برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهمیت کسب مهارت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتی
تاریخ پخش: 08- 05-96
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
جلسات قبل در مورد این صحبت کردیم که یک تکانی بخوریم و هرکس هرکاری بلد است به دیگران هم منتقل کند. کشوری که نسل نو آن مهارت نداشته باشد و محفوظاتش کاربرد نداشته باشد، پژوهشش به اقتصاد کشیده نشود، یک چیزهایی حفظ کرده و مدرک گرفته و حالا هم نان ندارد بخورد. در مورد این چند جلسه صحبت کردم. امروز هم ادامه مباحثم را بگویم.
از جمله مهارتها، مهارت پاسخگویی است. در قرآن «يَسْئَلُونَك» زیاد است. یعنی از تو میپرسند و تو هم باید آماده باشی جواب بدهی. همه چیز هم میپرسند. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّة» (بقره/189)، از هلال ماه میپرسند. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفال» (انفال/1) از بیابانها و جنگلها و رودخانهها میپرسند. «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح» (اسراء/85) از روح میپرسند. «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُون» (بقره/215) به فقرا چه انفاق کنیم؟ «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَة» (اعراف/187) از قیامت میپرسند. یک معلم و مربی و استاد دانشگاه باید قبل از اینکه سؤال کنند، جوابش را از قبل آماده کرده باشد. «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ» (بقره/142) یعنی پیغمبر حواست جمع باشد، اینها در آینده یک سؤالی خواهند کرد. قبل از اینکه سؤال کنند تو باید جواب را آماده داشته باشی. در قرآن چند تا «سیقول» داریم. یعنی نگذار سؤال کنند و بعد بنشینیم ببینیم جواب اینها چیست. قبل از اینکه اینها سؤال کنند جوابشان را بدهیم.
یا مثلاً داریم قبل از اینکه منحرفین بیایند ذهن شما را خراب کنند، ذهن بچههای شما را خراب کنند، شما بچههایتان را بیمه کنید. «قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ» (الكافي، ج 6، ص 47) مرجئه یک گروه منحرفی هستند، قبل از اینکه مرجئه سراغ بچههای شما بیایند، خودتان بچههایتان را در سؤال و جواب بیمه کنید.
مسأله دیگر اینکه آموزش دائمی باید باشد. هم قبل از کار یک دوره ببیند، هم وسط کار، هم بعد از کار. قبل از کار اگر نداند که خراب میکند. اگر وسط کار ببیند باز نیاز به تجربههای وسط کار هست. اگر بعد از کار باشد، چون گاهی کار را خوب انجام میدهیم، اما خدمات پس از فروش ناقص است. یعنی به اصل کار لطمه میزند. الآن سعودی از آمریکا اسلحه میخرد. اینطور نیست که دلار و ریال برود و هواپیما بیاید. هواپیما کارشناس و خلبان هم میخواهد. مدیریت هم نیاز دارد. یعنی اسمش این است که سعودی هواپیما خرید. ولی آمریکا نفوذش را در سعودی بیشتر کرد. چون بالاخره وقتی پانصد هواپیما میخرد، به همان مقدار نیرو و متخصص و پرسنل و مسکن و وسایل رفاهی و فرهنگ و اخلاقشان و سبک زندگیشان تغییر میکند. لذا ما باید آموزشمان هم قبل باشد و هم بعد باشد و هم حین آن باشد. من روز جمعه نشستم این بحث امروز را یادداشت کردم. الآن هم که بحث را مطرح میکنم باید شما مراقب باشید که در برنامه زنده کلمهای جا به جا نشود. بعد هم که فیلم شد باز هم باید بازبینی کنید. پزشکان خوب ما هر چند ماهی یک فرصت مطالعاتی دارند. از طریق اینترنت، ماهواره، سفر یک فرصت مطالعاتی دارند. مثلاً آخرین دارو برای این بیمار چیست؟
