سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت صالح(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 18-10-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
هوای بام تو داریم، ما هواییها *** خوشا به حال شب و روز سامراییها
چه نعمتی است سر سفرهات نمک خوردن *** چه افتخار بزرگی است این گداییها
خداست بانی این اعتقاد نورانی *** خداست باعث اینجور آشناییها
دوباره حسرت دیدار در دل کعبه است *** چقدر کعبه دلش خون شد از جداییها
به یاد حضرت فرزندتان هر آدینه *** چه حس و حال قشنگی است هم صداییها
شریعتی: سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان. عید میلاد امام حسن عسگری بر شما مبارک باشد. یک تبریک ویژه و مخصوص به ساحت مقدس حضرت ولی عصر(عج) داریم. انشاءالله در این روزهای پر برکت بهترینها نصیب شما شود. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید. ایام مبارک باشد.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. اولین سلام را پیشاپیش از همه به حضرت ولیعصر(عج) عرضه میکنیم و این روز را به همه تبریک میگوییم.
شریعتی: ببینیم در این روز مبارک حاج آقای عابدینی برای ما چه به ارمغان آوردند؟
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج) انشاءالله از یاران و یاوران و سرداران حضرت باشیم.
در مورد امروز یک نکتهی کوتاهی را عرض میکنیم. انشاءالله بهرهی بیشتری ببریم. جلسهی گذشته عرض کردیم قولی هست که دهم ربیع تولد امام حسن عسگری(ع) است اما قول مشهور هشتم ربیع است که امروز است. مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی میفرمایند: آنچه در مورد ولایت پیغمبر در عظمت هست، نسبت به همه حضرات معصومین هم هست. منتهی امام عسگری(ع) یک ویژگی خاصی دارد که پدر امام زمان(عج) هست و لذا توسل به پسر برای استفاده بیشتر از پدر و توجه به پدر برای توجه بیشتر به پسر، یک ویژگی خاصی است. انشاءالله در این روز ما به یاد امام زمان(عج) باشیم و از امام عسگری بخواهیم ما را امداد کنند در اینکه حق امام زمان را بیشتر بشناسیم و آمادگی بیشتری برای ارتباط با حضرت در وجود خودمان ایجاد کنیم.
یک نکتهای را ایشان در انتهای این قسمت میفرماید، من دوست دارم این نکته را از دست ندهیم و به این توجه داشته باشیم. ایشان میفرماید: صاحب ولادت امروز که امام عسگری(ع) هست، یک خصوصیتی در بین حضرات معصومین دارد. هرکدام از معصومین یک خصوصیتی دارند. ایشان برای آنها خصوصیت هرکدام را میشمارد. و خصوصیت امام عسگری(ع) را هم که مربوط به امروز است بیان میکند. ایشان میفرماید: هرکدام از معصومین وسیلهای هستند برای اینکه بندگان به سوی خدا در حوائجشان رجوع کنند و خصوصیت خاصی برای هرکدام است، چنانچه در دعای توسل هم به همین نکته توجه ویژه شده است که خصوصیت خاصی برای هر امام معصوم میشمارند. بعد میفرماید: برای رسول خدا و فاطمه(س) و همچنین فرزندانشان امام حسن و امام حسین(ع)، اگر کسی به دنبال طاعت الهی و رضوان خداست، به این چهار بزرگوار توسل ویژه داشته باشد. و اگر کسی در انتقام از دشمنان و کفایت از اینکه بتواند در مقابل ظالمین حفظ شود، توسل به امیرالمؤمنین(ع) مجرب است. اگر کسی بخواهد از نفس شیطان و وسوسهی شیطان و جور سلاطین محفوظ باشد، به امام سجاد(ع) توسل کند. اگر کسی میخواهد در امر آخرت پیشرفتی داشته باشد، به امام باقر و امام صادق(ع) توجه ویژه داشته باشد. اگر کسی دنبال شفای از مریضی و عافیت و جلوگیری از دردها و رفع دردها باشد، به امام کاظم(ع) مراجعه کند. یعنی ظهورشان به گونهای بوده که ظهور اینها ارتباط را در این رابطهها محقق میکند. لذا ما باید از اینها استفاده کنیم و برای امام رضا(ع) در نجات از مخاف فی الاسفار، اگر کسی سفر دارد، در دریا و خشکی و در بیابان، توسل ویژه به امام رضا(ع) مجرب است. اگر کسی وسعت و استغنا در روزی و بینیازی از مردم را میخواهد، به امام جواد(ع) توسل داشته باشد. اگر کسی میخواهد بر مستحبات قدرت پیدا کند و حق برادران مؤمن خودش را ادا کند و طاعاتش را به نحو احسن انجام دهد به امام هادی(ع) توسل کند. اگر کسی در امر آخرت کمک میخواهد، معینی بر امر آخرت میخواهد به امام عسگری(ع) توسل کند. انشاءالله امر آخرت ما را اعانه کنند و برای امام عصر که ایشان میفرماید: در هر حاجتی به امام زمان(عج) متوسل شوید. انشاءالله خدای متعال به ما توفیق بدهد که از این نعمتها بیشتر از پیش استفاده کنیم.
