* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سوال:
اگر مردم در سقيفه جمع شدند و آقاي ابوبكر را انتخاب كردند، آيا همه مردم، نادان و نفهم بودند؟ توضيح بدهيد.
جواب:
اين شبهه، از همان روزهاي نخست مطرح شد كه چطور شد از همان روزهاي آغازين رسالت، با آنهمه سفارشها و تأكيدات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و با اينكه از حديث غدير، بيش از دو ماه نگذشته بود، مردم به سراغ ابوبكر رفتند و امير المومنين (عليه السلام) را دور زدند؟
اين شبهه در طول تاريخ، به انواع مختلف و بخشهاي گوناگون مطرح بود و از اساسيترين شبهات است.
اصل و انگيزه اين شبهه در ميان برادران اهلسنت از اينجا سرچشمه گرفته كه وقتي صحابه، سراغ ابوبكر آمدند و او را به عنوان خليفه انتخاب كردند، نميتوان گفت اينهمه صحابه اشتباه كردهاند. اينهمه آيات و روايات در فضيلت و مناقب آنها داريم. مگر ميشود آنها اينهمه اشتباه كنند؟ مگر ميشود كه مخالفت أمر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را كرده باشند؟ اينهمه جمعيت به سراغ ابوبكر رفتند، آيا اشتباه كردند؟
در اينجا، چند مسئله وجود دارد كه بايد خوب روي آنها كار كرد:
مسئله اول:
خلافت ابوبكر در سقيفه، چه قضيه و داستاني داشت؟ اين قضيه يك معمّا شده است. كمتر كسي است كه در حلّ اين معما، موفق شده باشد. آنچه كه ثابت است و در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده، ابوبكر و عمر و ابو عبيده جراح در خانه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مشغول مراسم غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند و سقيفه را انصار تشكيل دادند، نه مهاجرين. انصار ميخواستند با انگيزههاي مختلف، سعد بن عبادة انصاري را به عنوان خليفه معين كنند. انصار، سوابق درخشاني داشتند و خدمات ارزندهاي به اسلام كردند و اسلام موفقيت و پيشرفت اسلام، عمدتا مرهون خدمات و حمايتهاي انصار بود. در طول اين سالها هم رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمدتا با كمك انصار جلو رفت، نه مهاجرين. حالا اينكه چه شد اينها به سقيفه رفتند؟ بحث ديگري است. آمدند به ابوبكر و عمر خبر دادند كه انصار در سقيفه جمع شدهاند و خليفه معين ميكنند و ابوبكر و عمر هم از راه رسيدند و خود را به سقيفه رساندند. صحيح بخاري و صحيح مسلم اين را از زبان خود عمر نقل ميکنند. اينها آمدند در سفره پهن شده قرار گرفتند و بر سر انصار، كلاه گذاشتند و با آن اختلاف و درگيريهايي كه شد و سعد بن عباده در زير دست و پا له ميشد و به خليفه دوم گفتند: قتل سعد : سعد كشته شد. خليفه دوم هم گفت: قتل الله سعدا فإنه منافق. پسر سعد هم ريش عمر را گرفت و گفت: اگر يك مو از سر پدرم كم شود، دندانهايت را خُرد ميكنم و قضاياي ديگري كه اتفاق افتاد و در تاريخ هم ثبت است. ديدند كه قضايا به جاهاي باريك كشيده ميشود، خليفه دوم به ابوبكر گفت: دستت را بياور تا با تو بيعت كنم. خليفه دوم و ابو عبيده جراح هم با ابوبكر بيعت كردند و قضيه تمام شد. قبيله اوس و خزرج هم به خاطر رقابت در اين قضيه، آمدند بيعت كردند و عمدتا بيعت ابوبكر، توسط 2 نفر بود: عمر و ابو عبيده جراح. در كتابهاي اهلسنت مانند تفسير قرطبي و تفتازاني و إيجي و طبري و إبن أثير ثبت است كه قضيه بيعت، توسط 2 يا 3 نفر انجام شد. بعد هم به زور چماق و خشونت، مردم را وادار به بيعت با ابوبكر كردند. در شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد از قول براء بن عازب آمده است:
ما مشغول مراسم غسل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بوديم و بيرون آمديم و ديديم ابوبكر و عمر و ابو عبيده جراح و يك عده هم با شكل نظامي، همراه اينها بودند و مردم را وادار به بيعت با ابوبكر ميكردند و هر كس هم نميآمد، با چوب و چماق، مورد ضرب و شتم قرار ميگرفت.
