سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت صالح(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 04-10-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان. انشاءالله هرجا که هستید باغ ایمانتان آباد باشد و لحظات زندگیتان انشاءالله پر نشاط و پر خیر و برکت باشد. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز.
شریعتی: بحث ما با حاج آقای عابدینی در مورد سیرهی تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم هست. قصه حضرت صالح را برای ما میگفتید. ادامه بحث را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج) انشاءالله از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم. شب میلاد حضرت مسیح است و به همهی کسانی که اهل الهیت در عالم هستند و به خدا معتقد هستند این میلاد را تبریک میگوییم. به خصوص به هم وطنان مسیحی عرض تبریک داریم. همچنین به مسلمانها هم تبریک میگوییم. چون ما در قرآن کریم آیات بسیاری داریم که این پیامبر اولوالعزم را بسیار ستودهاند و شاید ستایشهایی که در رابطه با عیسی مسیح(ع) آمده، و قصصی که آمده واقعاً بینظیر است و توجه قرآن کریم و روایات اهلبیت و سیره پیغمبر به حضرت مسیح جزء یکی از عالیترینها است. به خصوص اینکه ما بشارت داریم که در زمان ظهور حضرت عیسی(ع) که از دنیا نرفته و به سوی خدا رفع شده تنها نبی از انبیای اولوالعزم است که رافع به سمت خداست. بعضی از انبیای دیگر هم زنده هستند اما تنها نبی اولوالعزمی که زنده است عیسی مسیح است که در روز ظهور حضرت تشریف میآورند و در انتها پس از جنگ نمایانی که با کسانی که انحراف در مسیحیت کرده بودند، میکنند بعد از پیروزی خودش و مسیحیان در خدمت حضرت میآیند و آنجا به حضرت اقتدا میکنند. ما در روایات این بشارت را داریم که عیسی(ع) جزء اولیایی است که در زمان ظهور دوباره برمیگردد و هست و در آن روز کارهایی میکند که عالم را به وحدت و یکپارچگی و لا اله الا الله میرساند. انشاءالله عیسی مسیح برمیگردد و با یارانش در آن جمع وارد میشود، حضرت وقتی به ایشان جماعت را تقدیم میکند، عیسی (ع) میفرماید: ما تابع هستیم و دوره آخر الزمان و نبوت ختمی است و شما وصی خاتم الانبیاء هستید.
در بحثی بودیم که روایت شریفی را ذکر میکردیم. جریان درگیری صالح(ع) با مردم بود، دوران طولانی که حضرت صالح تبلیغ کرد تا جایی که یک روز آمد و یک پیشنهادی به اینها داد. من خسته شدم! شما از دست من خسته شدید. این دوران طولانی تبلیغی که من داشتم و شما مقابله کردید، برایش یک راه حلی پیدا کنید. شما خدایانی را میپرستید و من هم خدایی را میپرستم. من از خدای شما چیزی میخواهم، اگر اجابت کرد من از بین شما میروم. یا شما از خدای من چیزی بخواهید، اگر اجابت کرد، به دین من درآیید. اینها گفتند: پیشنهاد منصفانهای است و نزد زمان موعودشان رفتند که زمانی بود که اینها از شهر خارج میشدند و نزد کوهی میرفتند که آن کوه را مقدس میشمردند. تجمعشان در آنجا بود. غذا و شراب میبردند و نزد آن کوه قربانی میکردند. بتهایشان را آنجا قرار میدادند. آن روز رفتند و اول قرار شد که حضرت از بتهای آنها سؤال کند. هرچه سؤال کرد جوابی نشنید. بعد اینها به شدت تضرع کردند و باز هم جوابی نیامد. تا اینکه صالح(ع) فرمود: روز دارد تمام میشود. شما جواب ما را ندادید. اینها از خدای صالح سؤال کردند. سؤالشان این بود که یک ناقهای از دل این کوه سنگی که برایشان مقدس بود زندع خارج شود. در حالی که این ناقه حامله است. وقتی این را خواستند، چون گاهی کوهها سنگ سخت است، گاهی صخرههای محکم است. صالح(ع) فرمود: «فقال لهم صالح لقد سألتموني شيئا يعظم علي» (کافی/ج8/ص186) به از اینکه شما از دل این کوه سخت از من چیزی خواستید، که اگر من میخواستم آن را انجام بدهم خیلی عظیم بود. «و يهون علي ربي جل و عز» نزد خدا سخت معنا ندارد. وقتی حقیقتی از جهت قدرت نامتناهی است، هیچ چیزی نسبت به او سختتر از چیز دیگر نیست. اگر این نگاه در ما هم باشد، در ادعیه ما هم اثر دارد. فکر نکنیم چیزی نزد خدا کوچک است. یا عبادتی نزد خدا کم است. یا عبادتی نزد خدا بزرگ است. هیچ چیزی به نسبت آن حقیقت نامتناهی کم یا زیاد ندارد. به نسبت ما ممکن است عملی از عمل دیگر سادهتر یا سختتر باشد. اما نزد آن حقیقت ربوبی هر گناهی عظیم است و هر ثوابی عظیم است. اگر تمرد است، تمرد در مقابل آن حقیقت نامتناهی عظیم است. معرفت را اینطور القاء میکردند. به جای اینکه بیایند توحید را مفهومی درس بدهند، در صحنه عمل توحید را نشان میدهند. شما از من اگر بخواهید به نسبت من این عظیم است. اما «و يهون علي ربي جل و عز» نزد خدا سنگین معنا ندارد.
