كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 13/12/92
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
يا رب نكند به زخمم آگاه كني *** اين گمشده را دوباره گمراه كني
افتادهام از پا نكند دستم را *** از دامن اهلبيت كوتاه كني
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو ميكنم در هرجا كه هستيد مثل هميشه انشاءالله بهترينها نصيب شما شود. جناب حجتالاسلام والمسلمين حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همهي يبينندگان عزيز دارم.
آقاي شريعتي: سلامت باشيد. حالتان انشاءالله خوب است. خدا را شكر ميكنيم. انشاءالله همهي شما هم حالتان خوب باشد. و آرزو ميكنم در اين لحظات و دقايقي كه خدمت شما هستيم، لحظات و دقايق مفيدي را با هم سپري كنيم. بحث ما در هفتههاي اخير روزهاي سهشنبه با حضور حاج آقاي حسيني، سيرهي اهلبيت(عليهمالسلام) هست. بعد از اينكه به مناسبت ميلاد نبي مكرم اسلام بحث سيرهي نبوي را داشتيم و خيلي هم پر مخاطب شد و با استقبال خوب مخاطبان خوبمان مواجه شد، اين بحث را در دستور كار روزهاي سهشنبه قرار داديم. روزهاي سهشنبه سيرهي علوي را حاج آقاي حسيني به آن اشاره كردند كه خيلي هم خوب بود و فرازهاي نابي از نهجالبلاغه را شنيديم، امروز هم خدمت شما هستيم.
حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در بحث سيرهي علوي از يك كلامي از نبي مكرم اسلام سخن را آغاز كرديم. پيامبر خدا به اميرمؤمنان(ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ زَيَّنَكَ بِزِينَة» (بحارالانوار/ج39/ص297) خداوند زينت، زيور، و زيبايي به تو عنايت كرده كه زيوري نزد خدا از اين محبوتر نيست. در اين روايت به دو زينت اشاره شده است. دو زيبايي در زندگي اميرمؤمنان(ع) كه يك مورد را آن هفته اشاره كرديم. «وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِين» شما مساكين را دوست داريد. اميرمؤمنان(ع) مساكين را دوست داشت و در اين زمينه مطالبي را در سيرهي حضرت گفتيم. براي اينكه اين حديث را تمام كنيم، يك جملهي ديگري را كه در همين روايت هست، دو زيور، زيور دوم «بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» زندگي شما زندگي زاهدانه هست. يعني پيامبر خدا وقتي ميخواهند اميرمؤمنان را تعريف كنند، ميفرمايد: يكي اينكه شما مساكين را دوست داريد، دوم زندگي شما زندگي زاهدانه هست. خوب ميدانيد زهد يكي از آن واژههايي است كه نياز به تعريف دارد. زندگي زاهدانه يعني چه؟
ما بنا شد سهشنبهها، مهمان سفرهي اميرمؤمنان(ع) باشيم و گفتيم: حداقل اين است كه طبق حديثي كه پيامبر خدا فرمودند و همه نقل كردند، اهل سنت و شيعه، «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ» (بحارالانوار/ج36/ص370) نام اميرمؤمنان، ياد اميرمؤمنان، سيرهي اميرمؤمنان(ع) عبادت است. يقيناً در اين ساعت انشاءالله همه در عبادت هستيم.
من ديدم يكي از بينندگان عزيز پيام داده كه آيا ما هم كه اين مباحث را ميشنويم در عبادت هستيم؟ قطعاً در عبادت هستيم. همه از سخن اميرمؤمنان و ذكر ياد و نام اميرمؤمنان(ع) در عبادت هستيم.
چون ميخواهيم سر سفرهي حضرت مهمان باشيم، بيشتر از كلمات خود حضرت استفاده كنيم. اين نهجالبلاغهي خود اميرمؤمنان(ع) است. در بخش كلمات قصار كلمهي 439، خود حضرت زهد را معنا فرمودند. كسي كه اين راه را طي كرده خودش ميگويد زهد يعني چه؟ حضرت فرمودند: «الزُّهْدُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآن» (نهجالبلاغه/ص553) جالب است. اميرمؤمنان هم زهد را از قرآن تفسير ميكند. فرمودند: زهد بين اين دو كلمهي قرآن است. سورهي مباركهي حديد آيهي 23. اميرمؤمنان در نهجالبلاغه، كلمات قصار، كلمهي 439 به قرآن استناد ميفرمايند براي تفسير زهد. فرمودند: در اين آيهي قرآن آمده است. سورهي مباركهي حديد آيهي 23. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حديد/23) اگر چيزي از دست داديد، ناراحت نشويد و اگر چيزي را به دست آورديد، شادماني همراه با غرور شما را نگيرد. شادي عيب ندارد. آدم مست نشود، مغرور نشود. اگر چيزي بدست آورد. اگر دنيا در اختيارش بود. مست و مغرور نشود، وظايفش يادش نرود و اگر چيزي از دست داد، غصه نخورد. اگر دنيا به او اقبال نكرد، ناراحت نشود.
جالب است يك حديثي ديدم، خيلي زيباست. ببينيد اگر واقعاً بخواهيم زهد را در يك كلمه معنا كنيم، به تعبير قرآن اسير دنيا نبودن است. اسير دنيا نباشيم. نداشتيم غصه نخوريم. دنيا اسير ما باشد. اميرمؤمنان(ع) در يك بيان نوراني ميفرمايد: «انأ الذي اهنت الدنيا» من آن كسي هستم كه دنيا را ذليل كردم. دنيا ما را ذليل نكند. اين خيلي مهم است. اگر دنيا ما را ذليل نكرد، ما زاهد هستيم. به ثروت نيست. به دارايي نيست. ممكن است يك انسان آه در بساط نداشته باشد، ولي دنيا ذليلش كرده است. دائم غم و غصه و بحث فقر مفصل گفتيم. اصل عدالت خدا را ميبرد زير سؤال، كه چرا من زندگيام فقيرانه است؟ دنيا او را ذليل كرده است. ممكن است انسان همه چيز داشته باشد، ولي آنچه دارد به وظيفهاش عمل ميكند، در راه خدا هزينه ميكند، تكاليفش را انجام ميدهد، اين دنيا را ذليل كرد. اميرمؤمنان فرمود: «أنا الذي اهنت الدنيا». من دنيا را ذليل كردم. من دنيا را خوار كردم. زهد اين است. خيلي مهم است. «أنا الذي اهنت الدنيا»، «اهانت» خوار كردن، من دنيا را ذليل كردم. دنيا نتوانست مرا ذليل كند. پس تعريف اميرمؤمنان(ع) از زهد همين بيان نوراني قرآن كريم است. اين جملهي اول است.
