سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم(حضرت هود علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 08-08-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
با مردم شب دیده به دیدن نرسیدیم *** تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم
کالیم که سر سبز دل از شاخه بریدیم *** تا حادثهی سرخ رسیدن نرسیدیم
خون خوردهی دردیم و چراغانی داغیم *** گل کردهی باغیم و به چیدن نرسیدیم
زین هیزم تر هیچ ندیدیم به جز دود *** شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم
خونیم و تپیدیم به تب و تاب تردید *** اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم
بادیم که آواره دویدیم به هر سو *** اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم *** خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم
شریعتی: سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان، انشاءالله هر جا که هستید بهترینها نصیب شما شود. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا عابدینی: سلام میکنیم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. انشاءالله همراهی ما با کاروان اسرای اهلبیت(ع) همچنان باقی باشد و جزء جاماندگان از اربعین نباشیم.
شریعتی: هفته گذشته قصه حضرت هود را با نگاهی به آیات سوره مبارکه شعرا داشتیم. نکات خوبی را شنیدیم. نکات تربیتی فراوانی که برای ما گفتند، امروز با نگاهی به آیات مبارکه سورهی مؤمنون برای ما این قصه را ادامه خواهند داد. صحبتهای امروز شما را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج)
در خدمت حضرت هود بودیم، جناب هود یکی از انبیای بزرگی است که بیش از هشتاد آیه در قرآن در مورد حضرت هود(ع) وارد شده و این نشان دهندهی عظمت تأثیر هود و قومش در رابطه با امت آخر الزمان است. لذا توجه زیاد ما به این بحث میتواند متأخذ باشد از آیات کثیری که در مورد هود(ع) وارد شده است. این نشان دهنده این است که باید خیلی دقت بیشتری به هود (ع) بکنیم که شاید این برای ما غریب است و آشنا نیستیم.
در جلسه گذشته گفته شد پس از اینکه خدای متعال هود را به رسالت مبعوث کرد و حضرت بر قومش وارد شد، خصوصیاتی در قوم هود بود که باعث مخالفت جدی آنها با حضرت هود شد. بعضی از این خصوصیات را قرآن در جلسه گذشته در سوره شعرا معرفی فرمودند. از جمله اینها این بود که اینها در هر بلندی برای خودشان ساختمانها و علایمی را ترتیب داده بودند که هرجا چشماندازی باشد، آنها دیده شوند. اگر در نظام تبلیغات، چشماندازها آنجایی است که چشم میافتد و بیشتر دیده میشود. اینجا قیمتش بیشتر از جاهایی است که کمتر دیده میشود. در جاهای پر رفت و آمد و بلندیهایی که همه از دور و نزدیک چشمشان به آنجا میافتد و عدهی بیشتری آنجا را میبینند قیمت بالاتری دارد. این دعوت به خود در قوم هود خیلی شدید بود. که خودشان و هر چشماندازی را دلیل بر خودشان بگیرند. تا چشم مردم هرجا که بچرخد آنها را ببیند. این برای آنها ارضاء کننده بود. عنانیت آنها را ارضاء میکرد. این استکباری بود که داشتند. این نگاه اگر امروز در ما هم باشد همان خصوصیات را دارد. این مختص به شخص هم نیست. گاهی انسان دوست دارد مؤسسهاش اینطور شود. گاهی دوست دارد چیزی که منتصب به اوست اینطور باشد. یک زمان است انسان بر یک کاری قصد خدمت گزاری و خدمت بهتر دارد. خود خدمت معرف اوست. لزومی ندارد چشم پر کن شود. آنجایی که به چشم پر کنی میرسد معلوم میشود یک نقصی را میخواهند پر کنند.
