سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت صالح(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 20-09-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
در روزگاران غریبی آشنا بودی *** تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
هر شب کنار خانه با یعقوب چشمانت *** چشم انتظار یوسف غار حرا بودی
آیات کوثر روی دامان تو نازل شد *** چون آیهی تطهیر بودی، انما بودی
وقتی امین مکه را مردم رها کردند *** تنها امان جامعه، ختم الانبیا بودی
با عشق، با لبخند، با احساس، با اشکت *** بر جای زخم سنگ بارانها دوا بودی
شعب ابی طالب کجا و طف کجا بانو *** ای کاش تو همراه زینب کربلا بودی
شریعتی: سلام میکنم به ام المؤمنین، خدیجه کبری(س). سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان. سلام و تبریک ما را در سالروز ازدواج آسمانی حضرت خدیجه کبری و نبی مکرم اسلام پذیرا باشید. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. عرض تبریک نسبت به سالروز ازدواج آسمانی پیغمبر اکرم(ص) و حضرت خدیجه کبری(س) را دارم. انشاءالله جایزههایمان را در این روز نورانی که آسمان و زمین خشنود و مسرور هستند و عیدیهایمان را از درگاه ربوبی به خوبی و به وفور طلب کنیم و با دعا بخواهیم.
شریعتی: امروز ادامهی قصه حضرت صالح را خواهیم شنید.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج) انشاءالله از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم. انشاءالله این دعای ما مستجاب شود و فرج زودتر محقق شود.
شعر زیبایی را خواندید. روز دهم ربیع تعلق به این روز مبارک دارد. کاری که حضرت خدیجه کبری اینجا محقق کرد، کار عظیمی بود که او را جزء چهار بانوی کل عالم هستی و در زمرهی بهترینهای زنان عالم قرار داد. ثمرهی ازدواج خدیجه(س)، فاطمه(س) بود. این بالاترین عظمتی است که میشود برای حضرت خدیجه دید. اینکه مادر کوثری شد که همه برکات عالم وجود از آن نشأت گرفت. چقدر این ظرف باید طاهر باشد. چقدر این ظرف باید عظیم باشد که نتیجهی اینچنین از او محقق شود. یعنی اگر ما به جریان حضرت خدیجه که در بین ما مظلوم است، بپردازیم، به خصوص جریاناتی که با پیغمبر داشت، در دوران سخت همراه پیغمبر بود و خودش را از همه مقامات اجتماعی محروم میکند. اما با شیفتگی و عشق شدید به پیغمبر در خدمت حضرت قرار میگیرد و تمام اموال خودش را در اختیار حضرت قرار میدهد. کسی که وقتی افراد میخواستند برای دیدن او بروند، چقدر مشتاق میشدند به طوری که وقتی پیغمبر به سفر میرفت، قبل از اینکه از سفر برگردد حالت حیرتی داشت به طوری که گاهی روزها جلوتر سر جاده مینشست، که پیغمبر را ببیند. بسیار مشتاق دیدار حضرت بود. با آن وجاهتی که داشت خودش را کنیز پیامبر میدانست. اول مسلمان در بین زنان عالم است. اول مردی که به اسلام گروید امیرالمؤمنین(ع) و اول زنی که تسلیم دین نبی ختمی شد، خدیجه (س) بود. انشاءالله خدای متعال ما را مورد شفاعت این بانوی بزرگ قرار بدهد و به برکت این بانوی بزرگ، حجاب و حیای زنان ما روز به روز بیشتر و بهتر شود.
در قصه حضرت صالح(ع) که جلسهی گذشته شرایط وجودی حضرت را تبیین کردیم، بحث به جایی رسید که شرایط تبلیغ برای حضرت صالح بسیار سخت بود. در قومی قرار گرفته بود که عمرهایشان طولانی بود. یک سببی برای گرایش بیشتر به دنیا بود. از طرف دیگر در رفاه کامل بودند و این سبب شده بود ناملایمی نبینند که ناملایم دیدن باعث میشود انسان به سمت خدا سوق پیدا کند. لذا صالح(ع) مبعوث شد که دو کار بکند. یکی اینکه اینها را از عادتها دربیاورد. دیگر اینکه اینها را توحید دعوت کند. دعوت به توحید ملازم بود که اینها از این عادتها دست بردارند و پذیرش هردوی اینها برایشان سخت بود.