من يك بياني ميديدم از شهيد مطهري(ره) در اين كتاب سيري در نهجالبلاغه كه انصافاً كتاب خوبي است. ايشان واژگاني را از نهجالبلاغه مفصل معنا كردند، از جمله همين كلمهي زهد را در نهجالبلاغه، ايشان بيان زيبايي دارند. ميفرمايند: زهد با رهبانيت خيلي فرق دارد. آن شكل نيست كه بعضيها تبليغ ميكنند، آدم يك گوشهاي برود، نه اسلام طرفدار رهبانيت قطعاً نيست. زاهدانه زندگي كردن يعني چه؟ ايشان ميفرمايد: زهد سه مرحله، سه جلوه ميتواند داشته باشد. من اگر برسم اين سه جلد را بگويم، فكر ميكنم در پرتو كلمات اميرمؤمنان(ع) و بيان شهيد مطهري(ره) بحث خوبي شود.
مرحلهي اول اين است كه انسان زاهد، زاهدانه زندگي ميكند. براي چه؟ براي اينكه ديگران را مهمان سفرهي خودش قرار بدهد. ميگويد: من نميخواهم. من دارم، من نميخواهم استفاده كنم. من ميخواهم ديگران استفاده كنند. يعني زاهد است. وقتي انسان ميتواند ديگران را مهمان كند كه خودش اسير دنيا نباشد، بيرغبت به دنيا باشد. اين جلوهاش در زندگي اميرمؤمنان(ع) خيلي زيبا هست. يك حديثي از امام باقر(ع) هست. حضرت وقتي ميخواهند زندگي اميرمؤمنان را توصيف كنند، ميفرمايند: اميرمؤمنان كسي بود كه «يأكل» خودش چه مصرف ميكرد؟ «يطعم» به مردم چه ميداد؟ غذاي خودشان نان بود. اتفاقاً باز اين عبارت را ديدم. ابن ابي الحديد در شرح نهجالبلاغهاش دارد. نقل ميكند اين روايت را كه خورشت اميرمؤمنان(ع) چه بوده است. شايد بينندگان زياد شنيده باشند. اولاً خيلي وقتها حضرت نان تنها مصرف ميكردند. خورشت ايشان به ترتيب اين بود. گزارش كساني كه در محضر اميرمؤمنان(ع) بودند. خورشتش نان بود و مثلاً يك سركهاي بود. نان و نمكي بود. ما اينها را اصلاً خورشت حساب نميكنيم. اگر يك درجه ترقي ميكرد خورشت حضرت، نان بود و سبزيجات، يك درجه ترقي ميكرد نان و شير بود. يك درجه ديگر خيلي ترقي ميكرد، اين ديگر خيلي ترقي بود، نان و گوشت بود. «لا يأكل اللحم إلا قليلا» (شرح نهجالبلاغه/ج1/ص25) در ابن ابي الحديد اين گزارش است. اينكه حضرت خيلي كم مواد گوشتي مصرف ميكرد. به اصحابشان هم ميفرمودند: «لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوان» (شرحنهجالبلاغه/ج1/ص25) شكمتان را مقبرهي حيوانات، قبرستان حيوانات قرار ندهيد.
آقاي شريعتي ميدانيد الآن هم در بحث دستورات غذايي زياد سفارش كردند، بسياري از بيماريهايي كه امروز جامعهي ما متأسفانه گرفتارش هست، به خاطر همين بيحساب غذا خوردن و مواد غذايي را رعايت نكردن، و اين غذاهاي گوشتي را بيش از حد مصرف كردن. اين زندگي اميرمؤمنان بود. يعني خورشتشان سركه بوده، مرحلهي بعد سبزيجات ميشده، مرحلهي بعد ديگر خيلي ميشد، شير و كم به گوشت ميرسيد. اما به ديگران چه؟ خودشان اين غذايشان بود اما به ديگران نان و گوشت ميدادند. بهترين غذاها را به فقرا و نيازمندان ميدادند. به آنهايي كه شايد ماهها به نان و گوشت نرسيده بودند، به آنها غذا ميدادند. پس زاهد زندگي ميكند تا ديگران را سير كند. زاهدانه زندگي كردن براي ايثار.
آقاي شريعتي: آنهايي كه اهل ايثار و معرفت هستند، يك مرحلهاش زهد است.
حاج آقاي حسيني: بله، اگر زهد نبود نميتوانست دل بكند. اگر رغبت به دنيا داشت، بدون بيرغبتي نميتواند به ديگران اطعام بدهد. اين يك جمله.
آنوقت جالب است ابن ابي الحديد هم اين عبارت را دارد. ميگويد: نگوييد اميرمؤمنان(ع) اگر اين غذايش بود چگونه به ميدان نبرد ميرفت؟ حضرت جواب دادند كه نه! به پرخوريها آدم شجاعت پيدا نميكند. اتفاقاً اينهايي كه خيلي پرخور هستند، زمين گير هستند. حالا من وارد آن بحث نميشوم.
