شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
استاد حسيني قزويني
 
در جلسات گذشته، بحثي را در رابطه با شبهه انفكاك امامت و خلافت يا تقسيم بندي خلافت به خلافت عظميٰ و خلافت صغريٰ (انتخابي) مطرح كرديم. عرض كرديم اين حرفي را كه بعضي از آقايان مي‌زنند و در آثار آقايان بي‌آزار شيرازي و علامه سمناني و شيريعتي و واعظ زاده خراساني هم يافت مي‌شود كه امامت، جداي از خلافت است. اين‌كه اين موضوع در خارج از حوزه تشيع، چه عكس العمل‌هايي داشته، بررسي كرده‌ايم كه اين‌چنين حرف زدن، زير سوال بردن فرهنگ شيعه است. چون شيعه بر اين عقيده است كه امامت، تالي تلو نبوت و استمرار رسالت است و جدا كردن امامت از خلافت، گناهي نابخشودني است. همان‌گونه كه شهيد مطهري (ره) و ديگر بزرگواران و استوانه‌ها بر اين تأكيد دارند كه نبايد بحث خلافت را از امامت جدا كنيم. عبارت مرحوم شهيد مطهري (ره) را خوانديم:
 
همان‌گونه‌اي كه در زمان نبي و رسول، بحث امامت و خلافت و حكومت، وظيفه پيامبر است و با حضور او، كسي حق خلافت و حكومت ندارد، هم‌چنين با وجود امام كه قائم مقام نبي است، كسي حق تأسيس خلافت و حكومت ندارد.
 
قرار شد در ادامه جلسه گذشته، نظرات بزرگان و فقهاءمان را بررسي كنيم. در جلسه قبل، يك نفر گفت كه نظر بوعلي سينا اين بود و بعضي‌ها مانند شهيد مطهري (ره) از بوعلي سينا متأثر شده‌اند. اين اشكالات، دردآور است. كسي بايد وارد گود شود و نظر بدهد كه اگر فرداي قيامت هم از او سوال كردند، بتواند جواب بدهد.
 
من فهرستي از نظر بزرگان را عرض مي‌كنم و قضاوت را به شما مي‌سپارم:
 
1. مرحوم محمد بن جرير طبري (شيعي) (ره)
 
إن الإمامة التي هي فرع الرسالة.
 
امامت، از فروعات رسالت است.
 
المسترشد لمحمد بن جرير الطبري الشيعي، ص641
 
اين قضيه، ربطي به ابن سينا و خواجه نصير الدين طوسي و غيره ارتباطي ندارد.
 
2. مرحوم ابن شهر آشوب (ره)
 
الإمامة فرع الرسالة.
 
مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج1، ص224
 
3. مرحوم علامه حلي (ره)
 
الإمامة خلافة عن النبوة قائمة مقامها.
 
النافع يوم الحشر في شرح الباب الحادي عشر للعلامة الحلي، ص95
 
4. مرحوم كاشف الغطاء (ره)
 
أن مرادهم بالإمامة: كونها منصبا إلهيا يختاره الله بسابق علمه بعباده، كما يختار النبي و يأمر النبي بأن يدل الأمة عليه و يأمرهم بأتباعه.
 
امامت، منصبي إلهي و انتصابش به دست خداوند است، همان‌طور كه انتصاب نبي به دست خداوند بود و... .
 
أصل الشيعة و أصولها للشيخ كاشف الغطاء، ص221
 
5. مرحوم شيخ محمدرضا مظفر (ره)
 
فالإمامة إستمرار للنبوة.
 
عقائد الإمامية للشيخ محمد رضا المظفر، ص66
 
6. مرحوم شيخ محمد حسين مظفر (ره)
 
إن منزلة الإمام كالنبي.
 
دلائل الصدق، ج2، ص11
 
7. مرحوم علامه اميني (ره)
 
إن الخلافة إمرة إلهية كالنبوة.
 
الغدير للشيخ الأميني، ج7، ص131
 
8. مرحوم مرعشي نجفي (ره)
 
إن الإمامة خلافة عن النبوة قائمة مقامها.
 
شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج2، ص312
 
9. مرحوم سيد محمد باقر حكيم (ره)
 
ضرورة إستمرار النبوة في الإمامة.
 