در رابطه با این مسأله یک روایتی هست از پیغمبر گرامی اسلام است، پیغمبر با یارانش از خیابانی عبور میکردند. دیدند یک ساختمان خیلی بزرگی که اشراف بر کوچه داشت و مسلط بر کوچه بود و بر روی او قبهای قرار داشت، حضرت ایستادند و پرسیدند: این ساختمان برای چه کسی است؟ گفتند: مربوط به یکی از انصار در مدینه است. حضرت قدری با ناراحتی ایستادند. صاحب خانه رسید. به حضرت عرض سلام کرد و حضرت جواب ایشان را با بیاعتنایی دادند و رو برگرداندند. با اینکه پیغمبر این شخص را دوست داشت. دوباره سلام کردند و حضرت اعتنا نکردند. این شخص از اطرافیان پرسید: چه شده؟ خبری شده؟ پیغمبر با من اینطور برخورد میکند؟ گفتند: پیغمبر پرسید این ساختمان برای کیست؟ گفتیم برای تو هست. پیغمبر از این قبهای که اشراف داشت و برای تو در محل برجستگی ایجاد کرده بود ناراحت شد. این شخص بلافاصله مشغول تخریب آن بلندی که بر این ساختمان بود، شدند. مدتی بعد که پیامبر از آنجا عبور کردند، دیدند این قبه نیست. سؤال کردند: قبه چه شد؟ گفتند: بعد از آنکه شما این را فرمودید، این شخص تخریب کرد. حضرت فرمود: «ان لكل بناء يبني و بال علي صاحبها يوم القيامه الا مالا بد منه» (مجمع البيان/ ج7/ ص198، نورالثقلين/ ج4/ص63) هرچه انسان بنا میکند اگر بیش از حد استفاده او باشد، ببینید چه نگاه دقیقی است وقتی آدم این روایت را میبیند بر خودش میلرزد که ما کجا هستیم و نگاه پیامبر کجاست؟ هر بنایی که بنا میشود این وبال است و گردن او را روز قیامت میگیرد، مگر مقداری که لازم است. آن مقداری که لازم است، نه اینکه آنقدری باشد که بخواهند فخر بفروشند. گاهی استفاده هم نمیشود ولی فخر فروشی است.
اگر امروز ما کاری در وجود ما باشد که مورد رضای پیغمبر اکرم نباشد، آیا مثل این انصارین این جرأت را داریم و اینقدر به پیامبر علاقه داریم که راحت دل بکنیم؟ این شخص اتفاقی این بنا را نساخته بود. هزینه کرده بود بنا را ساخته بود. وقتی فهمید پیغمبر از این کار راضی نیست، دستور به تخریب هم از طرف پیغمبر داده نشد. این شخص خودش اقدام به تخریب کرد. آیا رضایت پیامبر برای ما هم اینطور مهم است که اگر روایتی را در مورد کاری از پیامبر شنیدیم و اگر خلاف آن را داشتیم، تصحیح کنیم؟ این روایتی بود که مرتبط با بحث جلسه گذشته و مربوط به آیه «أَ تَبْنُون بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُون» (شعرا/128) بود.
وقتی هود با قومش صحبت کرد. در گفتگو با قوم کم کم خصوصیات قوم آشکار میشود. هود از جانب خدای متعال خودش را معرفی میکند که رسول الهی است. معادی در کار است، مبدأ خداست. رسالت هود است و معادی در کار هست. قطعاً اگر قوم هود به این سه اقرار میکردند، تمام بساطی که چیده بودند و ارزش گذاریهایی که کرده بودند، و روابطی که چیده بودند باید به هم میخورد. مسلماً آنها کاری که شاید چند صد سال طول کشید که این رفاهی که بعد از قوم نوح ایجاد شده بود و اینها را در مسائل دنیایی بود به طوری که غرق در نعمتهای دنیایی شده بودند، حالا اینها در مقابل دعوت هود(ع) قرار گرفتند که دل بکنید و یا لااقل اضافات را که سبب عنانیت شما است کنار بگذارید. یا نه بیایید به معاد باور داشته باشید. باور به معاد یعنی هر عملی که شما انجام میدهید باقی میماند و از شما جدا نمیشود. با این نگاه این استکباری که اینها داشتند، چیزی برایشان نمیماند. اگر میخواستند به دعوت هود اعتنا کنند، تمام سیستم ارزش گذاری جامعه زیر و رو میشد. ارزشها در قوم هود بنا بر این بود که هرکس قدرت و ثروت بیشتری دارد نزد مردم ارزشمندتر بود. اگر هود آمده، میخواهد بگوید که ارزشها براساس ایمان به خداست. خوب اگر اینطور باشد این دسته کجا قرار میگیرند؟ ته صف قرار میگیرند. چرا؟ چون تمام کار اینها با سلطه و زود به دیگران بود. عمل صالح که نداشتند بلکه ظلم هم داشتند. این جریان برای همه انبیاء بیان شده است. که اینها چرا با این شدت مقابل انبیاء میایستادند. چون اگر میخواستند دعوت انبیاء را قبول کنند، عمری شرافت آباء و اجدادی اینها بر این بود که اینها سر باشند. رئیس باشند. اینها عمری نقطه مقابل انبیاء بودند. لذا سخت بود برایشان قبول کنند و برای همین مخالفت میکردند. اگر ما هم جای آنها قرار داشتیم برای ما خیلی سنگین بود. چرا اینها در مقابل انبیاء با این شدت میایستادند؟ ارزشها در اینها براین اساس شکل گرفته است.
