در مورد روش و سیره پیامبر اسلام توضیحاتی بفرمایید.
پاسخ – کتاب سیری در سیره نبوی نوشته شهید مطهری است که ایشان در این کتاب نوشته اند: یکی از امتیازاتی که ما مسلمانان نسبت به پیروان سایر ادیان داریم این است که کتابی که بر پیامبر نازل شده(قرآن)، امروزه بدون هیچ تحریفی در اختیار ما قرار دارد. این قرآن همان قرآنی است که بر رسول الله نازل شده است، حرفی بر آن اضافه یا کم نشده است. این یک افتخار و نعمت برای ما بشمار می رود. دیگر اینکه بخش عمده ای از سیره ی پیامبر بدست ما رسیده است. امروزه بخش فراوانی از کلمات و زندگانی پیامبر در اختیار ماست. ما می دانیم اولین کسی که به پیامبر ایمان آورده چه کسی بوده است، دومین نفر و... دقیقا تمام حوادث سال ها و روزهای عمر پیامبر برای ما ضبط شده است. ما هیچ نگرانی نداریم که قرآن وحی الهی نباشد. این امتیاز مختص ماست و ادیان دیگر این امتیاز را ندارند.
هیچ مسیحی ادعا نمی کند که این اِنجیلی که در اختیار دارد همان اِنجیلی است که بر حضرت عیسی نازل شده است. حتی پاپ چنین ادعایی ندارد. بر حضرت عیسی کتاب انجیل نازل شده است ولی الان آنها به کتاب شان می گویند :اَناجیل. زیرا چهار اِنجیل دارند. این چهار انجیل در میان صدها انجیلی که(خیلی با هم تناقض داشته اند)بوده، معتبرتر است. و این چهار انجیل را به رسمیت شناخته اند. این کتاب ها سرگذشت عیسی مسیح است و از طرف خدا نازل نشده است. اگر کسی کتاب هایی که در مورد زندگی پیامبر نوشته شده (مثل تاریخ طبری ،تاریخ ابن هشام) را در یک کتاب جمع آوری کند، آیا این می شود کتاب پیامبر؟ خیر، این تاریخ زندگی پیامبر است نه کتاب پیامبر. پس انجیل سرگذشت عیسی مسیح است که حدود هفتاد سال بعد از صعودعیسی مسیح به آسمان ها، شاگردانش این کتاب را نوشتند. البته دستورات حضرت مسیح هم در این کتاب آمده است ولی این کتاب آسمانی نیست که بر حضرت عیسی وحی شده باشد.
الان کتاب های انجیل را با ترجمه های تفسیری روان چاپ می کنند تا برای همه قابل فهم باشد و به زبان های مختلف ترجمه شده است. در اول انجیل نوشته اند :در قرن اول میلادی پس از صعود مسیح به آسمان عده ای به نوشتن سرگذشت عیسی مسیح پرداختند. از بین این عده فقط چهار نفر بودند که با الهام خدا نوشتند.(این یک ادعا است .آنها از کجا می دانند که با الهام خدا نوشته اند؟ مثل اینکه فردی تاریخ پیامبر را بنویسد و بعد بگوید که آنرا با الهام الهی نوشته ام)بخاطر همین چهار نوشته ی شاگردان مسیح رسمیت یافت. انجیل ،عیسی مسیح را به خواننده معرفی می کند و جلوه های شکوهمند زندگی او را نمایان می سازد. چهار کتاب انجیل عبارتند از :متی ،مَرقُس ،لوقا و یوحنا.
در اول انجیل لوقا این عبارت آمده است: از آن جهت که بسیاری دست خود را دراز کردند به سوی تالیف حکایت اموری که نزد ما به اتمام رسیده ،من نیز مصلحت چنان دیدم که همه را از آغاز به دقت مطالعه کرده و به ترتیب بنویسم. یعنی او چند کتاب تاریخ در مورد حضرت عیسی خوانده و یک کتاب جدید نوشته است. در انجیل متی ،مرقس ،لوقا داستان دستگیری حضرت عیسی و محاکمه و به دار آویختن عیسی نوشته شده است.در قرآن می فرماید که عیسی را نکشته اند و فردی که شبیه او بود به دار آویخته شد. اگر در کتابی داستان به دار آویختن عیسی، دفن شدن و بعد دوباره به آسمان رفتن عیسی آمده است، آیا این کتاب برعیسی نازل شده است ؟ این کتاب داستان است.