وقتي قبيله أسلم آمد و چشم عمر به آنها افتاد، گفت:
ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر.
تاريخ الطبري، ج2، ص459
عمده مردم هم مخالف اين قضيه بودند و خيلي از انصار كه بيعت كرده بودند، پشيمان شدند و عدهاي گفتند:
لا نبايع إلا علي.
تاريخ الطبري، ج2، ص443 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص325 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج2، ص22
امير المومنين(عليه السلام) آمد و احتجاج كرد و سلمان و ابوذر و مقداد هم آمدند اعتراض كردند و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هم آمد خطبه غرّائي خواند. اين قضايا اتفاق افتاد و شد آنچه كه شد.
اين يك قضيه بود كه با زور چماق و كتك و تهديد، ابوبكر را بر سر خلافت نشاندند و در صحيح بخاري و ديگر منابع هم آمده است كه خليفه دوم گفت:
فوالله! ما كانت بيعة أبي بكر الا فلتة.
به خدا قسم! بيعت ابوبكر، يك قضيه اتفاقي بود.
صحيح البخاري، ج8، ص25
مسئله دوم:
ما سوالي را در اينجا مطرح ميكنيم كه عزيزان اهلسنت در رابطه با آن فكر بكنند و به اين زودي هم جواب ندهند و فكر كنند و بعدا جواب بدهند:
شما ميگوييد كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفهاي معين نكرد؛ قبول. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ديد كه شعور و فهم مردم، خيلي بالاست و عاقل هستند و ميتوانند براي خودشان خليفه معين كنند. لذا، تعيين خليفه را به عهده مردم گذاشت و مردم هم آمدند ابوبكر را به عنوان خليفه اول انتخاب كردند. قرآن هم ميفرمايد:
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
سوره أحزاب/آيه21
رفتار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بايد براي همه، الگو باشد. آيا رفتار مردم پيشرفت ميكند يا عقب برميگردد؟ قطعا پيشرفت ميكند. خُب، پس چرا ابوبكر، انتخاب خليفه را به عهده خود مردم نگذاشت و خودش عمر را به عنوان خليفه معين كرد. با اينكه در منابع اهل سنت آمده است كه مهاجرين، انصار، حضرت علي (عليه السلام)، طلحه و زبير به اين كار ابوبكر اعتراض كردند و گفتند:
وليت [أ تستخلف] علينا رجلا فظا غليظا. ماذا تقول لربك إذا أتيته؟
يك آدم بد اخلاق و تندخو را بر ما خليفه قرار ميدهي؟ جواب خدا را چه ميدهي وقتي او را ملاقات ميكني؟
المصنف لإبن أبي شيبة، ج7، ص485 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة، ج2، ص671 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص678
اين از قطعيات تاريخ است. در بعضي از منابع آمده است كه مردم اعتراض ميكردند و لفظ الناس آمده است. ولي آقاي ابوبكر گفت: من تشخيص دادم كه آقاي عمر، خليفه باشد؛ چه مردم بخواهند و چه نخواهند. اگر واقعا ما براي مردم شعور و ارزش قائليم، چرا نگذاشتيد خود مردم، خليفه خودشان را انتخاب كنند. جناب عمر هم يك شورا انتخاب كرد براي تعيين خليفه. يكي از آقايان اهلسنت هم در كتابي نوشته كه آقاي عمر هم براي تعيين خليفه، شوراي خبرگان تشكيل داد. اعضاي اين شورا هم 6 نفر بودند. يكي از طلبههاي اهل سنت هم ميگفت كه آقاي عمر خواسته دمكراسي را مراعات كند. بر فرض قبول، اما سوال اين است كه معناي دمكراسي چيست؟ آيا اين است كه عدهاي از ريش سفيدان و بزرگان كه قدرت تشخيص دارند و صلاح و خير أمت را ميخواهند، با هم مشورت كنند و يكي را انتخاب كنند؟ اگر دمكراسي اين است، چرا آقاي عمر گفت:
اين 6 نفر را در خانهاي دربسته نگهداريد و اگر تا 3 روز، يك نفر را انتخاب نكردند، تمامشان را بكشيد؟! اگر 4 نفر در يك طرف و 2 نفر در طرف ديگر به عنوان مخالف بودند، آن دو نفر را بكشيد. اگر 3 نفر در يك طرف و 3 نفر هم در طرف ديگر بودند و آراء مساوي بود، هر چه را كه پسر من عبد الله گفت، نظرش حجت است.
