چهارشنبه 21 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 


سؤال كننده : هادي از مياندوآب

توضيح سؤال :

برادران عزيز موسسه وليعصر(ع) امروز سري به سايت سني نيوز زدم و اين مطلب را درباره امام علي (ع) ديدم. آيا امام علي لات وعزي را ميپرستيده که بايد الان به آنان کفر بورزدو آيا پيامبر از جانب علي مي ترسيده که علي رازش را براي مشرکان فاش کند و آيا شما اين روايت را از ابن اسحاق صحيح مي دانيد يا خير ؟

سني نيوز آورده که:

اسلام آوردن علي

ابن اسحاق مي گويد: روزي رسول خدا و همسرش خديجه مشغول نماز بودند كه علي متوجه آنان شد و از پيامبر پرسيد اين چه عملي است كه شما انجام مي دهيد؟ رسول خدا فرمود: اين همان دين برگزيده خداست كه پيامبرانش را بدان مبعوث نموده است و از تو نيز مي خواهم كه تنها خداي يگانه را پرستش كني و به لات و عزي كفر ورزي؛ علي گفت: اين چيز جديدي است كه قبلا نشنيده ام، در اين باره با پدرم مشورت مي كنم. رسول خدا كه نمي خواست قبل از دعوت عمومي رازش آشكار گردد به علي گفت: اگر تو ايمان نمي آوري پس اين راز را پنهان نگه دار.

علي آن شب را پشت سر گذاشت خداوند در قلبش حقانيت اسلام را آشكار نمود. صبح روز بعد اول وقت نزد پيامبر حاضر شد و اسلام خود را عرضه داشت، و از آن پي در خفا و پنهاني به همراه رسول خدا مي رفت (و با او نماز مي خواند) و اسلام خود را (بنا بر راهنمايي پيامبر) آشكار نساخت.

البدايه و النهايه، ابن كثير ج 3 ص 21

http://www.sunni-news.com/?p=54#more-54

پاسخ :

متاسفانه عده اي از اهل سنت - که با اهل بيت دشمني دارند - نمي توانند دشمني خود را پنهان کنند و سعي دارند با جعل تاريخ ديگران را نيز نسبت به اهل بيت بدبين کرده و تا مي توانند از مقام اهل بيت بکاهند ؛ اما :

يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ

سوره صف آيه 8

مي خواهند که نور خدا را با دهان خود خاموش کنند وحال آنکه خداوند – گرچه کافران را ناخوش افتد - نور خود را کامل خواهد گردانيد .

مقدمه :

در طول تاريخ موارد بسياري ديده شده است عده اي براي تشبيه دو شخص يا دو گروه به يکديگر و نزديک کردن مقام آن دو به هم ، دست به تحريف واقعيت زده و در صورت امکان براي گروه محبوب خويش فضيلت جعل مي کردند ؛ و اگر با اين کار نمي توانستند به مقصود برسند باز واقعيت را تحريف کرده و از مقام طرف مقابل مي کاستند .

کتب اهل سنت نيز از اين قضيه بي نصيب نمانده و موارد بسياري از دروغ ها در فضائل خلف و يا تهمت ها به بزرگان دين در آن ها ديده مي شود که مقصود از آن ها تساوي برقرار کردن بين دو طرف است .

جالب اينجاست که براي بالا بردن مقام خلفا ، وقتي در کتب خويش روايتي صحيح نمي بينند به روايات ضعيفه خودشان تمسک مي کنند و براي پايين آوردن مقام اهل بيت و رسول خدا نيز چنين مي کنند .

ابن ابي الحديد در ذيل همين بحث ( ايمان امير مومنان و قياس آن با اسلام ابو بکر) مي گويد :

ثم رأينا جميع المختلفين قد حاولوا نقض فضائله ، ووجهوا الحيل والتأويلات نحوها ، من خارجي مارق ، وناصب حنق ، وثابت مستبهم ، وناشئ معاند ، ومنافق مكذب ، وعثماني حسود ، يعترض فيها ويطعن ، ومعتزلي قد نقض في الكلام ، وابصر علم الاختلاف ، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأويل ، قد التمس الحيل في ابطال مناقبه وتأول مشهور فضائله ، فمرة يتأولها بما لا يحتمل ، ومرة يقصد أن يضع من قدرها بقياس منتقض ، ولا يزداد مع ذلك الا قوة ورفعة ، ووضوحا واستنارة ، وقد علمت أن معاوية ويزيد ومن كان بعدهما من بنى مروان أيام ملكهم - وذلك نحو ثمانين سنة - لم يدعوا جهدا في حمل الناس على شتمه ولعنه واخفاء فضائله ، وستر مناقبه وسوابقه .

