سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت هود(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 06-09-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان، آرزو میکنم در این سرمای پاییزی دلتان بهاری و گرم باشد. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. عرض خوش آمد به همه زائرینی داریم که در این رزمایش عظیم ظهور شرکت کردند و کسانی که دلشان را شرکت دادند. عرض تسلیتی هم خدمت خانواده کسانی که در راه زیارت امام حسین(ع) و همچنین امام رضا(ع) که مصیبتی ایجاد کرد، داریم. البته اجر اینها با صاحبان حقیقتی است که قصد آنجا را داشتند و با امامشان محشور میشود. برای بازماندگان آنها از خدای متعال صبر طلب میکنیم.
شریعتی: در ذیل بحث سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم به قصه حضرت هود رسیدیم و امروز عذاب قوم عاد را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج) انشاءالله از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم.
ما به نیابت از همه بینندگان و شنوندگان نایب الزیاره در همه عتبات مقدسه بودیم. چه در نجف اشرف و چه در کربلای معلی و چه در کاظمین و سامرا سلام همه دوستان را رساندیم. علاوه بر این وقتی در نجف اشرف بودیم، در وادی السلام که وارد شدیم، نزدیک جوار امیرالمؤمنین(ع) قبر هود و صالح قرار دارد. آنجا که مشرف بودیم، یاد همه بینندگان و شنوندگان به خصوص به واسطه بحثی که داشتیم بودیم و سلام همه دوستان را به حضرت هود رساندیم. از حضرت هود اجازه خواستیم که آخرین جلسه از بحث را بتوانیم درست ادا کنیم و زندگی و حقایق وجودی ایشان و آنچه در قرآن در مورد ایشان آمده در مورد ما مؤثر واقع شود. از حضرت صالح(ع) هم اذن برای ورود به بحث در مورد ایشان را خواستیم.
این مباحث را وقتی انسان در مورد انبیاء در قرآن کریم میبیند، وقتی وارد مسجد کوفه و مسجد سهله میشود، آنجا میبیند حشر با انبیاء چقدر عظیم است. وقتی در این دو مسجد بزرگ وارد میشوید، میبینید مقام نوح نبی داریم. مقام ادریس داریم. مقام خضر داریم. مقام آدم داریم. وقتی اینها را میبینم میفهمد که وقتی اطلاع حشر با این مباحث دارد، آنوقت حضرات معصومین چقدر زیبا در اعمال اینها سوق دادند که ما را با انبیاء متصل کنند. لذا با انبیاء متصل بودن فقط مربوط به ما نیست. حضرات معصومین هم این سنت را انجام میدادند و تبلیغ میکردند. لذا حشر با حضرت هود(ع) که در این بحث در محضرش هستیم، بعضی از اولیای الهی در بار یافتن خدمت انبیاء بعضی از کمالات را اختصاصاً از حضرت هود میگرفتند. یعنی وقتی به محضر انبیاء مشرف میشدند، بعضی از معارف خاص و کمالات ویژه مختص حضرت هود در ظهور بود. چنانچه هرکدام از حضرات معصومین ظهوری و بروزی دارند و اثری میگذارند، لذا نگاه ما به انبیاء به عنوان یک شخصیتهای مؤثر و تأثیرگذار باید نگاه کنیم. لذا وقتی وارد این مکانهای مقدس میشویم، میگوید: به مقام ادریس متوسل شوید که اینجا عبادتگاه ادریس است. اینجا عبادتگاه خضر است. اینجا عبادتگاه ابراهیم است. اینجا محل بیت نوح(ع) بوده است. حشر با اینها باید جاری باشد. لذا این خود بحث سنگینی را میطلبد که اولیای الهی در ارتباط با انبیاء چه چیزی را اخذ کردند؟ گاهی ذکر کردند که ما این حقیقت را از هود(ع) اخذ کردیم. این حقیقت را از خضر نبی اخذ کردیم. اینها را میشود انسان با یک دقتی روش ارتباط را هم پیدا کند.