اين چه دمكراسي است كه اينها حق اظهار نظر ندارند؟ اگر بگويند من مخالف هستم، كشته ميشوند! اين دمكراسي است. قبلا از خود عمر سوال كردند:
چرا پسر خود را خليفه نميكني؟ گفت: پسر من، عرضه طلاق دادن زنش را هم ندارد.
اين آقا كه عرضه طلاق دادن زنش را هم ندارد، چطور شد كه ميتواند در ميان اختلاف اين 6 نفر در أمر خلافت و امامت، سخنش فصل الخطاب باشد؟! اينها سوالاتي است كه بايد روي آن فكر كنيد و جواب بدهيد.
مسئله سوم:
شما كه آمدهايد از صحابه، بُت درست كردهايد كه چنين و چنان هستند و تصور ميكنيد اين صحابه بر اساس رهنمودهاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرشته شدهاند و جبرئيل هم بايد بيايد از محضر صحابه، درس بياموزد، اين سخن، يك نوع پوشاندن و ناديده گرفتن حقائق قرآن و سنت است. ما چند نمونه از عملكرد صحابه را مطرح ميكنيم:
اولاً:
در صحيح مسلم آمده است:
در جنگ حنين، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) غنائم را تقسيم كرد و بعضي از صحابه اعتراض كردند كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به عدالت رفتار نكرده است و گفتند:
يا محمد! إعدل.
خيلي زشت و وقيح است كه به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بگوييم تو عادلانه رفتار نكردهاي! آقاي نووي در شرح اين روايت گفته است:
جرم اين حرف، قتل است.
همانطور كه خليفه دوم گفت:
دعني يا رسول الله فأقتل هذا المنافق.
يا رسول الله! اجازه بده من اين منافق را بكشم.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
معاذ الله أن يتحدث الناس إنى أقتل أصحابي.
پناه بر خدا! اينها در ميان دشمنان ما شايعه ميكنند كه رسول الله صحابه خود را ميكشد.
صحيح مسلم، ج3، ص109 ـ مسند احمد، ج3، ص355
ثانياً:
آيا علت شكست در جنگ أحد، غير از مخالفت صحابه با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود؟ [كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به ياران خود فرمود چه شكست بخوريم و چه پيروز شويم، شما نبايد جايگاه خود را ترك كنيد و آنها هم با ديدن غنائم، جايگاه خود را ترك كردند و دشمن هم از آنجا وارد شد و لشكر اسلام را شكست داد]
ثالثاً:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه، در مدينه نماز جمعه ميخواندند كه كاروان تجاري رسيد و شروع به فروختن كالاهاي خود كرد. كساني كه در مسجد، خطبههاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را گوش ميدادند، با شنيدن صداي كاروان، از مسجد خارج شدند و به دنبال خريد كالاهاي تجاري رفتند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در حاليكه ايستاده بود و خطبه ميخواند، رها كردند. آيه قرآن هم ميفرمايد:
وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
سوره جمعه/آيه11
آيا شما ميخواهيد به عمل اين صحابه اقتداء كنيد؟! آيا اگر اينها هر كاري كردند، وحي منزل است؟!
رابعاً:
در صلح حديبيه، مگر خليفه دوم نگفت:
و الله! ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ.
المصنف لعبد الرزاق، ج5، ص339 ـ صحيح ابن حبان، ج11، ص224 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج20، ص14 ـ جامع البيان للطبري، ج26، ص129 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص77 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج57، ص229 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج2، ص371
خامساً:
در قضيه حجة الوداع، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به صحابه فرمود:
از إحرام خارج شويد. عدهاي مخالفت كردند و گفتند ما از إحرام بيرون نميآييم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) غضبناك شد و عايشه گفت:
من أغضبك؟ أغضبه الله! قال: و ما لي لا أغضب و أنا آمر بالأمر فلا أتبع.
چه كسي تو را غضبناك كرده است؟ خداوند او را وارد آتش جهنم كند! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: چرا غضبناك نباشم. به مردم أمر ميكنم و كسي أمر مرا اطاعت نميكند.
