سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت صالح(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 02-11- 95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
هی نذر، هی تسبیح اما بیقراریم *** دلواپسیم، اخبار را باور نداریم
با ما سر سازش ندارد باد، انگار *** بازیچهی دستان سرد روزگاریم
هم بیخبر، هم با خبر آشوب هستیم *** با چشم گریان لحظهها را میشماریم
از بغض لبریزیم و از ماتم لبالب *** اما به راه معجزه چشم انتظاریم
هم خیمههای کربلا، هم مادر و در *** ما خاطرات خوبی از آتش نداریم
شریعتی: سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای عزیزمان. شهادت تعدادی از آتش نشانهای عزیز و جان بر کف و مجاهدمان را تسلیت میگویم. از طرف خودم و از طرف دوستان برنامه سمت خدا به خانوادههای گرانقدرشان و همکاران عزیزشان تسلیت میگویم. یک خدا قوت و خسته نباشید هم به همه نیروهای امدادی که از روز حادثه تا الآن یکسره کار میکنند و تلاش میکنند، میگویم. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. بنده هم شهادت جمعی را که در راه نجات هممیهنان دیگر ما اقدام کردند را تسلیت میگویم. انشاءالله خدای متعال در پناه عفو و رحمت و مغفرت خود اینها را جای بدهد و در سرای دیگری این جان فشانی را برای آنها جبران کند. به خانوادههای آنها صبر عطا بفرماید. همینطور کسانی که مالشان از دست رفته است، انشاءالله خداوند متعال برای آنها جبران کند، تا تحمل در این عرصهی سخت اقتصادی برایشان آسان شود. همینطور نیروهایی که با جان و دل کوشش کردند، انشاءالله خدای متعال زحمت آنها را اجر بدهد.
شریعتی: حادثهی تلخی بود و برای همه ما خیلی سنگین بود. انشاءالله دیگر شاهد اتفاق چنین مسائلی در کشورمان نباشیم. بحث ما در ذیل سیرهی تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم، داستان حضرت صالح بود. نکات خوب و آموزندهای شنیدیم. هفتهی گذشته از عذابی که بر قوم صالح آمد و درسهایی که باید میگرفتیم را برای ما گفتند. امروز ادامه فرمایشات شما را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج)
آخرین قسمتی است که در محضر حضرت صالح(ع) هستیم. انشاءالله این محضریت ما نسبت به ایشان دائمی است. همانطور که حضرت صالح جزء انبیای خاص هستند، شاید در بعضی از کتب عرفانی نقل شده که جریان حضرت هود و حضرت صالح و حضرت شعیب یک نزدیکی ویژهای با جریان نبی ختمی دارد. اولاً اینها انبیایی بودند که نژادشان به پیغمبر اکرم نزدیک بوده و حضرت اسماعیل هم در این راستا هست، اما در عین حال این سه نبی یک ویژگی خاصی دارند که به تعبیر بعضی از اولیای الهی این است «علی قدم» نبی ختمی بودند. «علی مشهد» نبی ختمی بودند. بر آن سیرت و سنت خاص بودند. این برای اهل الله است که ما خیلی این نزدیکی را نمیفهمیم. هرچند انبیای دیگر هم ویژگیها و نزدیکیهایی با پیغمبر اکرم دارند و همه ظهور آن نبی ختمی هستند، اما یک ارتباط ویژهای بین این سه بزرگوار بوده که خود این باعث میشود توجه ما به آنها بیشتر شود.
بحثی که در ابتدای این جلسه در خدمتش هستیم، در ضمن آیاتی که در مورد حضرت صالح و قومش آمده، چند بار این مسأله ذکر شده که تعبیر اینطور است. خطاب به قوم ثمود است، «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ، الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» (شعرا/150-152) علت اینکه اینها زیر بار فرمان صالح و امر الهی نرفتند این بود که اینها اهل اسراف بودند. لذا تعبیر به این میشود «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» شما زیر بار اینها نروید و تابع اینها نشوید. «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» اهل فساد هستند. و اهل هیچ اصلاحی نیستند. یک زمانی انسان «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا» (توبه/102) عمل بد دارد و عمل خوب هم دارد. اما گاهی به جایی میرسد که سرتا پا وجودش فساد میشود و دیگر هیچ اصلاحی در این وجود نیست. میگوید: حواس شما باشد. مقدمهی این از اسراف شروع میشود. اسراف در وجود ما ممکن است باشد. مبدأ فساد تام که میرسد از همین اسرافهای جزئی آغاز میشود.