در سوره مؤمنون آیات اینطور شروع میشود. «ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ» (مؤمنون/31) قرن در قرآن به معنای صد سال نیست. قرن به معنای زمانی است که به همدیگر نزدیک است و فرهنگ خاصی حاکم بوده است. گاهی ممکن است سه قرن ما باشد، ممکن است نیم قرن ما باشد. یعنی هر عصری که برای خودش یک ارزشها و فرهنگهایی داشته است. بعد از جریان نوح(ع) قرن دیگری و عصر دیگری آمد. عصری که قبل از دوران هود و بعد از نوح(ع) است. «فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ» (مؤمنون/32) «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ» (مؤمنون/33) تعبیر به ملأ در قرآن خیلی به کار رفته است. کسانی که در مقابل انبیاء مقابله میکنند ملأ میگویند. ملأ در زبان عربی همان چیزی است که چشم را پر کرده است. ملأ کسانی هستند که چشم مردم را پر کردند. چهرههای مشهور بودند. آنهایی که دیگران آنها را میشناختند. در هر عصری چهره متفاوت است. در یک عصری چهره هنرمندان هستند. در یک عصر ورزشکاران چهره هستند. کسی که چهره میشود در یک خطر خیلی شدیدی قرار دارد که مردم را به سمت خودش دعوت کند و خوشش بیاید. مردم به چشم حسرت به اینها نگاه کنند و بگویند: کاش ما جای اینها بودیم! حتی در جامعه امروزی ما اگر کسی چهره است، در خطر است. حواسش باید به خودش باشد. اگر از این چهره بودن خوشش بیاید، این خصوصیتی از قوم عاد است. منتهی در مقابل این آیا ما نباید در کار عمومی وارد شویم؟ چرا در قرآن هست که انسان خدوم وقتی برای خدا به مردم خدمت میکند، خدای مهربان محبت او را در دلهای مردم قرار میدهد. مردم او را هم دوست دارند. مردم امام (ره) را خیلی دوست داشتند. اما وقتی امام را میدیدند یاد خدا میافتادند. وقتی امام را میدیدند اشک از چشمانشان جاری میشد، عظمت حق در وجودشان ایجاد میشد. خودشان را در محضر ربوبی میدیدند. این به خودش دعوت نکرده با اینکه چهره جهانی شده است. امام فقط چهره کشوری نبود. مسلمانهای کشورهای دیگر هم همانطور حاضر بودند برای امام جان بدهند، که داخل کشور ما بودند. هنوز هم یاد امام در کشورهای دیگر هست. با اینکه هدف امام این نبود که دیده شود. دیده شدن اصلاً ارزشی نیست. خدای متعال وعده داده کسی که مخلصانه در راه من قدم بردارد، من محبتش را در قلوب مردم میگذارم. دیده هم میشود اما دیده شدن برای او هدف نیست.
از مرحوم آ شیخ علی بروجردی نقل میکنند که ایشان که بعضی تقریرات را چاپ کردند و شخصیت خیلی بزرگی هم بوده است، وارد بروجرد میشدند. آنجا مردم کیلومترها استقبال ایشان آمده بودند. به پسرش گفت: یک ساعت دیگر اینها همه در خانه هستند. اینها حواست را پرت نکند. یک ساعت دیگر اینها نه کاری به من و نه کاری به تو دارند. تمام میشود!