أهل البيت في الحياة الإسلامية للسيد محمد باقر الحكيم، ص87
 
10. حضرت آيت الله العظمي سبحاني
 
الإمامة إستمرار لوظائف الرسالة.
 
أضواء علي عقائد الشيعة الإمامية للشيخ جعفر السبحاني، ص385
 
بعضي از روشنفكران كه آمده‌اند مسئله امامت ار گوشت قرباني كرده‌اند و بخشي را به نام امامت و رهبري ديني به علي بن أبي طالب (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) دادند و يك بخشي را به نام رياست و حكومت به خلفاء دادند، اين تقسيم بندي، تقسيم‌بندي ناجوانمردانه و بر خلاف كتاب و سنت است.
 
رهبري أمت
 
11. حضرت آيت الله العظمي ميلاني
 
إن الإمامة نيابة عن النبوة.
 
محاضرات في الاعتقادات للسيد علي الميلاني، ج2، ص525
 
12. دكتر مصطفي غالب
 
الدين لا يستقيم أمره إلا بوجود الإمامة.
 
الإمامة و قائم المقام، ص19
 
13. مرحوم شهيد مطهري (ره)
 
مسئله امامت، اساسا مسئله‌اي است تالي تلو نبوت. ... ، يكي از شئوني كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در ميان مردم داشت، حكومت بود. ولي اين حكومت از ناحيه مردم و حقي نبود كه مردم به او داده باشند. حقي بود كه خدا به او داده بود. همان‌طور كه تا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هست، صحبت اين نيست كه چه كسي حاكم باشد. زيرا او جنبه فوق بشري دارد و تا امام هست نيز صحبت كس ديگري براي حكومت مطرح نيست
 
امامت و رهبري، ص163و186
 
آراء بزرگان و استوانه‌هاي علمي شيعه اين است كه امامت، استمرار نبوت است و تفكيكي بين امامت و خلافت وجود ندارد و در دين وجود ندارد و اين را روشنفكران در اين صد سال اخير بوجود آوردند تا بتوانند آشتي و صلح ميان آقا امير المومنين (عليه السلام) و خلفاء ايجاد كنند. با اين‌كه اين روش و انديشه، خلاف كتاب و سنت است.
 
اكثريت بزرگان و فقهاء و استوانه‌هاي علمي ما، امامت را از اصول دين شمرده‌اند. من عبارات ايشان را مي‌خوانم:
 
1. مرحوم محقق طوسي (ره)
 
أصول الإيمان عند الشيعة ثلاثة: التصديق بوحدانية الله تعالي في ذاته و العدل في أفعاله و التصديق بنبوة الأنبياء عليهم السلام و التصديق بإمامة الأئمة المعصومين من بعد الأنبياء.
 
قواعد العقائد، ص466 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج8، ص366
 
2. مرحوم علامه حلي (ره)
 
إن الإمامة من أركان الدين و أصوله.
 
منتهي المطلب للعلامة الحلي (چاپ قديم)، ج1، ص522
 
3. مرحوم علامه مجلسي (ره)
 
لا ريب في أن الولاية و الإعتقاد بإمامة الأئمه (عليهم السلام) و الإذعان بها من جملة أصول الدين.
 
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج65، ص334
 
4. مرحوم محقق بحراني (ره)
 
ثبوت كون الإمامة من أصول الدين بنص الآيات و الأخبار واضحة الدلالة كعين اليقين.
 
الحدائق الناضرة للمحقق البحراني، ج18، ص153
 
5. مرحوم بيضاوي (از علماء اهل سنت)
 
قاضي نور الله شوشتري به نقل از بيضاوي مي‌گويد:
 
و أن الإمامة من أعظم أصول الدين.
 
الصوارم المهرقة للشهيد نور الله الشوشتري، ص170
 
6. مرحوم سيد حامد حسين (ره)
 
وقتي به آيه اكمال مي‌رسد، مي‌گويد:
 
يدل علي عظمة شأن ما أمره تعالي بتبليغه، بحيث أنه إن لم يبلغه القوم فما بلغ الرسالة الإسلامية و لذهبت متاعبه و أعماله هباءا منثورا و ما ذلك إلا حكم الإمامة الذي هو أصل عظيم من أصول الدين و به يتم صلاح المسلمين في الدنيا و الآخرة.
 