شرح نهج البلاغة ج 13 ص 219

مي بينيم که گروه هاي بسياري مي خواهند فضيلت هاي او را از بين ببرند ؛ و بسياري حيله و توجيه ها را به سوي فضائل او روانه مي سازند ؛ عده اي از خوارج از دين برگشته ؛ و عده اي ناصبي کينه توز ؛ و عده اي دين دار که دين براي او اشتباه شده است ؛ و کسي که از کودکي با دشمني او بزرگ شده است ؛ و منافقي که دروغ بر او مي بندد ؛ و طرفداران عثمان که بر علي حسادت مي ورزند؛ ايشان به فضائل علي کنايه زده و به آن اعتراض مي کنند ؛ و نيز معتزلياني که در سخن ديگران را شکست مي دهد و به راه اختلاف افکني آگاه شده است و شبهه ها و جايگاه هاي اشکال و روش هاي تاويل را مي داند ، او نيز براي از بين بردن مناقب و تاويل فضائل مشهور او تلاش مي کند ؛ گاهي آن را به صورتي تاويل مي کند که با کلام سازگار نيست ؛ و گاهي نيز مي خواهد با آوردن ضد آن از مقام آن بکاهد ؛ و با اين همه جز بر مقام او ئ برتري او و وضوح و نورانيت او نمي افزايند ؛ و مي داني که معاويه و يزيد و کساني که بعد از او بودند – از بني مروان – به مدت هشتاد سال ، از هيچ کوششي براي وادار کردن مردم به جسارت و لعن به حضرت و پنهان کردن فضيلت هاي ايشان و پوشاندن مناقب و سوابق ايشان کوتاهي نکردند ؛

تناقضي آشکار :

يکي از اين موارد ِ جسارت ، مطلبي است که در تعدادي از کتب اهل سنت ( و سايت هاي ايشان ) مانند کتاب ابن کثير و غير او ذکر شده است و مي خواهند با آن چنين وانمود کنند که امير مومنان در زمان خردسالي بت پرست بوده است !!!

جالب اينجاست که وقتي بحث در مورد ايمان امير مومنان به عنوان اولين مسلمان مطرح مي شود مساله سن کم حضرت را پيش کشيده و مي گويند : او خردسال بوده است و کودک خردسال نمي تواند ايمان بياورد ؛ اما وقتي اين روايت جعلي را در مورد بت پرست بودن امير مومنان مطرح مي کنند ، اين سوال را ضميمه نمي کنند که چطور او در زمان خردسالي بت پرست بوده و رسول خدا شرط اسلام او را ترک بت پرستي بيان مي کنند !!!

اشکال سندي :

ابن کثير و تمامي کساني که اين روايت را نقل کرده اند آن را از سيره ابن اسحاق گرفته اند :

اسلام علي بن أبي طالب رضي الله عنه

نا أحمد (بن عبد الجبار ) حدثني يونس (بن بکير) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن يسار ) قال ثم ان علي بن أبي طالب جاء بعد ذلك بيومين فوجدهما يصليان فقال علي ما هذا يا محمد فقال النبي صلى الله عليه وسلم دين الله الذي اصطفى لنفسه وبعث به رسله فأدعوك الى الله وحده والى عبادته وكفر باللات والعزى فقال له علي هذا أمر لم أسمع به قبل اليوم فلست بقاض أمرا حتى أحدث أبا طالب فكره رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يفشي عليه سره قبل أن يستعلن أمره فقال له يا علي اذا لم تسلم فاكتم فمكث علي تلك الليله ثم أن الله أوقع في قلب علي الاسلام فأصبح غاديا الى رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى جاءه فقال ما عرضت علي يا محمد فقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم تشهد أن لا اله إلا الله وحده لا شريك له وتكفر باللات والعزى

سيرة ابن إسحاق ج2/ص118 ش 173

در ابتدا مقداري در مورد کتاب سيره ابن اسحاق سخن مي گوييم :

اشکال به اصل کتاب سيره ابن اسحاق :

نظر ابن تيميه در مورد اين کتاب :

ابن تيميه در مورد اصل اين کتاب مي گويد :

ولكن في نفس السيرة وقع غلط في مواضع وأحاديث

الجواب الصحيح ج3/ص34

در خود کتاب سيره ( و نه در نقل هاي از آن ) در بعضي از موضوعات و روايت ها غلط هايي وجود دارد .

