درخصوص اصحاب و یاران حضرت سیدالشهدا توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ - صحبت در خصوص زنانی که در کربلا نقش آفرینی داشته اند بسیار با اهمیت است و شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. این مسئله را به شش بخش تقسیم می کنیم. بخش اول درخصوص بانویی است که در کربلا به شهادت رسید یعنی همسر عبدالله بن عمیر. عبدالله بن عمیر شخصیت بسیار بزرگواری است. ایشان از اصحاب با وفای امیرالمومنین (ع) بوده و در کربلا نیز جزو یاران خوب سیدالشهدا سلام الله علیه قرار داشت. امام زمان (عج) در زیارت ناحیه ی مقدسه به برخی از شهدای کربلا سلام می کنند که از جمله می توان نام این بزرگوار را ذکر کرد. عبدالله عمیر در کوفه بود و به کربلا آمد و به شهادت رسید که داستان مفصلی دارد اما بعد از شهادت همسر ایشان به کنار بدن غرق به خون شوهر خود آمد و گفت: از آن خدایی که بهشت را نصیب تو کرد می خواهم که مرا با تو همراه قرار دهد. شمر به غلام خود فرمان داد که با عمود آهنین بر فرق این زن بزند و به این ترتیب او به شهادت رسید. بنابراین عبدالله ابن عمیر کلبی جزو اصحاب امیرالمومنین، امام حسین(ع) و شهید کربلا بود و در ناحیه ی مقدسه به او سلام شده است .
این نقل ها از تاریخ طبری است. تاریخ طبری به راحتی در دسترس است. تاریخ طبری از قدیمی ترین تواریخ است. وفات طبری در سال 310 هجری است. یعنی بیش از هزار و صدو پنجاه سال از وفات او می گذرد و ایشان بسیار به زمان شهادت سیدالشهدا نزدیک بوده است. طبری به طور مفصل داستان عبدالله بن عمیر و داستان شهادت همسرش را نقل کرده است. بخش دوم مربوط به مادرانی است که در کربلا حضور داشته اند و شاهد شهادت فرزندان خود بوده اند. هشت مادر در خیمه ها بودند که فرزندان آنها در میدان مبارزه کرده و به شهادت رسیدند. اینکه انسان شهادت فرزند خود را شاهد باشد یک سختی و غم مضاعفی دارد. از جمله ی این بانوان می توان رباب مادر علی اصغر (س)، زینب کبری( که فرزند ایشان عون در کربلا به شهادت رسیدند) را نام برد. بانوی بسیار بزرگواری به نام رمله حضور داشت که مادر قاسم ابن الحسن فرزند امام مجتبی(ع) بود که در کربلا به شهادت رسید. این بانو شاهد بدن غرق به خون فرزند خود بود. رقیه دختر امیرمومنان نیز در کربلا حضور داشتند. فرزند ایشان عبدالله بن مسلم نام داشت. جناب مسلم داماد امیرمومنان (ع) بود. رقیه در کربلا شاهد شهادت فرزند خود عبدالله بن مسلم بود.
از دیگر شهدای کربلا می توان عمربن جناده را نام برد. وقتی که جناده به شهادت رسید همسر ایشان یک عمود به دست گرفت و به میدان آمد. سید الشهدا ایشان را بازگرداندند. فرزند این بانو به میدان آمد و به شهادت رسید. شهید بزرگوار دیگری به نام محمد بن ابی سعید ابن عقیل نیز در کربلا به شهادت رسید که مادر ایشان در کربلا حضور داشته است. عبدالله بن حسن که فرزند امام مجتبی(س) بود( نام ایشان بسیار در روضه ها برده می شود) نیز در کربلا به شهادت رسید. مادر ایشان بانوی بزرگواری است به نام بنت شلیل که در کربلا حضور داشت. بنابراین هشت مادر شهید در کربلا شاهد و ناظر شهادت فرزندان خود بودند.