بحث ما در رابطه با عذاب قوم هود که همان قوم عاد بودند، هست. در بحث عذاب به آنجا رسیدیم که قبل از عذاب هفت سال نوعی از قحطی بوده، سه سال هم شدت داشته است. در کل سه تا هفت سال خشکسالی و قحطی محقق شد که شاید اگر کسی در بین اینها بود که قابل برگشت است، با این فشار برگردد و تنبه پیدا کند. اما چون لجاجت قوم عاد شدت پیدا کرد به طوری که از هود تقاضا کردند عذابی که وعده کردی، کجاست؟ این تقاضای وجودی اینها که عذابی که میگفتی کجاست، خیلی مهم است. این خودش یک سؤال و درخواست از خدا بود. حتی قحطی و خشکسالی هم اثر نکرد و لجاجت و روی گردانی اینها را بیشتر کرد. عدهی کمی شاید ایمانشان مضاعف بود که گفتیم آمدند از حضرت برای رفع قحطی طلب دعا کردند. اینها در وجودشان تقاضای عذاب محقق شد. به طوری که به هود دائماً میگفتند: عذابی که گفتی کجاست؟ این سؤال وجودی اجابت حق را در پی داشت. حواس ما باشد گاهی از بعضی وقایع ناراحت میشویم. یک موقع قهر نکنیم و نگوییم: خدایا حالا که اینطور شد دیگر هرکاری خواستی بکن. این حرف زدنها نوعی سؤال است. لذا به ما گفتند: اگر چیزی بدی به ذهن شما خطور کرد، به زبان نیاورید. این به زبان آوردن خود آخرین جها علیت است که محقق شود. در حرف زدن انسان باید ادب به خرج بدهد. حواسش باشد. به زبان ناسپاسی مبدل نشود.
قوم عاد تقاضای عذاب را داشتند. لذا عذاب به واسطه درخواست و سؤال اینها بود. آن هم به طوری که وقتی عذاب میخواست به سمت اینها بیاید، چون خشکسالی بود و باران و ابری در کار نبود. هوا حالت سمی و آلودگی داشت. از دور ابر سنگینی به سمت اینها آمد. تا این ابر را دیدند خوشحال شدند که این ابری است که میخواهد بر ما ببارد. به هود پشت کردند و به دشتهایشان رو کردند. آنجا خطاب به اینها شد این آن چیزی نیست که شما فکر میکنید. این عذاب الهی است. منتهی اینها توجه نداشتند. وقتی رسیدند دیدند این ابر سنگینی است و باد شدیدی است که به تعبیر قرآن «ريحاً صَرْصَراً» (فصلت/16) یعنی باد تندی که شدت تندی آن به گونهای است که صدای بد و شدیدی دارد. سردی به همراه خودش دارد و علاوه بر صدای شدید، گرد و غبار زیادی هم با خود داشت. یعنی به گونهای که رملها را کنده بود و ماسهها را خود همراه کرده بود و بر سر اینها ریخت. وقتی دیدند این باد بارانزا نیست، به پناهگاه رفتند. اما عجیب است که به تعبیر آیات قرآن هفت شب و هشت روز این باد طول کشید. لذا اول اینها زیر ماسهها دفن شدند و ناله میکردند. عذاب سنخیت کامل با خلق و خوی انسان دارد. یعنی جزای خدای متعال با عمل انسان مطابقت دارد. یعنی هر عذابی که برای قومی نازل شده تطابق کامل با نوع عمل اینها دارد. در هر قومی متناسب با خلق و خوها و عمل آن قوم این عذاب متناسب با آن بود.