يكي دو عبارت ديگر باز از ابن ابي الحديد بگويم. جالب است. يكي از دانشمندان بزرگ اهل سنت است. شرح نهجالبلاغه نوشته است. بيست مجلد، تقريباً حدود هفتصد، هشتصد سال است از دنيا رفته است. شرح نهجالبلاغهاش معروف است. در مصر، در لبنان، در خيلي از كشورها، يكي از شرحهاي خوب نهجالبلاغه است. انصافاً خيلي خوب و جامع است. يك عبارت خيلي زيبايي دارد، ميگويد: اميرمؤمنان «وَ لَقَدْ وُلِّيَ الْخِلَافَةَ وَ أَتَتْهُ الْأَمْوَالُ» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص202) وقتي دوران خلافتشان شد، خوب از همهجا بيت المال در خدمت حضرت بود. اموالي ميرسيد. «فَمَا كَانَ حَلْوَاهُ إِلَّا التَّمْرَ» اوج شيرينيجاتي كه حضرت مصرف ميكردند چه بوده؟ خرما بوده. تمام شيرينيجات بوده. الآن گاهي آدم در زندگي سلاطين ميخواند چه سفرههايي دارند. «مَا كَانَ حَلْوَاهُ إِلَّا التَّمْرَ» شيرينياش فقط خرما بوده. «وَ لَا ثِيَابُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص202) لباسش كرباس بود، يك جامهي سادهاي بود. باز ابن ابي الحديد مينويسد. ميگويد: اميرالمؤمنين كسي بود «و هو الذي كان يكنس بيوت الأموال» (شرح نهجالبلاغهج1/ص21) بيتالمال را تقسيم ميكرد و جارو ميكرد. چيزي نماند، همه را در راه خدا داده باشي. «و يصلي فيها» بيتالمال را تقسيم ميكرد. جارو ميكرد و بعد به نماز ميايستاد و ميفرمود: «يا دنيا غري غيري» اين جمله بسيار معروف است. «يا صفرا» اي طلاها، اي نقرهها، ديگران را فريب دهيد، نميتوانيد اميرالمؤمنين را فريب دهيد.
باز اين داستان معروف است. يك كسي ميگويد: من با پدرم پاي خطبهي حضرت رفته بودم. من سني نداشتم با پدرم پاي خطبهي اميرمؤمنان رفتم. ديدم حضرت در حالي كه دارند خطبه ميخوانند، لباسشان، پيراهنشان را تكان ميدهند. از پدرم سؤال كردم كه چرا اين خطيب جمعه پيراهنش را تكان ميدهد؟ گفت: اين آقايم پيراهن بيشتر ندارد. پيراهنش را شسته و تر است، وقت نماز جمعه رسيده است، آمده خطبه بخواند و پيراهنش را حركت ميدهد كه خشك شود. اينطوري بوده در حالي كه به همهي مردم ميدانيد اميرمؤمنان خيلي صدقات داشته است. صدقاتشان فراوان بوده است. خصوصاً در آن بيست و پنج سالي كه حضرت خانه نشين بودند، در نخلستانها كار كشاورزي و باغداري ميكردند. خوب فراوان اين را شنيدهايم. وقف ميكردند. روي اين كلمه اصرار دارم. كه ما تا بحث زهد را مطرح ميكنيم، در ذهن ما نرود اينکه نداشتند. شايد اميرمؤمنان درآمدي كه از مزرعههايشان داشتند، از نخلستانهايشان داشتند در مدينه بينظير بوده است. ولي همين آقا پيراهنشان را تكان ميدادند، تا خشك شود. همين آقا نان ساده مصرف ميكردند.
آقاي شريعتي: يعني حضرت از اين درآمدهايي كه داشتند چيزهايي را براي خودشان نميخواستند.
حاج آقاي حسيني: زاهدانه زندگي كنيم تا نسبت به ديگران دست دهنده داشته باشيم. اين يك مرحله و يك جلوه از زهد است. يك داستان بگويم، شايد اين داستان بهتر در ذهن بماند و مؤثرتر باشد.
عرض كنم شخصي هست به نام ابومَطَر، مَطَر يعني باران. ابومطر يعني پدر باران. چرا به او ابومطر ميگفتند، نميدانم. ولي داستان را همه نقل كردند. محقق اِربلي و ديگران نقل كردند. ميگويد: يكوقت من كوفه رفتم. جالب است. ميگويد: كوفه رفتم در بازار كوفه، يك آقايي را ديدم، ديدم مردم را موعظه ميكند. بازاريها را نصيحت ميكند. موعظه ميكند. تعجب كردم. به قيافهاش نگاه كردم ديدم هيچ مميزه و مشخصهاي ندارد. از يك كسي سؤال كردم اين آقا كيست؟ گفت: غريبي؟ گفتم: بله. من از بصره آمدم. در كوفه غريب هستم. بار اول است آمدم، دفعهي اول است. اين آقا چه كسي است؟ گفت: اين اميرالمؤمنين است. عين عبارت اين است. عبارت اين است كه ميگويد: «كَأَنَّهُ أَعْرَابِيٌّ بَدَوِي» (شرح نهج البلاغه/ج9/ص235) نگاه كردم «كَأَنَّهُ أَعْرَابِيٌّ» اعراب يعني بيابانگرد، «بَدَوِي» يعني از آن بيابانگردهاي خيلي درجه بالا. حالا يكوقت بيابانگردها هم كه زندگي مثلاً شهرنشيني پيدا كردند. اما نه نه! بيابانگرد اصيل اصيل! تيپاش اينطور بود. گفتم: اين آقا كيست؟ گفتند: اميرالمؤمنين. غريبي؟ گفتم: بله از بصره آمدم. گفتند: اميرالمؤمنين است. من دنبال شما بودم ببينم چه ميكني؟ به هر صنفي كه ميرسيدند، موعظهاي ميكردند. به يك قسمت كه رسيدند فرمودند: «لَا تَحْلِفُوا» به بازاريها، قسم نخوريد. در كسب شما قسم خوردن مكروه است. قسم نخوريد.«فَإِنَّ الْيَمِينَ» (بحارالانوار/ج40/ص331) قسم خوردن «وَ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ» بركت را از بين ميبرد. بحث بركتسازي و بركت سوزي با حاج آقاي فرحزاد. اگر قسم بخوريد، بركت شما از بين ميرود. اصلاً اگر بخواهيم وارد اين شويم بايد تا آخر جلسه راجع به قسم صحبت كنيم.
