شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

 

پاسخ به شبهات: 02/ 04 / 1385
 
 
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
استاد حسيني قزويني
 
اهل سنت، احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم را - كه أصح الكتب بعد از قرآن است - غير قابل انكار مي‌دانند و احاديث آنها به منزله وحي منزل است. حتي اگر كسي بگويد احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم مخدوش است، او را بدعت‌گذار و زنديق ملحد مي‌دانند.
 
ادامه بحث جلسه قبل ...
 
اينها آمدند بر سر دوراهي قرار گرفتند: يکي اين که اينها ديدند روايت دروغ است و با آن اصلي که درباره صحيح بخاري و صحيح مسلم دارند، سازش ندارد. از طرف ديگر هم مي‌گويند که حديث صحيح است، اين تعبيري که از عمر است:
 
قد غلبه الوجع    يا        إن الرجل ليهجر
 
و هم‌چنين:
 
فاختلفوا و كثر اللغط.
 
صحيح البخاري، ج1، ص37 و ج7، ص9- مسند احمد، ج1، ص325
 
اينها با منطق قرآن هم‌خواني ندارد. لذا آمدند روايت دوات و قلم را مسلّم گرفتند و صحت روايت، غير قابل مخدوش است و آمدند توجيه کردند. توجيهات متعددي را شارحين صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده‌اند؛ آقاي نووي در شرح صحيح مسلم و ابن حجر عسقلاني در فتح الباري و قسطلاني در ارشاد الساري. من دوست دارم که عزيزان به توجيهات اين آقايان توجه کنند. به نظر من اساس جلسات ما امروز باشد که ببينيم اينها در برابر روايات دوات و قلم، چه موضعي گرفتند و چگونه توجيه مي‌کنند. گويا يک آيه قرآن نازل شده است و ما مراد خداوند را نمي‌فهميم و بياييم بگوييم که شايد خداوند فلان اراده را کرده است. آن توجيهاتي را که ما بر آن آيه مي‌کنيم، عين همان را اين عزيزان در رابطه با حديث دوات و قلم دارند.
 
مرحوم شرف الدين (ره) در کتاب المراجعات، مراجعه 48 به برخي از اين توجيهات جواب داده است. مرحوم سيد محسن امين (ره) در کتاب أعيان الشيعه، جلد اول، صفحه 424 با ذکر اين توجيهات، آنها را مفصل جواب داده است. مرحوم قاضي نور الله شوشتري (ره) هم در کتاب إحقاق الحق، در 7 ، 8 جا اين توجيهات را جواب داده است. من به عصاره اين توجيهات اشاره‌اي مي‌کنم:
 
 
 
توجيه اول
 
اولين توجيهي که هم عسقلاني دارد و هم قسطلاني اين است:
 
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از اين که فرمود:
 
ائتوني بكتاب اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي
 
قصد امر واقعي نکرده بود؛ بلکه مراد پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، امتحان صحابه بود. همان‌طوري که خداوند حضرت ابراهيم (عليه السلام) را امتحان کرد و از امتحان خوب درآمد، خداوند فرمود:
 
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا
 
سوره صافات/105
 
همان‌طور هم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آن جمله را فرمود تا صحابه را امتحان کند و آنها هم اختلاف کردند و يکي گفت بنويسيد و يکي هم گفت ننويسيد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هم صلاح را در اين ديدند که ننويسند.
 
اين، عصاره حرف ابن حجر است.
 
ما براي اين، 4 جواب داريم:
 
 
 
جواب اول
 
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حال احتضار و رفتن است و در حال مريضي، وقت امتحان کردن افراد نيست؛ بلکه حال احتضار، حال وصيت و اهميت به مواردي است که موجب نگراني اين مريض است. خصوصا که اگر اين مريض، نبي يا پيامبر باشد که آينده را مي‌بيند و حقايق براي او روشن است و آنچه که موجب دغدغه اوست، در حال احتضار آن را بيان مي‌کند. شما هيچ مريضي ـ حتي چوپان بيابان – را پيدا نمي‌کنيد که بيايد در حال احتضار تصميم بگيرد که ورّاث و دوستان خود را امتحان کند. وقت احتضار، وقت امتحان نيست؛ وقت دغدغه نسبت به بعضي از مهمات است، خصوصا که اگر آن مريض، نبي باشد.
 