صحيح مسلم، ج4، ص34 ـ مسند احمد، ج4، ص286 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج6، ص56 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص116 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج8، ص498
سادساً:
در آخرين لحظات عمر مبارك پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ايشان دستور ميدهد:
إئتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي.
عمر هم ميگويد:
إن النبي صلى الله عليه و سلم غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا.
صحيح البخاري، ج1، ص37
و دهها قضاياي ديگر كه صحابه در طول تاريخ مرتكب آن شدهاند. اينها همه نشان ميدهد افراد خوبي هم در ميان صحابه بودند، ولي نه بأجمعهم. لذا امير المومنين(عليه السلام) تا 6 ماه بيعت نكرد و بنيهاشم هم بيعت نكردند. ابن حزم ـ از علماي بزرگ اهلسنت ـ ميگويد:
لعنة الله على كل إجماع يخرج عنه على إبن أبي طالب.
خداوند لعنت كند آن إجماعي را كه علي بن أبي طالب در آن نباشد.
المحلى لإبن حزم، ج9، ص345
در مورد حضرت علي (عليه السلام) آمده است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
على مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار.
به چند روايت اشاره ميكنم كه نشان ميدهد اينكه اينها ميخواستند حضرت علي (عليه السلام) را دور بزنند و سراغ كسي ديگر بروند، نطفهاش در زمان خود رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منعقد شده بود. ابو ريه ـ از علماي بزرگ مصر ـ ميگويد:
كساني كه گمان ميكنند خلافت ابوبكر، محصول چند ساعت مذاكره در سقيفه بود، اشتباه ميكنند. مقدمات خلافت ابوبكر در زمان خود رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فراهم شده بود و اينها در سقيفه، نتيجه آن مقدمات را به ثمر رساندند.
و إن أبطال هذه المؤامرة: أبو بكر، عمر بن الخطاب، أبو عبيدة بن الجراح و من أنصار هذا الحزب: عائشة و حفصة.
قهرمانان اين توطئه: ابوبكر، عمر و ابو عبيده بن جراح و از ياران اين حزب: عايشه و حفصه بودند.
علي و ما لقيه من صحابة رسول الله لمحمود أبو رية، ص373، مخطوط
خود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود:
ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي.
كينههايي در سينههاي مردم نسبت به تو هست كه بعد از من آشكار ميشود.
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص118 ـ مسند أبي يعلى، ج1، ص427 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص61 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج4، ص107 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص322 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج23، ص240 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص355 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج7، ص173 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج12، ص394 ـ فضائل الصحابة، ج2، ص651
روايتي را حاكم نيشابوري نقل ميکند و آن را صحيح ميداند كه حضرت علي (عليه السلام) ميفرمايد:
إن مما عهدا لي النبي صلى الله عليه و آله إن الأمة ستغدر بي بعده.
از جمله وصيتهايي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به من فرمود، اين بود: أمت من، بعد از من، در حق تو خيانت و حليه ميكنند.
هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص140
خداوند در آن روز، صحابه را امتحان كرد و امروز هم بنده و شما را امتحان ميكند كه آيا گوش و عقلمان را نسبت به حقائق ميبنديم يا باز ميكنيم؟ اگر تمام مردم روز زمين كافر شوند، ذرهاي گَرد بر دامن كبريائياش نمينشيند و اگر تمام خلائق هم مؤمن شوند، ذرهاي براي او فايده و نفعي ندارد:
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا.
اگر نيكى كنيد، بخودتان نيكى مىكنيد و اگر بدى كنيد، باز هم به خودتان بدي مىكنيد.
سوره إسراء/آيه7
* * * * * * *
سوال:
آيا جمله أشهد أن علي ولي الله، در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود يا بعد از او به اذان اضافه شده است؟
جواب:
در اين موضوع، چند روايت در منابع آمده است. در كتاب السلافة في أمر الخلافة مراغي مصري اين تعبير وجود دارد:
أخرج أن رجلا دخل على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و قال: يا رسول الله إن أبا ذر يذكر في الأذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة بالولاية لعلى (عليه السلام)! قال صلى الله عليه و آله و سلم: كذلك أَوَنَسيتم قولي في غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه.
مردي خدمت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: ابوذر در اذان خود، بعد از شهادت به رسالت، شهادت به ولايت حضرت علي (عليه السلام) ميدهد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اينچنين ـ درست ـ است. آيا فراموش كردهاي سخن مرا در روز غدير كه فرمودم: من كنت مولاه فعلي مولاه.