اما من دوست دارم وقتی یک جایی دعوتم کردند، اسم من روی بَنری که نصب شده دیده شود. اگر ریز بنویسند خوشم نیاید. اگر عکس مرا هم بزنند بیشتر خوشم بیاید. اینها آفت است. ما هم گرفتار هستیم. هرکس در حد خودش ممکن است به این مبتلا باشد.
حالا میگوید ملأ چه کسانی هستند. «الَّذِينَ كَفَرُوا» اینها به خدای متعال کفر ورزیدند. یعنی آن ارزشهایی که پایه ریزی کرده بودند و رشد کرده بودند با قبول خدا سازگار نبود. نمیشد خدا را قبول کنند و ارزشها را هم داشته باشند. «وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ» اینها مبدأ را قبول داشتند. خدا را قبول داشتند اما خدایی که معادی ندارد. چون خدایی که باشد اما معاد نباشد برای اینها بیخطر است. لذا در طول دوران بشریت مشرکین خدا را قبول داشتند اما معاد را انکار میکردند. انکار معاد یک بحث بسیار جدی است و برای هدایت و رشد کارساز است. هر کاری آخرش همینجا است. ارزشها فقط در حد حیات دنیا است. بعد از این خبری نیست. اگر بعد از این خبری نباشد انسان آزاد است. هرکاری دلش میخواهد بکند. چون همین است و تمام میشود. لذا اینها آخرت را تکذیب میکردند چون اگر میخواست آخرت باشد، تمام معادلات اینها و نسبتهایی که برقرار کرده بودند به هم میریخت. چون اینها بر بقیه سروری داشتند چون پولشان بیشتر بود. بر بقیه سروری داشتند چون زورشان بیشتر بود. بر بقیه سروری داشتند چون قدرت و افرادشان بیشتر بود. اگر یک موقع آخرتی در کار باشد این چهارصد عمر متوسط اینها در مقابل ابدیت چه نسبتی پیدا میکند.
اگر یک بچهای در اتاقی به دنیا آمده باشد. از آن اتاق هم تا به حال خارج نشده باشد. مثلاً چهار ساله شده است. در این چهار سال بزرگترین واحدی که از نظر کمی میشناسد اندازه اتاق است. چون بیش از این را ندیده است. هر چیزی ارزشش در نظر این بچه به اندازه نسبتی است که با این اتاق برقرار میکند. اگر یک دهم اتاق باشد، یک دهم ارزش کل است. اگر این را پس از مدتی به فضای خانه وارد کنند، تمام ارزشهای قبلی که یک دهم اتاق بود و یک دهم کل هم بود، بعد که وارد فضای خانه میشود میبیند فضای خانه ده برابر شد. تخت او نسبت به بالاترین مقیاسی که میشناسد یکباره یک دهم میشود. یعنی یک صدم اتاق شد. هرچه این بزرگتر شود این کوچکتر میشود. تعبیر امیرالمؤمنین این است: که هرچقدر عظمت خالق که به سمت نامتناهی حرکت کردن است، شدید تر شود بقیه در چشم است. وقتی نگاه میکند میبیند اینها دیگر بزرگ نیستند و عظمت ندارند. چرا؟ چون مقیاسی که پیدا کرده عظیم شده است.
اگر کسی در این نگاه دنیا آخر نگاهش باشد. تمام روابطی که برقرار میکند به اندازه همینجا است. اما اگر من فهمیدم ابدیتی در کار است، این کار یک دوم عمر دنیای من باشد. نسبت به عمر من چقدر میشود؟ وقتی با ابدیت قیاس شود هیچ ارزشی در آنجا پیدا نمیکند. من یک جایی لازم است امر به معروف کنم. میبینم اگر امر به معروف کنم، از چشم رئیسم میافتم. میگویم: من میخواهم سی سال اینجا روزی بخورم. بعد هم بازنشسته شوم. حساب میکنم اگر رتبه بالا بازنشسته شوم اینقدر حقوق میگیرم، من میخواهم پنجاه سال از این روزی بخورم. سی سال کار کنم و سی سال هم روزی بخورم. شصت سال دو سوم عمر من است. پس بیخیال میشوم. اما اگر فهمیدم یک ابدیتی است که اگر این امر به معروف را نکنم، ممکن است دو سوم حیات دنیاییام ضرر کرده باشم، اما در ابدیت سود کردم. این قاعده فطری است. انسان هر سرمایهای را که از وجودش به کار میگیرد، خدای متعال در مقابلش عوض میخواهد. حداقل عوض باید اندازه خودش باشد. اگر ابدیت باشد، انسان میبیند این امر به معروف را نکند چقدر از دست داده است. مقیاسها و قیاسها چقدر اثر گذار میتواند باشد.