 
 
جواب دوم
 
آيا شما در طول مدت 23 سال رسالت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، يک مورد سراغ داريد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) امر و دستوري را امتحاني صادر کرده باشد؟ چه مردم تبعيت بکنند يا نکنند. فقط يک مورد را نشان بدهيد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صحابه را امتحان کرده باشد تا ما بگوييم اين هم دومين مورد آن است. پس زمان احتضار، زمان اختبار و امتحان نيست و سابقه اين اختبار و امتحان در طول عمر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حتي يک مورد هم ولو با سند ضعيف، ثبت نشده است.
 
 
 
جواب سوم
 
اين که مي‌گوييد امتحان است، اگر واقعا امتحان بود، بايد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده باشد که شما از امتحان خوب يا بد در آمديد. آيا شما عبارتي داريد غير از:
 
قوموا عني
 
صحيح البخاري، ج1، ص37
 
که نشان‌گر ايذاء و و متأذي شدن رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، آيا غير از اين، عبارت ديگري هم داريد؟ که حداقل براي يک طرف دعوا بگويد که خوب بود يا بد بود. جز اين عبارت، چيز ديگري نمي‌بينيم.
 
 
 
جواب چهارم
 
وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
 
هلّم اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي.
 
صحيح البخاري، ج8، ص161
 
اينها گفتند:
 
هجر رسول الله صلى الله عليه و سلم.
 
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) هذيان مي‌گويد.
 
صحيح البخاري، ج4، ص31
 
اين نشان مي‌دهد که اينها فهميدند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي را مي‌خواهد بنويسد که به صلاح اينها نيست و با اهداف اينها هم‌خواني ندارد. لذا آمدند در برابر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ايستادند و:
 
يردّون عليه قوله.
 
سخن او را ردّ کردند.
 
و سخنان ديگري گفتند. اگر واقعا امتحان بود، اين جملات چه معنايي دارد؟!!!
 
 
 
جواب پنجم
 
با صرف نظر از تمام اينها، ابن عباس از اين حادثه به رزيه - و مصيبت سنگين و جان‌گداز - تعبير مي‌کند و هر وقت که اين قضيه به ياد ابن عباس مي‌آمد، مي‌گفت:
 
الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه و سلم و بين أن يكتب لهم ذلك الكتاب.
 
صحيح البخاري، ج5، ص138 و ج7، ص9 - صحيح مسلم، ج5، ص76 - مسند احمد، ج1، ص325
 
اگر واقعا بحث امتحان بود، با اين تعبير ابن عباس که به مصبت ياد کرده است، چه تناسبي دارد؟
 
پس اين که مي‌گويند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قصد امتحان داشت و نمي‌خواست چيزي را بنويسد، سخني پوچ و بي‌اساس و باطل است و نه با روايت مي‌سازد و نه با دلايل حاليه و مقاليه.
 
اگر امتحان هم باشد، با آن سخن عمر، آيا او در دينش از اين امتحان سربلند بيرون آمده است؟ و وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها فرمود:
 
قوموا عني
 
معلوم مي‌شود که تيم عمر و يارانش، شکست خورده از منزل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيرون رفتند.
 
 
 
توجيه دوم
 
إن عمر موفقا للصواب في إدراك المصالح و كان صاحب إلهام من الله تعالي.
 
و قد أراد التخفيف عن النبي إشفاقا عليه من التعب الذي يلحقه بسبب إملاء الكتاب في حال المرض و الوجع و قد رأى رضي الله عنه، أن ترك إحضار الدواة و البياض أولى و ربما خشي أن يكتب النبي عليه السلام أمورا يعجز عنها الناس.
 
اين توجيه نيست. مي‌گويد که آقاي عمر چون صاحب الهام بود و عواقب را درک مي‌کرد، تشخيص داد که به صلاح نيست و لذا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم تسليم رأي آقاي عمر شد.
 
اگر اين مطلب را يک چوپان بيابان‌گرد بگويد، آدم گلايه نمي‌کند. ولي به قدري مسئله شور و بي‌مزه شده است که شخصيتي مانند ابن حجر عسقلاني – که حافظ علي الإطلاق است و أرج و قُربي که اهل سنت براي ابن حجر دارند، ما آن را نسبت به شيخ طوسي (ره) و علامه حلي (ره) و سيد مرتضي (ره) و شيخ مفيد (ره) نداريم - اين مطلب را گفته است. اين نشان مي‌دهد پيامبري كه اين خصوصيت را دارد:
 
وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
 
سوره نجم/آيه4-3
 
اين خصوصيت را ندارد:
 
موفقا للصواب و صاحب إلهام
 
و نمي‌توانست حقائق را درک کند و مقام و مرتبه آقاي عمر در اين موضوعات، بالاتر از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و ادعاي نبوت براي عمر شده است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با آن عظمتش، نه صاحب الهام بود و نه حقائق را درک مي‌کرد. اين يک نوع انکار خاتميت و تحقير مقام پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است براي اين که بتوانند حرف عمر را توجيه کنند.
 