بعد در این روایت دارد که صالح تقاضا کرد. در روایت دیگری دارد که صالح دو رکعت نماز خواند که عمداً این معجزه را با عبودیت خودش گره بزند. در جاهایی که انبیای عظام میخواستند معجزهای را بیاورند، سر به سجده گذاشتن، نماز خواندن، تضرع کردن متعارف است. اینجا دارد «فقام فصلی رکعتین ثم سجد و تضرع الی الله» بعد از نماز سر به سجده گذاشت و تضرع کرد که عبودیت را نشان بده. «فما رفع راسه حتی تصدع الجبل» هنوز سرش را از سجده بلند نکرده بود که امر محقق شد و کوه شکافته شد. اینقدر صدای شکافتن این سنگ زیاد بود که «و سمعوا له دویا شدیدا ففزعوا منه» اینقدر شدید بود که «و کادوا ان یموتوا منه» بمیرند و جان بدهند. «فانصدع الجبل صدعا کانت تطیر منه عقولهم» این روایت میگوید: عقلهایشان از اینها پر بکشد. یعنی حالت جنون پیدا کنند.
این آرامشی که در کلام معصوم است بینظیر است. لذا به ما گفتند: اگر حتی قرآن را نمیتوانید بخوانید، باز کنید و نگاهش کنید. همین هم آثار عظیمی دارد. روایات هم تالی تلو هستند. در حد قرآن نیست اما تالی تلو هستند. لذا پشت سر آن قرار دارند. بعد میفرماید: «ثم اضطرب ذلک الجبل اضطرابا شدیدا» آن کوه میلرزید وقتی که میخواست شکافته شود. این اضطراب شدید کوه فقط برای این نیست که میخواست ناقه خارج شود. برای این است که میخواهد امر الهی را محقق کند و دیده شود. اینجا محل امر الهی خاص قرار گرفته است. توجه ویژه خدا به او قرار گرفته است. همه عالم مورد توجه خداست اما گاهی بعضی جاها ویژه توجه الهی به آن جلب میشود. این باعث میشود وجودی که توجه ویژه به او شده است، در پوست خودش نگنجد. « کالمرأه إذا أخذها المخاض» وقتی که زن حاملهای وقت زایمانش میشود، این ناقه از دل این کوه مانند حملی که از دل مادر خارج میشود از دل این کوه خارج شود. این کوه گویی مادر است برای این ناقه. این چقدر زیباست. عالم تحت امر الهی چطور به هم پیوسته است که این ناقه را از دل کوه خارج میکند تا امر الهی ظاهر شود. تا حجت الهی آشکار شود.