خلاصة عبقات الأنوار للسيد حامد النقوي، ج8، ص268 ـ نفحات الأزهار للسيد علي الميلاني، ج8، ص254
 
7. مرحوم بهبهاني (ره)
 
الإمامة من أصول الدين.
 
مصباح الهداية في إثبات الولاية للسيد علي البهبهاني، ص133
 
8. مرحوم كاشف الغطاء (ره)
 
الإمامة أصل من أصول الدين.
 
أصل الشيعة و أصولها للشيخ كاشف الغطاء، ص24
 
9. مرحوم علامه أميني (ره)
 
لو عد الإمامة من أصول الدين فليس بذلك البعيد عن مقائيس البرهنة.
 
الغدير للشيخ الأميني، ج3، ص152
 
اين‌كه ما اصول دين ـ توحيد و نبوت و معاد ـ  و اصول مذهب ـ عدل و امامت ـ را جدا مي‌كنيم، به معناي اين نيست كه دين ما چيزي است و مذهب ما چيزي ديگر. مراد از اين تقسيم‌بندي اين است اصول ديني كه تمام فِرَق اسلامي به آن اعتقاد دارند، توحيد و نبوت و معاد است. ولي اصول دين مخصوص مذهب شيعه، عدل و امامت را اضافه كرده است؛ مانند امام خميني (ره) كه در كتاب الطهارة اين تعبير را دارد:
 
فالإمامة من أصول المذهب.
 
لذا، همه فتوا داده‌اند كه اگر كسي منكر امامت باشد و شيعه باشد، چون انكار اصلي از اصول دين و ضرورتي از ضروريات دين است، تمام آثار ارتداد بر او ثابت مي‌شود. اما نسبت به اهل سنت كه حجت بر آنها تمام نشده، آثار ارتداد بر او ثابت نيست.
 
فرمايشي كه مرحوم شيخ انصاري (ره) در المكاسب دارد، ما ضمن احترام به ايشان، آن را قبول نداريم، ولي اگر بخواهيم با آن ديد به جوامع اسلامي امروز نگاه كنيم، قطعا به ضرر شيعه و اهل سنت است. اگر فرمايش ايشان هم صحيح باشد، مطرح كردن اين‌طور مطالب را به صلاح جامعه اسلامي و شيعي و انقلاب اسلامي نمي‌دانيم و توصيه مي‌كنيم كه گرداگرد آن مسائل نگرديم. همه فقهاء ما فتوا داده‌اند:
 
اگر كسي از اهل سنت، ناصبي نباشد و عداوت اهل بيت (عليهم السلام) را اظهار نكند، تمام آثار مسلمان بر او مترتّب است؛ از تزكيه و طهارت و تزويج و ... .
 
ولي ما شيعيان بر اين عقيده هستيم كه جزء اصول مذهب شيعه است كه صحت اعمال و عبادات، مشروط بر ولايت است و بدون ولايت، عملي مقبول نيست و از اين عقيده هم دفاع مي‌كنيم و روايات متعددي در اين زمينه از شيعه و سني داريم. فرداي قيامت هم شرط دخول در بهشت هم طبق روايات مستفيض و قريب به متواتر شيعه و سني، مشروط به داشتن ولايت است. ولي فراتر از اين دو را كه موجب تفرقه باشد، به هيچ‌وجه دنبال نمي‌كنيم.
 
با اين‌حال، در حوزه علميه كساني هستند كه مطالبي را مطرح مي‌كنند كه احساس مي‌كنيم اين‌طور مطالب را در حوزه علميه مطرح كردن، به صلاح حوزه و طلاب نيست. جوانان ما از نظر اعتقاداي، دلائل مستدل و مبرهني ندارند. وقتي يك استاد يا يك مجله، مطلبي را نقل مي‌كند، تصور مي‌كنند كه اين، نظريه حوزه علميه و مذهب شيعه است.
 