شریعتی: وارد بحث اصلی میشویم که سیرهی تربیتی انبیاء در قرآن است. قصهی حضرت صالح و قومش و قصهی ناقه را میشنیدیم. ادامه فرمایش شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: در جلسه گذشته یک بحث مفصلی را عرض کردیم که اقسام معجزات نسبت به عموم مردم، نسبت به کفار و نسبت به مؤمنین، هرکدام دسته بندیهایی داشت که بیان کردیم. قسمت آخر ماند که خود این معجزات نسبت به انبیاء بود. معجزات نسبت به انبیاء هم مراتبی دارد. گاهی در ابتدای بعثت انبیاء است که میخواهد نبی را به رسالت مبعوث کند. با معجزهای او را مبعوث به رسالت میکند. مثل پیامبر، مثل موسی کلیم و آتشی که در طور بود و برایش ایجاد شد. یا خود اژدها شدن عصای موسی برای اولین بار برای موسی دور از چشم بقیه وقتی میخواست به رسالت مبعوث شود، اتفاق افتاد. لذا این عصا در ابتدا مربوط به بعث به رسالت خود موسی بود، تا موسی به کمالی برسد. وقتی خدای متعال از موسی پرسید: این چیست؟ گفت: این عصای من است که به آن تکیه میکنم و کارهایم را انجام میدهم، خدای متعال فرمود: «وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِك» (طه/69) عصایت را بیانداز. عصا را انداخت و دید این اژدها شد. مرحوم علامه میفرماید: موسی را به این کلام رساند که در محضر ربوبی هرچیزی همان است که او میخواهد. این کمالی برای یک نبی الهی است که در محضر او هرچیزی است که او میخواهد. این برای انبیاء، خود معجزات در وقت بعثت، گاهی در کمال برای آنهاست. مثل «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن» (بقره/124) یعنی مراتب مختلف ابتلا را برای ابراهیم پیش آورد، تا اینکه ابراهیم به کمالات بالاتر رسید. ابراهیم به تمامیت رسید. «فَأَتَمَّهُن» او را کاملتر و تمامتر کرد. این مربوط به مدارج بعدی خود نبی است. اینکه خود وحی هم یک معجزهای است که برای انبیاء محقق میشود و برای آنها سابقه نداشته است، پس برای انبیاء هم قسمت دیگری هست که انبیاء به کمالاتشان میرسند یا مبعوث به رسالت میشوند.