مسألهی دیگر فرصت برای کار است. داریم قبل از آنکه دختر و پسر به تکلیف برسند باید آموزشهایی ببینند. گاهی در خیابان میبینی دختری بی حجاب است. به مادرش میگوید: اینطور دخترت را تربیت نکن. میگوید: هنوز نه سالش نشده است. میگویم: تا نه ساله نشده، اگر آزاد باشد سر نه سالگی میتواند حجاب داشته باشد؟ یک پسری تا پانزده سالگی سیگار بکشد، تا پانزده ساله شد میتواند سیگار را عوض کند. ماشین نیست که فرمانش را بگرداند. وقتی انسان با یک سبکی خو گرفت و عادت کرد دیگر سخت میشود. مواظب باشید بچه شما فقط برای دنیا نباشد، ذخیره قیامت هم باشد. اصلاً قرآن به بچه ذخیره قیامت گفته است. «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُم» (بقره/223) خانم شما بستر شماست،«فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» میتوانید آمیزش جنسی کنید، «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم» یعنی چه؟ یعنی مرغ و خروس نیستید که به هم جفت شوید. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم» ذخیره قیامت است. ما باید حساب کنیم این بچه به درد قیامت ما می خورد یا نه؟ در دنیا بچه سی سال، پنجاه سال بچه است. اما در جهان ابدی این بچه باقیات الصالحات من نیست. بچه تربیت کردند خانه و ماشین و همه چیز دارد ولی رابطهاش با خدا قطع است. رابطهاش با فقرا قطع است. رابطهاش با جامعه قطع است. مثلاً من 270 کیلو فرزند دارم، یعنی چهار تا بچه دارم. اما کدام به درد خود شما میخورد. کدام یک به درد جامعه میخورد؟ کدام یک به درد آینده میخورد؟ خدا به بچه میگوید: ذخیره آینده. «وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُم» باقیات الصالحات باشد. چون هر کار خیری که اولاد بکند ثوابش را پدر و مادر هم دارند. اگر شما بچهات را در یک مسیر کج قرار دادی، تا آخر عمر هرچه کج برود گناهش به گردن پدر و مادر یا استاد است یا کسی که او را کج کرده است. اگر شما بچهات را در مسیر خیری قرار دادی، تا آخر عمر هرکار خیری بکند، معلمی هم که این راه را جلوی پای او گذاشت در ثوابش شریک است. ما باید مقداری آینده نگر باشیم. «لا خير فى لذة من بعدها النار» دنبال این لذتهایی که عاقبت ندارد، نروید. گاهی وقتها یک چیزی مثل لیمو شیرین است. اما بعد از یک لحظه تلخ میشود. تا ابد هم تلخ است. شیرینیاش لحظهای است. خیلی از گناهها همینطور است. در یک لحظه گناه است ولی تلخیاش باقی میماند. ما فکر نکنیم اگر به گناه لذت بردیم همیشه خواهد بود.
روایت داریم رزق هرکسی از حلال اندازهگیری شده است. کسانی که به حرام ناخنک میزنند، خدا از حلال برایش کم میگذارد. این جوان چقدر باید از همسرش لذت ببرد. خدا اندازه گرفته است. این جوان دست به حرام میزند. ناخنک میزند به کار حرام و خدا از حلال کمش میگذارد. یعنی هرچه خواستگاری برود، نمیشود. باید 22 سالگی داماد شود، 32 سالگی داماد میشود. گاهی باید اینقدر شکر وارد بدن شما شود. به حرام ناخنک میزنی و چند شیرینی با هم میخوری، بعد دکتر میگوید: قند شما بالا رفته نباید قند بخوری. زندگی مهارت میخواهد. ما آدمهایی داریم تحصیل کرده هستند ولی زن و مرد نمیتوانند با هم زندگی کنند. همسرداری مهارت میخواهد. مادر قبل از اینکه جهازیه جور کنند باید آئین همسرداری را یاد دخترشان بدهند. آداب زندگی مشترک را یاد بدهند. ما از بیست سال قبل یک پارچه را برای جهیزیه دخترمان نگه میداریم. اما بیست سال دیگر که خواست زندگی کند چطور باید تمرینش بدهیم؟ خدا به طور طبیعی تمرین را در وجود انسان گذاشته است. دختر سه ساله عروسک بازی میکند. چون این دختر بیست سال دیگر مادر میشود. خداوند با حکمت خودش این را در وجود افراد جاساز کرده است. ما باید دین و سبک زندگی و اخلاق را یاد بچههایمان بدهیم.