مرحوم علامه طباطبایی ذیل این آیات شریفه یک بحث بسیار زیبایی را ذکر کردند، آیات 146 تا 152 سورهی شعرا که مربوط به جریان حضرت صالح(ع) است. در آیات دیگر هم جریان اسراف آمده که نه قوم بودند که اینها اهل فساد بودند و اصلاح نداشتند. مسرف بودند، مسرف یعنی کسی که اهل فساد است و اهل اصلاح نیست. مرحوم علامه میفرمایند: جریان اسراف حقیقتش این است که در نظام وجود یک اعتدال و یک قوامی حاکم است که هرگان از آن قوام در عالم تخطی شود، همه عالم وجود برای اینکه آن قوام و اعتدال را برگردانند، در راستای مقابله با او قرار میگیرند تا او برگردد. تا عالم به سمت بقا ادامه پیدا کند. ابتدای امر اگر این فساد کم باشد، با مشکلاتی که در عالم ایجاد میکنند، در سر راه مفسد و مسرف میخواهد آن را برگرداند. یکطور تلنگر میزند. اما اگر این اسراف و فساد ادامه پیدا کند، عالم این را در مسیر حذف قرار میدهد. یعنی این را حذف میکند. اگر این که در کل عالم سرایت دارد، را در نظام انسانی را هم ببینیم، عین همین را خدای متعال در نظام تشریع قرار داده است. میگوید: در نظام تشریع و نظام انسانها، در هدایت و کمالاتشان، کسانی که خودشان را از طریق الهی جدا کنند، ابتداعاً گوشمالی میشوند. اگر گوشمالی اثر گذاشت، این برگشت و همراه شد، مشکلی نیست. اگر همراه نشد، تبدیل به حذف میشود. حذف یعنی نزول عذاب و ایجاد مرتبهای که این را هلاک کند. منتهی هلاک در نظام قومها، هلاکت یک قوم مثل قوم ثمود است. مثل قوم عاد که در مورد قوم هود(ع) بود. اما گاهی به افراد هست.
گاهی این هلاکت به نحوی است که فرصت داده میشود تا مراتب فسادشان را به جایی برسانند که دیگر راه برگشتی برای آنها نیست. یعنی خدای متعال گاهی استدراج ایجاد میکند. لذا نگوییم: بعضی از اقوام فساد دارند اما در حقیقت هلاکت نمیآید. هلاکت بعد از فساد به گونهای میآید که دیگر امیدی به اصلاح اینها نباشد. ثانیاً امید اصلاحی از نسل آنها هم نباشد. اگر امید اصلاح از نسل اینها هم باشد، خدای متعال به اینها فرصت میدهد. اما این فرصت به نفعشان هست یا به ضررشان هست؟ به ضررشان است چون اینها برنمیگردند. اما این فرصت را دارند تا این نسل ادامه پیدا کند و ودایعی که در وجود اینها ممکن است با چند نسل بعد مانده باشد، ظاهر شود. و لذا آنجایی که از بین میروند، گاهی از بین رفتن جلوی شقاوت بیشترشان گرفته میشود. اما چون نسلی در وجود اینها هست که باید آن نسل محقق شود، ودایعی است که باید محقق شود، چگونه میشود کسی که شقی است، از دل او آدم سعیدی به وجود بیاید؟ مرحوم علامه میفرماید در عالم نگاه کنید. ترازو دو کفه دارد که در مقابل هم هستند. اما این دو در مقابل هم یک چیزی را نشان میدهند. اینها خودش یک تعادل است. فکر نکنید هرجایی در عالم زد و خورد است، این خلاف قانون است. اینکه چیزی شکار چیز دیگری میشود. اینکه شب و روز از هم رفته است. خود اینها که با هم ظاهر متعارض دارند، یک کار انجام میدهند، کسی که کلان نگاه کند میبیند همه این برخوردها در یک راستا است. اما گاهی این برخوردها در مسیر آن غرض قرار نمیگیرد. همین باعث میشود خلاف آن قاعده شود. منتهی این عمدتاً در عالم انسانی محقق میشود. همه عالم «أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَ هَدى» (طه/50) خدا همه عالم را خلق و سپس هدایت کرد. این هدایت در نظام وجود دائمی است و همه طبق آن مسیر حرکت میکنند. تنها موجودی که خدای متعال به او اجازه داده که مسیری را که میخواهد طی کند با اختیارش طی کند، آن هم در حقیقت با دینی که فرستاده و گفته: مسیر این است. همه علائم این است و در این مسیر حرکت کن. حرکت کردن در این مسیر را به عهده انسان گذاشته اما نه به این عنوان که خدای متعال ارادهاش در اینجا حاکم نیست. اراده الهی حاکم است اما در اینجا با اراده انسان سازگار است. لذا این انسان در برابر ارادهی تشریعی حق، ارادهای که دین الهی است، در مقابل او میتواند تخلف کند. این تخلف اسراف است. حالا این حقیقت اسراف که به دنبالش افساد است و دنبال فساد هلاکت است.