آنوقت نقطهي مقابل، به يك سري ديگر از بازاريان رسيدند، حديثي كه جلسه گذشته با عجله خوانديم. فرمودند: «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ يَرْبُو كَسْبُكُم» قسم بخوريد بركت ميرود. ميخواهيد بركت بيايد، «يَرْبُو كَسْبُكُم»، «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ». به نيازمندان هم بدهيد. به خرما فروشها كه رسيدند، فرمودند: «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ» به مساكين، به نيازمندان، از اين خرماها بدهيد، «يَرْبُو كَسْبُكُم» كسب شما بركت ميكند. ميگويد: من همينطور دنبال حضرت ميآمدم. به اصناف مختلف كه ميرسيدند، يك موعظهاي ميكردند. تا به صنف پارچه فروشها رسيدند. آنجا ايستادند. فرمودند: من يك پيراهن ميخواهم. تا گفت: چشم يا اميرالمؤمنين، من در خدمت شما هستم. تا اميرالمؤمنين را شناخت، حضرت فرمود: نه من از شما خريداري نميكنم. مسير را ادامه دادند. دنبال حضرت به يك مغازهي ديگر آمدم. فرمودند: يك پيراهني ميخواهم. چشم يا اميرالمؤمنين، در خدمت هستيم. حضرت فرمودند: نه! از شما هم نميخريم. ادامه دادند، به مغازهي سوم رسيدند، يك جواني بود، حضرت را نميشناخت. فرمودند: پيراهني به سه درهم ميخواهم. پيراهن را آماده كرد، معامله تمام و حضرت راه افتادند. در مسجد كوفه آمدند. بازار كوفه تمام شد، مسجد كوفه آمدند و نشستند براي رفع حاجات مردم. صاحب آن مغازه رسيده بود. صاحب آن مغازهاي كه حضرت از او پيراهن خريده بود، وقتي در بازار ميرسد، ديگران به او ميگويند: اميرالمؤمنين از شما پيراهني خريده است. پسر شما پيراهني خريد، شما نبودي. چند فروختي؟ سه درهم. به عجله خدمت حضرت ميآيد، يك درهم را باز گرداند. ميگويد: آقا اين يك درهم را بگير. حضرت فرمود: نه، معامله تمام شد. من راضي بودم و او هم راضي بود. تمام شد. ناشناس، ببينيد كسي كه حضرت را ميشناسد، از او خريداري نميكند. تا مرحلهي سوم.
جالب است باز اين هم در تتمهي اين داستان بگويم. پيراهن را گرفت، دعايي هم كرد. دعايي هم خواندند. «الحمدلله الذي» يك پيراهن سه درهمي كه خريدند، ايستادند دعا. گزارش اين آقاي ناشناسي كه ميگويد: من حضرت را نميشناختم، غريبي كه در بازار كوفه آمده است، حضرت يك دعايي خواندند. به حضرت گفتند: آقا اين دعا را از كجا آوردي؟ فرمودند: اين دعا را پيامبر وقتي پيراهني ميخريدند و ميپوشيدند ميخواندند. پس تا اينجا اميرمؤمنان، ميبينيم اگر زاهدانه زندگي ميكند، اگر ساده زندگي ميكند، با وجود داشتن ثروت و اموال اما ميخواهد ديگران بهره ببرند.
ميخواهيم تا حداكثر مهمان سفرهي اميرمؤمنان(ع) باشيم، آن هفته هم عرض كردم يادم هست يك روزي خدا آيت الله بهجت را رحمت كند. يكي دو بار اين مسأله را فرمودند. شايد يكي دو بار اين را فرمودند. ميخواستند تأكيد كنند. ميفرمودند: در منبرهايتان از نهجالبلاغه بگوييد. از نهجالبلاغه كه بخوانيد ديگر مردم پاي منبر شما نيستند. پاي منبر اميرالمؤمنين(ع) هستند. اين نهجالبلاغه خطبهي 160، طولاني است و من فقط يك جملهاش را عرض ميكنم. حضرت ميفرمايد: «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»خطبهي 160 است. به خدا قسم اينقدر اين جامهام را وصله زدم كه ديگر خجالت ميكشم بروم پيش آن وصله زن و بگويم: بار ديگر هم وصله بزن. «اهنت الدنيا» اگر كسي دنيا را خوار كرد، ذليل كرد، ديگر اسير اين چيزها نيست. اين يك داستان است.
من يك داستان ديگري عرض كنم. اين هم به نظرم در زندگي اميرمؤمنان(ع) خيلي مهم است و براي ما خيلي قابل استفاده است. باز من آدرس را بدهم. چون عرض كردم ميخواهيم مهمان حضرت باشيم، در بخش خطبهها، خطبهي 208. خطبهي قبلي خطبهي 160 بود، اين خطبهي 208 است. داستان اين است كه حضرت به كوفه آمدند مهمان يكي از اصحاب براي عيادت يكي از اصحاب و يارانشان. نامش در تاريخ آمده به نام علاء بن زياد. بيمار شده بود. يكي از اصحاب حضرت به نام علاء بن زياد بيمار شد. حضرت عيادتش آمدند. جالب است. از فرصت عيادت استفاده كردند، براي نصيحت و موعظه كردن. ما عيادت بيمار كه ميرويم فكر ميكنيم حتماً يك چيزي بگوييم كه بيمار خوشش بيايد، نه! افرادي كه ميآيند در اين جمله ميخوانيم. به اين بيمار هم تندي كردند. و اين هم خيلي جالب است. انسان در مهماني ميتواند موعظه داشته باشد. در جلسات، عيادت بيمار، از فرصتها خوب استفاده كنيم.
من يكوقتي اين جمله را گفتم. خدا مرحوم آيت الله مرتضوي لنگرودي(ره) را رحمت كند. از شاگردان امام بودند. بسيار بسيار خليق و عالم بزرگوار، ايشان ميفرمودند: ما در نجف، مهماني كه ميرفتيم. طلاب، فضلا، علما، مهماني كه ميرفتند، پذيرايي در مهماني فقط به چاي و ميوه و شيريني نبود. با موعظه پذيرايي ميكردند. با يك بحث علمي، با يك موعظه، با يك حديث، الآن سال جديد در پيش است. انشاءالله بعداً بايد مفصل بگوييم. خيلي در مهمانيهايمان مواظب باشيم. چه مانعي دارد مهماني برقرار باشد، يك حرف خوب هم گفته شود؟ يك حرف علمي هم گفته شود. موضوع علمي مطرح شود.