بعضی وقتها معجزات را خود انبیاء میخواهند. آنجایی که معجزات را خود انبیاء میخواستند و آنجایی که مؤمنین میخواستند، یا کفار میخواستند که در اقسام سابق بود، متفاوت است. یعنی اینها برای مدارج کمالی میخواستند رشد الهی باشد، اما مردم و کفار برای ملعبه میخواستند که سرگرم باشند. مؤمنین برای هدایت بالاتر نمیخواستند. مثل حواریون گفتند: به ما بده تا بخوریم. اما ابراهیم خلیل میفرماید: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» (بقره/260) خدایا به من بنما که چگونه مرده را زنده میکنی؟ میخواست محضر اسم محیی شود. این محضر اسم محیی شدن یک مرتبهی عظیمی است. خدای متعال وقتی به او فرمود: آیا به این محیی بودن اطمینان نداری؟ «أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ» میگوید: چرا اما «قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» میخواهم قلب من مطمئن شود. این مراتب بالاتر کمال است. خوردن در این نیست. ابراهیم خلیل به جایی میرسد که «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) یعنی این باعث میشود که اثر فعل ابراهیم خلیل در بقیه ظاهر میشود. امام برای همه میشود. علاوه بر نبی و خلیل بودن، امام برای مردم میشود. لذا آنهایی که انبیاء میخواستند، در طریق ارتباط بالاتر و رشد بیشتر برای مردم هم بود، غیر از رشدی که خودشان داشتند، هرکدام احتیاج به باز شدن دارد ولی من برای این مورد حدود هشت مثال نوشتم که درخواستهای انبیاء برای معجزه تعالی خودشان و امتشان بوده است.
بحثی که در جلسهی گذشته گفتیم که وقتی اینها ناقه را خواستند تا از دل کوه بیرون بیاید، خدای متعال هم اجابت کرد. اما وقتی ناقه از دل کوه بیرون آمد، مطابق این حجتی که خودشان خواسته بودند، سنت الهی است که هرجا خود انسان چیزی از انبیاء بخواهد و اگر اجابت شد، مطابق آن تکلیف بالاتری میآید. حجت بالاتری است. لذا برای اینها قرار داده شد که یک روز آب شهر مربوط به ناقه بود، یک روز آب برای مردم بود. حواسمان باشد اگر گاهی برای خدا خط و نشان میکشیم و چیزی را میخواهیم اگر اجابت شد تکلیف خیلی باید سنگینتر از سابق شود، حتی در همینجا که دعایی میکنیم اجابت میشود با اینکه دعا خوب است، نتیجهی اجابت دعا باید این باشد که انسان چه شود؟ برای خودش یک تکلیف بالاتری را از این به بعد قرار بدهد. یعنی اگر بخواهد این دعا برای او نعمت بماند، تبدیل به نقمت نشود، چون خدا با او یک رابطهی ویژه برقرار کرده است. یک حجت ویژهای را به او نشان داده است. حالا او هم باید نسبت به قبل خود یک حالت اطمینان بیشتری به خدا داشته باشد. ما گاهی اینطور هستیم که وقتی حاجتی اجابت میشود تا چند وقتی حالمان مناسب است. اما دوباره فاصله میافتد. اینها همه نسیانهایی است که نعوذ بالله سبب میشود اگر بار بعد بخواهد آیتی ما را تکان بدهد، باید خیلی قویتر باشد تا بتواند در ما تأثیر بگذارد. لذا حواسمان باشد اگر آن لطافتهایی که در اثر اجابت دعا برای ما ایجاد میشود را حفظ کنیم، نگذاریم عادت شود، دفعه دیگر با کوچکترین توجهی انسان منقلب میشود و ارتباط برقرار میشود و دیگر برای ما عادی نمیشود.