این اسراف به معنی حقیقت اسراف است. آن اسرافهایی که ما در زندگی داریم مصداقهای این است. همه عدم تعادل است. روایتی از امام صادق(ع) داریم که به ابان ابن تغلب نقل میکند. میتواند برای انسان تکان دهنده باشند. حضرت میفرماید: «أَ تَرَی اللَّهَ أَعْطَی مَنْ أَعْطَی» آیا فکر کردی اگر خدا به کسی که مال و ثروتی داده، مقام و مکنتی داده، سلامتی داده، این دادههای الهی «مِنْ کَرَامَتِهِ عَلَیْهِ؟» اگر به کسی داد، حتماً این آدم نزد خدا قربی داشته است؟ یا اینکه اگر به کسی نداده و بعضی چیزها برایش محقق نمیشود، دنبال روزی هست اما آنطور که ممکن است برای کسی آسان فراهم شود، برای این فراهم نشده است. «وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَیْهِ؟» (تفسیر العیاشی/ج2/ص12) فکر میکنی اگر اینطور است خدا این را پست کرده است؟ نه! نه آن کرامت بر اوست، نه خدا به این نظر لطف نکرده است. با این نگاه تکلیف هر انسانی که هر نعمتی در وجودش هست و دارد، خیلی سختتر میشود. لذا در روز قیامت دارد بعضی از کسانی که حقوقشان را درست ادا نکرده بودند، میگویند: کاش با این اعمالی که داریم، چیزی نداشتیم. چون حقش را درست ادا نکردیم. مسئولیت ایجاد میکند. لذا کسی که دارا میشود و خدا به او میدهد، در قبال این مسئول است. مال خودش نیست. اینگونه نیست که در قبال مال الهی مالک شویم. این مالکیتها، اعتبارات است. هرچند بر این اعتبارات قواعد فقهی و حقوقی مترتب است. اما در نگاه توحیدی آنچه در نزد ما قرار میگیرد، همه به عنوان یک امانت است. امام صادق(ع) میفرماید: اینطور نیست که خدا نگاه حقیرانه کرده باشد و کسی که ندارد را خواسته باشد ذلیل کند و کسی که دارد را خواسته باشد عزیز کند. «کَلَّا وَ لَکِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ» مال، مال خداست. «یَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ» خدا این را نزد بعضیها به عنوان امانت و ودیعه قرار میدهد. اگر نزد حسابدار بانک پول زیاد است که آن امانتدار بانک است، اگر او اختلاس کند، رسوا میشود یا نه؟ بالاخره این در رسوایی و پیگیری حق نداشته و مال دیگران است. نزد او امانت است. حتی نسبت به آن مال نمیتواند به دیگری تفاخر کند. هرچه پول کمتر باشد خوشحالتر میشوند. چون وقتی پول زیاد باشد آن روز حسابرسی آنها سختتر است. لذا دوست دارند خیلی کارشان شلوغ نشود. «وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ یَأْکُلُوا قَصْداً» به این اندازه به آنها اجازه داده است که از این مال بردارند، که با یک میانه روی بخورند. با میانه روی بیاشامند. با یک میانه روی بپوشند. با این میانه روی ازدواج کنند. مرکب بخرند و ماشین بخرند. «وَ یَعُودُوا بِمَا سِوَی ذَلِکَ عَلَی فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ» بقیهاش برای اینها نیست. در نظام مالی و اعتباری و عرفی درست است سند داریم اینها برای ماست. در نظام الهی و حسابرسی را بیان میکنیم. در نظام فقهی و حقوقی هنگام دعوا همه معلوم میشود. اما در نظام الهی میفرماید: این پول برای این نیست. اگر برای این نیست میتواند پول را راکد جایی بگذارد؟ بسیار نهی شده و حق او نیست. باید کارآفرینی کند. اگر نمیتواند کارآفرینی کند باید به دیگران انفاق کند. منتهی کارآفرینی سرمایهگذاری است که دیگران اشتغال ثابت پیدا میکنند و میتوانند حقوقشان را دائماً داشته باشند، این قطعاً اولی است. سرمایه در گردش است که هم خودت سود میکنی و هم به دیگران نفع رساندی. «وَ یَرْمُوا بِهِ شَعَثَهُمْ» مشکلات آنها باید با این برطرف شود. اگر کسی سرمایه دار بود، فکر نکند اگر در طریق رفع مشکلات مؤمنین دیگری برآمد، کاری کرده و منتی دارد. این وظیفهای بوده در قبال ودیعهای که خدا به او داده است.