آیت الله منتظری زندان بود. ایشان پشت میلهها بود. گفتیم: یک نصیحتی به ما بکن. چیزی یادش نیامد. دوباره گفتیم: یک نصیحتی به ما بکن. دو سه بار گفتیم و چیزی یادش نیامد. گفت: همین که چیزی یاد من نیامد برای تو بهترین نصیحت است. من خیلی مطالعه کردم ولی چون ثبت و ضبطم آنطور که میخواستم نشد، الآن وقتی میگویی: بگو، نمیدانم چه بگویم. شما الآن که از پیش من رفتی، دفترهای زیادی بخر. مثلاً یک دفتر برای حقوق زن بگذار. یک دفتر برای مسائل اقتصادی، یک دفتر برای طنزهای حکیمانه، این دفترها را بگیر و پشتش بنویس. زمان ما کامپیوتر نبود، امروز کامپیوتر کارها را آسان کرده است. یک روز دیدیم در روزنامه نوشته که در اقیانوس اطلس ماهی پیدا شده سه میلیون سال عمر دارد. دیدم من دفتر مربوط به اقیانوس و ماهی ندارم، گفت: در دفتر امام زمان بنویس. اگر کسی پرسید امام زمان چطور 1200 سال عمر دارد؟ بگو: خدایی که به یک ماهی سه میلیون سال عمر میدهد، به امام زمان هم 1200 سال عمر میدهد. یعنی دیگر چیزی حرام نمیشود. آن دفترها سرمایه زندگی من شد. الآن دفتری که برای پنجاه سال پیش است در کتابخانه من هست. این خیلی برکت داشت و یک نصیحت بود از یک عالم، آن هم در زندان و تصادفی بود. در اتوبوس نشستید یک حرف حسابی بزنید. گاهی در مورد گران شدن سیب زمینی و پیاز حرف میزنند. شما که این مشکلات را نمیتوانید حل کنید. بله یکوقت گرهای باز میشود. ما باید طوری باشد که از لحظهها استفاده کنیم. ممکن است کسی از من کوچکتر هم باشد ولی حرف حسابی بزند.
داریم حضرت رسول(ص) وقتی کسی را میدید، میگفت: کار بلد است؟ مهارتی هم دارد؟ اگر میگفتند: نه، میگفت: از جلوی چشم من افتادی. «سقط من عینی» یعنی نزد من عزیز بودی. از چشمم افتادی! روایت داریم کسی که حرفه ندارد «لان المؤمن إذا لم يكن له حرفة يعيش بدينه» (جامعه الاخبار، ص 139) اگر کسی هنر نداشته باشد، دین فروشی میکند. اگر کسی حرفه نداشته باشد «یعیش بدینه» دین فروشی میکند. کلاهبرداری میکند. در کارها هم کار بازویی بیشتر سفارش شده است. گرچه نظریه پردازی و کارهای علمی و فکری هم کار است، یک استاد دانشگاه و یک عالم با مغزش تولید علم میکند، اما سفارش به کار بازویی زیاد شده است. چون کار علمی برای یک گروه خاصی است ولی کار بازویی مربوط به همه است. حدیث داریم «مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِالرَّحْمَةِ ثُمَّ لا يُعَذِّبُهُ أَبَداً» (بحارالانوار، ج 100، ص 9) کسی اگر با بازوی خودش کار کند، یکوقت امام صادق بیل دستش بود، کار میکرد. گفتند: آقا چرا شما بیل دست گرفتی؟ گفت: دوست دارم خدا مرا در حال کار ببیند. پیغمبرها کار میکردند. روایت داریم در بحارالانوار جلد 104 صفحه 56 است. حضرت آدم برزگر بود. نوح نجار بود. ادریس خیاط بود. داود زره ساز بود. موسی چوپان بود. ابراهیم کشاورز بود. شعیب چوپان بود. لوط کشاورز بود. حضرت صالح تاجر بود. حضرت سلیمان امیر بود. هرکدام یک شغل و حرفهای داشتند.
در روایت داریم حضرت فاطمه زهرا(س) در خانه گندم را آرد میکرد و خمیر میکرد و نان میپخت. حدیثش در کافی است. نزد امام صادق آمدند و گفتند: شخصی است که نیتش بد نیست و آدم خوبی است، میخواهد کم فروشی نکند اما عملاً نمیتواند و کم فروشی میکند. نمیتواند جنس را وزن کند. امام صادق فرمود: مردم به او چه میگویند؟ گفت: میگویند: آدم خوبی است ولی عقلش کم است. امام صادق فرمود: حق ندارد چیزی را وزن کند. ممکن است کسی در چیزی مهارت نداشته باشد. امام خمینی دنیا را تکان داد و ایران انقلاب شد، اما برای روضه خوانی به مرحوم کوثری میگفت: بیا روضه بخوان. طوری نیست کسی امام خمینی هم باشد ولی مهارت روضه خوانی نداشته باشد. حسن فاعلی کافی نیست، حسن فعلی هم لازم است.