سومین نقش زنان در کربلا مربوط به زنانی است که در جمع اسرا قرار گرفتند. بعد از واقعه ی عاشورا اهل بیت چهل منزل را از کربلا تا کوفه و شام طی کردند. معمولاً نام امام سجاد(ع) زیاد برده می شود. امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) جزو مردانی بودند که در جمع اسرا قرار داشتند. از بانوان معمولاً نام حضرت زینب (س) زیاد برده می شود اما ما حداقل باید یک بار، به دیگر بانوانی که همراه اسرا بودند ادای احترام کنیم. امیر مومنان چهار دختر در جمع کاروان اسرا داشتند: زینب کبری ، بانوی بزرگواری به نام ام کلثوم یا زینب صغری، بانوی بزرگوار دیگری به نام فاطمه و چهارم رقیه همسر جناب مسلم. سه نفر از دختران سید الشهدا در کاروان اسرا بودند: سکینه بنت الحسین (س)، فاطمه، رقیه بنت الحسین (س). رباب همسر امام حسین(ع) و رمله مادر قاسم بن الحسن نیز جزو کاروان اسرا بودند. فاطمه مادر بزرگوار امام باقر(ع) که دختر امام مجتبی (ع) بودند نیز در کاروان اسرا بودند. دختر مسلم که امام حسین (ع) بعد از شهادت پدر او را بسیار نوازش کرد نیز در اسرا بودند. دختر زینب (س) نیز در جمع اسرا بودند. به غیر از فرزندان زینب کبری که در کربلا به شهادت رسیدند داماد ایشان قاسم نیز شهید شدند. دختر حضرت زنیب(س) به نام ام کلثوم که شوهرش به نام قاسم در کربلا به شهادت رسید نیز جزو کاروان اسرا بود. همه ی این بانوان حاضر در کاروان اسرا داغ دیده بودند. مثلاً زنیب کبری (س) هم داغ برادران خود را دیده بود، هم فرزندان ،هم داماد و هم برادر زاده های ایشان . این بانوان هر کدام از چند جهت مصیبت دیده بودند. این دوازده بانو که در کاروان اسرا حضور داشتند مانند پروانه ای به دور شمع حضرت زینب (س) می گشتند و به احترام حضرت زینب(س)، معمولاً نامی از آنها برده نمی شود.
مطلب چهارمی که نقش زنان را کربلا نشان می دهد مربوط به زنان اصحاب سید الشهدا است. سه نفر از اصحاب سید الشهدا با همسران خود آمده بودند. یکی از آنها مسلم بن عوسجه است. ایشان همراه با همسر خود به کربلا آمده بود که بعد از شهادت همسر ایشان همراه با کاروان اسرا به سمت شام می رود. مسلم بن عوسجه اولین شهیدی است که از اصحاب به شهادت می رسد. دومین شهیدی که از اصحاب به شهادت می رسد عبدالله بن عمیر است که همسر ایشان نیز به شهادت می رسد. سومین اصحاب نیز جناده است که به اتفاق همسر خود به کربلا آمد و فرزند ایشان عمربن جناده نیز به شهادت می رسد. همسر جناده نیز در قافله ی اسرا حضور داشت. بخش پنجم مربوط به زنانی است که از غیر بنی هاشم بودند. موارد فراوان است که گاهی همه ی آنها در تاریخ عنوان نشده است. بانوی بزرگواری به نام ام خلف همسر مسلم بن عوسجه در قافله ی اسرا بود. بانوی دیگری به نام بحریه همسر جناده بود. ایشان هم شوهر خود و هم فرزند خود امر را در کربلا از دست می دهد و هم خود او در قافله ی اسرا قرار می گیرد. بانوی بزرگوار دیگری به نام حسنیه که خادمه ی امام سجاد(ع) است. فرزند ایشان در کربلا به شهادت می رسد و خود او نیز در قافله ی اسرا است. چهارم بانوی بزرگواری است به نام فکیحه . ایشان خادمه ی حضرت رباب (س) است که در قافله ی اسرا قرار می گیرد. بانوی دیگری است که خادمه ی مسلم بن عوسجه بوده است. یعنی