این عذاب که آمد چند روز این ماسهها را بر روی اینها ریخت. به گونهای که نالههای اینها بلند شده بود و تقاضای کمک داشتند. اما دیگر جای کمک نبود. بعد از مدتی که زیر ماسهها مدفون شدند. باد شدید ماسهها را از روی اینها کنار زد. اینها تعبیرات قرآن است و اینها را مثل خس و خاشاکی که روی سیلاب قرار میگیرند، بدون اراده به هر طرفی حرکت میکند، چون جسههای قوی داشتند و قدرتمند بودند. این نگاه اینها که میگفتند: چه کسی از ما قویتر هست را به خس و خاشاکی تبدیل کرد که این باد اینها را به زمین میکوبید. به تعبیر قرآن مثل درختهای نخلی که از ریشه کنده شده باشند. اما به تعبیر قرآن ریح سرکش، یعنی بادی که هیچ قدرت کنترلی بر اینها نیست. سرکش نسبت به اینهاست. اینها هیچ توان کنترل نداشتند. «كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِر» (قمر/20) مثل درختان نخلی که ریشهکن شدند و این طرف و آن طرف پرت میشوند. اینها با این هیکلها و تنومندی پرت میشدند. این عذاب برای اینها خوار کننده بود. به تعبیر قرآن این عذاب غلیظ است. عذاب غلیظ در دنیا امکان ظهور ندارد. چون دنیا جای ظهور عذاب غلیظ نیست. لذا به ما میگویند: تمام آتشهایی که در دنیا است، قطرهای از آتش جهنم بوده که از هزاران هزار اقیانوس عبور کرده و سرد شده است و این آتشی که در دنیاست شده است. لذا آتش در دنیا با همه سوزندگیاش که بدن انسان هیچ مقاومتی در برابر آن ندارد، درختان و موجودات دیگر هم توان ندارند، تازه این سرد شدهی هزار دریا از یک قطره آتش است. این هم در جانب عذاب و هم در جانب قرب الی الله سعادت و نعمت و رحمت است. آن نعمت اطلاقی حق هم در دنیا جای ظهور ندارد. آن هم باید خیلی نازل شود تا در دنیا قدرت ظهور پیدا کند. لذا عذاب غلیظی که نسبت به اینها گفته شده همین گونه است. نسبی است، عذاب غلیظ مطلق فقط در آخرت امکان پذیر است. اگر خدای متعال عذاب غلیظ برای اینها در دنیا تعبیر میکند، ناظر بر این است که نسبت به اقوام دیگر عذاب اینها غلیظ است. در عذابهای دنیای این عذاب غلیظ بود. چرا؟ چون تراکم حجابهای اینها و نعمتهایی که خدا به اینها داده بود و کفران اینها باعث شده بود عذاب غلیظ را طلب کنند.
دنباله این بحث یک بحث جدی است که هر عذابی که نازل میشود یا هر نعمتی که نازل میشود، از جانب خدای متعال آن نعمت فقط هست. وقتی این را با خدا قیاس میکنیم از جانب خدا باد نعمت است. لذا همین باد وقتی که آمد سبب حیات هود و مؤمنین شد. برای آنها تبدیل به نسیم شد. آن هوای مسموم را برد و برای آنها قابل تنفس شد. در وجود کفار تبدیل به عذاب شد. آن هم باد صرصر که هیچ توان مقابله با آن نیست. تعبیر روایت این است که میفرماید: بادها پنج قسمت هستند. باد صبا، باد دبور، باد شمال هست. این بادها با اینکه گاهی سخت هستند ولی همیشه آبادی در کنار سختیشان هست. اما ریح عقیم فقط خرابی دارد. به طوری که این باد بر قوم عاد ریح عقیم بود. اما بر مؤمنین هود ریح عقیم نبود. این حقیقت که ما فکر میکنیم حقایق اشیاء در بیرون همان چیزی است که ما میبینیم. نمیدانیم تأثیر و حقیقت این دائماً به دست خداست. این نگاه باعث میشود همین حقیقت که رحمت است در وجود کافر به نقمت تبدیل میشود. مثل معده مسمومی که هر غذای خوبی را فاسد میکند. بهترین غذا برای او سم است. نباید غذا بخورد. معده کشش هیچ غذایی را ندارد. معده اینها در نظام وجودی و اعتقادی و اخلاقی مسموم شده بود. وقتی باد بر آنها میوزد، آن باد نشأت گرفته از عمق وجود آنهاست. یعنی حوادثی که بر ما پیش میآید اینطور نیست که ظاهرش این باشد همه یکسان است. هر حادثهای مرتبط با عمق وجود ماست. در روایت دارد که ریح عقیم از ارضین السبع نشأت گرفته بود. این ارضی که ما روی آن قرار گرفتیم با تمام عمقش یک ارض است. ارضین السبع مثل سماوات السبع است. سماوات السبع در تعبیر قرآن هست «إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِب» (صافات/6) یعنی تمام آسمان دنیا با تمام ستارگان آسمان دنیا و آسمان اول است. کواکب در آسمانهای بعدی اینگونه نیست. آنها باطن این عالم است. باطن عالم دنیا آسمان دوم میشود. تا به