حدود دو سه هفته قبل مجله‌اي در حوزه چاپ شد با عنوان ياران امين جوان و در رأس اين تشكيلات هم حضرت آيت الله معرفت و ديگران هستند. اطلاعيه‌اي داده بودند كه وقتي آن را ديدم، خيلي متأثر شدم و آن را خدمت مسئولين حوزه علميه رساندم و همه متأثر شدند. عنوان اطلاعيه‌شان اين بود: فراخوان همكاري علمي و پژوهشي و آن را به در و ديوار مدارس و مراكز تخصصي چسبانده‌اند و داده‌اند. در چند مورد نام رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) را با حذف و آله آورده‌اند. ما در تاريخ 14 قرن شيعه، اين را نداشتيم؛ يا اين‌گونه (ص) بود يا (صلي الله عليه و آله) يا (صلي الله عليه و آله و سلم). ما اعتراض‌مان را خدمت مسئولين اين مجله اعلام كرديم و گفتند: برنامه کامپيوتري بوده است! برنامه کامپيوتري دست خودمان است. اين‌طور نيست كه تسليم برنامه‌هاي کامپيوتري شويم. مگر شوراي مديريت، اطلاعيه‌هايش را با کامپيوتر نمي‌زند؟ مگر مؤسساتي كه در قم هستند، از برنامه کامپيوتري استفاده نمي‌كنند؟ چرا اين اشتباه تا به حال براي هيچ مؤسسه‌اي و مركزي اتفاق نيفتاده است و براي شما اتفاق افتاده است؟ بر فرض قبول، در اين اطلاعيه، فراخوان مقاله كرده‌ايد در رابطه با: 1. همسران پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) 2. اصحاب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) 3. اهل بيت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله). يعني اهل بيت (عليهم السلام) در رتبه آخر قرار دارند. اين مشخص است عزيزاني كه اين اطلاعيه‌ها را مي‌نويسند، مقداري كم‌مهر هستند. يكي از مسئولين اين مجله، چند روز بعد به من زنگ زد و گفت: شما انتقاد كرده‌ايد؟ گفتم: بله، اين‌كه شما نوشته‌ايد موسسه ياران أمين جوان، آيا منظورتان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است؟ چرا كلمه جوان را در آنجا آورده‌ايد؟ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در جواني أمين بود و موسسه شما براي قبل از رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) است. ايشان همين‌طور ماند. اگر ما مي‌خواهيم كاري بكنيم كه چند نفر خوش‌شان بيايد، نبايد حيثيت حوزوي خودمان را زير سوال ببريم.
 
اين قضيه گذشت و من هم اين اطلاعيه را به عزيزاني كه اطلاع نداشتند، دادم. اولين شماره اين مجله، آمد و يكي از مسئولين رده بالاي حوزه علميه براي من نوشتند: جناب آقاي حسيني قزويني! با دقت ملاحظه فرموده و اظهار نظر نمائيد. من همان صفحه اول را مطالعه كردم. تعصبات شخصي را كنار بگذاريم و ببنيم اين ورود و خروج‌هاي اين مجله، بيننا و بين ربنا، به صلاح شيعه است يا به تاراج دادن فرهنگ شيعه است؟ در همان صفحه اول، مقاله‌اي خطاب به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) آمده است:
 
يا رسول الله! مي دانم ... اگر تو نبودي، دل‌ها بزرگ نمي‌شد و لبخند، جوانه نمي‌زند. مي‌دانم، مي‌دانم كه براي تو، شيعه و سني، سياه و سفيد، فقير و غني، هيچ فرقي ندارد.
 
اين چه نوع حرف زدن است؟! آيا واقعا براي نبي مکرم (صلي الله عليه و آله)، شيعه و سني فرقي ندارد؟! مگر خود رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) نفرمود:
 
يا علي! أنت و شيعتك هم الفائزون.
 
اين روايت در مصادر متعدد تاريخي و روائي و تفسيري اهل سنت آمده است. در ذيل آيه شريفه:
 
إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ
 
(سوره بينه/آيه7)
 
اين روايت آمده است. مگر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) در مورد حضرت علي (عليه السلام) و شيعه‌اش كم صحبت كرده است؟! من گمان نمي‌كنم كه اين‌طور حرف زدن، زيبنده فرهنگ شيعه و در سطح حوزه علميه ما باشد.
 