 
 
توجيه سوم
 
إن عمر أراد التخفيف عن النبي إشفاقا عليه من التعب الذي يلحقه بسبب إملاء الكتاب في حال المرض.
 
وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي وصيت نوشتن دستور فرمود چيزي را بياورند، چون عمر آدم ظريف و صاحب دقت بود و حال پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را درک کرد، ديد که اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بخواهد چند صفحه را املاء کند، با اين وضع و مرض او نمي‌سازد و براي اين که پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به زحمت نيفتد، گفت که نيازي به املاء اين نامه نيست.
 
آيا يک آدم عاقل، نه، ديوانه هم‌چنين توجيهي مي‌کند؟! يعني اين آقايان مي‌گويند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اگر مي‌خواست آن وصيت را بنويسد، لحظاتي طول مي‌کشيد و با آن حالش نمي‌توانست بنويسد، لذا عمر دلش به حال پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوخت و گفت که ما نيازي به آن نامه نداريم و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم تسليم شد.
 
 
 
جواب
 
اگر يک مريض عادي، چيزي را از ما بخواهد، - بيننا و بين ربنا – براي راحت و آسايش مريض بهتر است خواسته آن مريض را اداء کنيم يا اين که با او مخالفت کنيم؟ اگر واقعا اشفاق است، براي نشان دادن آن، دو راه است: يکي اين که با خواسته مريض، موافقت کنيم و با اين کار، محبت کنيم و ديگر اين که اين حرف‌هاي او را به مصلحت ندانيم و برآورده نکنيم. مضافا که او پيامبر است و از روي هوي و هوس حرف نمي‌زند و جز وحي، چيزي نمي‌گويد. قرآن مي‌فرمايد:
 
وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
 
سوره حشر/آيه7
 
يک امر مهمي را مي‌طلبد که:
 
أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي
 
چيزي را مي‌خواهم بنويسم که شما را براي هميشه از گمراهي بيمه کند.
 
اين آقايان که مي‌خواستند براي اشفاق اين کار را بکنند، آيا اين سر و صداها و داد و بيداد‌ها نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که حتي زنان هم اعتراض کردند که چرا قلم و کاغذ نمي‌دهيد تا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بنويسد و عمر برگشت گفت:
 
إنكن صواحبات يوسف إذا مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم عصرتن أعينكن و إذا صح ركبتن رقبته.
 
شما مانند دل‌باخته‌هاي يوسف هستيد که اگر رسول الله صلى الله عليه و سلم مريض شود، قطرات اشک مي‌ريزيد و اگر سلامت شود، بر گردن او سوار مي‌شويد.
 
و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
 
دعوهن فإنهن خير منكم.
 
زنان را رها کنيد، آنها بهتر از شما هستند.
 
و:
 
فاختلفوا و كثر اللغط.
 
که باعث شد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بفرمايد:
 
قوموا عني
 
و آنها را از خانه بيرون کرد، آيا اين با توجيه شما مي‌سازد؟! شما وجدان‌تان را ـ اگر داريد – قاضي قرار بدهيد و ببينيد واقعا اين مخالفت، آن هم با اين تعبير:
 
قد غلبه الوجع      يا      إن الرجل ليهجر
 
آيا با اشفاق مي‌سازد؟! يا نه، اينها هم بر خلاف اشفاق است. شما شعري را مي‌گوييد که خودتان در قافيه‌اش مي‌مانيد. اين کار عمر، در طول تاريخ مورد اعتراض اهل بيت (عليهم السلام) بوده است. حتي خيلي از اهل سنت، - حتي از معاصرين – با ديدن اين توجيهات، نتوانستند قانع شوند. آقاي عبد الرحمن سليمي – از اساتيد حوزه علميه زاهدان – در کتاب خلافت و انتخاب از ديدگاه اهل سنت وقتي به اين قضيه مي‌رسد، مي‌ماند که چه کند و احساس مي‌کند که توجيه کردن، کار را درست نمي‌کند. توجيه اين آقايان، خود جوانان اهل سنت را نمي‌تواند قانع کند، تا چه رسد به غير.
 