«ثمّ لم یفجأهم الّا رأسها» ابتدا سر ناقه از دل کوه خارج شد. «قد طلع علیهم من ذلک الصدع» از آن صدای شدید این سر بیرون آمد. سر شتر هم نسبت به حیوانات دیگر بلندتر است. میگوید: هنوز گردنش کامل خارج نشده بود، دیدند دهان ناقه شروع به نشخوار کردن کرده است. این نشان میدهد که این حیات دارد. «فما استتمت رقبتها حتّی اجترّت» یعنی مشغول نشخوار بود. خود اینها هرکدام حجتی دارد. مبهوت نیامده، با آرامش آمده و حواسش پرت نشده است. «ثمّ خرج سائر جسدها ثم استوت قائمه علی الأرض» تا اینکه کاملاً روی زمین دیده شد و ایستاده بود. وقتی این را دیدند، «قالوا: یا صالح ما أسرع ما أجابک ربّک» چقدر خدای تو زود اجابت کرد؟ این حرف خیلی عالی است. چون ما باورمان به خدا این است که اگر هم بخواهد اجابت کند، باید آرام آرام و ذره ذره باشد. اما سر از سجده برنداشته بود که کوه شروع به شکافته شدن کرد. طولی نکشید این ناقه کامل از دل کوه بیرون آمد و جلوی اینها ایستاد و نشخوار میکرد. «ما أسرع ما أجابک ربّک» چه خدایی داریم؟ اگر بخواهد اجابت کند، هیچ چیزی مانع اجابت او نیست. هر لحظه که نفس ما میآید، این اجابت اوست. حیات ما هر لحظه اجابت و توجه ویژه اوست.
اگر چنان لطف او شامل هر تن است *** که هر بنده گوید خدای من است
خدای دیگری نیست. اینقدر ویژه بر من است که این خدا را داریم و قدرش را نمیدانیم. بعد میفرماید: «ادع لنا ربّک یخرج لنا فصیلها» چون گفتند: حامله باشد. حالا گفتند: وضع حمل کند. بچهاش هم بیاید. صالح از خدا خواست و بعد طولی نکشید، «ذلک فرمت به فدب حولها» بچه از شکم مادر خارج شد. صالح به اینها گفت: «فقال لهم یا قوم أبقی شیء» چیز دیگر هم میخواهید؟ «قالوا: لا» هرچه بود محقق شد. «انطلق بنا الی قومنا» هفتاد نفر از بزرگان قوم بودند. «نخبرهم بما رأینا و یؤمنون بک» ما برمیگردیم و میرویم به قوم خودمان میگوییم، آنها هم ایمان میآورند. تأثیر عظیمی که این واقعه در آنها گذاشته بود هنوز در وجود آنها هست. «قال: فرجعوا فلم یبلغ السبعون إلیهم» فاصله مردم با کوهی که اینها بودند زیاد نبود. در این فاصله کم که قرار بود بروند و ابلاغ کنند، «حتّی ارتدّ منهم أربعه و ستون رجلا» از این هفتاد نفر، شصت و چهار نفر برگشتند. دوباره تکذیب کردند. گفتند: این سحر است. «و قالوا: سحر و کذب» این کذب و سحر است.
خیلی وقتها خدای متعال خیلی چیزها را به ما میدهد. در لحظهای که میدهد گاهی خیلی از دست خدا خرسند هستیم. طولی نمیکشد یادمان میرود. این در حد خودش است. یعنی فکر نکنیم ما اگر به آنجا برسیم ما دیگر آن کار را نمیکنیم. معلوم نیست. وقتی خدای متعال حجت خودش را نشان میدهد، ما آن لحظه باید تحکیم و تثبیت کنیم. فقط خوش نباشیم. یعنی لحظههایی که خدا خودش را ویژه به ما مینمایاند، یک حادثه و واقعیت و اجابتی است که انسان احساس میکند خدا یک لطف ویژه به او کرد. آن زمان باید انسان ایمانش را تعمیق کند. راحت عبور نکند. اگر آنجا انسان وقت را از دست بدهد، آنوقت وقتهای جذبهی الهی است. در آن جذبه انسان باید خودش را محکم کند. اگر رهایش کرد این جذبه میرود. دیگر برنمیگردد.