مقاله‌اي در صفحه 38 اين مجله آمده است تحت عنوان رسول وحدت. من هم تكه‌هايي از اين را مي‌خوانم:
 
چرا مسلمانان با اختلاف سليقه‌ها و برداشت‌هاي مختلف از ادله شرعي با هم در مسائل سياسي و اجتماعي منازعه كنند، در حالي‌كه در تمام اصول عقائد و منابع اسلامي مشترك هستند.
 
ما از دست‌اندركاران اين تشكيلات سوال مي‌كنيم: آيا شما واقعا بر اين مطلب معتقد هستيد كه شيعه و سني در تمام اصول عقائد با هم مشترك هستند؟ اگر مشترك هستند، اين‌همه اختلافات چيست؟ اگر اختلافي در عقيده ندارند، حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) چه معنا دارد؟! كشاندن حضرت علي (عليه السلام) به مسجد چه معنا دارد؟! قضيه كربلا چه معنا دارد؟! اين‌كه در طول تاريخ، اين‌همه بزرگان ما از سيد مرتضي (ره) تا علامه اميني (ره)، اين‌همه كتاب در اثبات حقانيت شيعه نوشته‌اند، آيا همه‌اش هدر است؟! ما كه نمي‌خواهيم آتش اختلاف را بالا بزنيم. اگر شما مقايسه‌اي بين اين دو فرهنگي و مكتب كنيد، از توحيد تا مسائل فقهي‌مان و طهارت و نماز، حتي براي دست‌شويي رفتن هم با هم اختلاف داريم. آنها مي‌گويند نبايد غائط را آب كشيد و پاك است و نه نماز باطل است و نه وضو. توحيد شيعه اين است:
 
لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
 
(سوره أنعام/آيه103)
 
توحيد اهل سنت هم اين است:
 
خداوند، مانند انسان، دست و چشم و پا دارد و حتي فقهاءشان فتوا داده‌اند:
 
من أنكر الرؤية فهو كافر.
 
شيعه بر اين است:
 
اگر كسي معتقد به رؤيت باشد، كافر است.
 
إبن‌تيميه مي‌گويد:
 
من أنكر النزول أو تأول ... فهو مبتدع ضال.
 
كسي كه نزول خداوند از عرش به آسمان زمين را منكر شود يا تأويل كند، بدعت‌گذار و گمراه است.
 
مجموعة الرسائل لإبن تيمية، ج1، جزء1، ص214
 
اصل وجود خدا، در تمام اديان مشترك است و كسي در آن اختلاف ندارد. اختلاف در صفات خداوند است.
 
در ادامه مقاله آمده است:
 
منظور از وحدت، اين نيست كه سني، شيعه شود و شيعه، سني شود. هر چند بر سني است كه مسلمان باشد؛ قبل از آن‌كه سني باشد و بر شيعه است كه مسلمان باشد، قبل از آن‌كه شيعه باشد.
 
آيا اين روش حرف زدن است؟! من در خدمت حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني با تعدادي از اساتيد بوديم و ايشان فرمود:
 
آيه إكمال وقتي نازل شد، ثابت كرد اگر تا زمان نزول آيه، اسلام منهاي ولايت، اسلام بود، ولي با نزول اين آيه، ثابت شد اسلام منهاي ولايت، لا اسلام است. هر كسي قبل از نزول اين آيه، مسلمان بود و عمل مي‌كرد، مجزي بود؛ همان‌طور كه قبل از اسلام، عمل به آيين يهود، مجزي بود و بعد از نزول اين آيه، عمل به اسلام بدون ولايت، مجزي نيست.
 
در مقاله‌اي با عنوان عالمان مزدور آمده است:
 
برخي از عالمان مزدور كه از سياست‌هاي ظالمان و مستكبران پيروي مي‌كنند، بر اساس دليل‌هاي خود ساخته، فتوا بر كفر ديگر مسلمانان صادر كرده‌اند. مثلا چون فلان طائفه، قائل به تحريف قرآن و خاتميت رسول را منكرند و به استمرار نبوت توسط امامان اهل بيت (عليهم السلام) معتقدند، پس از دين خارج شده‌اند.
 