آسمان هفتم میرسد. بعد از آسمان هفتم کرسی الهی و بعد از آن عرش الهی است. که اینها مراتب باطن عالم هستند. که هرکدام بر دیگری سیطره دارند. در نظام ارض هم همینطور است. نظام ارض یعنی نظام تعلق و دور شدن از سماوات. ارض هم یک ارض ظاهری است. این ارض ملعون نیست. این ارضی که ما روی آن قرار داریم ملعون نیست. اما باطن اینکه تعلق است و کشیدن انسان به درون خود و آن تعلقات و محبتهایی است که انسان را در مقابل خدا قرار میدهد، میشود ارض دومی که در مقابل این ارض است. یک سقوط است. «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض» (اعراف/176)، «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض» (توبه/38) انسان را پایین میکشد. اول در یک سطح حیوانی قرار میدهد و بعد هم از حیوانیت پایینتر قرار میدهد. انسانی که حیوان میشود. انسانی که گیاه میشود و سنگ میشود. تعلقات انسان را پایین میبرد. سنگ خودش ملعون نیست. اما انسانی که در رتبه سنگ باشد و حیوان باشد این ملعون است چون رتبه خودش را حفظ نکرده است. عذابی که بر اینها نازل شد، این ریح عقیم از ارضین السبع نشأت گرفت. این ارضین السبع باطن وجود اینهاست. یعنی از باطن وجودشان این باد نشأت گرفت. دیگر این باد برای اینها قابل کنترل نیست و سرکش است. همچنان که برای مؤمنین مراتب ایمان مراتب تنعم است. ما به چشم ظاهر یک باد و یک تخریب میبینیم.
ممکن است کسی در لحظه تصادف شاهد باشد که کسی از دنیا برود. این به نظر ما آن لحظه ممکن است چند ثانیه باشد. اما برای شخصی که دارد جان میدهد غیر از این است که ما میبینیم. یعنی در آن حالت برای او تمام مسیر زندگیاش دوره میشود و میرود. اصلاً زمان او با زمان ما یکی نیست. در نظام روحی ما این زمان کاملاً متفاوت است. برای قوم عاد این هفت شب و هشت روز به لحاظ عادی بود. معلوم نیست برای آنها چقدر طول کشید. تمام افعال و اخلاق و اعتقادات اینها که در این دوران با رسول الهی به کار میبردند، این خودش را بروز و ظهور میدهد. این عذاب سنگین است. لذا ممکن است کسی در آن لحظه تنعمات خود را ببیند. خیلیها در آن لحظه ایمان میآورند و با ایمان از دنیا میروند. این لحظه برای خیلیها نجات دهنده و برای خیلیها ساقط کننده است. این عذاب از آن درون آنها نشأت گرفته بود. گاهی ریشه وجودی اینها قومی و قبیلهای و اجتماعی است. گاهی ریشه یک فرد است. یک فرد هم که ممکن است با مریضی از دنیا برود، همین مسأله را طی میکند.
شریعتی: اینها در درون خود و ته دلشان از ارضین السبع و زمین هفتم نشأت میگرفته، لذا عذاب از آنجا آمده است.
حاج آقای عابدینی: گاهی ممکن است دیگران هم از ارضین السبع باشد، اما برای اینها تثبیت نشده باشد. اما برای اینها تثبیت شده بود. لذا تعبیر روایت این است که هیچ قومی دیگری از ارضین السبع برایشان عذاب نازل نشد. در روابط اجتماعی و سقوط اجتماعیشان به نهایت ذلت و نهایت عقاب رسیده بودند. گاهی ممکن است یک فردی مرتبه خودش ارضین السبع باشد. عذاب برای او از آن مرتبه نشأت گرفته باشد. تنها قومی که از ارضین السبع عذاب برای آنها نشأت گرفت و هیچ وجهی از رحمت رحیمی همراه این عذاب نبود، جایی برای برگشت اینها نبود. همین قوم بودند. تعبیری که آمده این است که هم بشارت است و هم خیلی سخت است. بشارت به اینکه وقتی انسان عمل فردی یا اجتماعی انجام میدهد، جزایی که به این عمل داده میشود مطابق اعتقادی است که این شخص دارد. ممکن است سماوات اول باشد، ممکن است سماوات السبع باشد. ممکن است عرش و کرسی الهی باشد. این خیلی خوشایند است. یک کار ساده مثل جفت کردن کفش مؤمن با اینکه به ظاهر ساده است، اما عمق وجود آن کسی که دارد این کفش را جفت میکند از کجا نشأت گرفته است. لذا از عرش الهی این جزا برای او محقق میشود. هرچه مراتب سماوات عالیتر میشود وحدت و قرب الی الله در او شدت دارد. لذا انسان به خدا نزدیکتر میشود. هرچه هم انسان به ارضین السبع نزدیکتر میشود، از خدا دورتر میشود. قوم عاد مورد لعن الهی به صورت قومی قرار گرفتند. جلسه گذشته گفتیم که خدای متعال لعن بر آنها را تجویز کرده بود. تا اینجا یک بحث کلی از عذاب بود.