یکی از علما حمام رفت، صاحب حمام خواست به این آیت الله خدمت کند. یک دلاک و کیسه کش فرستاد، کیسه آقا را بکشد. همینطور که کیسه میکشید آمد پز بدهد، گفت: این دلاکی که برای شما فرستادم نماز شبش ترک نمیشود. گفت: مشکل همین است. من نماز شب خوان نمیخواهم، من دلاک میخواهم. یک نفر گوسفند خریده بود عید قربان بکشد، گوسفند کور بود. آمد گفت: گوسفندت کور بود! چوپان گفت: مگر میخواستی قرآن بخواند؟ چاق و سالم بود، بکش و بخور! گاهی وقتها یک کسی ممکن است برای کاری خوب نباشد اما برای یک کار دیگر خوب باشد.
یکوقتی طلبهها را به عنوان سربازها میگرفتند. مرحوم هاشمی رفسنجانی را هم گرفتند. گفتند: طلبهها اکثراً جوان هستند. اینها را بگیریم و در پادگانها ببریم، حوزه را بشکنند. امام یک جمله فرمود و شاه دستش را بلند کرد. گفت: ما از خدا میخواهیم طلبهها در پادگانها بروند و بگویند: شاه چه کسی است! آن زمان ما هم جوان بودیم. در یک خانه پنهان شدیم که سربازی نرویم. یک رفیق داشتم کوتاه بود. گفتم: تو در کوچه برو. تو به درد سربازی نمیخوری. قد تو کوتاه است. گفت: چرا من هم میگیرند و میگویند: بنشین عدس پاک کن! گاهی یک کسی به درد کاری نمیخورد، ولی به درد کار دیگری میخورد. خوشا به حال کسی که هرکاری بلد نیست بگوید: بلد نیستم.
از یکی از علما و مدرسین قم شنیدم. آیت الله العظمی خویی خیلی در فقه و اصول درجه یک بود. به او گفتند: اخلاق بگو. گفت: نمیتوانم بگویم. نه اینکه بلد نیستم راه دستم نیست. خجالت نکشیم بگوییم: بلد نیستیم. «قُلْ إِنْ أَدْرِي» (جن/25) بگو بلد نیستم. اصلاً همین گفتن بلد نیستم، مهارت میخواهد. ما مهارت نداریم که بگوییم: بلد نیستیم. شما هزار پزشک را حساب کن. وقتی نزدش میروی اگر مریضی را تشخیص نداد، اینجا سه مهارت میخواهد. 1- مهارت داشته باشد که بگوید: بلد نیستم. نمیتوانم تشخیص بدهم. 2- بگوید: حالا که تشخیص ندادم این پول را برگردان. ویزیت نمیکنم. 3- بگوید: فلانی در این تخصصش از من بیشتر است.
مسأله دیگر اینکه بعضی حرفه دارند و امین نیستند و بعضی هم امین هستند و حرفه ندارند.
آن یکی خر داشت پالونش نبود *** چون که پالون یافت، خر دیگر نبود
کرم داران عالم را درم نیست *** درم داران عالم را کرم نیست
بعضی هم کرم دارند و هم درم دارند. دختر شعیب به پدرش گفت: موسی را اجیر کن. برای کارگری خوب است. «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» (قصص/26) قوی و امین است. بعضی امین هستند و قوی نیستند. بعضی هم قوی هستند و امین نیستند. تعهد و تخصص! خدا شهید بهشتی را رحمت کند. بنی صدر هی میگفت: تخصص، تخصص! بهشتی هم با این بچههای بسیج و سپاه بود. بهشتی گفت: یک محاسبه کنیم. اگر افراد ناشی وارد کار شوند، چون دین دارند، بعد از دو سال یاد میگیرند. اما اگر یک آدم خائن و متخصص باشد و دین نداشته باشد، تا آخر عمر قیامت میکند. یعنی متخصص بی دین چون دین ندارد لطمه میزند ولی ناشی متدین چون دین دارد بعد از چند سال که یاد گرفت، خدمت میکند. شهید چمران میگفت: اگر انسان متعهد باشد، متخصص هم هست. چون اگر آدم دین داشته باشد، میگوید: من تخصص ندارم، کار را از اول قبول نمیکند.