اين نوع حرف زدن، چه مسئله‌اي را براي جوان، تلقين مي‌كند؟ هر سه را به يك چوب مي‌رانند. نحوه گزينش مثال، غلط است. آيا يك عالمي كه به منكر خاتميت [مانند بهائيت] بگويد از دين خارج شده‌اي، عالم مزدور است؟ نحوه گزينش مثال، والله! خيلي خطرناك است. فرقه‌اي كه منكر خاتميت باشد و معتقد به استمرار نبوت توسط امامان اهل بيت (عليهم السلام) باشد، هم‌چنين فرقه‌اي نداريم. اين همان حرفي است كه وهابيت مي‌گويند و به ما برچسب مي‌زنند.
 
در مجله افق حوزه در شماره‌اي كه ديروز به دست ما رسيد، مطالبي در ادامه مطالب حضرت آيت الله معرفت بود و ديشب هم حضرت آيت الله ميلاني، يك ساعت مفصل در جلسه درس خود در اين رابطه صحبت كردند و نوارش را كه به دست ما رسيد و گوش دادم، ديدم هم حق سيادت خود را و هم شيعه‌گري‌اش را خوب به جا آورده است و شايد ديدم اگر من بخواهم بگويم، به آن تندي و علمي و زيبائي نباشد. فايل صوتي اين سخنراني را در سايت هم قرار داده‌ايم. موضوع صحبت، آيه نجوا بود:
 
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
 
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! وقتي با رسول نجوي مي‌كنيد قبلا صدقه بدهيد، اين براي شما بهتر و به پاكي نزديك‌تر است، حال اگر نداشتيد خدا آمرزگار رحيم است.
 
(سوره مجادله/آيه12)
 
يكي از آياتي كه فضيلت شاخص براي امير المومنين (عليه السلام) است و طعني بر خلفاء و تمام صحابه است، آيه نجوا است كه هر كس مي‌خواهد با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نجوا كند، بايد صدقه بدهد. اگر تفسير طبري و تفسير ابن كثير و ديگران را ببينيد، از قول امير المومنين (عليه السلام) آورده‌اند:
 
آية من كتاب الله ما عمل بها أحد من الناس غيري، آية النجوي. كان لي دينار بعته بعشرة دراهم، فكلما أردت أن أناجي النبي صلي الله عليه و آله و سلم تصدقت بدرهم، ما عمل بها أحد قبلي و لا بعدي.
 
وقتي اين آيه نازل شد؛ غير از من، كسي به اين آيه عمل نكرد. يك دينار داشتم و به 10 درهم تبديل كردم و 10 بار با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) خواستم نجوا كنم و هر بار يك درهم صدقه دادم.
 
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص482 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص185 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص191 ـ تفسير الآلوسي، ج28، ص31 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص320و 321 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص90 ـ زاد المسير لإبن الجوزي، ج7، ص325 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص505 ـ مناقب علي بن أبي طالب (ع) لإبن مردويه الأصفهاني، ص332
 
در ميان اهل‌سنت هم اتفاق است كه غير از امير المومنين (عليه السلام)، أحدي به مضمون اين آيه عمل نكرد؛ نه عمر، نه ابوبكر و نه عثمان. حتي روايتي را نقل مي‌کنند از عبد الله بن عمر:
 
من آروز مي‌كنم كه اي كاش! 3 ويژگي كه در علي بود، در من هم بود: 1. عمل علي به آيه نجوا
 
بعد از اين‌كه امير المومنين (عليه السلام) 10 بار به اين آيه عمل كرد، آيه بعدي نازل شد:
 
أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آَتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
 
گويا از دادن صدقه، قبل از هر نوبت نجوي، دريغ داشتيد! حال كه صدقه نمي‏دهيد و خدا هم از نافرماني‌تان گذشت، پس به نماز و زكات و اطاعت خدا و رسول بپردازيد و خدا از آنچه مي‏كنيد با خبر است.
 
(سوره مجادله/آيه13)
 
لحن، لحن توبيخي است. اين آيات، بالاترين فضيلت براي امير المومنين (عليه السلام) است. حتي كساني كه مي‌گويند ابوبكر چندين ميليون دينار و درهم در راه رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) انفاق كرد، هيچ‌كدام‌شان بعد از نزول اين آيه، براي سخن گفتن با رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) صدقه ندادند.
 