هم همسر و هم خادمه ی مسلم بن عوسجه در قافله ی اسرا حضور داشتند. مورد پنجم مربوط به شمع این بانوان است که در قافله حضور داشتند و همه دور ایشان جمع بودند. حضرت زینب کبری (س) نقش ویژه ای داشتند. کتابی است به نام بطلة کربلا که بانویی مصری بنت الشاطی آن را نوشته است. چند نفر از جمله مرحوم آقای دکتر شهیدی این کتاب را ترجمه کرده اند. این بانوی مصری وقتی شرح حال زینب کبری (س) را می نویسد بسیار تحت تأثیر قرار می گیرد. ایشان اسم این کتاب را قهرمان کربلا زینب کبری گذاشته است. چه خوب است که ما مجموع خطبه های امام حسین (ع) را مورد مطالعه قرار دهیم. کلمات امام حسین (ع) را در مسیر مدینه تا کربلا مطالعه کنیم. از جمله این کلام ها سخنی است که امام حسین (ع) در موقع وداع با اهل بیت بیان کرده اند. ایشان در زمان وداع با زینب کبری، اهل بیت و زنانی که تا ساعتی دیگر در کاروان اسرا قرار می گیرند کلماتی را بیان می کنند. امام حسین (ع) سه مطلب را می فرمایند: آماده ی بلا باشید. سه مطلب را بدانید: ان الله حافظکم و یجعل عاقبة الی خیر و یعوضکم. اولاً خدا محافظ شما است. دوم بدانید پایان کار شما خیر است. الان بعد از هزار و سیصد، چهارصد سال نام امام حسین (ع) در همه ی عالم زنده است. ما الان فقط ایران، عراق و کشورهای اسلامی را می بینیم اما نام ایشان در همه ی عالم فراگیر است. فریاد یا حسین همه ی عالم را گرفته است. ای کاش رسانه ی ملی ما همانطور که عزاداری های شهرهای ایران را به زیبایی به تصویر می کشد، عزاداری های مردم مسلمان در همه ی عالم را نشان می داد. دربسیاری از کشورها، در اروپا و در شهرهای مختلف مجالس عزداری برپا می شود. چه حکومتی می توانست این تعداد مجلس را ساماندهی کند. فقط در شهر لندن در ایام دهه ی محرم بیش از صد مجلس عزای امام حسین (ع) به زبان های مختلف و برای ملیت های مختلف برپا شده است. در همه ی شهرهای اروپا دسته ی عزاداری روز عاشورا برگزار می شود. سوم امام حسین(ع) فرمودند که خدا به شما عوض می دهد و انواع کرامت های الهی را خدا به شما می بخشد. سپس امام حسین(ع) به حضرت زینب (س) و اهل بیت فرمودند که مراقب دو کار باشید: ولا تشکوا: شکایت نکنید. آیا شما جایی شنیده اید که اهل بیت شکایت کرده باشند؟ و به زبان چیزی نگویید که از جلالت شما کم کند. آیا شما تا بحال شنیده اید که اهل بیت چیزی گفته باشند که با عظمت و جلالت اهل بیت هماهنگ نباشد؟ میرزای شیرازی رسم داشتند که وقتی می خواستند درس را شروع کنند می فرمودند یکی از شاگردان یک روضه بخواند و سپس درس را شروع می کردند. برخی از شاگردان ایشان قبل از شروع درس روضه می خواندند. از جمله روضه خوان های درس ایشان مرحوم آیت الله حائری موسس حوزه ی علمیه ی قم بودند. آیت الله حائری شاگرد مرحوم میرزای شیرازی در سامرا بودند. مرحوم آیت الله حائری صدای خوبی داشتند و حتی در روز عاشورا در دسته های عزاداری نوحه می خواندند. ما گاهی از کنار این روضه ها آسان می گذریم. شاید به این خاطر که آنها را بسیار شنیده ایم. مرحوم آیت الله حائری معمولاً این روضه را می خواندند. همه از جمله ارشاد شیخ مفید رضوان الله تعالی این روضه را نقل کرده اند. این عبارت آمده است که زینب (س) را وارد بر ابن زیاد