بعد میفرماید: «فقال الستّه: حق» وقتی به جمعیت رسیدند به مردم گفتند: این حق بود و ما شهادت میدهیم که این محقق شد. ناقه دور از چشم مردم نیست. اما دیدن اینکه از دل این کوه بیرون آمده، این هفتاد نفر ناظر بودند. بعضی از معجزات یک لحظه است اما بعضی از معجزات دوام دارد. «و قال الجمیع» بقیه گفتند: «کذب و سحر» این کذب و سحر است. دروغ بود و چشم ما را سحر کرد. «قال: فانصرفوا علی ذلک» مردم برگشتند، «ثمّ ارتاب من السته واحد» از این شش نفر هم باز یکی برگشت. اینکه روایت به این اصرار دارد که بین این هفتاد نفر که از بزرگان قوم بودند، اول قبول کردند و بعد 64 نفر برگشتند. بعد از بین این شش نفر هم که محکم بودند، باز یکی برگشت. یعنی بین کسانی هم که راسخ میشوند و ایمانشان محکم میشود اینطور نیست که تا آخر بماند. در ادامه کار فکر میکنند که باید چه چیزهایی را از دست بدهند. بعد میبینند سخت است و با منافعشان سازگار نیست. اینطور نیست که اگر کسی در لحظه سخت ایستاد بگوییم: این دیگر همیشه میایستد. خیلیها در لحظههای سخت ایستادند اما در لحظههای بقا نتوانستند. این ریزشی که این کرد از آن 64 نفر مهمتر است. یک نفر که ریخت از آن 64 نفر مهمتر است. چون کسی بود که در سختی ایستاد. این ضربهای که این میزند بدتر از ضربهای است که آن 64 نفر زدند. چون این دیگر مؤمن به او بود. وقتی یک نفر که اهل ایمان است، برمیگردد، غیر از کسانی است که ایمان نیاوردند و قبول نمیکنند. اینها نکاتی است که وقتی انسان در نظام ایمان است، اگر یک کار غلطی بکند که ضربه به دین بزند، خیلی بد است. تا اینکه کسی ادعای ایمان ندارد کار غلط او یک تأثیر دارد و کار غلط این یک تأثیر دیگر دارد.
«فکان فیمن عقرها» این یک نفر جزء آن نه نفری بود که شتر را کشتند. یعنی برگشتن یک مسأله است. یعنی گاهی میشود انقلابیون و کسانی که همراه انبیاء بودند مقابل میروند. بخاطر اینکه نشان بدهند مقابل بودنشان واقعی است، به اوج کار و مقابله دست میزنند که نشان بدهند ما حتماً برگشتیم. این خیلی شقاوت سختی است. انسان فکر نکند گاهی برگشتن یک برگشتن ساده است. تو که برگشتی باید ثابت کنی که حرفهایی که قبلاً زدم غلط است. باید کاری کنی که آن 64 نفر نکردند.
قوم صالح اکثراً ایمان نیاوردند. عده قلیلی از قبل ایمان داشتند و باقی ماندند. نقل نشده که بعد از این جریان ایمان آورده باشند. اما نسبت به جریان ناقه تسلیم شدند. وقتی ناقه آمد، خدای متعال شرط آمدن ناقه را این قرار دادند. یک روز آب روستا و شهر برای ناقه است. یک روز هم برای مردم است. منتهی آن روزی که ناقه آب را میخورد، برای همه مردم شیر تولید میکرد. مردم همه از شیر او استفاده میکردند. این ناقه سراسر نفع بود. لذا آیاتی که در رابطه با ناقه آمده، خیلی زیباست.
از ابتدا خدای متعال طوری بیان میکند که معلوم میشود اینها نسبت به بقای این مسأله باقی نخواهند ماند. با اینکه معجزه را قبول کردند و به ظاهر سکوت کردند و حجت صالح هم در بین اینها دوام داشت. چون این شتر از سنخ شتران عادی نبود. هم بزرگتر بود و هم فرآوری داشت. آب یک روز اینها را میخورد و تبدیل به شیر میکرد. برای هیچ شتری این توان و امکان نبود. بیش از هشتاد آیه قرآن در مورد صالح است. ما به بیش از ثلث قرآن کریم علم مفهومی پیدا کردیم و آشنا شدیم. لذا خیلی از آیات معنایش برای ما تبیین میشود. این نعمتی است که خدا قصه انبیاء را به این زیبایی برای ما بیان کرده است.