 
 
توجيه چهارم
 
إن عمر رأي أن ترك إحضار الدواة و الورق أولى.
 
عمر تشخيص داد که نياوردن دوات و قلم، از آوردن آنها بهتر است.
 
معنايش اين است که – نستجير بالله – عقل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‌رسيد و تشخيص نمي‌داد که خوب و خوب‌تر چيست و آقاي عمر اين را مي‌تواند تشخيص بدهد! اين هم نوعي اهانت به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
 
 
 
جواب
 
اينها ديدند که اگر بخواهند در برابر اهل بيت (عليهم السلام) و حديث ثقلين و آيه ولايت و حديث غدير بايستند، بايد پايگاه و پناهگاهي داشته باشند که غير از صحابه، چيز ديگري نيست. اگر اينها بخواهند در برابر اهل بيت (عليهم السلام) مخالفت کنند، بايد کساني مانند صحابه را عَلَم کنند، نه علقه مضغه بيابان را. صحابه را هم علم کردند در برابر اهل بيت (عليهم السلام) و ديدند که صحابه، سوابق نادرستي دارند در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و مخالفت‌هاي سنگيني با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتند. حتي در صلح حديبيه، عمر در برابر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ايستاد و گفت:
 
والله! ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ.
 
صحيح ابن حبان، ج11، ص224 ـ المصنف لعبد الرزاق، ج5، ص339 – المعجم الكبير للطبراني، ج20، ص14 – الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص77 – تاريخ الإسلام للذهبي، ج2، ص371
 
ما إرتبت کارتيابي في هذا اليوم.
 
بحث، فراتر از اين قضايا است. بحث شک در نبوت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. عايشه خانم - که اساس روايات اهل سنت بر او استوار شده است – وقتي به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌گويد:
 
أ تزعم أنک رسول الله؟
 
تو خيال مي‌کني که پيامبري؟
 
السيرة الحلبية، ج3، ص313
 
به طوري که ابوبکر مي‌آيد سيلي مي‌زند به صورت عايشه و خون مي‌آيد.
 
اينها ديدند که نمي‌توانند بدون عدالت و عصمت صحابه، دکّاني در برابر اهل بيت (عليهم السلام) باز کنند. از طرفي هم از اين‌طور قضايا در طول 23 ساله نبوت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعد از او مواجه هستند. هيچ راهي ندارند جز اين که يک کار اساسي بکنند و بگويند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در کارهايش دو عنوان داشت: يکي وحي بود که به مردم ابلاغ مي‌کرد و در آنجا معصوم بود. گاهي هم روايات و مسائل ديگري را بيان مي‌کرد و در اين‌طور قضايا از خداوند الهام نمي‌گرفت و اجتهاد مي‌کرد. وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اجتهاد مي‌کرد و مجتهد بود، پس:
 
إذا أصاب فله أجران و إذا أخطا فله أجر واحد
 
و صحابه هم مجتهد بودند و کمتر از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبودند و در برابر سخنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اجتهاد مي‌کردند.
 
اي کاش اينها مي‌گفتند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مجتهد بود و عمر هم مجتهد بود و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
 
أصاب و له أجران.
 
و عمر:
 
أخطأ و له أجر واحد.
 
اينها به عکس مي‌گويند و توجيه‌شان اين است که عمر:
 
موفقا للصواب في إدراك المصالح و كان صاحب إلهام من الله تعالي.
 
و:
 
رأي أن ترك إحضار الدواة و الورق أولى.
 
قضيه خيلي به هم مي‌ريزد و اينها پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را اين‌گونه نشان مي‌دهند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
 
أخطأ و له أجر واحد.
 
و عمر:
 
أصاب و له أجران.
 
اين مصيبت است!!!
 
 
 
توجيه پنجم
 
خشي عمر أن يكتب النبي أمورا يعجز عنها الناس فيستحقون العقوبة بتركها.
 
با آن کياستي که عمر داشت، فهميد که پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي‌خواهد چه بنويسد و ديد اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم)  بنويسد، مردم نمي‌توانند به اين دستورات پيامبر (صلي الله عليه و سلم)  عمل کنند و با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مخالفت مي‌کنند و مستحق عذاب مي‌شوند.
 
يعني پيامبري که مي‌گويد:
 
أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي
 
عواقب اين را درک نکرده است که اگر اين را بنويسد و مردم مخالفت کنند، مردم مستحق عذاب مي‌شوند؛ ولي آقاي عمر اين را درک کرده است.
 