شریعتی: سالهاست که شما در عرصه دین تبلیغ میکنید و ما مثل شما کم داریم یا نداریم. خیلیها پای درس شما نشستند و یاد گرفتند. نکاتی که گفتید دغدغههای شماست و خیلی کاربردی هم هست و خیلی هم گره گشاست. چقدر تلاش کردید این تجربیات و مهارت را منتقل کنید؟
حاج آقای قرائتی: من چند سال قبل از انقلاب به فکر افتادم چرا ما پزشک اطفال داریم، چرا آخوند اطفال نداریم؟ الگو هم نداشتم. قرآن میگوید: منتظر الگو نباش. خودت الگو باش. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» (فرقان/74) من برای دیگران الگو باشم. از کجا شروع کنیم؟ از همین کوچه شروع کردیم. هفت تا بچه آمدند برایشان قصه گفتیم. خوششان آمد و بعد هم ذره ذره زیاد شدند و بعد ماه رمضان بود و کاشان بودم. آمدم قم استادم آیت الله مشکینی بود. دو تا از علمای بزرگ همچون آیت الله ستوده، آیت الله صلواتی بود که من نزد اینها درس خواندم. آقای ستوده و آقای صلواتی یک مسجد داشتند. یکی ظهر نماز میخواند و یکی شب، گفتم: من شاگرد شما هستم. به این مردم بگویید: من این شیخ را میشناسم. گفت: میخواهی چه کنی؟ گفتم: میخواهم بگویم: فردا که میآیید بچههایتان هم بیاورید، خودتان بالا نماز بخوانید بعد از نماز من برای بچه شما قصه میگویم. ایشان هم گفت: من این شیخ را میشناسم و فردا شب بچهها را آوردند. از جمله بچهها، بچه آیت الله مشکینی بود. درسهای مرا مینوشت و به پدرش نشان میداد. پدرش گفت: من درسهایی که تو به پسرم یاد میدهی، خواندم. میشود من کلاس شما بیایم؟ گفتم: کلاس بچههاست. گفتم: باشد من میآیم. آیت الله مشکینی آمد و دید بیست بچه نشستند. آیت الله مشکینی هم نشست. من هم پای تخته سیاه بودم. جلسه تمام شد آقای مشکینی گفت: بیا یک معامله بکنیم! تو ثواب این جلسه بچهها را به من بده، من یک درس مهمی دارم. من ثواب درس خارج را به تو میدهم. بعد آیت الله مشکینی روی منبر گفت: قرائتی بیست تا پسر شانزده، هفده ساله را جمع کرده و پای تخته سیاه اصول عقاید میگوید. طلبهها آمدند و آیت الله مشکینی گفت: اینها را یاد طلبهها هم بده. یک خانهای داشتیم قدیمی و خشتی بود و سه اتاق داشت. همینطور کم کم اتاقها پر شد. در حیاط هم نشستند. یعنی گفتند: قرائتی غروبها خانهاش پر از آخوند است. چه خبر است؟ یکی گفت: یک تخته سیاه گذاشته و عکس خدا را میکشد. کار من از همانجا جدی شروع شد. ما یک چهار سالی جمعهها کاشان رفتیم و الآن هم در قم افرادی میآیند کلاسداری، تفسیر گویی داریم. این مهارتها را منتقل میکنیم. من قبل از انقلاب کلاس داشتم بسیاری از طلبهها میآمدند. الآن بعضی از آقایان سوادشان از من بیشتر است. کمالشان بیشتر است ولی یک زمانی اینها کنار من مینشستند و الآن خیلی از من بهتر هستند. البته بعضی مهارتها را نمیشود منتقل کرد. بنده یک لهجه و بیانی دارم. قدرت تمثیل را خدا به من داده است. هر سوزنی برای یک پارچهای است. قصه گویی، حدیث گویی مهارت میخواهد. تفسیر گویی مهارت میخواهد. برای بچهها حرف زدن یک مهارت میخواهد. امام برای هر عضوی یک دعا میکند. «ایدینا عن السرقه» خدایا دست مرا از دزدی حفظ کن. گناه دست دزدی است. «السنتنا عن الغیبه» زبان من غیبت نکند. «اعیننا عن الخیانه» چشم من خیانت نکند. «بطوننا عن الحرام و الشبهه» شکم من حرام نخورد. یعنی برای هر عضوی یک دعا دارد. عضوها که تمام شد جامعه را برش میزند. «و علی العلماء»، «و علی النساء»، «و علی القضاته» خدایا علما را اینطور کن. قاضیها را اینطور کن. تاجرها را اینطور کن. یعنی باید برش بزنیم. اینها همه فوت و فن دارد. انشاءالله حوزهها و دانشگاهها و جامعه ما و مدارس ما همه یک مهارتی داشته باشند. طرح تحول هم لازم نیست. مرد تحول هم لازم است. آنچه به درد نمیخورد از کتابها بیرون برود.