کردند همه ی مطالب در همین یک کلمه نهفته است. ایشان در حالی وارد شدند که لباس های خوبی بر تن نداشتند. هنوز ادامه ی روضه را مرحوم آیت الله حائری نخوانده بودند مرحوم میرزای شیرازی می فرمودند: کافی است. در آن روز درس تعطیل می شود و ایشان می فرمایند اجازه دهید ما حق این جمله را ادا کنیم. اگر ما تا ظهر گریه کنیم حق این کلمه که فرمودند: زینب (س) را با لباس های کهنه وارد بر ابن زیاد کردند ادا نمی شود. ادامه ی روضه را میرزای شیرازی می خواند و درس تعطیل می شد. ابن زیاد به زینب کبری (س) می گوید: شکر کن خدایی که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغی را که شما می گفتید برملا کرد. زینب (س) فرمودند: الحمدالله الذی اکرمنا به نبیه محمد طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتزح الفاسق. ما رسوا نشدیم بلکه فاسق رسوا می شود. و یکذب الفاجر، ما دروغ نمی گوییم بلکه فاجرها دروغ می گویند. و هو غیرنا الحمدالله. این جواب قاطع زینب کبری (س) است. ابن زیاد خواست که نمک به زخم بی بی بپاشد گفت: کیف رأیت فعل الله به اهل بیتک. دیدی خدا با شما چه کرد؟ زینب کبری (س) فرمود: خدا شهادت را بر ما مقدر کرد و فردای قیامت خدا بین تو و آنها جمع می کند. مخاصمه فردای قیامت است و آنجا باید جواب خدا را بدهید. سپس به مرحله ای رسید که ابن زیاد گفتگویی را با امام سجاد(ع) دارد. چون امام به محکمی جواب ابن زیاد را داد ،او تصمیم گرفت که ایشان را به قتل برساند. ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد(ع) را صادر کرد. بی بی زینب (س) فرمودند: اگر بنا داری که امام سجاد(ع) را به شهادت برسانی ابتدا باید من را به شهادت برسانی. ابن زیاد می گوید: به خدا قسم من دیدم که زینب آماده بود برای شهادت، اگر من تصمیم به کشتن امام سجاد(ع) داشتم. به همین خاطر او از کشتن امام سجاد(ع) منصرف شد. در مجلس یزید نیز گفتگو ها زیاد است. شیخ مفید نقل می کند که در مجلس یزید قام علیه رجلُ من اهل شام، در مجلس یزید یک مرد شامی ایستاد و یک حرفی زد. او به فاطمه دختر امام حسین (ع) که همراه زینب کبری (س) بود اشاره کرد و گفت: این دخترک را به من ببخش تا در خانه خدمتکار من باشد. این دختر می گوید که من ترسیدم و گفتم مبادا این کار امکان داشته باشد که من را خدمتکار خانه ی خود کنند. من به پیراهن عمه ی خود زینب (س) چسبیدم. عمه ام زینب به آن مرد شامی فرمود: کذبة الله بخدا دروغ می گویی این اوج پستی تو است. به خدا قسم که نمی توانی این کار را انجام دهی. یزید عصبانی شد و گفت :تو دروغ می گویی. اگر بخواهم می توانم این کار را انجام دهم. زینب کبری فرمود: کلا والله. بخدا قسم نمی توانی. مگر اینکه از دین اسلام خارج شوی. یزید عصبانی شد و گفت :کسی که از دین اسلام خارج شده پدر و برادر تو است. زینب کبری یزید را می شناخت اما مانند کوه ایستاد. فرمود: یزید اگر تو مسلمان باشی، که نیستی، به واسطه ی زحمات پدر و برادر من است. یزید عصبانی شد و گفت :کذبت یا عدوة الله. ای دشمن خدا دروغ می گویی. زینب فرمود: امروز قدرت دست تو است می خواهی دشنام بدهی، بده. فریاد می زنی و ظالمانه دروغ می گویی. در اینجا یزید نتوانست جواب بدهد در مقابل منطق محکم زینب کبری سکوت کرد.