بعد از اینکه اینها حجت برایشان شد و قرار شد به این صورت باشند، یک روایتی در آخرین جلد کافی هست، به نام روضهی کافی که آخرین جلد کافی شریف هست، در جلد پانزدهم صفحهی 441 است. ابی بصیر از امام صادق (ع) نقل میکند که ذیل آیهی «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُر» (قمر/23) میفرماید: «قال هذا کان و ما اهلک الله» اینجا به عنوان یک سنت میگوید. هیچگاه قومی را عذاب نمیکند مگر اینکه در بین آنها قبل از هلاکتشان رسولی را مبعوث کند. این سنت الهی است. بعد خدای متعال صالح را مبعوث کرد، و اینها ایمان نیاوردند تا اینکه قرار بر آن شد که دعا کنند و دعایشان هم اجابت شد و ناقه بیرون آمد. «ثم اوحی الله» خدای متعال به صالح وحی کرد، به آنها بگو: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لِهَذِهِ النَّاقَهِ شِرْبَ یَوْمٍ» برای این شتر مادهای که از دل کوه بیرون آمد و شما خودتان خواسته بودید، این برای شما عادی نشود و چون خودتان خواسته بودید، تکلیفی هم برای شما قرار داده میشود این است که یک روز در میان آب مربوط به این ناقه است. درست است قوم صالح به کم آبی مبتلا نبودند. درست است به خشکسالی مبتلا نبودند، درست است یک روز درمیان آب برای ناقه قرار داده میشد اینها به حرج نمیافتادند. اما خود این یک علامتی بود که یک روز برای خودشان آب نداشتند و روز دیگر آب داشتند. خود این نمیگذارد عادت ایجاد شود. راه به ما نشان میدهد که اگر یک موقع اجابت حاجت میشود، راههایی که ممکن است جلوی عادت را بگیرد، میتواند چه راههایی باشد. اینجا برای قوم اینطور بود که یک روز حق نداشتند از آب بخورند و این ناقه آب را میخورد و در قبال این آب برای آنها شیر میداد. ممکن است بعضی بگویند: مگر میشود یک شتر اینقدر آب بخورد که اینقدر شیر بدهد؟ چقدر مگر امکان دارد؟ وقتی خدای متعال از سنگی که همراه موسی بود، بدون اینکه آبی به او وارد شود، دوازده قوم را که از آن دوازده چشمه سرازیر میشد و مردم از آن میخوردند، دوازده چشمه بود که همه امت موسی از آن میخوردند. نظام را نظام فیزیک تنها و سببیتهایی که میشناسیم نبینیم. اینها خارق عادت است و خارق عقل نیست. معجزه همین است. اینکه مردم میدیدند کار آنها نیست.
بعضی ممکن است بگویند: عقل ما این را تحمل نمیکند. با حساب عقل مادی سازگار نیست. لذا میفرماید: در قبال آن تکلیف، و تقاضایی که شما کردید، خدای متعال این تکلیف را برای شما قرار داد، که یک روز آب برای این ناقه است و یک روز برای شماست که این عادت نشود و حجتی باشد. این مدتی طول کشید. وقتی طول کشید عدهای سختشان شد. یعنی میدیدند یک روز آب برای یک شتر ماده است و یک روز برای مردم شهر است. چون دشمنی با صالح هم بین عدهای از کسانی که منافعشان به خطر افتاده بود از اعیان و اشراف، شروع به جنگ روانی کردند. شایعه پراکنی کردند، که کم کم در ذهنها به خصوص در ذهن جوانها فضاسازی علیه حضرت صالح کنند. گفتند: چرا یک روز آب برای شتر باشد؟ چه حقی دارد که در قبال همه ما یک روز آب داشته باشد. نگفتند: ما خودمان این را خواستیم. نگفتند: ما خودمان این معجزه را از خدا خواستیم تا ایمان بیاوریم. نگفتند: این برای این است که ما دچار غفلت نشویم. عادت برای ما عارض نشود. «وَ لَکُمْ شِرْبَ یَوْمٍ فَکَانَتِ النَّاقَهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ شِرْبِهَا» آن روزی که میخورد، «شَرِبَتِ الْمَاءَ ذَلِکَ الْیَوْمَ فَیَحْلُبُونَهَا» تبدیل به شیر میشد و به آنها شیر میداد. « فَلَا یَبْقَی صَغِیرٌ وَ لَا کَبِیرٌ إِلَّا شَرِبَ مِنْ لَبَنِهَا» این خود یک کار خیلی خارق العاده است که همه مردم شیر یک روز در میان داشته باشند. آن هم مجانی بود و در قبال کاری نبود. «یَوْمَهُمْ ذَلِکَ فَإِذَا کَانَ اللَّیْلُ وَ أَصْبَحُوا» وقتی شب میشد و صبح میشد، البته آب برای آنها بود و ناقه سراغ آب نمیآمد. این ناقه در زمینهای عمومی میچرید و کاری به مردم نداشت. ضرری برای مردم نداشت. در ابتدا گفته بودند: این را رها کنید، این ناقة الله است. این را اذیت نکنید. همانطور که عرض کردم تشبیه به حضرت علی اصغر و حضرت فاطمه(س) شد.