شریعتی: جنس این عذاب با جنس عذابی که بر قوم نوح آمد، متفاوت است؟
حاج آقای عابدینی: تعبیر قوم نوح این است «أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» (نوح/25) در آب قرار گرفتند و غرق شدند. آب مایه حیات است و کشتی نوح را نجات داد. اما آب برای اینها آتش بود. چقدر این بیانات عظیم است. همین آب برای اینها آتش بود. چون از منشأ عذاب نشأت گرفته بود. این آبی که آمد اینها را غرق کرد، در معده اینها تبدیل به آتش شد. ممکن است به ظاهر ما متوجه نشویم که چرا قوم نوح با غرق شدن عذاب شدند و قوم عاد با ریح صرصر که هفت شبانه روز طول کشید. اما همین باد برای کسانی که به هود ایمان آورده بودند سبب نجات بود. این تعبیرات ما را با قدرت الهی آشنا میکند. خدای متعال اینگونه نیست که مقهور افعالش باشد. اگر میخواهد یک فعلی را عذاب کند، تر و خشک با هم بسوزند. این در نظام الهی نیست. اگر جایی مثل قوم شعیب تر و خشک با هم میسوزند، آنجا میفرماید: چهل هزار نفر عصیان و کم فروشی کرده بودند، شصت هزار نفر سکوت کرده بودند. یعنی اینها هردو خشک هستند. منتهی جرم این کمفروشی بود و جرم دیگری این بود که امر به معروف و نهی از منکر نکرده بود. بخاطر همین همه سوختند. اینطور نیست که مؤمنی در این بین باشد و بسوزد.
لذا در همین سیلها و زلزلهها ممکن است برای کسی این زلزله عقاب باشد، برای دیگری این زلزله رحمت باشد. لذا ما باید نسبت به دیگران هر واقعهای را میبینیم که سخت است و تکان دهنده است، ترفیع درجه ببینیم. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/124) ابتلائات که پیش میآید، خدا میخواهد این را بالا ببرد. اما نسبت به خودتان سعی کنید نگاه شما این باشد تا جایی به یأس مبتلا نشوید. این نگاه این است که من دارم تطهیر میشوم. کار بدی داشتم، اشتباه و اختلالی داشتم، بگردیم و جبران کنیم. اگر دیدید ممکن است به یأس بکشد، شما برای خود ترفیع ببینید، بگویید: خدایا صبر بده تا تحمل کنم و بالا بروم. اما به دیگران حق ندارید به دیده عقاب ببینید. همان آبی که فرعون را غرق کرد، همان برای موسی و یارانش باعث نجات شد. خدای متعال مقهور افعالش نیست. اگر ما این را باور کنیم آن زمان این جمله نوح که «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها» (هود/56) هیچ موجودی نیست مگر اینکه ناصیه و اصل وجودش در دست خداست. اگر این باور در تمام وجود ما ایجاد شود، «إِنَّ مَعِي رَبِّي» (شعرا/62) چون تا رب با او هست همه عالم با او هست.