حضرت عيادت علاء بن زياد آمدند. از اصحابشان هستند. ديدند يك خانهي خيلي وسيعي دارد. خانهي بسيار بزرگي دارد. حضرت فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» (شرحنهجالبلاغه/ج11/ص33) خطبهي 208 است. اين خانهي به اين بزرگي را براي چه ميخواهي؟ باز من همينجا تأكيد كنم. خانهي وسيع اشكالي ندارد. حالا ادامهي حديث مشخص ميشود. يكوقت عزيزان اگر ادامه را نگاه نكنند، آنوقت يك سؤالي به ذهنشان ميآيد. ببينيد اتفاقاً در روايات داريم كه از نعمتهاي الهي خانهي وسيع است. «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ الْمَسْكَنُ الْوَاسِعُ» (كافي/ج6/ص536) سعادت انسان خانهي وسيع است. ولي خانه را براي چه ميخواهيم؟ آدم داشته باشد فقط خودش استفاده کند؟ اگر همين خانه را وسيلهي خدمت به ديگران قرار داد، گاهي ميشود نگاه زاهدانه. اگر همين خانه را درست استفاده کنيم، ببينيد چقدر زيباست. فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» در حقيقت اين خطبه سه بخش است. يك موعظه با علاءبن زياد است، يك موعظه به برادرش است. يك سؤالي هم از حضرت پرسيدند. حضرت به آن سؤال جواب دادند. موعظهي به علاء اين است كه فرمودند: علاء «أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الآْخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ» (شرحنهجالبلاغه/ج11/ص33) تو در قيامت بيشتر به اين خانه نياز داري. براي خانهي آخرتت كاري كردي يا نه؟ اينجا خانه داري خيلي خوب. براي خانهي آخرت چه؟ آنجا بيشتر نياز داري. «بَلَى إِنْ شِئْتَ» تعبير زيبايي است. «بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الآْخِرَةَ» اگر اين كارهايي كه حضرت نام ميبرند، اگر اين كارها راما با خانه در خانهي وسيع اين كارها را انجام بدهيم، خيلي خوب است. فرمودند:
1- «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ» خانهي وسيع ميخواهي در آن مهمان پذيرايي كني.
2- «وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ» خويشاوندانت را، صلهي ارحام انجام بدهي. به خويشاوندانت رسيدگي كني.
3- «وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا» حقوق الهي را با اين خانهاي كه داري پرداخت كني.
خانه از مال حلال است. از مال حلال تهيه شده است. بعد هم خوشاوندانت را مهماني ميكني. اگر اين هست، «فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الآْخِرَةَ» اصلاً اين آخرت است. خانهي اصلي تو خانهي آخرت است. الآن ميدانيد خيلي هستند، الحمدلله ما خبر داريم. خانههاي وسيعي دارند. در محل ميگويند، اگر كسي گرفتاري دارد. مجلسي دارد، مجلس شادي دارد، اگر يكوقتي مجلس عزايي است، مهماني دارد، خانهي ما براي آنها باشد. اين خانه، خانهي آخرت است. اتفاقاً گاهي خانهي كوچك بهانه ميشود. علي اي حال خيلي از توفيقات از انسان سلب ميشود. اين است كه نميتوانند مهماني كنند. ميگويند: جايمان كم است. واقعاً هم يك عده جايشان كم است. اما اگر خانه وسيع بود «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ» مهمانداري شد. صله رحم شد، حقوقش ادا شد خيلي خوب. ببينيد خانه وسيع ولي اينطوري از آن استفاده شود.
علاء بن زياد گفت: يا اميرالمؤمنين من اينطور زندگي ميكنم. يك برادري دارم عاصم، عاصم بن زياد. اصلاً همهي دنيا را كنار گذاشته، رفته دنبال يك عبادت و سر به بيابان گذاشته، و ميگويد: بايد زندگي اينطور باشد. صبح اول وقت دنبال عبادت ميرود. شب آخر شب ميآيد نه كاري و نه كسبي. حضرت ناراحت شدند و فرمودند: بگوييد بيايد. عاصم را خواستند. آمد با تندي «يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ» فرمودند: اينطور با خودت دشمني ميكني؟ «لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ» شيطان تو را سرگردان كرد. چرا به زن و فرزندت رحم نكردي؟ تو چطور حق داري اينطور زندگي كني؟ شبانه روز سر به بيابان بگذاري، اسلام اين نيست. عبادت با رهبانيت فرق دارد.
اين سؤالي از حضرت مطرح كرد. گفتم فراز سوم سؤال است، من به عجله ميگويم، كه به ان سؤال برسم گفت: يا اميرالمؤمنين ما از شما ياد گرفتيم. شما به ما تندي ميكني، ما از شما ياد گرفتيم.
آقاي شريعتي: در واقع زهد را از نگاه خودشان تعريف كردند.
حاج آقاي حسيني: گفت: آقا مگر شما زندگيتان همينطور نيست. گفت: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِك» اين غذايي است كه شما داري، لباسي است كه شما داري. شما اميرالمؤمنين هستي و ما ميخواهيم مثل شما باشيم. ببينيد آن بخش دومي كه من همينجا اشاره كنم. شهيد مطهري(ره) بيان ميكنند. فرمودند: گاهي انسان زاهدانه زندگي ميكند براي همدردي با ديگران. اين براي امام است. براي حاكم اسلامي است. حضرت فرمودند: «وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ» من با تو فرق دارم. چرا من با تو فرق دارم؟ «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» تو حق نداري مثل من زندگي كني. كلاً دنيا را سه طلاقه كني، بروي دنبال عبادت، بگويي هيچي نميخواهم. من امام هستم! «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ» به تعبير وجوب است. واجب كرده بر امامان عدل، پيشوايان و حاكمان عادل «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ» زندگيشان مثل مردم ضعيف باشد. همان اميرمؤمنان كه اين همه مال و ثروت داشت، ولي يك بخش زهدش اين بود كه به ديگران بدهد، يك بخش زهدش اين بود كه با مردم درگير كند. من امام هستم، من حاكم هستم! من اگر زندگي فقيرانه داشتم، «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» فقرا وقتي نگاه كنند ميگويند: بابا چيزي نيست. اين امام ما است، زندگياش اينطور است. مشكلي نداريم كه. اين حاكم ماست. امام ماست.