در سوره اعراف آیات 73 تا 78 میفرماید: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» این «بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» همان ناقه است. «هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً» این برای شما آیه است. «فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ» این را اذیت نکنید و رهایش کنید. بگذارید در ارض خدا رها باشد. اینجا طوری نیست که شما نسبت به خدا مالکیت داشته باشید. «وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ» این را آزار ندهید. این مأمور ویژه است و به امر ما حرکت میکند. اینطور نیست که باعث اذیت شما بشود. اینطور نیست که محصولات شما را لگد مال کند. این برای شما نافع است و ضرر ندارد. اگر اذیتش کنید «فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» (اعراف/73) دیگر صالح نمیخواهد تقاضای عذاب کند. اگر او را عذاب کنید، عذاب الیم شما را میگیرد. «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ» (اعراف/78) اینها ناقه را بعد از مدتی پی کردند. مدتی در بین اینها بود، اما نشستند یک عده نمیتوانستند تحمل کنند. چشم دیدن این معجزه را نداشتند. چون مردم روز به روز به او به خاطر آثاری که از او میدیدند ایمان میآوردند. نقل شد و دهان به دهان میپیچید و سبب ایمان مردم شد. خیلی برایشان سخت بود. مردم هر روز از شیر آن میخوردند و خوردن همین شیر جاذبه دارد. ایجاد انس میکند. خودشان هم این ناقه را خواستند. خدا این را به یک معجزهی سیار تبدیل کرد. اما اینها بعد از مدتی «وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ» (اعراف/78)
باز در سورهی هود میفرماید: «وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً» (هود/64) این ناقة الله است. ناقه را به خدا اضافه کرده است. مثل بیت الله! شرافت این ناقه این است که بی واسطه علل محقق شد لذا ناقة الله است. این ناقة الله خیلی شرافت دارد. امام حسین(ع) در روز عاشورا وقتی خون علی اصغر را ریختند، آنجا کلامی دارد و میفرماید: خدایا این فرزند من اکرم از ناقهی صالح است. پیغمبر ما اکرم از صالح است. بزرگوارتر است، خون این هدر نرود. حضرت علی اصغر را به ناقه صالح تشبیه میکند که این ناقة الله است. امام صادق(ع) میفرماید: وقتی امیرالمؤمنین(ع) را به زور از خانه خارج کردند و برای بیعت بردند، حضرت فاطمه(س) پشت سر او حرکت کرد. «فما بقیت امرأه هاشمیه الا خرجت معها» هیچ زن هاشمی نبود مگر اینکه پشت سر حضرت حرکت کردند، «حتی انتهت قریبا من القبر» تا نزدیک قبر پیغمبر رسیدند. «فقالت لهم: خلوا ابن عمی» پسر عموی مرا رها کنید. یعنی امیرالمؤمنین! «فو الذی بعث محمداً أبی صلی الله علیه و اله بالحق» قسم به پیغمبر خدا که پدر من است اگر از او دست برندارید. «لأنشرن شعری» موهایم را در هم میریزم، «ولأضعن قمیص رسول الله صلی الله علیه و اله علی رأسی» پیراهن رسول خدا را بر سرم میاندازم، «ولأصرخن إلی الله تبارک وتعالی» و نالهام را به سوی خدا بلند میکنم، «فما صالح بأکرم علی الله من أبی» صالح از پدر من نزد خدا کریمتر نبود. «ولا الناقه بأکرم منی» ناقهی صالح از من نزد خدا گرامیتر نیست. «ولا الفصیل بأکرم علی الله من ولدی» بچه شتر از فرزند من که در این راه از دست رفت، گرامیتر نزد خدا نیست. این ناقه در لسان اهلبیت(ع) به عنوان یک نماد عظیم معرفی شده است. اینطور نیست که ما ناقه را یک معجزهی ساده ببینیم. در قرآن کریم ناقه را به عنوان آیه مبصره نقل کرده است. یعنی اینقدر این بصیرت زا است، چون هم آمدنش از دل کوه مقدسی بود که اینها این کوه را میپرستیدند و آنجا عبادت میکردند. خودشان هم خواستند. این هم که با فصیلش آمد. بعد هم این ناقه برایشان نافع بود. معجزه سیار هم بود یعنی با دیدن این ناقه یاد خدا میافتادند. لذا فاطمه(س) خودش را به این تشبیه میکند که او گرامیتر از من نیست. با اینکه خیلی گرامی است، اما من نزد خدا گرامیتر هستم. همچنان که ناقه را پی کردند، عذاب بدون نفرین صالح نازل شد. اگر شما مرا اذیت کنید یا فرزند مرا به قتل رساندید، این عذاب را در پی دارد بدون اینکه من نفرین کنم. این عظمت ناقه صالح را میرساند که کسی مثل باب الحوائج حضرت علی اصغر هم به او تشبیه میشود. این ناقه سرعت در تأثیر داشت یعنی نتوانستند اشراف قوم صالح در مقابل این ناقه مقاومت کنند.