نکته دیگری که در قوم صالح خیلی نمود دارد و در بین اقوام عرب خیلی دیده میشد، قومیت گرایی خاص بود. هنوز هم در بعضی کشورهای عربی به ناسیونالیسمی خیلی میپردازند. در بین اینها حالت عشیرهای خیلی قوی بود. بخاطر همین هم بود که تصمیمها را چند نفر میگرفتند. سران عرب وقتی تصمیم میگرفتند، بقیه در وجودشان نسبت به سران تبعیت بود. صالح(ع) آمده و قطعاً سران قبایل هیچگاه با صالح سر سازش ندارند. لذا جدا کردن افراد قبیله از سران قبیله یک سختی برای حضرت صالح در تبلیغ ایجاد کرده بود. با همه اینها حضرت صالح از شانزده سالگی مبعوث به رسالت شد.
مراحلی را از تبلیغ طی کردند. انواع احتجاجات را با قوم ثمود داشتند. گاهی قوم ثمود بخاطر اینکه در مقابل صالح بتوانند تبلیغات او را خنثی کنند گاهی به حضرت صالح پیشنهادهایی میدادند. یا صالح! تو کسی بودی که در بین قوم ما از نوجوانی مطرح بودی. ما امید به آینده تو داشتیم. تو را به عنوان کسی که میتواند قوم ثمود را نجات دهد و رهبری کند میدانستیم. یعنی میخواستند کاری کنند که اگر دنبال ریاست است، از تبلیغ دست بردارد.
خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند. ایشان فرمود: انسان قیمت دارد. خدا کند برای انسان قیمتی نباشد. قیمتها که بالا میرود کم کم پای انسان سست میشود. هرچه ما اولیای الهی را دوست داشته باشیم، و این معیار درست است، چون ولی الهی هستند آنها را دوست داریم. چون اینها رسول الهی هستند. اگر اینها را دوست داریم همه اینها ظهور آن محبت است. اینجاست که شرک که ایجاد نمیشود بلکه مؤکد توحید است. یعنی محبت اولیای الهی وقتی اینگونه باشد مؤکد توحید است. لذا اینها وقتی دیدند که نه صالح و نه مردم را نتوانستند از خط خارج کنند، گفتند: آنچه دل مردم را به صالح محکم کرده معجزهِ مستمر و جاری صالح(ع) بود که ناقه بود. اینها آمدند نقشه کشیدند آن ناقه را از بین ببرند. گفتند: تا مردم این را میبینند یادشان هست که چگونه معجزه وار به درخواست خودشان این از دل کوه بیرون آمد و این باعث میشود ایمان اینها متزلزل نشود. چون مردم عمومی با محسوس قوت قلب پیدا میکنند و از محسوس به معقول راه پیدا میکنند. لذا این ناقه محسوس بود. جلوی چشمشان بود و برای آنها معجزهی هر روزه بود. دائماً بودن این، باعث میشد تزلزل برای اینها ایجاد نشود. تأیید صالح میدیدند و یادشان بود. این باعث شد نقشه را عوض کنند و بگویند: سبب استحکام رابطه را از بین ببریم. دست روی این گذاشتند که افرادی را پیدا کنند تا ناقه را از بین ببرند. وقتی ناقه را از بین بردند، دیدند دل مردمی که به صالح ایمان داشتند، از ترس عذابی که صالح با از بین رفتن ناقه وعده داد، محکمتر شد و ایمانها مضاعف شد. آنجا بود که تصمیم گرفتند خود صالح را بکشند. پس مراحل نقشهشان اول خود صالح بود. بعد قوم صالح، بعد واسطهای که ایمان مردم را به صالح مضاعف میکرد، بعد هم دیدند اصلاً باید وجود نبی را از بین ببرند تا بتوانند مردم را از او برگردانند.