السلافة في أمر الخلافة للمراغي المصري، ص32
همچنين در صفحه بعد آمده است:
دخل رجل على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فقال: يا رسول الله! إني سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلك، فقال صلى الله عليه و آله و سلم : ما هو؟ قال: سلمان قد يشهد في أذانه بعد الشهادة بالرسالة، الشهادة بالولاية لعلي عليه السلام، قال صلى الله عليه و آله و سلم: سمعت خيرا.
مردي خدمت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: چيزي را شنيدهام كه قبل از اين نشنيده بودم. حضرت فرمود: چه چيزي را؟ آن مرد فرمود: شنيدم كه سلمان در اذان خود، بعد از شهادت به رسالت، شهادت به ولايت حضرت علي (عليه السلام) ميدهد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: نيكو سخني را شنيدي.
السلافة في أمر الخلافة للمراغي المصري، ص33
اين دو مورد را در كتب اهلسنت ديدهام. اينكه از نظر سندي درست است يا خير؟ فعلا كاري با آن نداريم.
خداوند ميفرمايد:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ
ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پيامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىدهند.
سوره مائده/آيه55
تمام علمائ اهلسنت، اتفاق نظر دارند و ادعاي اجماع كردهاند كسي كه در ركوع، صدقه داد، علي بن ابي طالب (عليه السلام) بود. قرآن ميفرمايد: علي، ولي الله است. اگر من در اذان خود ميگويم: أشهد أن علي ولي الله، طبق منطق قرآن است و خارج از قرآن نيست. فقط مسئلهاي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا در اذاني كه عبادت است و توقيفي، ميتوان چيزي را اضافه كرد يا خير؟
ما در اينجا دو مسئله داريم:
1. آيا در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، الصلاة خير من النوم بود يا نبود؟ اگر نبود، پس چرا خليفه دوم آن را اضافه كرد؟ در زمان ابوبكر هم نبود. شما اين را اضافه كردهايد و شيعيان هم أشهد أن علي ولي الله را اضافه كردهاند.
2. شما الصلاة خير من النوم را جزء اذان قرار دادهايد، ولي فقهاي شيعه، اتفاق نظر دارند اگر كسي أشهد أن علي ولي الله را به عنوان جزء نماز بگويد، گناه و معصيت كرده است و بايد به قصد رجاء بگويد، نه جزء اذان.
در خود تاريخ هم داريم كه در زمان يكي از خلفاي عباسي، دستور دادند نام خليفه را در اذان اضافه كنند. اين قضايا در طول تاريخ بوده است و چيز تازهاي نيست.
* * * * * * *
سوال:
اختلاف ميان علماء شيعه و سني، عادي است. چرا ميان خود علماء شيعه هم اختلاف است؟ مثلا در مورد آتش زدن درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و سيلي زدن بر او، نظرات متفاوتي با هم دارند.
جواب:
اصل افتراق برميگردد به نحوه برداشت افراد از آيات و روايات. چون باب اجتهاد باز است و آنچه كه براي مجتهد حجت است، نظر و برداشت او از آيات و روايات است. يك نفر، يك روايت را صحيح ميداند و به مضمون آن عمل ميكند و ديگري آن روايت را صحيح نميداند و به آن عمل نميكند. مثلا آقاي سهل بن زياد، از راوياني است كه روايات زيادي دارد و بعضي از فقهاي ما، او را ثقه ميدانند و بعضي هم او را ضعيف ميدانند. كساني كه ميگويند ضعيف است، به روايات او عمل نميكنند و كساني كه ميگويند ثقه است، به روايات او عمل ميكنند. علماء ما در فروعات جزئيه با هم اختلاف دارند، نه در اصول.
اما در مورد قضاياي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، ميدانيم كه بعد از رحلت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به دستور خليفه اول، دستور دادند احاديث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نوشته نشود. حتي أم المؤمنين عايشه ميگويد:
جمع أبي الحديث عن رسول الله و كانت خمسمائة حديث، فبات ليلته يتقلب كثيراً، قالت: فغمني، فقلت: أتتقلب لشكوى أو لشيء بلغك؟ فلما أصبح، قال: أي بنية هلمي الأحاديث التي عندك، فجئته بها، فدعا بنار فحرقها.