شریعتی: اگر ما یک پولی داشتیم و به آن دست نزدیم، این طبق چیزی که شما گفتی اسراف است.
حاج آقای عابدینی: بله این اسراف است. سرمایهگذاری نکردی. اشتغال زایی نکردی. این پول را راکد جایی گذاشتی، این در نظام وجود عکسالعملش این است که خدای متعال این را فساد میداند. دنبال این هلاکت است. نمیتواند بگوید: خودم از راه خودم! اینکه خدا برای اینها وسیع قرار داده است، این وسیع قرار دادن یعنی تو کانال اعطی من هستی. یک واسطه هستی. اگر این واسطه بودن را اجر گذاشت، و به آن اعتنا کرد، خدای متعال هم برکت بیشتر میدهد. گفتند: هرکسی مسیر فیض شد ما او را توسعه میدهیم. وقتی توسعه میدهد، هر کمالی که برای دیگری ایجاد میشود، هر راحت و هر نعمتی که برای دیگری ایجاد میشود جزء وجود و شئون او میشود و از جهت الهی این وجودش گسترده میشود. در نظام الهی رشد پیدا کرده است. ما در نگاه اول فکر میکنیم توسعه با مال است. لذا میگوید: وقتی تو مردی، این مال یک قبر و کفن برای تو بیشتر نیست! اما اینجا میگوید: این مال دست تو امانت است و ودیعهی خداست. اینطور نبود که تو عزیز کردهی خدا باشی و به تو داده است. نه! تو مسئولیت بیشتری داشتی انجام بدهی، خدا به تو داده است. اگر انجام دادی و خودت رشد کردی، باز شدی و این مسئولیت شکفته شد. اما اگر این کار را نکردی در مقابل اراده حق قرار گرفتی و باید پاسخگوی همه کسانی باشی که به این مال احتیاج داشتند و تو باید سرمایه گذاری میکردی، اینها مشکلشان رفع میشد. لذا در روز قیامت دارد که اینها به پا میخیزند. خطاب میشود «عین الفقرا» وقتی فقرا بلند میشوند، جمع زیادی بلند میشوند و بعد میگویند: شما در اینجا شفیع هستید. هرکسی به شما خدمتی کرده است، این مقام به شما داده شده است. هرکسی به شما خدمتی کرده، میگوید: همه سرک بکشند تا بگردند یک کاری پیدا کرده باشند، چون آنجا همه محتاج به شفاعت هستند. یکی میگوید: یادت هست من لیوان آبی دستت دادم؟! تا این حد دنبال بهانه هستند که خودشان را با اینها مرتبط کنند. اگر این حقیقت از لسان معصوم واقعیت دارد، اینجا به ما یاد میدهند.
لذا میفرماید: اگر کسی این کار را کرد، «فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ» بقیه را سرمایهگذاری کرد، بقیه را در راه دیگران صرف کرد، «کَانَ مَا یَأْکُلُ حَلَالًا» همان که میخورد هم حلال میشود. آنچه میآشامد. آنچه سوار میشود، ازدواجی که با آن پول میکند همه حلال میشود. اما اگر «وَ مَنْ عَدَا ذَلِکَ» کسی این کار را نکرد، پول را برای خودش ذخیره سازی کرد به نحوی که راکد گذاشت و صرف کارآفرینی نکرد، «کَانَ عَلَیْهِ حَرَاماً» همه کارهایی که برای خودش کرده است حرام میشود. منتهی این حرام فقهی نیست. این در نظام الهی است. یعنی تو رشد نمیکنی و کوچک هستی و مورد عتاب حق هستی. این وجود منفصلی بوده که ربطی به تو ندارد. تعبیری که خدا نسبت به عالم میکند. عالمی که علمش در وجودش اثر نمیگذارد، «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارا» (جمعه/5) علم که اینقدر شریف است، اگر کسی این علم در وجودش نافع نباشد، «كَمَثَلِ الْحِمارِ» است. بدتر از آن این هست که من تو را مسئول این کار قرار دادم و تو زیر بار مسئولیت نرفتی. اینجا باید جواب بدهی که گرسنگی آنها موکول به انجام تعهد تو بود که برطرف شود. من این را به تو دادم که رشد و تعامل و وحدت ایجاد شود. تو در نظام وجود اختلال ایجاد کردی. فکر کردی این فقط برای خودت است. مثل قارون که «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» (قصص/78) بار مرکب کند و در برابر مردم مانور بدهد.