آقاي شريعتي از نظر روحي و رواني اين مسأله خيلي مؤثر است. الآن در جامعه نيازمندان زياد هستند. فقرا زياد هستند. گرفتارها زياد هستند. اما اگر نگاه كردند گفتند: آقا حاكمان ما هم همينطور هستند. حاكمها هم همينطور دارند زندگي ميكنند. رئيس جمهور را ديدند، استاندار را ديدند، فرماندار را ديدند. بخشدار را ديدند. هركسي را هرجا ديدند، ديدند نه زندگيشان از اينها سادهتر است. ميگويند: خوب چيزي نيست. حالا فقر هست، حتي اگر اين حاكم داشته باشد، حتي اگر اين استاندار داشته باشد...
من يك داستاني بگويم. ولي باز در ذهن بينندگان ميماند. شهيد مطهري در همين كتاب سيري در نهجالبلاغه نقل كردند. تعبير ايشان اين است. استاد الفقها، وحيد بهبهاني(ره)، يكوقتي نگاه كرد ديد عروسش يك لباس خيلي گراني تنش كرده است. عالم بزرگي مثل وحيد بهبهاني. ايشان ناراحت شد، اعتراض كرد. پسرشان مرحوم آقا محمد اسماعيل، خدمت پدر آمد. او هم بالاخره فضلي داشت و گفت: آقا چرا اعتراض كردي؟ لباس عروس خانم شما، لباس همسر من، عروس خانم شما، لباس نويي است. چرا اعتراض كردي؟ مگر شما نميگوييد قرآن؟ مگر قرآن را نخوانديد؟ «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِه وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق» (اعراف/32) چه كسي حرام كرده است؟ مگر حرام است؟ مگر لباس گران قيمت بر ما حرام است؟ «مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ» براي پدرش مرحوم وحيد بهبهاني آيه خواند. «مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِه» در سورهي مباركهي اعراف آيهي 32، «مَنْ حَرَّمَ» مرحوم وحيد بهبهاني(ره) همين جواب اميرمؤمنان را فرمود. فرمود: درست است من نميگويم حرام است. لباس گران قيمت حرام نيست. اما ما پيشوايان مردم هستيم. ما بايد زندگيمان طوري باشد كه فقرا و نيازمندان ناراحت نشوند. «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» فقير و نيازمند و گرفتار، ناراحت نشود. فقر او را اذيت نكند. تحريكش نكند. پس گاهي زاهدانه زندگي ميكند و همدرد است.
ولي يك جمله ديگر اضافه كنم و دلم نميآيد، ببينيم به كجا ميرسيم. اين نامهي 45 اميرمؤمنان در بخش نامهها است. ما اينها را خلاصه اشاره ميكنيم، دوستان مفصلتر ببينم. اين نامه معروف است. شايد دوستان زياد شنيده باشند، من اشارهي كوتاهي ميكنم. حضرت يك استانداري در بصره داشتند، يك نامهاي حضرت به او نوشتند، عنوان نامه اين است. «يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي» (شرح نهجالبلاغه/ج16/ص205) يك خبري به من رسيده است. «أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ» به من خبر رسيده كه يكي از جوانهاي بصره شما را به يك سفرهاي دعوت كرده و تو در آن سفره رفتي. چرا اين كار را كردي؟ جرمش چه بوده؟ اشكال اين سفره چه بوده؟ «فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا» سفرهي رنگيني بوده، «عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُو» فقرا در سر آن سفره نبودند. من عرض كردم ما از همهي حواشي داريم خيلي سريع ميگوييم. اميرمؤمنان آن حكومت گسترده، حكومت گستردهاي كه در زمان اميرمؤمنان(ع) بوده ايميل نبوده، تلفن نبوده، تلگراف نبوده، اين وسايل ارتباط جمعي نبوده، يك استاندار جرمش چيست؟ يك مهماني رفته كه سر آن مهماني فقرا نبودند. نه تنها اميرمؤمنان خبردار شده و خبر به حضرت رسيده است. نامه نوشته است. تو چه حق داري؟ تو استاندار اميرمؤمنان هستي. سر سفرهاي ميروي كه فقرا نباشند. اغنيا باشند؟ «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي» شما امام نداري؟ استاندار، امام نداري؟ هر مأمومي نبايد يك امام داشته باشد؟ «وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِه» ميداني من كه امام شما هستم زندگيام چگونه است؟ «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه» من كه امام شما هستم، از همهي دنيا، از تمام جامههاي دنيا دو جامه دارم. اينكه حضرت جامه را ميشستند و تكان ميدادند، چون جامهي دوم نداشتند. «طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه» غذاي حضرت را گفتيم دو قرص نان بود. جامه حضرت را گفتيم. «مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه» اين كل زندگي من است. «فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُم» من گنجي ذخيره نكردم. پولي ذخيره نكردم. چرا من اينطور زندگي ميكنم؟ ببينيد باز عرض كردم گاهي براي همدردي است. استاندار، امام، حاكم، فرمود: من ميتوانم غذاهاي خوب تهيه كنم. نه اينكه نميتوانم. «وَ لَوْ شِئْتُ» اگر ميخواستم بهترين غذاها در اختيارم بود. ولي «وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَاي» (شرح نهجالبلاغه/ج16/ص286) هوا بر من غالب شود، «لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ» من سير بخوابم شايد در دورترين نقطهاي كشور اسلامي كسي پيدا شود، سيري را در زندگي ياد نداشته باشد. ميتوانم بهترين غذاها را تهيه كنم. تو استاندار من هستي. تو هم حق نداري، بايد مثل من باشي. ميترسم! «لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ». «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ» همينكه به من اميرالمؤمنين ميگويند، بس است؟ قناعت كنم؟ «وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ» من در سختيهاي زندگي با مردم شريك نباشم. پس اين دو مرحلهي زهد است.