بعد میفرماید: مدتی این سیر طی شد، «ثُمَّ إِنَّهُمْ عَتَوْا عَلَی اللَّهِ» تا اینکه این قرائنی که باعث میشد مردم تمکین داشته باشند، کم کم عادی شد و توانستند آنهایی که میخواستند جنگ روانی کنند و منافعشان به خطر افتاده بود، کمکم توانستند شایعات را جا بیاندازند، «وَ مَشَی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ» کمکم انجمنهای سری سر گرفت، به طوری که در خفی دور هم جمع میشدند و توطئه میکردند. این را یک کاری کنیم که کشته شود و ما راحت شویم. چون یک معجزهای بود که دائماً ایمان را اضافه میکرد. به مردم یادآوری میشد این چیست. مردم روز به روز بیشتر به صالح ایمان میآوردند. این برای کسانی که مقابل صالح بودند آیت سختی بود و برایشان تحقیر بود که یک روز آب برای ناقه و یک روز برای بقیه باشد. شروع به جنگ روانی و شایعه سازی کردند. روی مخ یک سری از جوانها کار کردند. آمدند یک مقداری را جایزه قرار دادند. اگر کسی جرأت بکند ناقه را بکشد یک پول کلان به او میدهیم. تعبیر اینکه هرچه بگوید به او میدهیم. الآن بعضی جایزههایی که میگذارند، اینقدر تحریک آمیز است، که طرف دوست دارد هرطور باشد انجام بدهد. دنیا آدم را میکشد. جوان احتیاج دارد. بلند پروازی میکند. بعضی جوانها وقتی میبینند یک جایزه اینچنینی گذاشتند خود به خود به سمت این شقاوت کشیده میشود. بعضی را با وعدههای مقام، اینها هرکدام برای ما حجت است که دختر فلانی همسر شما میشود. بعضی را با پول و مقام گول زدند. گفتند: چه کسی حاضر است قتل این ناقه را به عهده بگیرد؟ هرچه بخواهد برایش مهیا میکنیم. یک مردی که صورتش قرمز بود و چشمان کبودی هم داشت، «مَا أَحَبَّ فَجَاءَهُمْ رَجُلٌ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ وَلَدُ زِنًا لَا یُعْرَفُ لَهُ أَبٌ» پدرش هم روشن نبود که کیست. مادرش معلوم بود، این شخص آمد این کار را قبول کرد. با اینکه خیلیها بغض داشتند، اما چون آیه خیلی مهم بود، هرکسی جرأت نکرد. کسانی که گاهی به یک بیباکیهایی دست میزنند، بترسند از اینکه نکند در مبدأییت وجودشان یک اختلالاتی باشد. کسانی که با بیباکی علیه دین و علیه خدا جلو میآیند، فکر نکنند هنر کردند. گاهی میبینید که سر پنهانشان را آشکار میکنند. اینها برای ما مهم است. لذا دارد کسی امام معصوم را نمیکشد مگر اینکه ولد زنا باشد. یعنی اگر کسی تا این حد آشکار در برابر حجتی قیام میکند، باید مبدأییت شقاوت او خیلی شدید باشد. البته اینطور نیست که هرکس ولد زنا بود اینطور باشد. بین این دو تلازم نیست. اما کسی که اینکاره است باید همه نوع شقاوتی داشته باشد از جمله یکی هم این محرومیت است. لذا خیلی از اولادی بودند که خودشان در این مسأله مقصر نبودند و به دنیا آمدند، این در حقیقت به سعادت هم رسیده است، به کمال هم رسیده است. هرچند در نظام عادی اگر روشن شد این ولد زنا است، گفتند: بعضی مسئولیتها را به او ندهید، اما نگفتند: به سعادت و کمال نمیرسد. کمال برایش محقق است و بعضی مسئولیتها را برای او منع کردند. اما از این طرف اگر کسی میخواهد شقاوتش تام باشد، از جمله باید این محرومیت هم داشته باشد که حواسمان باشد که این خیلی شاخصه عظیمی است.