تکميل اين اشکال توسط محمد بن جابر الوادي :

محمد بن جابر الوادي متوفاي 749 در کتاب خويش در تکميل اشکال ابن تيميه در مورد سيره ابن اسحاق مي گويد :

ولم يتحقق هذا الكتاب لضياع ثبته منه

کتاب البرنامج ص219

اين کتاب موجود نيست ، زيرا خود ابن اسحاق آن را گم کرده است !!!

و اضافه مي کند که وي اين کتاب را به دست کسي نداده و نقل اين کتاب از خود وي به صورت شفاهي صورت گرفته است !!! و اين يعني نقل تمامي روايت هاي اين کتاب به صورت شفاهي و بدون مدرک!!!

اشکال به راويان اين روايت :

سند روايت ابن اسحاق بدين شرح است :

أحمد (بن عبد الجبار) حدثني يونس (بن بکير) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن يسار )

احمد بن عبد الجبار :

در تقريب التهذيب مي گويد :

أحمد بن عبد الجبار بن محمد العطاردي أبو عمر الكوفي ضعيف

تقريب التهذيب ج 1 ص 81

أحمد بن عبد الجبار بن محمد عطاردي ... ضعيف است .

قال عبد الرحمن بن أبي حاتم كتبت عنه وأمسكت عن الرواية عنه لكثرة كلام الناس فيه وقال محمد بن عبد الله الحضرمي كان يكذب وقال الحاكم أبو عبد الله الحافظ ليس بالقوي عندهم تركه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد يعني بن عقدة وقال أبو أحمد بن عدي رأيت أهل العراق مجمعين على ضعفه وكان أحمد بن محمد بن سعيد لا يحدث عنه لضعفه

تهذيب الکمال ج 1ص379

عبد الرحمن بن ابي حاتم مي گويد : از او روايت نوشتم ولي نقل نکردم ؛ زيرا مردم در مورد او بسيار سخن مي گفتند ؛ و محمد بن عبد الله حضرمي گفته است که او دروغ مي گفت ؛ و حاکم نيشابوري گفته است که او در روايت توانمند نبود وو ابو عباس احمد بن محمد بن سعيد ( ابن عقده ) نيز او را ترک کرده است ؛ و احمد بن محمد بن سعيد نيز از او به خاطر ضعيف بودنش روايت نمي کرد .

ابن جوزي نيز او را در کتاب ضعفاي خويش آورده است :

الضعفاء والمتروکين ج 1 ص 75 ش 195

يونس بن بکير :

او نيز در نقل کتاب سيره متهم است ؛ ذهبي دمشقي در مورد او مي گويد :

يونس بن بكير ابو بكر الشيباني الحافظ عن هشام بن عروة والأعمش وابن إسحاق وعنه أبو كريب وابن نمير والعطاردي قال بن معين صدوق وقال أبو داود ليس بحجة يوصل كلام بن إسحاق بالأحاديث مات 199 د ت ق م تبعا

الكاشف ج2 ص402 ش 6464

ابن معين او را راستگو مي داند و ابو داود گفته است که او حجت نمي باشد ؛ زيرا کلام ابن اسحاق را با روايت مخلوط مي سازد ( ادراج مي کند وادراج را جزو بدترين جرح ها مي دانند )

ابن اسحاق :

خود ابن اسحاق متولد سال 80 است و بنا بر اين تمامي رواياتي که در کتاب خويش بدون سند ذکر کرده است مرسل به حساب مي آيد ؛ و اين اشکال جداي از اشکال تضعيف وي است ؛ تضعيفات او در کتاب هاي ذيل ذکر شده است :

الکامل في الضعفاء ابن عدي ج 6 ص 102 ش 1623

الضعفاء الکبير عقيلي ج 4 ص 24 ش1578

الضعفاء والمتروکين ابن جوزي ج 3ص41 ش2883

و...