کاملاً هوشمندانه و با نقشه اینها مراحلی را طی کردند که هرکدام میتوانست اینها را متزلزل کند. اما خدای متعال وعده داده «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ» (ابراهیم/27) در حیات دنیا هم کسانی که ایمان آوردند اگر ایمانشان را با خدا قرار داده باشند، خدای متعال اینها را تثبیت میکند. از لغزشها و ریزشها مانع میشود. به صالح گفتند: صالح تو پیش از این مایهی امید ما بودی. ما به تو امیدوار بودیم که رشد میکنی و سرپرستی ما را به عهده میگیری. ولی الآن میبینیم اشتباه کردیم. خیلی از افراد بعد از اینکه کارهایی را کردند، آرام آرام وقتی برمیگردند نگاه میکنند میبینند، خیلی از چیزها را از دست دادند. استقامت در کار خیلی سخت است.
جلد پانزدهم کافی شریف که دارالحدیث چاپ کرده است، کتاب روضهی کافی است. روضه یعنی بستان و گلستانی که گلهای زیادی در آن قرار دارد. در این کتاب شریف حدیث قوم صالح را میآورد و احادیثش نسبت به کتابهای دیگر بیشتر قابل توجه هست. در این حدیث شریف امام باقر(ع) نقل میکند که «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) سَأَلَ جَبْرَئِيلَ كَيْفَ كَانَ مَهْلِكُ قَوْمِ صالح؟» هلاکت قوم صالح چگونه بود؟ اینجا میفرماید: خدای متعال صالح را مبعوث کرد به قومش در حالی که صالح شانزده ساله بود و در این قوم درنگ کرد تا به سن 120 سالگی رسید. یعنی حدود 104 سال مشغول تبلیغ بود. هرچه زحمت کشید عموم اینها اجابت نکردند. لذا میفرماید: اینها هفتاد بت داشتند که به غیر از خدا اینها را میپرستیدند. وقتی صالح اینها را از این دید یک بیانی را کرد که اینها قدرت انکار این را نداشتند. گفت: من 104 سال است در بین شما هستم و شما راضی نشدید و برنگشتید. من یک پیشنهادی برای امروز شما دارم. اگر پیشنهاد را بپذیرید هردو طرف راضی میشویم. گفت: شما هفتاد بت دارید و من هم یک خدا داریم. هرکدام از ما نزد خدایان خودمان جمع شویم، شما از خدای من هرچه میخواهید من اجابت کنم. اگر آن خدا توانست، این باعث میشود به خدای من ایمان بیاورید. من از خدایان شما هم تقاضا میکنم. اگر توانست من از بین شما میروم! نمیگوید: من هم ایمان میآورم. اینها هم گفتند: صالح پیشنهاد تو منصفانه بود و قبول میکنیم. برای یک روزی قرار گذاشتند. اینها بتهایشان را در کنار یک سنگی و کوهی که برایشان مقدس بود، در بیابان آوردند. برای اینکه بتهایشان در کنار آن کوه مقدس تقدس مضاعف پیدا کنند. بعد هم سفرههایشان را انداختند و به صالح گفتند: بیا از خدایان ما سؤال کن. وقتی صالح آمد از خدایان آنها چیز زیادی نخواست. فقط من از بزرگترین اینها سؤال میکنم که جواب بدهد. صالح از بزرگترین بت سؤال کرد، اما جوابی نیامد. چون قدرت نداشتند. صالح فرمود: پس چرا خدای شما جواب نمیدهد؟ گفتند: شاید در مقابل تو نمیخواهد جواب بدهد. از دیگری سؤال کن. معلوم میشود اینها خودشان هم باور داشتند والا تن به این کار نمیدانند.
مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: چون ما ابتداءً با نگاه محسوس رشد میکنیم، اثر را از محسوس میبینیم. وقتی میخواهیم به خدا نسبت بدهیم، خدایی که برای ما دیدنی نیست خیلی سخت است. لذا خیلیها ناخواسته به بت پرستی کشیده میشوند. چون دنبال این هستند که اثر را از یک مؤثر محسوسی ببینند. ما در وجود خودمان به طور ناخواسته به دنبال این هستیم که اثر را از وجودی که دیدنی باشد ببینیم. اینکه دیدنی نباشد برای ما فهمش سخت است. لذا اینها میآمدند از شدت تقدسی که برای خدا قائل بودند میگفتند: خدا با خلق رابطه ندارد چون او خیلی عظیم است. وقتی این را نهادینه کردند، دنبالش این شد که وقتی خدا مقدستر از این است که با ما رابطه داشته باشد، پس باید وسایطی باشند که آنها امکان ارتباط با خدا داشته باشند. بت پرستی از اینجا آغاز شد. یعنی خدا را انکار نمیکردند. اما میگفتند: خدا مقدستر از این است که با ما ارتباط داشته باشد. لذا بین خدا و خودشان چیزهایی را قرار دادند که اینها واسطههای محسوس شوند. واسطههایی که دیدنی و مؤثر هستند. ابری که در باریدن مؤثر است. خورشیدی که در تابیدن مؤثر است. لذا اگر صالح در مقابل اینها قرار میگیرد، بیانی که دارد خیلی زیباست. صالح میفرماید: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها» (هود/61) آن خدا، همان خدایی است که شما را از این خاک ایجاد کرد. آن خدا شما را خلق کرد و عالم را ایجاد کرد و به شما عمر داد. «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» او را بپرستید. چون شما اینها را مؤثر میدانید، میپرستید. ناخودآگاه انسان چیزی را که مؤثر میداند میپرستد. ما آن چیزی را که محسوس میبینیم ناخودآگاه میپرستیم. اگر آثار را به اشیاء نسبت دادیم و اینها را مؤثر دیدیم و گفتیم: خدا مقدستر از آن است که در زندگی ما حضور داشته باشد، ناخودآگاه استقلال را در تأثیر به اشیاء دادیم. لذا خطاب میکند: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه» اینها اله غیر است که شما تصور میکنید. بخاطر این است که اینها زنده است. فکر نکنیم که ما دیگر از بت پرستی دور هستیم. چرا خدا قصه ثمود را برای ما نقل میکند؟ ممکن است ما شهادتین گفتیم، ظاهراً ایمان داریم و انشاءالله حقیقت ایمان در وجود ما محقق میشود اما این امکان ریزش و ناخودآگاه به بت پرستی مبتلا شدن گاهی برای ما محقق است. لذا انسان باید خیلی از این بترسد و حواسش را جمع کند که به این مبتلا نشود. دنباله آیه میفرماید: «فَاسْتَغْفِرُوهُ» اگر میخواهید رابطه شما نزدیکتر شود، «فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ» از او طلب مغفرت کنید. از او طلب مغفرت کنید. هم از نگاهی که داشتید و هم ارتباط برقرار کنید. «إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ» (هود/61) آن کسی که نزدیک است و قربش مطلق است، اجابت کننده هم هست. اگر خدا را اینطور قریب با خودمان احساس کنیم خیلی خوب است. «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيب» (بقره/186) اگر بندگان من از تو در مورد من سؤال کردند، من نزدیک هستم. «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعان» صالح میفرماید: آن کسی که قریب است مجیب هم هست. چون کسی که میتواند اجابت کند آن کسی است که نزدیک باشد و ارتباط داشته باشد. لذا درست است که خدا حدود عالم مادی را ندارد، اما با شماست هرجا که باشید.