ادامه آیه میفرماید: «فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ» (هود/64) بگذارید این ناقه در ارض خدا راحت باشد. «وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ» اگر اذیتش کردید، عذاب قریب شامل حال شما میشود. عذابی که نزدیک است.
شریعتی: امروز صفحه 439 قرآن کریم، آیات 39 تا 44 سوره مبارکه فاطر در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً «39» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً «40» إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً «41» وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً «42» اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا «43» أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً «44»
ترجمه: او كسى است كه شما را در زمين جانشينان (پيشينيان) قرار داد؛ پس هر كس كفر ورزد بر ضررش خواهد بود و كافران را كفرشان جز دشمنى و خشم نزد پروردگارشان نمىافزايد، و كافران را كفرشان جز خسارت نمىافزايد. بگو: آيا شريكان خويش را كه به جاى خداوند مىخوانيد ديدهايد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى را از زمين آفريدهاند، يا براى آنان در (آفرينش) آسمانها مشاركتى است؟ يا به آنان كتابى دادهايم كه ايشان، دليل و حجّتى از آن بر شرك خود دارند؟ (نه، هيچ كدام نيست،) بلكه ستمكاران تنها بر اساس وعدهاى (دروغى) كه بعضىشان به بعضى ديگر (در مورد شفاعت) مىدهند يكديگر را فريب مىدهند. همانا خداوند آسمانها و زمين را از زوال (و سقوط و خروج از مدار) نگاه مىدارد، و اگر زوال پذيرند (و از مدار خارج شوند) احدى جز او نمىتواند آنها را نگاه دارد؛ البتّه او بردبار و آمرزنده است. و (مشركان) با سختترين سوگندها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر هشدار دهندهاى به سراغشان بيايد از هر يك از امّتهاى ديگر هدايت يافتهتر شوند؛ پس همين كه هشدار دهندهاى برايشان آمد، جز نفرت (از حقّ) چيزى بر آنان نيفزود. (نفرت آنان از حقّ) به خاطر استكبار در زمين و نيرنگ بدشان بود، و نيرنگ بد جز اهلش را فرا نگيرد، پس آيا آنان جز سنّت (خداوند را در مورد قلع و قمع) پيشينيان انتظار دارند؟ با آنكه براى سنّت و قانون الهى هرگز جايگزينى نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نخواهى يافت. آيا در زمين سير نكردند تا ببينند كه سرانجام كسانى كه قبل از ايشان بودند و قدرتشان بيش از آنان بود چه شد؟ و هيچ چيز در آسمانها و زمين نيست كه خداوند را به عجز در آورد (و از حيطهى قدرت او خارج باشد.) البتّه او بس آگاه و تواناست.
شریعتی: چقدر خوب است که برای شفای همه مریضها دعا کنیم. امروز متوجه شدیم که حاج آقای نقویان عزیزمان هم در بستر بیماری هستند. انشاءالله خداوند به ایشان شفا و عافیت کامل عنایت کند. خاطره خوش حضور ایشان در برنامه سمت خدا را فراموش نخواهیم کرد و انشاءالله توفیقی شود باز هم شاهد حضور ایشان در برنامه سمت خدا باشیم. برایشان آرزوی سلامتی و توفیق میکنیم.
حاج آقای عابدینی: آیهی شریفهای در سورهی اسراء هست که میفرماید: وقتی نزد پیغمبر آمدند و گفتند: همانطور که انبیای گذشته معجزاتی داشتند، ما هم از آن سنخ معجزات میخواهیم. اگر انجام بدهی ما ایمان میآوریم. گفتند: مثلاً میخواهیم رودخانههایی در مکه جاری شود. کوههای مکه که مکه را احاطه کرده و باعث نبود دشت فراوان در مکه است، برداشته شود و اینجا بازتر شود. یا ملکی نازل شود، یا کتاب دیگری غیر از قرآن از آسمان نازل شود. یک آیه در جواب میفرماید: «وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» (اسراء/59) ما اینکه معجزه را نیاوردیم و این معجزات را در دست تو جاری نکردیم، برای این است که نظیر این معجزات را در امم پیشین آوردیم که شبیه اینها بودند. و وقتی این معجزات را آوردیم، تکذیب کردند. تکذیب آنها به دنبالش هلاکت داشت. ما الآن در نیاوردن معجزه منع میکنیم برای این است که رحمت رحیمهی ما شامل حال اینها شود، ما از باب اینکه اینها خودشان را با دست خودشان به هلاکت نیاندازند، معجزه نمیآوریم.