پدرم (ابوبكر) احاديث رسول خدا را كه پانصد حديث بود را جمع آوري كرد پس شب خوابيد و زياد اين پهلو و آن پهلو مي شد (خوابش نمي برد) عايشه مي گويد من ناراحت شدم پس گفتم : آيا مشكلي داري يا خبري به تو رسيده است ؟ پس زماني كه صبح شد گفت : اي دخترم آن رواياتي كه نزد تو گذاشته بودم بياور و من آنها را آوردم پس آتش روشن كرد و آنها را سوزاند.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص5 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج10، ص285
بعد از ابوبکر، عمر هم دستور داد كسي حق ندارد احاديث را بنويسد؛ آقاي عثمان هم همينطور؛ بعد هم دودمان بنيأميه. تا اينكه در اواخر قرن اول، عمر بن عبد العزيز دستور نوشتن احاديث را داد. در تاريخ ميبينيد كه دستور عمر بن عبد العزيز هم عملي نشد و حدود سال 120 هجري، توسط شهاب الدين زهري و ديگران، احاديث نوشته شد. در طول اين مدت كه منع تدوين حديث و تاريخ بود، خيلي از حقائق در سينه افراد و صحابه بود كه با خودشان به گور بردند. بعضيها هم كه مطالبي نوشتند، از دودمان بنيأميه بودند و آنچه را كه حكومت ميخواست، مينوشتند، نه آنچه كه در تاريخ صورت گرفته است.
ابو الفرج اصفهاني در كتاب الأغاني ميگويد:
يكي از حكام بنيأميه به يكي از مورخين دستور ميدهد تاريخ بنويسد. اين مورخ نزد خليفه آمد و گفت: گاهي در تاريخ، مطالبي در فضيلت علي ميبينم، آيا آنها را بنويسم؟ آن خليفه گفت:
لا ، إلا أن تراه في قعر جهنم.
از علي چيزي ننويسي، مگر مطالبي كه دلالت كند بر مذمت علي كه داخل آتش جهنم است.
الأغاني، ج22، ص25
از أم المؤمنين عايشه نقل كردهاند كه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
يا عائشة! إن سرك أن تنظري إلى رجلين من أهل النار فانظري إلى هذين قد طلعا، فنظرت فإذا العباس و علي بن أبي طالب.
اي عايشه! اگر خوشحال ميشوي كه دو نفر از اهل آتش جهنم را ببيني، اين دو نفري را كه از در داخل ميشوند، ببين. من هم ديدم عباس و علي بن أبي طالب وارد شدند.
شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج4، ص64
لذا خيلي از حقائق نوشته نشد و بعضي از مسائل نوشته شد. بسياري از کتابها هم طعمه حريق شد. كتابخانه يكي از علماي اهل سنت بغداد را آتش زدند و حدود 18 هزار جلد كتاب در آتش سوخت. به همين دليل، اختلاف وجود دارد.
من از شما سوال ميكنم تاريخ دقيق وفات عمر بن خطاب چه زماني است؟ خود ابن حجر در الإصابة، حدود 7 قول را نقل كرده است. عثمان را چه روزي كشتند؟ در اين مورد، اهل سنت خيلي اختلاف دارند. در مورد سن عثمان در زمان كشته شدن، اختلاف زيادي دارند؛ 81، 82، 86 و 90 سال را هم گفتهاند. خليفه، يك آدم سادهاي نيست كه ندانند چند سال داشته است. اين اختلافي است كه در تاريخ صورت گرفته است. چون حقائق، آنطور كه بايد، در کتابهاي تاريخي ثبت نشده است.
* * * * * * *
سوال:
آيا در اين عصر، مطرح كردن اختلافات ميان شيعه و سني، لزومي دارد؟ خود نقل اين مطالب، ايجاد اختلاف ميكند، آيا فايدهاي هم دارد؟
جواب:
الان يكي از عمدهترين مصيبتها ميان مسلمانان، گروه گروه شدن است. نه تنها ميان شيعه و سني، بلكه ميان خود فرقههاي اهل سنت. حتي احمد بن حنبل ميگويد:
فمن زعم أن القرآن مخلوق، فهو جهمي كافر.
هر كس بگويد قرآن، مخلوق است، كافر و جهمي است.