 
 
جواب اول
 
اگر اين‌طور باشد، نبايد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هيچ امر و نهيي را بگويد. چون هيچ امر و نهيي از طرف پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست، مگر اين که عده‌اي موافقت و عده‌اي هم مخالفت مي‌کنند و قطعا عده‌اي که مخالفت مي‌کنند، مستحق عذاب هستند.
 
هم‌چنين بايد بگوييم که کار أنبياء (عليهم السلام) درست نبوده است. زيرا حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال تلاش کرد و مردم به گفته او عمل نکردند و همه‌شان مستحق عذاب شدند. اي کاش آقاي عمر هم در آن زمان بود و به حضرت نوح (عليه السلام) اعلام مي‌کرد شما که مردم را به توحيد دعوت مي‌کنيد، اگر مردم دعوت تو را قبول نکنند، مستحق عقاب مي‌شوند؛ پس اين کار را نکن. ساير أنبياء (عليهم السلام) هم همين‌طور و فقط يک عمر را کم داشتند.
 
 
 
جواب دوم
 
پس نبايد هيچ قانون‌گذاري در دنيا، هيچ قانوني را وضع کند. چون هر قانوني را که در دنيا وضع مي‌کنند، يک دسته از قانون تبعيت مي‌کنند و يک دسته هم سرپيچي مي‌کنند؛ مانند قوانين راهنمايي و رانندگي و جرائم عمومي. اگر يک عمر در کنار اينها داشته باشيم، نبايد قوانيني که استحقاق عقوبت دارد، براي مردم تصويب شود. اگر اين طور باشد، غير از مجانين، کسي به اين وضع تن نمي‌دهد؛ چه رسد به عقلا.
 
 
 
 توجيه ششم

لعل عمر خاف من المنافقين أن يقدحوا في صحة ذلك الكتاب، لكونه في حال المرض فيصير سببا للفتنة.
 
عمر از اين مي‌ترسيد که منافقين زير بار حرف پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نروند و اين باعث شود که اين منافقين، فتنه به پا کنند.
 
يعني اين‌که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين مسائل را درک نکرده است، ولي آقاي عمر مي‌بيند که اگر اين وصيت نوشته شود، با اين که از ضلالت مردم جلوگيري مي‌شود، ولي در کنارش فتنه هم درست مي‌شود و در دَوَران بين ضلالت و فتنه، فتنه را انتخاب کرد.
 
 
 
جواب اول
 
اگر واقعا اين است، اگر شما اين حرف را به شاگردان سال اولي خود بگوييد، اين حرف را از شما مي‌پذيرند که اگر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن وصيت را بنويسد، با اين‌که از ضلالت جلوگيري شده است، ولي دچار فتنه مي‌شوند؟
 
 
 
جواب دوم
 
مضافا که اين‌ها مي‌گويند با رفتن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اساس منافقين برچيده شد و تا وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، منافقين هم بودند. شما کتاب‌هاي آنها را مطالعه کنيد، اگر ردّ پايي از منافقين ديديد، من به شما جايزه مي‌دهم. اگر توانستيد يک حديث در رابطه با فعاليت منافقين بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي من بياوريد، من به شما جايزه مي‌هم. به تعبير حضرت آيت الله العظمي سبحاني:
 
پس معلوم مي‌شود که وجود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مايهٔ نفاق بود و وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، تمام منافقين در همان لحظه اول، مؤمن و تابع خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شدند.
 
اگر شما مي‌گوييد که بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، منافقين از بين رفتند، عمر از چه مي‌خواهد بترسد؟ از کدام منافقين؟ اگر ردّ پايي از منافقين در مکه و مدينه بود، به ما نشان بدهيد. اگر شما نشان نمي‌دهيد، ما آدرس‌هاي خوبي داريم و به شما نشان مي‌دهيم:
 
1. آقاي حُذيفه يماني، تنها کسي است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اسامي و اسرار منافقين را به او آموخته بود. اين آقا نزد آقاي عمر رفت و به او درباره خلافتش اعتراض کرد. حذيفه مي‌بينيد که آقاي عمر، منافقين را در رأس امور اساسي به کارگيري کرده و اعتراض مي‌کند که چرا به آنها مسئوليت‌هاي کليدي داده است. عمر گفت:
 
نستعين بقوة المنافق و إثمه عليه.
 