در مجله حوزه آمده است كه شخصي از حضرت آيت الله معرفت سوال كردند:
 
نظر شما در مورد آيه نجوي چيست؟
 
حضرت آيت الله معرفت جواب دادند:
 
سيد قطب در اينجا حرف خوبي دارد مبني بر اينكه آيه نجوي مي‌خواست صحنه‌اي ايجاد كند براي القاي يك پيام و وقتي اين پيام رسانده شد، پرده برچيده مي‌شود. عرب‌هاي آن زمان به خاطر اخلاق خوب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قبل از بعثت، با ايشان مثل يك انسان معمولي تحدث و گفت‌و‌گو داشتند و مي‌خواستند زمان زعامت‌شان در مدينه هم اين روش را ادامه دهند. اما با توجه به مسؤوليت سنگين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ديگر امكان ندارد آحاد مردم به صورت انفرادي با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به صحبت بنشينند. اين آيه با اين پيام نازل شد كه اگر سخن شما ارزشمند است و جنبه‌هاي اجتماعي مهمي دارد، خدمت رسول الله (صلي الله عليه و آله) برسيد و گرنه مزاحم نشويد. عرب‌ها اين پيام را گرفتند و مزاحم نشدند، نه آن‌كه از دادن صدقه بخل كنند. حكم اين آيه حكومتي بود و به شرايط خاصي مرتبط مي‌شد. پس ربطي به ناسخ و منسوخ ندارد و پيام آيه همچنان جاويد است. فرض كنيد ما با رهبر انقلاب سابقه دوستي داشتيم. حالا اگر هر دقيقه بخواهيم وقت‌شان را بگيريم، صحيح نيست. با مسؤول نبايد مثل يك شخص عادي برخورد كرد. پس اين آيه نسخ نشده است.
 
در مورد سيد قطب خود علماي اهل‌سنت هم عقيده دارند حرفي كه سيد قطب در تفسيرش [في ضلال القرآن] در سوره توحيد زده، قائل به حلوليت است و كافر است. همين آقاي سيد قطب نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) مطالبي دارد كه نصب ايشان را ثابت مي‌كند. قرآن مي‌گويد:
 
فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ
 
ما چندين روايت از امير المومنين (عليه السلام) داريم كه مي‌فرمايد:
 
من 10 بار صدقه دادم و بعد از آن، آيه نسخ شد.
 
اين سخن حضرت آيت الله معرفت، اجتهاد در برابر نصّ است. طبري و ابن كثير و سيوطي اين روايت را آورده‌اند. اما ايشان مي‌گويد آيه، ربطي به ناسخ و منسوخ ندارد. اين‌چنين حرف زدن، براي كساني كه از قضيه مطلع نيستند، زيبنده نيست.
 
من خيلي نمي‌خواهم وارد فروعات اين آيه شوم، ولي اگر به الغدير و دلائل الصدق مراجعه كنيد، در رابطه با اين آيه و شبهاتش مفصل بحث شده است.
 
تقاضايي كه حضرت آيت الله ميلاني و بنده داريم از مسئولين محترم اين مجله و ساير مجلات حوزه اين است كه در اول مجله يا روزنامه بنويسند:
 
حرف‌هايي كه توسط افراد در اين مجله چاپ مي‌شود، منعكس كننده عقيده مسئولين اين مجله نيست.
 
اين مجله وابسته به مركز مديرت حوزه علميه قم است. اگر من طلبه اشتباه كنم، پاي من نوشته مي‌شود و اگر فلان موسسه اشتباه كند، پاي او نوشته مي‌شود. ولي ما خودمان را كنار سفره مركز مديريت حوزه علميه قم مي‌دانيم و بر خودمان هم لازم مي‌دانيم براي تقويت و شكوفايي مركز مديريت و حوزه علميه قم با تمام توان تلاش كنيم و اگر چيزي هم به ضعف اين حوزه است، بايد تلاش كنيم تا آن را برطرف كنيم.
 
 
 
* * * * * * *
 
* * * * * * *
 
* * * * * * *
 
 
 
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
 
 
 
دکتر سيد محمد حسيني قزويني
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group