بعد میفرماید: «أَ تَرَی اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا» آیا میبینید که خدا شخصی را مورد امانتداری قرار داده باشد، امانت خودش را نزد او قرار داده باشد، «عَلَی مَالٍ یَقُولُ لَهُ» آیا او حق دارد برود برای پز دادن، «أَنْ یَشْتَرِیَ فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ» برود ده هزار درهم بدهد، یک اسبی بخرد که با آن پز بدهد. دل دیگران را آب کند. با اینکه آن مرکبی که این لازم داشت، مرکبی بود که با بیست درهم میشد خریداری کرد. نمیگوید یک چیز بدی سوار شو. اما میگوید: چیز خوبی که میخواهی سوار شوی نه اینکه پز بدهی. اگر تو بیشتر خرج کردی مال تو نبوده است. با اینکه طبق قاعده فقهی به اسم تو بوده است و کسی نمیتواند به تو بگوید: چرا این کار را کردی. اما در نظام الهی میگوید: آنقدری که حاجت تو بر طرف میشد، آن هم با راحتی حق داشتی برای خودت استفاده کنی. برای یک دسته امروز اتومبیل است، برای یک دسته لباس است، برای یک دسته خانه است، برای یک دسته برند است. میخواهد پز بدهد، برایش مهم است. این اسراف است و حرام در نگاه الهی است. چقدر سخت میشود؟ اینها همه حقالناس میشود که اینها آن روز میتوانند بگویند: اگر این پولها آن روز به کار افتاده بود، ما همه اشتغال پیدا میکردیم. زندگی ما هم میگذشت. فشاری که به ما آمد و ما به گناه مبتلا شدیم، به سرقت و دزدی مبتلا شدیم، برای این بود که جامعه امن نبود. جامعه سرمایهگذاری صحیح نداشت. این برای کسی که دزدی کرده عذر نیست. اما میتواند بگوید: یک دلیلی که من را به دزدی کردن وا داشت این بود که این درست پولش را در جامعه سرمایهگذاری نکرد.
حتی آن مقداری هم که لازم داریم، درست استفاده نکنیم باز در نگاه الهی حرام میشود. حتی آنچه لازم داریم. میگوید: شرط اینکه آن پیش خدا حلال شود و رشد ایجاد کند این است که این را درست صرف کنیم. این خیلی مهم است. حلال در نظام تربیتی! اگر این را درست صرف نکردی، آن هم برایت حلال نیست. «فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ کَانَ مَا یَأْکُلُ حَلَالًا وَ یَشْرَبُ حَلَالًا، وَ یَرْکَبُ حَلَالًا، وَ یَنْکِحُ حَلَالًا» و الا آنها هم حرام میشود. بعد در یک خانواده میبینی بچه یکجور درمیآید. مشکلات ایجاد میشود. هرکدام از ما در جایی که باید صرف میکردیم، درست مصرف نمیکنیم. یکجا یک کسی اعتباری دارد، آبرویی دارد، دیگری ممکن است در نظام شخصیت سادهای حساب شود، یک شخصیت شاخصی هست، این شخصیت شاخص یعنی اضافه بر آنچه این لازم دارد به او داده شده تا از این برای دیگران استفاده کند. این هم یک سرمایه است.
یا اینکه میخواهد مهریه تعیین کند، یک مهری معین میکند که پز باشد. این پز دادن اسراف است. باعث میشود جو عمومی جامعه به سمت این سوق پیدا کند. میفرماید: این از جهت تربیتی حرام است. اگر تو از عهدهی این مهریه هم بر بیایی، ولی چون برای پز دادن بوده است، نه برای راحتی زندگی، این خودش اسراف و فساد است و به دنبالش هلاکت است. این یک بحثی بود که در این روایت شریف آمده بود. روایت هم در المیزان، جلد هشتم، صفحهی 93 است که مرحوم علامه نقل میکند. همچنین در تفسیر عیاشی هم آمده است.