بنا بر اين زدن چنين تهمتي بر امير مومنان با چينين سندي کمال وقاحت است .

نظر اهل سنت در مورد ايمان امير مومنان :

همگان مي دانند که علماي اهل سنت وقتي مي خواهند در مورد امير مومنان سخن بگويند برخلاف بقيه صحابه در مورد حضرت به جاي «رضي الله عنه» مي گويند : «علي بن أبي طالب کرم الله وجهه»

و وقتي از ايشان در اين زمينه سوال کنيم که مقصود از عبارت کرم الله وجهه چيست ؟ پاسخ مي دهند زيرا او هيچ گاه بت نپرستيده و براي آن ها سجده نکرده است ؛ زيرا از دوران کودکي در دامان رسول گرامي اسلام پرورش يافته و عقيده ايشان را به عنوان عقيده خويش قبول کرده است .

در اين زمينه به روايتي که شيعه و سني آن را نقل کرده اند توجه بفرماييد :

سباق الأمم ثلاثة لم يكفروا بالله طرفة عين علي بن أبي طالب وصاحب يس ومؤمن آل فرعون .

الكشاف ج4/ص12 ش 934

پيشتازان امت ها سه نفرند که چشم بر هم زدني به خدا کافر نشده اند ؛ علي بن أبي طالب و صاحب ياسين و مومن آل فرعون .

همين روايت در کتب ذيل نيز آمده و ايشان بدان استشهاد کرده اند :

المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج4/ص450

تفسير القرطبي ج15/ص20

روح المعاني ج22/ص225

تفسير ابن عربي ج2/ص165

تفسير البحر المحيط ج7/ص314

تفسير الثعلبي ج8/ص126

و حتي از عده اي از اهل سنت نقل شده است که ايشان گفته اند که در مورد امير مومنان احتياج به ايمان آوردن نيست زيرا او با رسول خدا بوده و در همه امور از ايشان تبعيت مي نمود و هيچ کس نگفته است که رسول خدا اسلام آورد ، زيرا ايشان اصلا کافر نبوده تا بخواهد اسلام بياورد .

أقول قال بعض متأخري أصحابنا ... أما على بن أبي طالب فلم يكن مشركا بالله أبدا لأنه كان مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في كفالته كأحد أولاده يتبعه في جميع أموره فلم يحتج أن يدعى للإسلام فيقال أسلم هذا

لسيرة الحلبية ج1/ص434

يکي از متاخرين اصحاب ما چنين گفته است که : ... اما علي بن ابي طالب به هيچ وجه به خدا شکر نورزيده بود ، زيرا اوهمراه رسول خدا و تحت سرپرستي ايشان مانند يکي از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ايشان تبعيت مي کرد ؛ پس احتياج به اين ندارد که ادعاي اسلام کند تا بگوييم او اسلام آورده است .

سخنان امير مومنان در همين زمينه :

در اين زمينه خود حضرت در نهج البلاغه خطبه 192 مشهور به خطبه قاصعة مي فرمايند :

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى‏اللّهُ‏عَلَيْهِ‏وَآلِهِ‏وَسلَّم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ.

شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خويشاوندى نزديك، وجايگاه و منزلت ويژه مى‏دانيد.

دوران طفلى و شير خوارگى‏

وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ (وليدٌ) يَضُمُّنِي إِلَى‏ صَدْرِهِ، وَيَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ. وَكَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ.

پيامبر مرا در اتاق خويش مى‏نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى‏گرفت، و در بستر مخصوص خود مى‏خوابانيد، بدنش را به بدن من مى‏چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى‏بوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذارد.

دوران كودكى

وَمَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلَا خَطْلَةً فِي‏فِعْلٍ.

هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت.

دوران نوجوانى‏

وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً ، وَ يَأْمُرُنِي بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ.

و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است . پيامبر (ص) هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى‏فرمود، و به من فرمان مى‏داد كه به او اقتداء نمايم.

در تربيتگاه غار حراء

وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ (حرّاء) فَأَرَاهُ، وَلَا يَرَاهُ غَيْرِي.

پيامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء مى‏گذراند، تنها من او را مشاهده مى‏كردم، و كسى جز من او را نمى‏ديد.