ما از نيروي منافق استفاده مي‌کنيم و گناهش گردن خودش است.
 
المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص269 – كنز العمال للمتقي الهندي، ج4، ص614
 
شما که مي‌گوييد آقاي عمر از منافقين ترسيد که مبادا فتنه کنند! ولي منافقين که در هيئت دولت و کابينه آقاي عمر بودند.
 
2. عمر، هر کس از صحابه را که از دنيا مي‌رفت، براي او نماز نمي‌خواند و منتظر بود تا حذيفه بيايد و بگويد او جز منافقين است يا خير. اگر شهادت مي‌داد که او از منافقين نيست و خودش هم به نماز مي‌ايستاد، عمر هم نماز مي‌خواند و إلا عمر براي او نماز نمي‌خواند.
 
3. وقتي ابوبکر از دنيا رفت، عمر وارد مسجد شد و حذيفه با تعدادي از صحابه در مسجد نشسته بودند و به او گفتند که ابوبکر مرده است، چرا نمي‌آيي؟ آقاي حذيفه با اشاره گفت که ما در نماز ابوبکر شرکت نمي‌کنيم و در روايت آمده است که چشمان عمر از ناراحتي، نزديک بود از حدقه بيرون بيايد.
 
اين‌که شما از منافقين مي‌ترسي، آيا حذيفه در نماز ابوبکر شرکت کرد يا خير؟ اگر شرکت کرده است، حدأقل يک سند ضعيف به ما نشان بدهيد.
 
4. عمر نزد حذيفه مي‌آيد و مي‌گويد:
 
يا حذيفة! بالله أنا من المنافقين؟
 
اي حذيفه! تو را به خدا! آيا من هم از منافقين هستم.
 
ميزان الإعتدال للذهبي، ج2، ص107 – تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص494 - مقدمة فتح الباري لإبن حجر، ص402
 
مگر شما نمي‌گوييد که آقاي عمر جزء عشره مبشره است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به آنها بشاره بهشت را داده است؟ آيا در حرف پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شک داشت که اين سوال را از حذيفه پرسيد؟
 
شما که مي‌گوييد که آقاي عمر از منافقين مي‌ترسيد، آيا از خودش مي‌ترسيد؟ از اعضاي کابينه خود مي‌ترسيد؟ از دوست خود ابوبکر مي‌ترسيد؟
 
اگر بگوييد که اين سوال از حذيفه، استفهام انکاري بوده است نه حقيقي، مي‌گوييم آيا سلمان و ابوذر و مقداد و ... هم آمدند بگويند که آيا ما هم جزء منافقين هستيم يا نه؟ اگر بنده و جناب‌عالي در جايي هستيم و يک آقايي از وزارت اطلاعات آمده است به آنجا و ما از او بپرسيم که آيا ما هم نزد شما پرونده ضد انقلابي داريم؟ اين مشخص است ... . مگر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نفرمود که اينها اهل بهشت هستند؟ مگر در صدر عشره مبشره، نام عمر نيست؟ کسي که اين‌گونه است، آيا هم‌چنين سوالي را مطرح مي‌کند؟
 
آيا مگر ابوسفيان اين‌گونه نبود:
 
و کان ابوسفيان کهفا للمنافقين
 
اولين کسي بود که به عنوان خليفه و حاکم معين شد، چرا ابوذر و مقداد و سلمان و حذيفه حاکم شام نشدند، ولي پسر ابوسفيان حاکم شام شد؟ و امروز، هر مصيبتي را که در جهان اسلام داريم، سر منشأ آن همين‌جاست. عمر، از دهان ابو هريره - صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - مي‌گيرد و مي‌گويد: اموال مردم را چرا بالا کشيده‌اي؟ تمام اموالي را که ابوهريره اختلاس کرده بود، از او گرفت. با ابن عباس آن برخورد را کرد. ولي وقتي ابوسفيان از شام برگشت، عمر گفت:
 
چه خبر؟ ابوسفيان گفت: هيچ، رفته بودم پسرم را ببينم و برگردم. عمر گفت: چه سوغاتي را آورده‌اي؟ ابوسفيان گفت: هيچ. عمر در آن جلسه، انگشتر ابوسفيان را در آورد و به غلامش داد و گفت: به منزل ابوسفيان مي‌روي و به زن او مي‌گويي: به اين نشاني، آن خورجين هدايايي را که از شام آورده‌اند، بياوريد. آوردند و ديدند که پر از طلا و نقره است.
 