پس یقین داشته باشید تنها کتابی که در این عالم بدون تحریف مانده و بر پیامبر نازل شده، قرآن است. بیش از 1400 سال از نزول قرآن گذشته است و تعداد مسلمانان به میلیارد رسیده است ولی دو گروه از مسلمانان نیستند که بگویند :قرآن ما با شما فرق دارد. ما فقط یک قرآن داریم البته اسامی قرآن مجید ،کریم، مبین، حکیم هست که همان قرآن است. اگر این کتاب انجیل همان کتابی بود که برعیسی نازل شده بود نباید مراسم خاکسپاری عیسی در آن نوشته می شد. قرآن می فرماید اگر این کتاب از پیش خدا نبود، باید در آن تناقض وجود داشت. ادعای ما این است که در قرآن تناقضی وجود ندارد. در داستان دستگیری و به دار آویختن و دفن کردن عیسی(در شش صفحه)، در این سه کتاب ،هشتاد تناقض وجود دارد. در تورات و انجیل مطالبی وجود دارد که ما از گفتن آن شرم داریم که بگوییم این مطالب در کتاب آسمانی است.
اینکه قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه از افتخارات ما مسلمان است برای ما کافی نیست و باید با آنها انس بیشتری بگیریم.
هند بن ابی طالب فردی بود که خیلی زیبا پیامبر را ترسیم می کرد. امام مجتبی(ع) و سید الشهدا(ع) جدشان را دیده بودند ولی نزد این شخص می آمدند و می گفتند که جدمان را برای مان توصیف کن. اولین جمله ای که این وصاف از پیامبر می گفت، این بود:
او همیشه در فکر و اندیشه بود و آرامش و آسایش نداشت. پس اسلام دین تفکر و تعقل است. در قرآن خدا ما را به تفکر و تعقل و تدبر دعوت کرده است. بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود. ما دینی داریم که در آن مناظرات امام رضا(ع) بوده است .ما کتاب احتجاح مرحوم طبرسی را داریم که در مورد مناظرات پیامبر و ائمه می باشد. همه ی ائمه اهل بحث و گفتگو، استدلال و منطق بوده اند.
او در ادامه می گوید: پیامبر سکوت های فراوانی داشتند. و جز در ضرورت سخن نمی گفتند. یکی از مشکلات ما پرحرفی و پرگویی های ماست. امیرالمومنین می فرماید: کسی که حرف هایش زیاد شد، خطاهایش هم زیاد می شود. کسی که خطاهایش زیاد شد، حیاءاش کم می شود .و این نشانه ی بی ایمانی است. بعضی ها در هر موضوعی اظهار نظر می کنند. و برای اینکه هر روز حرف جدیدی ندارند، به دیگران اتهام می زنند یا دیگران را محکوم می کنند و کم کم این کار برای شان عادی می شود. ما از خواندن بعضی از مطالب شرمنده می شویم. مگر ما مجبور هستیم که هر روز مصاحبه کنیم؟ اگر ما نگران خطای خودمان نباشیم،این نشانه ی بی حیایی است. ما نباید با آبروی مردم بازی کنیم که این نشانه ی بی ایمانی است. چه کسی می تواند زیاد فکر کند؟ کسی که سکوتش طولانی باشد. شهید مطهری در عمر 58 ساله شان ،85 تالیف داشته اند. ایشان زیاد حرف نمی زنند و بعد از تامل، حرف می زدند.
در ادامه می نویسد: حضرت با خودشان خلوت داشتند. در روایت داریم که وقتی به خانه می آمدند وقت شان را تقسیم می کردند، یک بخشی از وقت را برای خودشان می گذاشتند. ما چقدر در بیست و چهار ساعت بین خودمان و خدا خلوت می گذاریم؟صله رحم و مجالس خوب است ولی باید در مجالس مواظب گفتار و رفتارمان باشیم .پیامبر فرمود :زمستان بهار مومن است. زیرا شب های آن بلند است برای عبادت و شب زنده داری. و روزهای آن کوتاه است برای روزه داری.
سوال – صفحه 556 قرآن کریم را توضیح بفرمایید.
پاسخ – در این صفحه داریم :کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام بدهند، خداوند گناهان شان را می آمرزد. و وارد بهشت الهی می کند.