شریعتی: در روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی، شاهچراغ هستیم. امروز صفحه 31 قرآن کریم آیات 197 تا 202 سوره بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است ثواب تلاوت را در دهه نورانی کرامت به روح بلند حضرت رضا(ع) و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه(س) و برادر ارجمندشان احمد بن موسی هدیه کنیم.
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ «197» لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ «198» ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم «199» فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاق «200» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار «201» أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِساب «202»
ترجمه: (موسم عمره و) حج (در) ماههاى معيّنى است (شوّال، ذىالقعده، ذىالحجة)، پس هر كه در اين ماهها فريضهى حج را ادا كند، (بداند كه) آميزش جنسى و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاى خير انجام دهيد خدا مىداند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. اى خردمندان! تنها از من پروا كنيد.گناهى بر شما نيست كه (بههنگام حج) به سراغ فضل پروردگارتان (وكسب و تجارت) برويد. پس چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، و او را ياد كنيد از آن روى كه شما را با آنكه پيش از آن از گمراهان بوديد، هدايت كرد. سپس از همانجا كه مردم كوچ مىكنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خداوند آمرزندهى مهربان است. پس چون مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانگونه كه پدران خويش را ياد مىكنيد، بلكه بيشتر و بهتر از آن. پس بعضى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: خداوندا! به ما در دنيا عطا كن. آنان در آخرت بهرهاى ندارند. (اما) بعضى از مردم مىگويند: پروردگارا! در دنيا به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيز نيكى مرحمت فرما و مارا از عذاب آتش نگهدار. آنها از كسب (و دعاى) خود بهره و نصيبى دارند و خداوند به سرعت به حساب هركس مىرسد.
شریعتی: انشاءالله به برکت نام و یاد حضرت احمد بن موسی، حضرت معصومه و امام رضا(ع) بهترینها برای همه شما رقم بخورد. این هفته برنامه ما مزین به نام و یاد عالم جلیل القدر، شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب بود که خدمات فراوانی به معارف اهل بیت داشتند. اشاره قرآنی امروز را بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: این آیهای که میگوید: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» یک نکتهای دارد که برای خدا تعیین نکن چه میخواهی؟ خدایا خیر برسان. حسنه برسان. چون نمیدانیم خیر ما در چیست. خیلی از افرادی که گله میکنند یک چیزی در ذهنشان میآید که این خیر است. مثلاً عاشق یک پسر یا دختری است. عاشق یک شغلی است، یک ماشینی را دوست دارد، این فکر میکند خیرش در این است. وقتی دنبالش میرود و به آن نمیرسد. اعصابش خرد میشود. گاهی به خدا شکایت میکند که چرا ندادی؟ چرا دعای مرا مستجاب نکردی؟ به خدا واگذار کنید. فقط بگویید: خدایا خیر به ما بده. حالا اینکه خیر ما در چه چیزی هست نمیدانیم. به خدا توکل کنیم.