همین مشکلی که در کشور ما برای ساختمان پلاسکو ایجاد شده است، تبعات و مشکلات زیادی به همراه دارد. بالاخره اینها کاسب هستند و از دهها جای دیگر سفارش گرفتند. به دهها جای دیگر پول میدهند. اینها همه یک معادلات پیچیده ایجاد میکند. اگر درست تدبیر نشود و با رحمت به همدیگر نگاه نکنند، خیلی از اینها ممکن است خانوادهها و خودشان به مشکلات زیادی دچار شوند که در طولانی مدت هم مضاعف شود. این نگاه به کسانی که در رأس دولتها هستند، یا در رأس قانونگذاری یا در رأس قوای مختلف هستند، یا کسی که کاری از او در هر جایی برمیآید، یا مدیر کل است، یعنی در نظام تربیتی اگر درست روابط را رعایت نکنند حتی اجرتی که دارند میگیرند برایشان حرام میشود. لذا گاهی میبینیم در زندگی برکت نیست. نتایج خوب نیست. آنچه دل ما میخواهد محقق نمیشود. برگردیم ببینیم چه کارهایی میتوانستیم بکنیم و نکردیم. امام صادق(ع) فرمود: «المؤمن المحتاج رسول الله تعالی الیکم» مؤمنی که احتیاج دارد، حالا احتیاج مالی، آبرویی، حتی شنیدن است، لازم است حرفی را گوش کنی، هرکدام یک مرتبه است. مؤمنی که احتیاج دارد، پیک ویژهی خدا به سوی توست. یعنی خدا مستقیماً یک نفر را با نامه شخصی و مخصوص و مهر کرده به اسم تو فرستاده است. من این را در خانهی تو فرستادم. جواب خداست، جرأت میکنیم جواب ندهیم. این رسول ویژه و یک ویژه خدا به سوی توست.
برای اینکه امروز بحث حضرت صالح را تمام کنیم، از این قسمت هم عبور میکنیم. «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِين» (اسراء/27) اخوان الشیاطین غیر از تابع الشیاطین است. تابع شیطان بودن یک مطلب است، اخوان شیطان بودن یعنی در عرض خود شیطان، قرین شیطان میشود. مُبَذّر گاهی زیادی خرج کردن غلط است. ادا نکردن حقوق واجب و رسیدن به حقوق مستحب است. گاهی در جایی بخاطر ایجاد کردن وجهه خرج میکند. یکی کسی از کوفه خدمت امام صادق(ع) رسید. وقتی رسید حضرت او را تحویل نگرفت. آخر گفت: آقا چه شده است؟ گفت: تو از کوفه حرکت کردی آمدی، هر جایی رسیدی یک گوسفند زمین زدی و همه را مهمان کردی. من بخاطر همین با تو عتاب میکنم. گفت: من مهمان کردم! گفت: آنجا کسان دیگری هم بودند، آنها هم مرجع برای مردم بودند. مردم در زندگیشان اینها را قبول داشتند. با این کاری که کردی، اینها آن توان را نداشتند. باعث شد مرجعیت آنها و رجوع مردم به آنها تحقیر شود. بخاطر همین من آن برخورد سابق را با تو ندارم. یعنی گاهی زیادی خرج کردنی که حکیمانه نباشد، تبعاتش را دقت نکنیم. در گروهها و تشکلات، یک گروهی خوشحال شود که گرفته و گروه دیگری نگرفته است.
شریعتی: امروز صفحهی 467 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه زمر و آیات ابتدایی سوره مبارکه غافر در سمت خدای امروز تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را به روح بلند همه آتشنشانان شهیدمان هدیه کنیم که برای نجات جان مردم دل به دریای آتش زدند، و طلب مغفرت برای همه آنها بکنیم و آرزو کنیم انشاءالله مهمان سفره اهلبیت(ع) باشند.
«وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «75»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، حم «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «2» غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «3» ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ «4» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ «5» وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ «6» الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «7»
ترجمه: و فرشتگان را مىبينى كه گرد عرش حلقه زدهاند، در حالى كه همراه با ستايش پروردگارشان تسبيح مىگويند و ميان آنان به حقّ داورى گردد و گفته مىشود: «سپاس خداوندى را كه پروردگار جهانيان است.»