اولين مسلمان‏

وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى‏اللّهُ‏عَلَيْهِ‏وَآلِهِ‏وَسلَّم وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.

در آن روزها، در هيچ خانه اسلام راه نيافت جز خانه رسول خدا(ص) كه خديجه هم در آن بود و من سوّمين آنان بودم.

مشاهده نور وحى

أَرَى‏ نُورَ الْوَحْيِ وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ (رَنَة) الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ صَلَّى‏اللّهُ‏عَلَيْهِ‏وَآلِهِ‏وَسلَّم.

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ»

من نور وحى و رسالت را مى‏ديدم، و بوى نبوّت را مى‏بوييدم من هنگامى كه وحى بر پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرود مى‏آمد، ناله شيطان را شنيدم، گفتم اى رسول خدا، اين ناله كيست؟ گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد

اين روايت به صراحت اعلام مي کند که حضرت در اولين نزول وحي بر رسول خدا شاهد ماجرا بوده است ناله شيطان را شنيده اند و لذا قطعا روايت اهل سنت که حضرت بعد از ديدن نماز رسول خدا ( ص) و خديجه ، تازه با اسلام آشنا شدند دروغ است .

و در ادامه مطلبي را بيان مي کنند که از آنچه گذشت مهمتر است :

هم رتبه پيامبر در مشاهده حقايق هستى‏

إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى‏ مَا أَرَى‏، إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّكَ لَعَلَى‏ خَيْرٍ».

و فرمود: «على! تو آنچه را من مى‏شنوم، مى‏شنوى، و آنچه را كه من مى‏بينم، مى‏بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من بوده و به راه خير مى‏روى»

آيا ممکن است که امير مومنان نور وحي را ببيند و آنچه را به رسول خدا وحي شده است دريابد و بعد بيايد از رسول سوال کند که شما و خديجه چه مي کنيد !!!

جالب است که ابن ابي الحديد بعد از نقل اين روايت از امير مومنان ، براي تاييد آن به روايتي از مسند احمد استشهاد مي نمايد که ما اکنون آن را در مسند احمد نمي يابيم :

واما رنة الشيطان ، فروى أبو عبد الله أحمد بن حنبل في مسنده ، عن علي بن أبي طالب عليه السلام ، قال كنت مع رسول الله صلى الله عليه وآله صبيحة الليلة التي أسرى به فيها ، وهو بالحجر يصلى ، فلما قضى صلاته ، وقضيت ، صلاتي سمعت رنة شديدة ، فقلت يا رسول الله ، ما هذه الرنة قال الا تعلم هذه رنة الشيطان ، علم انى أسرى بي الليلة إلى السماء ، فأيس من أن يعبد في هذه الأرض .

شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج 13 ص 209

اما ناله شيطان : احمد بن حنبل در مسند خويش از علي بن ابي طالب روايت کرده است که در صبح شبي که حضرت به آسمان برده شدند او در حجر ( اسماعيل) نماز مي خواند ؛ وقتي که نماز خويش را تمام کرد و من نيز نمازم تمام شد صداي ناله شديدي را شنيدم ؛ پس عرضه داشتم که اي رسول خدا اين ناله چيست؟ فرمودند : آيا نمي داني که اين ناله شيطان است ؛ مي داند که من را به آسمان بردند ؛ پس از اين که کسي در زمين او را بپرستد نا اميد شد .

و با ذکر اين مقدمات و بعد از بيان آن که امير مومنان تربيت شده رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بوده و ايشان بوده اند که مسئوليت پرورش حضرت را به عهده گرفته بودند ، مشخص مي گردد که در حقيقت تهمت پرستيدن لات و عزي توسط امير مومنان در زمان کودکي ، تهمت به رسول خداست ؛ زيرا معني اين تهمت آن است که بگوييم يا رسول خدا قبل از نزول وحي کافر بوده است که امير مومنان نيز از وي تبعيت مي کرده است ؛ و يا بايد گفت که حضرت در تربيت کردن کسي که تربيت او را به عهده گرفته بودند کوتاهي مي کرده اند و او را کافر بزرگ کرده اند و در هر دو صورت به رسول خدا جسارت صورت گرفته است .

موفق باشيد

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group