وقتی این شتر به سمت آب آمد، اینها شروع به درگیر شدن با او کردند، چند نفر بودند. اولین کسی بود که او در حقیقت کمین کردند و ضربه زدند. بعد وقتی ضربههای اول و دوم اثر نداشت، با ضربههای بعدی این شتر به زمین افتاد، از اینجا کار خیلی سخت میشود. پشت پرده یک عده از سران بودند که خودشان جلو نیامدند. همیشه در قرآن همینطور بیان میکند که منافقین حرفهای جلو نمیآیند. چرا؟ چون میترسند کار نگیرد و ضایع شوند. اگر کار گرفت و معلوم شد به نتیجه میرسد آن موقع اینها خودشان را آشکار میکنند که ما سردمدار هستیم. تا این شتر به زمین خورد و دیدند این شتر بلند شدنی نیست. یک مرتبه اینها باقی مردم را که قبل از این شجاعت نداشتند بسیج کردند، به طوری که آنها هم آمدند و هرکس به این ضربهای زد. چون آیاتی را از صالح دیده بودند میترسیدند. چقدر گفته شده بود اگر این شتر را اذیت کنید عذاب نازل میشود. هرکس به این شتر ضربهای زد تا این شتر از دنیا رفت. این شتر از دنیا رفت به این هم قانع نشدند. گوشت شتر را هم تقسیم کردند و خوردند. این درست است شتر است اما تمثیلی هم برای کارهای ما هست در وقتهایی که شیطنت بر ما غلبه میکند. ممکن است ورود به گناه پیدا کنیم اما در آنجا که ورود به گناه پیدا میکنیم، انسان دیگر به هیچ حدی محدود نمیشود. گاهی قتلهایی که واقع میشود، از اول طرف احتمال قطع و جنایت را نمیداد. وارد یک مسألهی فسادی شده بود اما تا جایی جلو میرود که میبیند تا قتل کشیده شده است. خودش باور نمیکرد تا اینجا کشیده شود. این هم نشان میدهد آنها به کشتن شتر قانع نشدند و گوشت شتر هم خوردند. یعنی آن شتری که ناقة الله بود و معجزهی الهی بود، کشتند. الآن هیجان آن مطلب برای ما آشکار نیست. چون فقط یک شتری را تصور میکنیم.
بعد از این بچهی این شتر که همراهش بود، وقتی این شقاوت را دید فرار کرد و سر کوه رفت و سه بار ناله کرد. بعد از آن دیگر بچه شتر را ندیدند. به طوری که وقتی صالح بر اینها وارد شد، بر قومش وارد شد و فرمود: این مظهر تام عصیان بود شما انجام دادید. حواس شما کجا بود؟ خدا به صالح خطاب کرد: اینها طغیانگری را به اوج رساندند. «أَنَّ قَوْمَکَ قَدْ طَغَوْا وَ بَغَوْا» بغی کردند، ستم کردند. این حجت زندهی من بود. تعبیری که خدا از ناقه میکند مثل تعبیری است که از نبی میکند. این ناقه این اهمیت را داشت. مثل اینکه رسولی را بعث کردم و این حجتی برای اینها بود. اگر کسی نگاهش به آیات الهی به این گونه باشد که هرچیزی به او میرسد از طرف خدا برای او مبعوث شده، پیامی برای او دارد و حجتی برای اوست. اینجا خاص بود که از دل کوه آمد. اما همه آنچه به ما میرسد همینطور است. اینجا خدا اختصاص داد تا همه آنهایی که دلشان کور است ببینند، اما برای مؤمنین و اهل بصیرت هر آیهای که در عالم هست، هر چیزی که در عالم به او میرسد همین خصوصیات را دارد. هیچ چیزی نیست مگر اینکه برای تو موعظه و پیام دارد.