بعد صالح یکی یکی بتها را خواند و هیچکدام جواب ندادند. اینها دیدند ضایع شدند و به بتهایشان رو کردند. چرا به صالح جوابی نمیدهید؟ حتی به آنها هم جواب ندادند. به صالح گفتند: از ما دور شو ما با اینها خلوتی داشته باشیم. بساط سفرههایشان و خورد و خوراکشان را جمع کردند و سجده کردند. لباسهای فاخر را درآوردند. خاک بر سرشان ریختند و تضرع کردند. گفتند: اگر امروز جواب سؤالهای ما را ندهید همه ما ضایع میشویم. رسوا میشویم. به صالح گفتند: این بار بیا و از بتهای ما سؤال کن. باز هم پاسخی به صالح ندادند. صالح گفت: روز به آخر رسید. نمیخواهید شما از خدای من سؤال کنید؟ اینجا بود که اینها هفتاد نفر از بزرگانشان را انتخاب کردند، صالح خطاب کرد اگر شما سؤال کنید و راضی شوید باقی هم راضی میشوند؟ یعنی شما از آنها نمایندگی دارید؟ گفتند: بله! اگر ما قبول کردیم بقیه هم قبول میکنند. صالح گفت: هرچه میخواهید از خدای من بخواهید. اگر این خدای صالح است، آیا خدای ما نیست؟ خدای ما با خدای صالح فرق میکند؟ تفاوت ما با صالح در این است که صالح، خدا را باور داشت. به صالح گفتند: نزدیک کوه برویم. وقتی به کوه رسیدند به صالح گفتند: همین الآن از دل این کوه ناقهی سرخ مویی که پشم زیادی داشته باشد و ده ماهه حامله باشد، بیرون بیاور! صالح گفت: چیزی سؤال کردید که برای من خیلی سنگین و عظیم است، اما این نزد خدا ساده است. یعنی اگر صالح این را به خودش نسبت میداد، اینها بعداً صالح را خدا میگرفتند. چون دنبال یک چیز اینچنینی بودند. میگوید: این بر من عظیم و سخت است اما برای خدا متعال راحت است. این تحقیر خواسته اینها هم هست که شما خواستهی مادی کردید.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای متعال ما را به یقین به خودش نزدیک کند. به اینکه او مجیب است باور داشته باشیم. دشمنان اسلام و مسلمانان و شیعهها را برطرف کند.
شریعتی: امروز صفحه 425 قرآن کریم، آیات 51 تا 54 سوره مبارکه احزاب در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً «51» لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً «52» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً «53» إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً «54»
ترجمه: از همسرانت هر كدام را خواستى مىتوانى (نوبت او را) مؤخّردارى و هر كه را خواهى نزد خود جاى دهى، و بر تو باكى نيست هر كدام را كه (براى مدّتى) ترك كردهاى دوباره طلب كنى؛ اين (حكم) براى آن كه چشمانشان روشن شود و ناراحت نشوند و همهى آنان به آنچه در اختيارشان مىگذارى راضى باشند مناسبتر است، و خداوند آنچه را در دلهاى شماست مىداند، و خداوند دانا و بردبار است. از اين پس، هيچ زنى بر تو حلال نيست، و نبايد (همسرانت را رها كنى و) همسر ديگرى به جاى آنان بگيرى، هر چند زيبايى آنان تو را به شگفت آورد، مگر كنيزانى كه مالك آنها مىشوى؛ و خداوند بر هر چيزى مراقب است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود براى خوردن غذا، (به شرط آن كه قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا نباشيد؛ ولى هرگاه دعوت شديد پس داخل شويد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازيد؛ همانا اين (گفتگوهاى پس از غذا) پيامبر را آزار مىدهد، امّا او از شما شرم مىكند (و چيزى نمىگويد) ولى خداوند از (گفتن) حقّ شرم ندارد. و هرگاه از همسران پيامبر چيزى از وسايل زندگى (به عنوان عاريت) خواستيد از پشت پرده بخواهيد؛ اين رفتار براى دلهاى شما و دلهاى آنان به پاكى و پاكدامنى است و شما حقّ نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و با همسران او پس از رحلتش ازدواج كنيد كه اين كار نزد خداوند (گناهى) بزرگ است. اگر چيزى را آشكار نماييد يا پنهانش كنيد پس بى شكّ خداوند به هر چيزى داناست.