نکته ی ششم مربوط به نقشی است که رباب دارد اما حق ایشان ادا نشده است. این بانوی بزرگوار در همین مجلس وقتی دید که یزید با چوب دستی به لب و دندان امام حسین (ع) می زند، از جا بلند شد. سر ابا عبدالله را از آن سبد برداشت و به سینه چسباند و اشعاری را قرائت کرد که در همه ی تواریخ آمده است. یک چنین بانوی داغ دیده ای که فرزند او علی اصغر در کربلا به شهادت رسیده و چهل منزل را طی کرده، در کوفه و شام به اسارت آمده و یزید را می شناسد، وقتی دید به سر بریده ی امام حسین (ع) جسارت می کنند، سر را برداشت، به سینه چسباند و نوحه خوانی کرد. دو مسئله اهمیت زیادی دارد یکی نقشی است که زنان در کربلا داشتند که در شش محور به آن اشاره شد. دوستان اگر بخواهند می توانند به کتاب اصحاب امام حسین از مدینه تا کربلا مراجعه کنند. جناب آقای ناظم زاده ی قمی آن را نوشته اند.
یک فردی نوشته بود که من تا بحال فکر می کردم اگر کربلا بودم همراه با امام حسین (ع) فداکاری می کردم، فرزند خود را می دادم و خودم نیز می ایستادم. اما وقتی به فرزند هیجده ساله ی خود نگاه می کنم اشک می ریزم برای جوان سید الشهدا (ع) و می گویم اگر من بودم چه می کردم؟ ما الان در هفته ی بسیج هستیم. واقعاً پدران و مادران شهدا نشان دادند که اگر کربلا هم بودند راست می گفتند و می ایستادند. کتابی در خصوص شرح حال مرحوم آیت الله ابوالحسن اصفهانی نوشته شده است. ایشان ریاست عامه ی مرجعیت در تمام کشورهای اسلامی را برعهده داشتند. ایشان فرزندی داشتند به نام مرحوم آقا سید حسین که روحانی بسیار فاضلی بودند. شبی مرحوم آیت الله اصفهانی در صحن امیرالمومنین در نجف در حال خواندن نماز جماعت مغرب و عشا بودند که در بین نماز، فرزند ایشان را کشتند. پدر ایشان سر و صدا و همهمه می شنوند، علت را می پرسند، می گویند: چیزی نیست یک حادثه ای پیش آمده اما شما نماز را ادامه بدهید. سپس به ایشان خبر می دهند که فرزند شما را به شهادت رسانده اند. از خادم ایشان سوال کردند که آن شب آقا چه می کردند؟ خادم می گوید: من نیمه شب دیدم که آقا در منزل قدم می زند و این شعر را می خواند که درخصوص مصیبت امام حسین (ع) است. داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت، زان داغ به جز خالق اکبر که خبر داشت؟ یعنی یک پیرمرد هشتاد ساله وقتی می خواهد دل خود را در مصیبت فرزند تسلی بدهد، این اشعار را می خواند. شاید لطیف تر از این شعر در شرح حال امام حسین (ع) در زبان فارسی وجود نداشته باشد. زبان حال امام حسین (ع) در این شعر این است که فکر نکنید من به این آسانی جدا شدم. خطاب به علی اکبر می گوید:
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم، نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم. محاسنم به کف دست بود و اشک بر چشم، گهی زجایی پریدم گهی به خاک فتادم. نه تیر شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی، زمانه کشت مرا وقتی که داغ تو دیدم. کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم، نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم.
انشاءالله خداوند به ما توفیق ادامه ی عرض ارادت و اخلاص تا پایان محرم و صفر را عنایت کند و به برکت این اشک ها خداوند حاجت همه ی مومنین برآورده به خیر کند.