به نام خداوند بخشندهى مهربان، حا، ميم. نزول كتاب از طرف خداوند عزيز عليم است. آمرزندهى گناه، پذيرندهى توبه، سخت كيفر و صاحب عطاى فراوان. هيچ معبودى جز او نيست. بازگشت (همه) به سوى اوست. جز كسانى كه كفر ورزيدند كسى در آيات خداوند جدال و ستيزه نمىكند پس تحرّك آنان در شهرها تو را نفريبد. پيش از اين (كفّار مكّه) نيز قوم نوح و احزابى كه بعدشان آمدند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند و هر امّتى تصميم گرفت تا پيامبرش را به عقوبت بگيرد و به وسيلهى باطل مجادله كردند تا حقّ را نابود نمايند، پس آنان را (به قهر خود) گرفتم، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بوده است. و بدين گونه (كه احزاب در دنيا عقوبت شدند) وعده عذاب پروردگارت دربارهى كسانى كه كفر ورزيدند قطعى شد كه آنان اهل دوزخند.كسانى كه عرش (خدا) را حمل مىكنند وآنان كه اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستايش تسبيح كرده (و به پاكى ياد مىكنند) و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ايمان آوردهاند (از خداوند) آمرزش مىخواهند (ومىگويند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است، پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى كردهاند بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ كن.
شریعتی: باز هم از طرف خودم و همهی همکارانم در برنامه سمت خدا به جامعه آتشنشان و خانوادههای شهدای آتش نشان تسلیت میگویم. دعا میکنیم که انشاءالله روح این آتشنشانهای عزیز ما که برای دفاع از هموطنان دل به آتش زدند، سر سفرهی امیرالمؤمنین متنعم باشد. قرار شد حاج آقای عابدینی از «بسم الله الرحمن الرحیم» برای ما بگویند.
حاج آقای عابدینی: چون این صفحه از قرآن منور به «بسم الله» بود. دو سه نکته در مورد «بسم الله» عرض میکنیم. مرحوم علامه ذیل «بسم الله الرحمن الرحیم» سورهی حمد که اصل بیانشان آنجاست، فرمودند: هر امری و هر کاری به مقداری که با خدا مرتبط شود باقی میماند. برقرار شدن ارتباط هر فعلی با خدا به واسطهی این «بسم الله الرحمن الرحیم» است. «بسم الله» فقط لفظ نیست. انسان دارد توجه میکند. «كلّ امر ذى بال» هر امری که قابل توجه است «لم يبدأ فيه باسم اللَّه فهو ابتر» (تفسیر امام عسکری/ص25) این ابتر است. دنباله پیدا نمیکند. چون عالم ابدیت در پیش دارد. هرچه به خدا بیشتر گره بخورد، جاودانه تر میشود. از ابدیت بهرهمندتر میشود. لذا حواسمان باشد همین کاری که داریم میکنیم، حرام نکنیم. یک سرمایه عظیم است. این سرمایه عظیم را به خدا گره بزنیم. قصدمان را برای خدا بکنیم. مخلصانه انجام بدهیم ابدی میشود. اما اگر برای دیدن مردم کردیم، خدا میگوید: مردم هم دیدند و تمام شد. بعد انسان میبیند هیچی ندارد.
در روایت از امیرالمؤمنین(ع) هست که «ظهرت الوجود عن بسم الله الرحمن الرحیم» با بسم الله وجود ظاهر شد. در بعضی از کتب عارفان هست که «بسم الله الرحمن الرحیم» کُن عارف است. یعنی همان که خدای متعال فرمود: «إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (نحل/40) عارف وقتی به مقام ولایت میرسد با «بسم الله» ایجاد میکند. در بعضی روایات دارد «بسم الله الرحمن الرحیم» اسم اعظم الهی است. یا نزدیکتر از سیاهی به سفید چشم، نزدیکی «بسم الله» به اسم اعظم است. در بعضی روایات دیگر دارد که «بسم الله الرحمن الرحیم» را که انسان آغاز میکند، «اعظم آیةٍ فی کتاب الله» است. انشاءالله خدای متعال ما را با «بسم الله» محشور کند و حقیقت بسم الله در درون ما قرار بگیرد.