شریعتی: امروز صفحه 411 قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه لقمان در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الم (1) تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (2) هُديً وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) أُوْلئِكَ عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ (6) وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّي مُسْتَكْبِراً كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيم ٍ(7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خَالِدِينَ فَيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9) خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَي فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) هذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ (11)
ترجمه: به نام خداوند بخشندهى مهربان. الف، لام، ميم. اين، آياتِ كتابِ سراسر حكمت است. كه (مايهى) هدايت و رحمت، براى نيكوكاران است. آنان كه نماز به پا مىدارند و زكات مىپردازند و تنها آنان به آخرت يقين دارند. آنان بر هدايتى از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران. و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كنندهاند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است. و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوشهاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده. همانا كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، براى آنان باغهاى پر نعمت (بهشت) است. در آن جاودانهاند، وعدهى الهى حقّ است و اوست شكست ناپذيرِ حكيم. (خداوند،) آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد، و در زمين كوههايى بيفكند كه زمين شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبندهاى منتشر ساخت؛ و از آسمان، آبى فرو فرستاديم پس در زمين (انواع گوناگونى) از جفتهاى (گياهان) نيكو و پر ارزش رويانديم. اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريدهاند؟ آرى، ستمگران (مشرك) در گمراهى آشكارند.
شریعتی: ثواب تلاوت آیات را هدیه به روح تمام یاران سفر کرده کنیم. چه زائرین کربلا و چه زائرین مشهد مقدس، انشاءالله علو درجات برای آنها باشد و تسکینی برای دل داغدار خانوادههایشان باشد.
حاج آقای عابدینی: در محضر آیات ابتدایی سوره لقمان بودیم. نکته زیبایی که دلم میخواهد متذکر شوم، این است که در آیه 3 تا 5 این سوره میفرماید: «هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِين» این کتابی که خدای متعال نازل کرد. برای محسنین این هدایت و رحمت است. محسنین چه کسانی هستند؟ خود اینجا محسنین را معرفی میکند. محسنین در روایات ما یک بحث زیبایی دارد، «اعْبُداللّه كَأنّكَ تَراه» اینها محسن هستند. مقام احسان این است که خدای متعال را در همه جا حاضر و ناظر میبینند. به این عنوان رؤیت دارند.
اینجا میگوید: محسنین کسانی هستند که «يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» سه خصوصیت ذکر میکند. یکی اینکه آخر ذکر کرده است، اینها مراتب یقین به معاد را دارند. مراتب یقین به معاد در عملشان تأثیر میگذارد. عملشان هم با عمل دیگران تفاوتش در این است که اینها «یقیمون الصلاة» نماز خواندن یک بحث است و اقامه صلاه یک بحث است. اقامه صلاه فقط به نماز جماعت نیست. یعنی این نیست که ما نماز جماعت به پا کنیم. اقامه صلاه یک مظهرش نماز جماعت است. اقامه صلاه یعنی نماز با تمام حقیقت و آثارش در اجتماع محقق شود. همانطور که میفرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنکبوت/45) اینها به گونهای هستند که نماز را در اجتماع محقق میکنند. یعنی کاری میکنند نماز خواندن با تمام آثار در اجتماع محقق میشود. یعنی نماز را با تمام اثرش که ستون دین است، یعنی دین به دست اینها محقق میشود. نماز نقطه آغاز تحقق دین است. اگر میخواهیم قرآن برای ما هدایت و رحمت باشد، از رحمت و هدایت قرآن بیشتر استفاده کنیم یک نکته این است که مراتب یقین را به معاد افزایش دهیم. معاد در وجود ما افزایش پیدا کند. یکی از راههای افزایش معاد رفتن به قبرستان است. باور کند مردنی در کار هست. هر مقدار اینها باور شود هدایت بیشتری شامل حالش میشود. هم به دنبال این هستند که عبادات دین را اقامه کنند تا نتایج فلاحی که هست، «أُوْلئِكَ عَلَي هُديً مِن رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» هم ایتاء زکات دارند. یعنی دنبال جبران فقر و سختیها هستند. دنبال پر کردن حفرهها هستند. اگر ما با این نگاه شروع کنیم، با نماز جماعت و پخش کردن صدقات شروع کنیم، اینها نقطه آغاز برای ماست. تا شامل هدایت و رحمت شود.
از داستان هود، بحث نحوست ایام باقی ماند. که ایام نحس در مورد عذاب وارد شده است، این ایام نحس در قرآن کریم به چه معناست؟ این یک بحث مهمی است که در ماه صفر هم بعضیها خواستند این نسبتها را بدهند، بدانند. دو آیه در قرآن در مورد نحس آمده و هردو در مورد هود است.