شهید بهشتی فرمود: بهشت به بهاء داده می شود نه به بهانه. ما را با یک بهانه به بهشت نمی برند. در سوره ذاریات آمده :متقین در بهشت هستند و آنچه خدا به آنها داده دریافت می کنند زیرا قبل از این ،در دنیا اهل کارهای خوب بودند. همه شب نمی خوابیدند، در سحر طلب آمرزش می کردند، نماز می خواندند و حق سائل و محروم را می دادند. (انهم کانوا قبل ذالک )
در قرآن داریم :اصحاب جهنم در عذاب هستند زیرا قبل از این در دنیا مست و مغرور بودند.(کانوا قبل ذالک )پس باید به بهشت بهاء داد نه بهانه. اگر فقط قلب مان پاک باشد به بهشت نمی روییم.
عبدالله بن مسعود می گوید: در روزهای آخر عمر پیامبر،ایشان (اصحاب خاص)ما را به خانه شان دعوت کردند. وقتی نگاه حضرت به اصحاب افتاد، اشک از چشمان شان جاری شد و فرمودند: خوش آمدید. و می خواستند وصیت به تقوا کنند. ولی قبل از آن، ده تا دعا کردند. حضرت به اصحاب فرمود: خدا شما را به سلامت بدارد،شما را محافظت کند ،شما را یاری کند، به شما خیر برساند، شما را هدایت کند، شما را موفق کند،شما را بپذیرد، روزی شما را زیاد کند ،شما را بالا ببرد، من شما را به تقوا سفارش می کنم. این نوع توصیه خیلی موثر است. گاهی فرزندی اشتباه می کند، پدر و مادر باید اول خوبی های او را بگویند و بعد اشتباهش را بگویند.
پیامبر تا آخرین لحظات زندگی شان پیشکسوتان جهاد را مورد احترام قرار می دادند. اگر جامعه ای به فضیلت ها احترام نگذارد، مثل علم، دانش، تقوا، اخلاق، جهاد و آن چیزهایی که فضیلت نیست، جایگزین آن بشود،مثل پُست، ثروت، (البته اگر ثروتمند کار خیری می کند این کارخیرش ثواب دارد. داریم: اگر کسی به ثروتمندی فقط به خاطر ثروتش تواضع کند بخشی از دینش را از دست داده است)، این جامعه حیات معنوی اش را از دست می دهد.
از ویژگی های دیگر پیامبر این بود که تا روز آخر عمر بدری ها( کسانی که در جنگ بدر بودند) را مورد احترام قرار می دادند. در مجلسی جا نبود و عده ای از بدری ها ایستاده بودند، تا پیامبر چشم شان به آنها افتاد، به تعداد آنها افرادی را بلند کرد و بدری ها را جای آنها نشاند.
از ویژگی های پیامبر این بود که هیچ امتیازی برای خودشان قائل نبودند. هیچ تکلیفی از پیامبر برداشته نمی شد بخاطر اینکه پیامبر بود. ده مسئله بر امت مستحب بود ولی بر پیامبر واجب . مثل نمازشب. پیامبر از خواب بیدار می شدند، وضو می گرفتند و آیات پایانی سوره آل عمران می خواندند و چهار رکعت نماز شب می خواندند و بعد استراحت می کردند و دوباره بیدار می شدند، وضو می گرفتند و چهار رکعت دیگر نماز شب می خواندند و استراحت می کرند و بار سوم بیدار می شدند و سه رکعت پایانی نماز شب را می خواندند. پیامبر بر خویشاوندان شان هم امتیازی قائل نبودند. پیامبر به خویشاوندان شان فرمودند :در قیامت باعمل صالح پیش من بیایید نه با نسب های تان.مگر قرآن را نخواندید که خدا فرموده : وقتی در صور دمیده می شود دیگر نسبت ها کارساز نیست.
فردی هفت سال خادم افتخاری پیامبر بود و بعد از هفت سال ،پیامبر فرمود که از من حاجتی بخواه. او گفت :دعا کنید که من در بهشت با شما همنشین باشم. پیامبر فرمود: شرطی دارد، با سجده ی زیاد به من کمک کن که دست تو را بگیرم.
بر ستون مقابل ضریح پیامبر نوشته شده است: جان من فدای آن سرزمینی که شما در آنجا آرامش پیدا کرده اید که جود و آرامش در آنجاست. انشاءالله جود و کرم رسول الله شامل حال همه ی ما بشود، حوائج برآورده به خیر بشود و گرفتاری ها برطرف بشود.