قوم صالح قوم بهرهمندی بودند. نعمت زیاد داشتند ولی نسبت به محرومین خیلی ظلم کردند و نمیگذاشتند به آنها برسد. همه داراییها و ثروتها را برای خودشان میخواستند. این اسراف و فساد، هلاکت را به دنبال داشت. خدای متعال به صرف کفر، قومی را عذاب نکرد. بلکه اگر آنها به ظلم مبتلا شدند، به دنبالش هلاکت آمد. لذا ممکن است ظلم از کافر صادر نشود. اما اگر ظلم بود هلاکت دارد. فکر نکنیم هلاکت، هلاکت نهایی است. هر مقداری از ظلم، مقداری هلاکت دارد. هلاکتهای ابتدایی گوشمالی است که برگردیم. آخرین جملهای که صالح(ع) در رابطه با قومش، پس از هلاکت قومش بیان میکند این است که «وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/79) وقتی دید اینها مردند و تمام شد، چون پیغمبر هم در جنگ بدر وقتی اینها کشته شدند و در چاه انداختند، آمد و در چاه با آنها گفتگو میکرد. یک عده گفتند: مگر اینها میشنوند؟ فرمود: اینها از شما شنواتر هستند. صالح به آنها خطاب کرد: من خیرخواهی را به کمال برای شما انجام دادم ولی شما ناصح و خیرخواه را دوست نداشتید.
در روایت وارد شده پیغمبر اکرم عبور میکردند، دیدند امیرالمؤمنین و عمار زیر نخلها خوابیدند، حضرت اینها را صدا زد. وقتی بلند شدند و خاکهای خود را تکان دادند، پیغمبر میفرماید: «الا احدثکما باشقى الناس» میخواهید شما را به شقیترین مردم معرفی کنم؟ «قلنا: بلى یا رسول اللّه» امیرالمؤمنین و عمار فرمودند: بله. «قال: احمر ثمود الذی عقر الناقه» آن کسی که سرخ مو بود و ناقه را پی کرد و کشت، او اشقی الاولین است. «و الذی یضربک یا علی على هذه یعنی قرنه حتى تبتل منه هذه یعنی لحیته» (مسند احمد/ج4/ص263) این کسی که ریش تو با ضربت او خضاب میشود، اشقی الآخرین است. این تعبیر اشقی الاولین و اشقی الآخرین تعبیر بسیار زیبایی است.
ناقهی صالح از دل صخره بیرون آمد. امیرالمؤمنین از کجا بیرون آمد؟ از دل کعبه. تنها کسی است که از دل کعبه بیرون میآید و مردم میبینند. تشابه بین آیتی که مبصر است و مردم دیدند، امیرالمؤمنین کسی بود که برای همه نافع بود. همه از هدایت و علم او استفاده میکردند. همچون ناقهای که از شیر او منتفع بودند. لذا پیغمبر هشدار داد که به جریان صالح مبتلا نشوند. ولی همان ابتلایی را که قوم ثمود نسبت به ناقه صالح پیدا کردند، دچار شدند. ممکن است ما هم گاهی با آیاتی که میبینیم مبتلا به ناسپاسی شویم.
یک نکته دیگر این است که در روایت ذکر شده که مثل صالح، مثل حضرت حجت و حضرت صاحب(ع) هست. چون صالح بعد از اینکه قومش نجات پیدا کردند مدتی به میقات رب رفت. غایب شد. مدت طولانی غایب شد. وقتی برگشت از جهت ظاهری خیلی متفاوت شده بود. به طوری که وقتی آمدند خیلی از افراد او را نشناختند. لذا وقتی گفت: من صالح هستم، قبول نکردند. قوم سه دسته شدند. همینهایی که نجات پیدا کرده بودند. عدهای منکر شدند. عدهای شاک و عدهای مؤمن شدند. اول سراغ اهل شک رفت، گفت: من صالح هستم. گفتند: صالح این مشخصهها را داشت و تو نداری! حجتی از او نخواستند. سراغ اهل عناد رفت و آنها هم او را ترک کردند. سراغ اهل ایمان رفت، آنها گفتند: ما نشانههایی از صالح داشتیم. آیا تو میتوانی آن نشانهها را بگویی؟ شروع کرد روابط درونی را که بین اینها و خودش بود را گفت. اینها گفتند: حجت بر ما تمام شد. لذا آن دو دسته بدون خواستن هیچ علامتی منکر شدند. اما این دسته حجت خواستند. این نشان میدهد در زمان ظهور باید از حضرت حجت خواست که تو آیا فرستادهی خدا هستی؟ آیا تو امام غایب هستی؟ نمیشود به راحتی انکار کرد و عبور کرد.