السنة لأحمد بن حنبل، ج3، ص53
حدود 90٪ از اهل سنت، قائل به مخلوق بودن قرآن هستند. در همين بغداد، در قرن 3 و 4، اختلاف زيادي ميان حنفيها و حنبليها بود. در گيلان، در قرن 4 و 5، اختلاف مفصلي ميان حنفيها و حنبليها شد. حتي بعضي از فقهاي حنفيها فتوا دادند: بايد از حنبليها جزيه گرفته شود. بعضي از حنابله ميگفتند: بايد از حنفيها جزيه گرفته شود؛ چون مانند يهود و نصاري هستند. اين اختلافات در طول تاريخ ثبت شده است. اين اختلافات را در مجموع كل مسلمانان كه حدود 5/1 ميليارد نفر هستند، نگاه كنيد. به تعبير امام خميني (ره):
اگر مسلمانان جهان، يكدل و يكصدا بودند، اگر هر مسلمان، يك استكان آب بر زمين ميريخت، سيل خروشاني تشكيل ميشد تا اسرائيل را براي هميشه از صحنه گيتي حذف كند.
وقتي پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد:
تفترق أمتي علي ثلاث و سبعين فرقة، كلهم في النار إلا فرقة واحدة.
أمت من به 73 فرقه منشعب ميشوند و همهشان در آتش هستند، مگر يك فرقه.
سنن الترمذي، ج4، ص135 ـ سنن ابن ماجة، ج2، ص1321 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص137 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج8، ص273 ـ تفسير القرطبي، ج2، ص9 ـ تفسير ابن كثير، ج1، ص354 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص136 ـ تفسير الآلوسي، ج4، ص23 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص322 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج18، ص284 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج14، ص180 ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج6، ص56
ما دنبال اين هستيم كه آن فرقه ناجيه كيست؟ اگر اين روشن شود، همه بايد بيايند زير چتر اين فرقه، جمع شوند. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود جز يك فرقه، همه اهل آتش ميشود، آيا براي آنها، ملاك معين كرد يا نه؟ ما بر اين عقيده هستيم كه ملاك را معين كرده است. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در حديث سفينه فرمود:
مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح، من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق.
اهل بيت من، همانند سفينه نوح هستند و هر كسي سوار آن كشتي شود، نجات مييابد و هر كس از آن جدا شود، غرق ميشود.
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص343 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص46 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص168 ـ تفسير ابن كثير، ج4، ص123 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج3، ص334 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص306 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص411 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج1، ص482
پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي، إن تمسكتم بهما لن تضلوا.
مسند احمد، ج3، ص14و59 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص110 و148 ـ السنن الكبرى للبيهقي، ج7، ص30 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 ـ المصنف لإبن أبي شيبة، ج7، ص176 ـ السنن الكبرى للنسائي، ج5، ص51 ـ مسند أبي يعلى، ج2، ص297 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج5، ص89 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص66 ـ تفسير ابن كثير لإبن كثير، ج4، ص122 ـ تفسير الآلوسي، ج22، ص195 ـ الطبقات الكبرى لإبن سعد، ج2، ص194 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص67 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج41، ص19 و ج42، ص216 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج9، ص365 ـ سنن الترمذي، ج5، ص328 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص231 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج1، ص172 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص60 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج2، ص12 ـ مناقب علي بن أبي طالب (ع) لإبن مردويه، ص228 ـ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص111
ما دنبال اين هستيم كه با اين گفتوگوها و بحثها، همه را در زير پرچم قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) جمع كنيم و متحد شويم در برابر دشمنان قسم خورده اسلام.
يكي از رهبران جهادي فلسطين ميگفت:
ما به اين نتيجه رسيدهايم كه اگر امروز از دست يهوديان كتك ميخوريم، نتيجه بيتفاوتي پدران ما به اسلام است. در صدر اسلام، فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را در كوچه كتك زدند و پدران ما دفاع نكردند، امروز هم انتقام آن روز را ميچشيم. اگر در آن روز؛ پدران ما از فاطمه زهراء (سلام الله عليها) دفاع ميكردند، امروز اين انتقام تلخ نصيب ما نميشد.
اگر هم در بحثها، كسي از هر دو طرف، به ديگري اهانت كرد، ما محكوم ميكنيم و بارها گفتيم هر كسي بخواهد به خلفاء اهانت كند و به اهل سنت ناسزا بگويد، گناه و معصيت و خيانت به شيعه كرده است. همچنين اگر يك سني بخواهد به شيعه اهانت و جسارت كند، گناه و معصيت كرده است.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دكتر سيد محمد حسيني قزويني