يك مرحلهي زهد اميرالمؤمنين(ع) شد. زاهدانه زندگي ميكرد و به ديگران ميرسيد. زاهدانه زندگي ميكرد، با با فقرا و نيازمندان همدردي ميکرد. كه اين مخصوصاً وظيفهي مهمي براي مسؤولين، براي دستاندر كاران است، كسي پستي دارد، مقامي دارد، كساني كه الگوي جامعهي اسلامي هستند. اين يك مرحله.
يك مرحلهي سوم هم كه عرض كردم بيان شهيد مطهري هست، اين هم من سريع اشاره كنم. گاهي انسان زاهدانه زندگي ميكند براي بدست آوردن آزادي. زهد نتيجهاش آزادي و آزادگي است. بگذاريد من باز اين را از كلامي از خود اميرمؤمنان(ع) بخوانم. بنا شد مهمان سفرهي حضرت باشيم. كلمات قصار، كلمهي 444. اين جمله معروف است. من بخوانم شما تا آخرش را ميخوانيد. البته روايات ديگر را هم ما سريع ميخوانيم كه شما نخوانيد. كلمات قصار كلمهي 444 «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا» (شرحنهجالبلاغه/ج20/ص173) اميرمؤمنان فرمودند: يك آزادهاي پيدا نميشود اين «لماظة» اينطور معنا كردند، «لماظة» بقيهي غذا است كه در ظرف ميماند. ته ماندهي غذا، آن ته ماندهي غذا كه تازه انسان بايد مسواك بزند و از دهان بيرون آورد. «أَلَا حُرٌّ» يك آزادهاي نيست، اين غذاي باقيمانده را از آن كنار بگيرد. «يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا» دنيا را حضرت اينطور تشبيه كرده است. دنيا را به آن باقيماندهي غذاي در دهان... اينقدر پست است. ميگويد: اين را به اهلش بده. من امروز خيلي تكرار كردم. نميگوييم: نداشته باشيد. من آن كسي هستم كه دنيا را خوار كردم. ذليل كردم. «أَلَا حُرٌّ» يك آزادهاي نيست، «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُم» اين از زيباترين كلمات اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه است. كه اينقدر زيباست كه اهلبيت هم ميخواندند. بعضيها ميگويند: (قال الحسين) امام حسين هم از پدر بزرگوارشان نقل كردند. «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ» قيمت شما چقدر است؟ بهشت است. «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ» قيمت انسان بهشت است. «فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا» فقط خودتان را به بهشت بفروشيد. بهشت كامل است.
اگر انسان خواست آزادي و آزادانه زندگي كند، آزادانه و حرّيت بايد زاهدانه باشد. خيلي از وقتها كه ما اسير شديم، خيلي از وقتها كه ما مجبور شديم، دشمن را تحمل كنيم، به خاطر اين است كه حاضر نشديم از دنيا دل ببنديم. اين جمله معروف است. گاندي يك كلامي دارد كه ميگويد: من از امام حسين(ع)... واقعاً اين جمله معروف است. من اين را ميخواهم بگويم. لابد بينندگان عزيز شنيدند. او ميگفت: تا وقتي در كشور من مثلاً اگر خودم به صنعت كفش نرسيدم، پا برهنه ميروم. من به صنعت فلان لباس نرسيدم، نميپوشم. اگر انسان بخواهد آزاده زندگي كند، اسير هواها نباشد. اسير طمع ديگران نباشد. اسير استعمار ديگران نباشد، به شرطي كه زاهدانه براي آزادي، اگر دل بستيم گفتيم آقا ما دنيا را به هر قيمتي ميخواهيم، لوازم ميخواهيم به هر قيمتي، زندگي ميخواهيم به هر قيمتي، تشريفات ميخواهيم به هر قيمتي، تجملات، رفاهيات، به هر قيمتي ميخواهيم. آنوقت اسيري و عبوديت يكي از آثار تعلق به دنيا هست.
آقاي شريعتي: آقا بسيار ممنون و متشكرم. خيلي لحظات خوبي بود در محضر شما و خدمت بينندههاي خوبمان. واقعاً استاد شهريار چقدر خوب گفت وقتي شما اميرالمؤمنين را توصيف ميكرديد با فرازهاي نهجالبلاغه و نكاتي كه اشاره ميكرديد، ايشان گفت: متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را! فكر ميكنم اين سيره و مشي ايشان واقعاً عجيب بود. شايد روزهاي پاياني عمر حضرت بود و شايد ساعتهاي پاياني كه حضرت فرمودند: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» از من بپرسيد قبل از اينكه مرا از دست بدهيد، فكر ميكنم هنوز هم ميشود پرسيد تا وقتي كه اين كتاب شريف نهجالبلاغه هست و اين درياي ناب معارف، خيلي ما خوشحال هستيم كه روزهاي سهشنبه ما به كلام حضرت امير مزين شده. نهجالبلاغه هم واقعاً يكي از كتابهاي مهجور است كه انشاءالله اين روزها از اين گرد غربت بيرون بيايد. به قرار روزانهمان ميرسيم. صفحهي 19 مصحف شريف آيات 120 تا 126 سورهي مباركهي بقره تلاوت ميشود. باز ميگرديم در كنار شما خواهيم بود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ لَن تَرْضىَ عَنكَ الْيهَُودُ وَ لَا النَّصَارَى حَتىَ تَتَّبِعَ مِلَّتهَُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُْدَى وَ لَئنِِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىٍِّ وَ لَا نَصِيرٍ(120) الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلَئكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الخَْاسِرُونَ(121) يَابَنىِ إِسْرَ ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتىَِ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَيْكمُْ وَ أَنىِّ فَضَّلْتُكمُْ عَلىَ الْعَالَمِينَ(122) وَ اتَّقُواْ يَوْمًا لَّا تجَْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيًْا وَ لَا يُقْبَلُ مِنهَْا عَدْلٌ وَ لَا تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ(123) وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ(124) وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتىَِ لِلطَّائفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(125) وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبِّ اجْعَلْ هَاذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُْم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(126)»
ترجمه آيات:
«يهودان و ترسايان از تو خشنود نمىشوند، تا به آيينشان گردن نهى. بگو: هدايت، هدايتى است كه از جانب خدا باشد. اگر از آن پس كه خدا تو را آگاه كرده است از خواسته آنها پيروى كنى، هيچ ياور و مددكارى از جانب او نخواهى داشت. (120) كسانى كه كتابشان دادهايم و آن چنان كه سزاوار است آن را مى خوانند، مؤمنان به آن هستند، و آنان كه به آن ايمان ندارند، زيانكاران هستند. (121) اى بنى اسرائيل، از آن نعمتى كه بر شما ارزانى داشتم و شما را بر جهانيان برترى دادم، ياد كنيد. (122) و بترسيد از روزى كه هيچ كس ديگرى را به كار نيايد و فديه پذيرفته نشود و شفاعت سودشان نكند و كسى به ياريشان برنخيزد. (123) و پروردگار ابراهيم او را به كارى چند بيازمود و ابراهيم آن كارها را به تمامى به انجام رسانيد. خدا گفت: من تو را پيشواى مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستمكاران را در بر نگيرد. (124) و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد. ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه مرا براى طوافكنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد. (125) و ابراهيم گفت: اى پروردگار من، اين شهر را جاى امنى گردان و از مردمش آنان را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از هر ثمره روزى ساز. گفت: هر كس كه كافر شد او را اندك برخوردارى دهم، سپس به عذاب آتش دچارش گردانم، كه بد سرانجامى است. (126)»
آقاي شريعتي: انشاء الله زندگي همهي ما منور به نور قرآن باشد و منور به نور اهلبيت(عليهمالسلام). خيلي خوشحال كه خدمت شما هستيم. اشارهي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني بفرمايند و بعد هم شايد خيلي فرصت نداشته باشيم.