کسی داشت با خودش در بیابان قدم میزد و با خودش میگفت: کاش اینها زبان داشتند و با من حرف میزدند. میگفت: یکباره دیدم همه اینها سر بلند کردند و گفتند:
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم *** با شما نامحرمان ما خاموشیم
کاش تو گوشی داشتی و میشنیدی. ما که سمیع و بصیر و گویا هستیم. ما با تو در حال گفتگو هستیم و تو نمیشنوی. تو گوشت را باز کن. این برای عالم آیه میشود. حجتی که خدا برای من بعث کرده است. چقدر زیبا میشود با این نگاه که تا انسان حق آیه را ادا نکند، از آن عبور نمیکند. خیلی برای ما حسرت است که از صبح تا شب میگذرد و با خدا حشر نداریم. درست است برای کفار این ناقه آیت بود و اینها ذبحش کردند. اما برای ما هم همه این آیات میآید و ما ذبحش نمیکنیم. چون خودمان نخواسته بودیم این آیت بیاید وگرنه اگر خودمان خواسته بودیم، آیتی بیاید و اینطور با آن برخورد کنیم، خیلی خطرناک میشود. چون خدا آیات مکرر میفرستد و ما بیتوجهی میکنیم، عقاب را پشت سرش نیاورده است. ولی محرومیت و از دست دادن هست. بعد میفرماید: چرا اینها این شتر را کشتند؟ این شتر برای آنها ضرری نداشت. بالاترین منفعت را برای اینها داشت. چه چیزی باعث شد کینه به دل بگیرند و این را بکشند و همه در کشتن شریک شوند؟ «فَقُلْ لَهُمْ إِنِّی مُرْسِلٌ عَلَیْکُمْ عَذَابِی إِلَی ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ» دیگر نمیخواهد تو نفرین کنی. نمیخواهد برای آنها تقاضای عذاب کنی. من برای آنها سه روز عذابی که در سه روز است. این سه روز عذابی که قرار شد بر اینها نازل شود، اینها برایشان خیلی سخت شد. چون میدانستند قرار است عذاب بیاید. لذا به فکر کشتن خود صالح برآمدند. یعنی اول از کشتن ناقه میترسیدند. اما یک عده که جنگ روانی میکنند و مردم را علیه صالح میشورانند دیدند فرصت خوبی است که اینجا صالح را هدف بگیرند. لذا نه نفر از مشهورین اینها، یا همان نه نفری بودند که اجیر شده بودند، یا نه نفر دیگر از سران بودند. اینها گفتند: ما با یک تدبیری کاری میکنیم که نشان داده نشود ما کشتیم. اینها آمدند گفتند: ما وقتی از شهر خارج میشویم، بار سفر میبندیم. چون صالح کارش این بود که وقتی شب میشد از منزلش حرکت میکرد، یک مسجدی خارج از شهر داشت. شب تا صبح آنجا عبادت میکرد. اینها گفتند: ما به عنوان سفر میرویم، که از شهر خارج شدیم. همه ببینند ما بار سفر بستیم و رفتیم. بعد وقتی از شهر خارج شدیم برمیگردیم یک غاری سر راه صالح است، در آن غار کمین میکنیم و منتظر میشویم، صالح که شب آمد برود، خود صالح را میکشیم. اینها در آن غار رفتند. خدای متعال سنگی را بر سر آنها انداخت و سنگ سقوط کرد و همه نه نفر مردند. صبح شد دیدند صالح برگشته است. خبری از اینها نشد. دنبالشان رفتند و دیدند اینها کشته شدند. همین کشته شدن دوباره به جای اینکه یک بیداری ایجاد کند، یک عاملی شد که اینها گفتند: صالح اینها را کشته است. انتقام اینها را باید بگیریم. جمعیت را در خانه صالح آوردند، وقتی جریان تند شد، خانواده صالح گفتند: مگر به شما وعدهی عذاب نداده است. یا راست است یا دروغ است. اگر راست بود، نگذارید با کشتن صالح خشم خدا بر شما بیشتر شود. اگر دروغ بود ما خودمان صالح را به شما تحویل میدهیم. اصلاً نمیخواهد جنگی بکنید. اینها با این کار آرام گرفتند.