چرا عمر يک دينار و يک دِرهم از اين‌ها را مصادره نکرد؟! چه فرقي است بين ابوسفيان و فرزندش يزيد ـ برادر معاويه و غير از آن يزيدي است که فرزند معاويه است - با ابوهريره و ابن عباس؟
 
 
 
توجيه هفتم
 
اين که آقاي عمر گفت:
 
حسبنا کتاب الله
 
ما احتياجي به نوشتن پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نداريم و قرآن براي ما کافي است.
 
ابن حجر مي‌گويد:
 
چون عمر کاملا آگاه به قرآن است و تمام مسائل قرآني و علوم قرآن را مي‌داند و مي‌دانست:
 
مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ
 
سوره انعام/آيه38
 
و لذا چون اينها را مي‌دانست، مردم نيازي به کتابت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نداشتند.
 
 
 
جواب اول
 
اگر واقعا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
 
أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي
 
و عمر هم ديد که همه چيز در کتاب خدا هست و نياز به چيز ديگري نيست که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را بنويسد و مردم را از گمراهي بيمه کند و خود قرآن مردم را از گمراهي بيمه مي‌کند، آيا اين قرآن بعد از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، أمت اسلامي را از افتراق و گمراهي بيمه کرد؟ يا نه، با رفتن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، امت اسلامي، دسته دسته شدند و هر کدام از اينها، دسته ديگر را تکفير و مهدور الدم کردند؟ وقتي معاويه در برابر حضرت علي (عليه السلام) در صفين مي‌ايستد، يعني حضرت علي (عليه السلام) را مهدور الدم مي‌داند، و إلا که نمي‌‌تواند با او بجنگد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم که مقابل عايشه و طلحه و زبير مي‌ايستد، اينها را مهدور الدم مي‌داند. هم‌چنين عايشه و طلحه و زبير هم حضرت علي (عليه السلام) و ياران او را مهدور الدم مي‌دانستند. اگر قرآن، واقعا بيمه کننده ملت اسلامي از گمراهي بود، پس چرا اين‌گونه نشد؟
 
 
 
جواب دوم
 
قرآن صراحت دارد:
 
وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ
 
سوره نحل/آيه44
 
قرآن، بدون پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، پاسخ‌گو نيست و هميشه بايد مبيّن قرآن در کنار قرآن باشد و استنباط احکام الهي بدون مبيّن قرآن، امکان‌پذير نيست و:
 
حسبنا کتاب الله
 
نفي اين آيه شريفه است.
 
 
 
جواب سوم
 
شما در روايات متعددي آورده‌ايد که:
 
كان جبريل ينزل بالسنة كما ينزل بالقرآن
 
الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص122 - تفسير الآلوسي، ج17، ص183
 
خود آقاي بيهقي با سند صحيح مي‌گويد:
 
كان جبريل ينزل على النبي صلى الله عليه و سلم بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن و يجمع ذلك كله «وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» الآية
 
فتح الباري لإبن حجر، ج13، ص248
 
 
 
جواب چهارم
 
طبق فتواي شما اهل سنت، حفظ سنت، واجب است؛ همان‌گونه که حفظ قرآن واجب است. آقاي خطيب بغدادي – از استوانه‌هاي علمي اهل سنت – مي‌گويد:
 
ينبغي لنا أن نحفظ حديث رسول الله صلى الله عليه و سلم، كما نحفظ القرآن لأن الله تعالى يقول: «وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ».
 
الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص27 – تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج8، ص436 – تهذيب الکمال للمزي، ج3، ص148
 
 
 
جواب پنجم
 
خود شما مي‌گوييد:
 
إن الکتاب أحوج إلي السنة من السنة إلي الکتاب.
 
احتياج قرآن به سنت، بيش از احتياج سنت به قرآن است.
 
جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص191
 
همان‌طوري كه قرطبي نقل مي‌کند از اوزاعي:
 
القرآن أحوج إلى السنة من السنة إلى القرآن.
 
تفسير القرطبي، ج1، ص39
 
خودتان از آقاي ابوحنيفه نقل کرده‌ايد که گفته است:
 
لولا السنة ما فهم أحد منّا القرآن.
 
اگر سنت نبود، يک نفر از ما هم قرآن را نمي‌‌فهميد.
 
قواعد التحويز قاسمي، ص52
 
 
 
جواب ششم
 
شما فتوا داده‌ايد:
 
تمسک به قرآن بدون استفاده از سنت، موجب ضلالت است.
 