یکوقت جوانی به من گفت: شما برای ازدواج موردی را سراغ داری که صد در صد خوب باشد؟ گفتم: اول باید خدا را از خدایی بیاندازیم. یعنی خدا دیگر وجود نداشته باشد یا اگر هم وجود دارد ما کار نداریم. توکل یعنی به خدا واگذار کنید. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» (طلاق/3)، «وَ نِعْمَ الْوَكِيل» (آلعمران/173) خدا وکیل خوبی است. «ربنا آتنا» نمیگوید: «آتنی». دعا که میکنیم دسته جمعی بگوییم. در دعا سفارش شده با «رب» شروع کنید. اکثر دعاهای قرآن با «رب» است. کل دعا با «رب» است. دعا عمومی است و باید کلی باشد. خدایا همسر خوب، خدایا اولاد خوب! میگوید: آقای قرائتی دعا کن بچه من حافظ قرآن باشد. حالا حافظ قرآن شدن یک کمال است. اما وقتی نشد نسبت به خدا کینه پیدا میکنی. آمده طلبه شود، میگوید: من میخواهم آیت الله العظمی و مرجع تقلید شوم. من آمدم با اسلام آشنا شوم. حالا آیت الله شدیم و حجت الاسلام شدیم. یکوقت یک پرنده مثل هدهد پرواز میکند و دو کشور مسلمان شدند. بنده صدها پرواز داشتم یک مزرعه هم مسلمان نشدند. گاهی خدا اراده میکند با تار عنکبوت پیغمبر را در غار حفظ کند. این همه سنگ مرمر و انواع سنگ داریم. هیچکدام از سنگها پیغمبر را حفظ نکرد. اما «أَوْهَنَ الْبُيُوت» (عنکبوت/41) تار عنکبوت پیغمبر را حفظ کرد. ما نمیدانیم خیر در چیست. گاهی آدم با یک خودنویس قیمتی یک سطر حق نمینویسد. گاهی با یک خودکار ارزان دهها صفحه مفید مینویسد. امام حسین یک برادر داشت وفادار بود. یوسف ده برادر داشت همه خائن بودند. کیلویی نیست! در دعا به خدا توکل کنیم. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار» یعنی ملاک باید قیامت باشد. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً» در دنیا خیر میخواهم، «وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» در آخرت هم خیر میخواهم «وَ قِنا عَذابَ النَّار» محور نجات از قهر خداست. مثل دعای الغوث است. صدبار میگوییم: «خلصنا من النار یا رب» یا در دعای مجیر میگوییم: «اجرنا من النار» در دعای ماه رجب میگوییم: «حرم شیبتی من النار»، «وَ قِنا عَذابَ النَّار» یعنی محور نجات از قهر خدا باشد.
شریعتی: این هفته قرار است از آیت الله دستغیب بگوییم که مردم استان فارس این شهید والامقام را با خدمات علمی و مجاهدتهای ایشان میشناسند. برای ما از آیت الله دستغیب بگویید.
حاج آقای قرائتی: ما یکبار خدمت ایشان رسیدیم. گفت: من وارد جایی شدم. آقایی روی منبر بود. میخواست از من تجلیل کند ولی مهارت نداشت. گفت: آیت الله دستغیب صاحب گناهان کبیره تشریف آوردند! ایشان کتابی به نام «گناهان کبیره» داشتند. گفت: میخواهی از من تعریف کنی، بگو: آیت الله دستغیب صاحب کتاب قلب سلیم وارد شد. یا نفهمیده یا شیطنت کرده است. ایشان کتابهای مفیدی داشت. خودش وجود مبارکی بود. نوه ایشان خاطرهای گفت. یکوقتی به ستاد نماز آمده بود، گفت: از خانه بیرون آمدم دیدم کسی چاقو دست گرفته و به پلاستیک زباله میکشد. گفتم: چرا اینطور میکنید؟ گفت: میخواهم ببینم خانه شما آخوندها چند رقم میوه است؟ یک رقم میوه میخورید یا چند رقم میوه میخورید. یعنی مردم ما را زیر نظر دارند. لذا گاهی وقتها گناهان صغیره از ما گناه کبیره حساب میشود. قرآن یک آیه دارد میگوید: شما زنان پیغمبر هستید. حساب شما با دیگران فرق دارد. «مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَف» (احزاب/30) زن پیغمبر خلاف کند دو برابر است. دختر آخوند، پسر آخوند، همسر آخوند، شهر مذهبی، حساب مشهد فرق میکند. در مشهد نباید خلاف شود. مردم هروقت خاک کربلا گیرشان نمیآید، به خاک مشهد سجده میکنند. وقتی مردم به خاک یک شهر سجده میکنند و تیمم میکنند باید حریم قائل شد. باید برای شب قدر حریم قائل شد. برای روز جمعه باید حریم قائل شد. برای پیرمرد و پیرزن باید حریم قائل شد. برای سید، برای عالم، برای معلم باید حریم قائل شد.
خدایا «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا در فهم دین، در عمل به دین، در معاشرت، در ازدواج، در تجارت، در اقتصاد، در سیاست، در اخلاق، در تعلیم و تربیت همه ما را برای همیشه در همه امور به راه مستقیم هدایت بفرما. از هر رقم انحراف همه ما را حفظ بفرما. خلافها و انحرافهایی که بوده است ببخش و بیامرز