شریعتی: امروز صفحه 453 قرآن کریم، آیات ابتدایی سورهی مبارکه صاد در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ «1» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ «2» كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ «3» وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4» أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ «5» وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ «6» ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ «7» أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ «8» أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ «9» أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ «10» جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ «11» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ «12» وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ «13» إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ «14» وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ «15» وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ «16»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده و مهربان. صاد، به قرآن پندآموز سوگند. آرى، كسانى كه كفر ورزيدند، در سركشىِ سخت و مخالفت شديدى هستند. چه بسيار اقوام پيش از اينان كه (به خاطر كفر و نفاق) هلاكشان كرديم، پس فرياد زدند، ليكن (چه سود) كه زمان، زمان فرار نبود. و تعجب كردند كه هشدار دهندهاى از خودشان به سراغشان آمده و كافران گفتند: اين، جادوگرى دروغگو است. آيا او به جاى معبودهاى متعدّد، يك معبود قرار داده است؟ البتّه كه اين، چيزى بسيار عجيب است! سردمداران كفر، (سخن پيامبر) را رها كردند (و به ديگران نيز گفتند:) برويد و بر پرستش خدايان خود پايدار بمانيد كه اين مقاومت شما چيز مطلوبى است. ما اين مطالب را در آيين اخير (نياكان يا آيين مسيحيّت) نشنيدهايم، اين آيين جز آيينى ساختگى نيست. آيا از ميان همهى ما، قرآن بر او نازل شده است؟ (اين حرفها بهانهاى بيش نيست) بلكه آنان نسبت به قرآن، در شك هستند. آرى، آنان هنوز عذاب مرا نچشيدهاند. مگر گنجينههاى رحمت پروردگار عزيز و بخشندهى تو در اختيار آنان است (تا وحى بر افرادى كه آنان مىخواهند نازل شود)؟ يا حكومت آسمانها و زمين و آن چه ميان آنهاست، از ايشان است؟ پس به وسيلهى امكاناتى كه دارند بالا روند (و رشته كار را بدست گيرند و از نزول وحى بر كسى كه ما مىخواهيم جلوگيرى كنند). آنان لشگر كوچكى از احزابِ شكست خوردهاند (كه از حقيقت دورند و بهانه مىگيرند). پيش از اين كفّار (مكّه نيز،) قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت، انبيا را تكذيب كردند. (همان گونه كه) قوم ثمود و لوط و اصحاب بيشه (كه قوم حضرت شعيب بودند) آنان نيز احزابى بودند (كه انبيا را تكذيب كردند). هر يك از اين گروهها، رسولان را تكذيب كردند و عذاب الهى در مورد آنان تحقّق يافت. گويا اين كفّار جز صيحهاى هلاكت بار كه به دنبالش بازگشتى براى آنان نيست، انتظار ندارند. و (لذا با تمسخر و غرور) گفتند: «پروردگارا! سهم ما را (از عذاب) هرچه زودتر قبل از روز قيامت به ما بده».
شریعتی: چقدر خوب است که ثواب تلاوت آیات را در روز میلاد امام حسن عسگری(ع) به روح بلند و ملکوتی ایشان هدیه کنیم. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که در این سورهی شریف دو بار احزاب آمده است. احزاب را مرحوم علامه به تشکلهای منسجمی که در مقابل انبیاء شکل میگرفته، «جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» یا آیهی بعد «وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ» اینها حزب بودند. در مقابل انبیاء بودند. من بیست مورد کلمهی حزب و احزاب را دیدم که در قرآن کریم آمده است. سه مورد از اینها عنوان حزب الله دارد که «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/56) غیر از این سه مورد که دو مورد در سورهی مجادله است، یک مورد هم در سوره مائده است، هفده مورد دیگر احزاب در مورد گروههای مقابل انبیاء آمده است. این گروههای مقابل انبیاء به صورت احزاب بودند. یعنی کاملاً در مقابل حق خودشان را سازماندهی میکردند. گاهی هم حزب الشیطان لقب داده است. اگر ما باورمان شود حزب دشمن یک تشکیلات منسجم است اینطور ساده در مقابل آنها حواسمان را بیشتر جمع میکنیم. این هشداری است که در برابر خط معنوی انبیاء به صورت منسجم قیام میکند.