حاج آقاي حسيني: من قبل از اشارهي قرآني يك يادآوري كنم. در پيامها ديدم چند نفر از عزيزان پيام داده بودند كه آن دعاهايي كه ما گفتيم كه پيامبر خدا فراوان اين دعاها را ميخوانند يكبار ديگر اين دعاها را بگوييم. حالا من تقاضا كردم يكبار ديگر اين دعاها را زيرنويس كنند. چهار دعا است كه پيامبر زياد اين دعاها را ميخواندند. يكي دعاي «ربَّنَا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»، دوم دعاي «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك» سوم «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا» خدايا ما را يك چشم بر هم زدن به خودمان واگذار نكن. چهارم اين دعا است كه « اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ وَ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُرَدَّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُر» پيامبر هرروز در دعا هم خوانديم كه امام باقر فرمودند: هرروز اين دعا را حضرت ميخواندند، از پنج چيز به خدا پناه ميبردند. «مِنَ البُخل» بخيل بودن، «الْجُبْنِ» ترس، «أَنْ أُرَدَّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُر» آدم به آنجايي برسد كه چشمش، گوشش، دستش، اعضايش از كار بيفتد، ان زندگي كه نياز به ياري ديگران داشته باشد، و پنجم «و من فتنة الدنيا و عذاب القبر»، «فتنة الدنيا» آزمايشهاي دنيا و عذاب قبر. البته فتنه به معناي آزمايش در روايت داريم از خدا «مضلات الفتن» را به خدا پناه برد. آزمايشاتي كه انسان در آن آزمايشها رفوزه شود. و الا آزمايش براي همه هست. اين را دوستان گفته بودند.
اين صفحه نكات قرآني زياد دارد. من يك نكته كه به نظرم شايد از همه برجستهتر باشد، در اين آيهي شريفه خوانديم. «وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ»، «وَ اتخَِّذُواْ» خداوند فرمان داد، «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا» كعبه را، خانهي بيت الله الحرام را، محل اجتماع مردم و وسيلهي امن قرار داديم، «وَ اتخَِّذُواْ» اين را بينندگان بيشتر عنايت كنند. خدا فرمان داده به همهي انبياء، به همهي اوليا،«وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ»، مقام ابراهيم را به عنوان مصلي خودتان قرار بدهيد. عزيزاني كه حج مشرف شدند، ميدانند. انسان وقتي طوافش تمام ميشود بايد كجا نماز بخواند؟ پشت مقام ابراهيم. همهي انبياء و اولياء، هركسي كه به زيارت خانهي خدا رفته است، بعد از ابراهيم(ع) و حتماً بايد نمازش را پشت مقام ابراهيم بخواند. اگر بگويد: نه من راه برايم باز است. ميخواهم داخل كعبه بخوانم. نماز، طواف واجب، فايدهاي ندارد. در حجر اسماعيل بخوانم. فايده ندارد. فقط بايد پشت مصلي باشد. پشت مقام ابراهيم باشد. من سؤالم اين است. اين مقام ابراهيم چه خصوصيتي دارد كه «وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ»؟ اين سؤال را نميدانم بينندگان به آن عنايت كردند يا نه؟ چه خبر است در اين كه خيليها ميروند سر ميكشند، ميبينند چه در اين مقام ابراهيم است؟ اينجا چيست كه بايد همهي انبياء و اولياء و اوصياء بيايند پشت اين نماز بخوانند؟ در خانه بروند باطل است. جلو بروند باطل است. طواف واجب بايد همين پشت مقام ابراهيم باشد. چه خبر است در اين چيست؟ خدا در اينجا چه گذاشته كه هيچي نيست؟ يعني چه هيچي نيست؟ فقط يك سنگ زير پاي ابراهيم است. بناي كعبه را كه بالا ميبرد، «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْت» (بقره/127) خوب الآن ديديد، ميخواهند ساختمان بسازند، وقتي ديوار بلند ميشود، چه درست ميكنند؟ يك داربستي ميگذارند. داربست ابراهيم يك سنگي بود زير پاي گذاشت. اگر كار براي خدا بود، اگر ما خالصانه قدم برداشتيم، سنگ زير پاي ما تا قيام قيامت مصلي و قبلهي همهي اهل عالم ميشود. اگر ابراهيم وار به ميدان آمديم. فقط خدا، ابراهيم فقط خدا بود. اوج اخلاص، اوج توحيد، قهرمان توحيد، قهرمان اخلاص، سنگ زير پايش كه حكم يك داربست را براي ابراهيم داشت، تا قيامت قيامت مصلي همهي انبياء و همهي اولياء و همهي اوصياء شد.