه کند. اما این جریان به دست خود دشمن چون رجل الهی در کار بود، کاروان اسرا را حرکت داد. در ممالک مختلف از کوفه تا شام اینها را چرخاند. اما هرجا وارد میشدند جریان کاملاً مغلوب میشد. وقتی به شام رسیدند حتی تا درون خانه یزید، اعتراض به این جریان آغاز شد. به طوری که یزید مجبور شد اینها را با احترام به مدینه بفرستد تا بلکه جلوی فجایعی که ایجاد شده بود را بگیرد، بعد از آن مأمور کردند در مدینه رقاصهها و آوازه خوانها را جمع کردند و با یک هزینه ناچیزی اینها را در مدینه مشغول به کار کردند که اینها بتوانند با این کارشان فساد را آنچنان رونق بدهند که جریان امام سجاد(ع) و حضرت زینب تحت شعاع قرار بگیرد. امام سجاد(ع) مکتب دعا را در مقابل این تأسیس کرد. مکتب دعا به عنوان یک روش مقابله با این بود. اگر ما مکتب دعا را به عنوان یک مکتب و روش جدی ببینیم آن موقع ساز و کار نجات از این چیزها را میفهمیم. غیر از محتوای دعا که ذخیرهای برای یوم القیامه از معارف است و هنوز در بسته و سر بسته است. خود این روش دعا خواندن چه فردی و چه جمعی، روشهایی است که حضرات معصومین به ما القاء کردند.