ما مبتلای به اینکه دنیا برای ما ارزش نهایی باشد، نیستیم؟ چرا. من خیلی جاها کوتاه میآیم. حساب میکنم و حساب من براساس حیات دنیاست. وقتی اینطور حساب میکنم یعنی حقیقتاً باور به معاد ندارم. در فعل هستم. در عمل و باورم اینطور نشان نمیدهم. رفتار ما قوم عاد است اما قول ما قوم عاد نیست. یک کسی مثل من اگر هیچ باوری هم به معاد نداشته باشد، اگر رفتارش مثل رفتار من باشد، معلوم میشود رفتار هردوی ما در لایههای پنهانی یکی است. هرچند در لایههای ظاهری من غیر از این میگویم. اینکه خدا جریان عاد را در مقابل هود مطرح میکند، فکر نکنیم اینها تافتهی جدا بافته بودند و مبتلا شدند. اینها هم برای همان زمان بودند. ممکن است رگههایی از این تفکر در وجود ما هم باشد.
شاید در تمامی جاهایی که قرآن بحث انبیاء را مطرح میکند و در بسیاری از جاهایی که بحث آسیبها را مطرح میکند، تنها مسألهای را که میتواند نجات دهنده باشد باور به معاد میداند. لذا باور به معاد را باید در وجودمان راهکارهای شدیدتر را ایجاد کنیم. هرچقدر جامعه و فردی باور به معاد در او قویتر شود تمام معادلات این تغییر میکند. لذا کسی که در جنگ و دفاع تا مرز شهادت میرود، اگر این بخواهد باور به حیات دنیا داشته باشد، آنجا سرمایه جان و عمرش را فدا میکند. این در مقابل چه میخواهد بگیرد؟ هیچ جنگی و کشته شدنی با نگاه به حیات دنیا جور درنمیآید. ماندن یک نام موهوم برای او که بگویند: در راه وطن شهید شد که فایده ندارد. مگر اینکه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُم» (توبه/111) خدا خریدار جان است. حتی میگوید: ثمن بدن شما جنت است. خدا مشتری شماست. اگر یک شهید در جبهه جنگ به شهادت رسیده و جلو رفته، این تمام تعلقات دنیا را زیر پا گذاشته است. لذا مشتری را شناخته که خداست. این جنتی که خدا خریدار است با جنتی که انسان باب عمل میرسد خیلی متفاوت است. کسی که دنیا بر او غلبه دارد، عبد دنیاست. تحت سیطره قواعد دنیاست. اما کسی که آخرت و خدا در او حاکم است، سنتهای دنیا به عنوان ارزشهای دنیا حاکم بر او نیست.
موسی(ع) در مقابل فرعون میرود. هود(ع) در مقابل قومش میگوید: «فکیدونی» همه کیدهایتان را جمع کنید و در مقابل من به کار بیاندازید. چون به خدا باور دارد. و الا اگر ارزش دنیا بود آنها از جهت ظاهری غلبه داشتند. ما ببینیم آیا در معادلهها و ارزش گذاریها نقطه مرکزی ما دنیاست؟ براساس او همه روابط را چیدیم؟
«وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» تعبیر خدای متعال این است که اینها لقاء آخرت را تکذیب کردند، «أترفناهم» یعنی ما اینها را به اسراف در دنیا و غوطه ور شدن و فرو رفتن در دنیا رها کردیم. اینها غیر از حیات دینا سرمایه ندارند. خوش گذرانیهای دنیا این را اشباع و پر میکند. این دیگر برگشت پذیر نمیشود. اگر کسی معاد را تکذیب کرد، برگشت پذیر نیست. معمولاً راضی نیست، چرا؟ چون همه را میخواهد. همه هم برای این امکان پذیر نمیشود. همیشه هم چون توانش نا متناهی است میبیند هیچی در دنیا او را اشباع نمیکند. چون دنبال نامتناهی است لذا نزاع و خونریزی و فساد دنبالش است. هیچ جا به آرامش نمیرسد. همیشه دغدغه مند است.