بعد از این جریان یک تقسیم است که اصل معجزات الهی چگونه است و چند قسم است؟ این را به صورت خلاصه عرض میکنیم. بعضی از آیات و معجزات را خود انبیاء از ابتدا میآورند. تا اینکه دلیل بر رسالتشان باشد. دلیل بر نبوتشان باشد. مثل اینکه موسی کلیم عصا آورد. ید بیضا داشت. عیسی روح الله دم احیاگر زنده کننده را داشت. وجود عیسی (ع) خیلی روحانی بود و کلمة الله است. این معجزات از جانب خود نبی بالبداهه و ابتداءً آورده میشود. بعضی از معجزات را در ادامه نبی میآورد تا اینکه کافرین هدایت شوند. پس معجزات اولی معجزاتی برای تثبیت نبوت است. بعضی از معجزات برای این است که در ادامه عدهای که ایمان نیاوردند بترسند و ایمان بیاورند. دسته سوم معجزاتی است که با پیشنهاد کفار آورده میشود. یعنی نزد انبیاء میآمدند و میگفتند: این را بیاور. مثل همین ناقه صالح که گفتیم. آنجایی که با پیشنهاد کفار است، در قرآن کریم سنت این است که هرجا خودشان پیشنهاد دادند و معجزه آمد و ایمان نیاورده باشند، مورد عذاب قرار میگیرند. اما آنجایی که نبی معجزه را ابتداءً آورده بود ولی اینها ایمان نیاوردند، آن معجزه سبب هلاکت اینها نمیشود. اینها هرکدام برای خود سنتی در قرآن است.
دسته دیگر این است که برای استحکام ایمان مؤمنین معجزاتی را میآوردند. مثل اینکه وقتی که بنی اسرائیل مبتلا به وادی سرگردانی شدند، بعد از تمردی که کردند مَن و سَلوی را برای آنها میآورد. یا نظیر اینها بود که رفع کوه طور بر رئوسشان تا اینها در آن سجده و تضرع قرار بگیرند تا ایمان اینها را مضاعف کند. یا وعدهی فتح مکه که برای مؤمنین که رسول خدا داد. اینها از معجزاتی بود که پیغمبر خودش برای مضاعف کردن ایمان مؤمنین آورد.
دسته دیگر این است که مؤمنین پس از ایمان آوردن تقاضای بعضی معجزات را میکردند. مهمترین اینها که قرآن خیلی به این پرداخته است، جریانی است که حواریون عیسی(ع) است که جلسه بعد خواهم گفت. پیغمبر اکرم وقتی در غزوه تبوک داشتند عبور میکردند. از محلی که محل عذاب قوم صالح بود، فرمودند: از آب اینجا نیاشامید. اینجا زیاد توقف نکنید. با سرعت رد شوید. اگر به این آثار نگاه میکنید و میخواهید از آب اینجا بیاشامید، حتماً حالت گریه داشته باشید. «لا یدخلن أحد منکم القریة و لا تشربوا من مائها و لا تدخلوا على هؤلاء المعذبین إلا أن تمروا باکین» مگر اینکه در حالت گریه باشید. توجه کنید این آیه عذاب الهی است. «أن یصیبکم» گریه کنید و بترسید از آن چیزی که بر آنها عارض شد بر شما هم عارض میشود. «مثل ما أصابهم» از رسول خدا معجزه نخواهید که اگر معجزه خواستید و ایمان نیاوردید به سرنوشت اینها مبتلا میشوید. این عذاب مضاعف را ایجاد میکند. پیغمبر زود صورتشان را پوشاندند و از آنجا عبور کردند. اگر ما آیات قرآن را در مورد عذاب میخوانیم مثل عبور بر همان قوم است. وقتی این آیات را مرور میکنیم همانن دیدن آن آثار است. چون کسی اینها را نقل میکند که صدق محض است. با این نگاه عبور نکنیم مگر باکین، با تضرع و گریه و ترس از اینکه نکند خودمان مبتلا شویم.