آقاي ايوب سختياني – از علماي بزرگ اهل سنت – مي‌گويد:
 
إذا حدثت الرجل بالسنة، فقال: دعنا من هذه و حدثنا من القرآن، فاعلم أنه ضال مضل.
 
اگر روايتي را براي مردي خواندي و او گفت ما را از اين روايات کنار بگذار و قرآن را براي ما بخوان، بدان که او گمراه و گمراه کننده است.
 
الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص31 – معرفة علوم الحديث للحاكم النيشابوري، ص65 -
 
پس: ثبت ولاية علي بن أبي طالب (عليه السلام).
 
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم فرمود:
 
أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعدي
 
 
 
توجيه کلام ابن عباس
 
نکته بعدي، عبارت ابن عباس است که هر وقت قضيه دوات و قلم به يادش مي‌افتاد، قطرات اشکش مانند لؤلؤ و مرجان از گونه‌هايش سرازير مي‌شد و مي‌گفت:
 
الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه و سلم و بين أن يكتب لهم ذلك الكتاب.
 
صحيح البخاري، ج5، ص138 و ج7، ص9 - صحيح مسلم، ج5، ص76 - مسند احمد، ج1، ص325
 
اين را چه جواب دادند؟ مي‌گويند:
 
إبن عباس کان مجتهدا و عمر کان مجتهدا و أفضل و أفقه من إبن عباس
 
ببينيد چه توجيهي آورده‌‌اند!
 
 
 
جواب اول
 
آيا خود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از عمر و إبن عباس أفضل و أفقه است يا خير؟
 
اگر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بگويد که چيزي بياوريد تا براي شما بنويسم ... و عمر بگويد که چيزي را نياوريد، کدام يک أفضل و أفقه هستند؟
 
 
 
جواب دوم
 
تمام کتاب‌هاي روائي و تاريخي و تفسيري شما در مورد ابن عباس آورده‌اند:
 
حبر الأمة
 
و در تفسير قرآن، أحدي به ابن عباس نمي‌رسد. حتي اهل سنت ابن عباس را در تفسير قرآن از حضرت علي (عليه السلام) بالاتر مي‌دانند. خب! وقتي آقاي ابن عباس، اعلم از صحابه به تفسير بود، چطور شما مي‌گوييد که عمر أفضل است؟!
 
 
 
جواب سوم:
 
مرحوم علامه اميني (ره) به دانشگاه الأزهر رفته بود و در آنجا تعدادي از رؤسا و اساتيد دانشگاه جمع شده بودند و هر کدام‌شان درباره فضيلت عمر و ابوبکر بحث مي‌کردند و علامه اميني (ره) هم ساکت بود. صحبت اينها که تمام شد، به آنها گفت: شما به من بگوييد که آيا اين آقاي عمر شما، به اندازه يک چوپان روايت نقل کرده است يا خير؟
 
تاريخ نشان مي‌دهد که بي‌سوادترين و جاهل‌ترين صحابه به قرآن و احکام اسلامي بوده است و در موارد متعددي گفته است:
 
لولا علي لهلک عمر.
 
اين روايت را اگر نگوييم در حد تواتر است، در حد مستفيض است.
 
هم‌چنين خود عمر گفت:
 
کل الناس أفقه من عمر - حتي المخدرات في البيوت - .
 
تمام مردم از منِ عمر أفقه هستند؛ حتي زنان در منزل.
 
مجمع الزوائد للهيثمي، ج4، ص284 - شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج1، ص182 - تفسير الرازي، ج10، ص13 - تفسير القرطبي، ج15، ص179 - تفسير ابن كثير، ج1، ص478 – الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص133 - فتح القدير للشوكاني، ج1، ص443 - تفسير الآلوسي، ج4، ص244
 
هم‌چنين در قضيه ديگري يکي از زنان به او گفت:
 
كل واحد أفقه منك حتى العجائز يا عمر.
 
الغدير للشيخ الأميني، ج6، ص144 و 328
 
در مصادر متعددي از اهل سنت آمده است که آقاي عمر بي‌سواد و جاهل بوده است. حتي پير زن‌هاي خانه‌دار هم اطلاعات علمي بيشتري نسبت به عمر داشتند.
 
 
 
* * * * * * *
 
* * * * * * *
 
* * * * * * *
 
 
 
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
 
 
 
دکتر سيد محمد حسيني قزويني
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group