شریعتی: امروز صفحه 383 قرآن کریم، آیات 64 تا 76 سوره مبارکه نمل در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «64» قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «65» بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ «66» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ «67» لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «68» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «69» وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ «70» وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «71» قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ «72» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ «73» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ «74» وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «75» إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «76»
ترجمه: كيست كه آفرينش را آغاز مىكند، سپس آن را (در قيامت) باز مىگرداند و كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مىدهد؟ آيا با خداوند معبودى هست؟ بگو: اگر راست مىگوييد برهانتان را بياوريد. بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمانها و زمين، غيب نمىداند و كسى نمىداند چه زمانى برانگيخته خواهد شد. بلكه علم مشركان در قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) دربارهى آن (آخرت) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى) وقوع آن كورند. و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ) خاك شديم، آيا حتماً (زنده از گور) بيرون آورده مىشويم؟ در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل، اين وعده داده شده، (لكن) اين وعده جز افسانههاى پيشينيان چيز ديگرى نيست. بگو: در زمين بگرديد پس بنگريد كه فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است. و بر (انحراف و عواقب شوم) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه) مىكنند، دلتنگ مباش. و مىگويند: اگر راست مىگوييد، اين وعده (عذاب دنيا يا قيامت) كى خواهد بود؟ بگو: چه بسا بخشى از آن عذابى را كه با شتاب مىخواهيد، در پى شما باشد (و به شما برسد و خود خبر نداشته باشيد). و البتّه پروردگار تو بر (اين) مردم داراى بخشش است و لكن بيشترشان شكرگزار نيستند. و البتّه پروردگارت، آنچه را در سينههاشان پنهان دارند و آنچه را آشكار مىنمايند، (به خوبى) مىداند. و هيچ (موجود) پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اين كه در كتابى روشن (نزد خداوند ثبت) است. همانا اين قرآن، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح) بر آنان حكايت مىكند.
شریعتی: انشاءالله در ماه صفر روزهای پنجشنبه برنامه سمت خدا میزبان حاج آقای پناهیان خواهد بود. موضوع بحث ما در مورد اربعین خواهد بود. از این هفته پنجشنبهها هم ما را همراهی کنید. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: در این صفحه شریف که تلاوت شد، آیه 66 میفرماید: «بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» عمدتا ً این صفحه در رابطه با معاد محوری است که مطرح کردیم. در اینجا میفرماید: اینها عمر و تمام علمشان را صرف دنیا کردند. یعنی پی در پی علومشان را در راه دنیا صرف کردند و چیزی برای آخرت باقی نگذاشتند. لذا به انسان هشدار میدهد حواستان باشد اگر دنبال پیدا کردن خدا هستید باید برای او وقت بگذارید. آخرت را باید باور کرد. اگر انسان همه وقتش از صبح تا شب به دنبال مسائل مادی گذشت، اینها علمشان را تمام کردند. سرمایهشان این بود و سرمایه را هدر دادند. «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها» آنها کسانی بودند که اصلاً به فکر آخرت هم نیافتادند، هیچی برای اینها مهم نبود. اینها از آخرت شنیدند و به گوششان خورد. اما «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها» وقتی انسان میشنود و در شک است، در اولین مورد جهل بسیط داشت و برایش هیچی مطرح نشد. این جاهل است و شنیده اما شک است. «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» اینها اگر امیدی بود که بشنوند و باور کنند، دیگر این امید نیست. چون شنیدند و کور بودند. اینها از آخرت کور بودند. گاهی انسان اصلاً به معاد توجه نمیکند. اینقدر غرق است. من خیلی از اوقات یاد معاد نیستم. بعضیها شک در معاد دارند. بعضیها معاد را خوب میشناسند اما کور هستند. اینها این فرصت را از دست دادند.