* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
استاد حسيني قزويني
بحث ما رسيد به محور سوم: عصر ظهور وهابيت و شناخت اجمالي از بنيانگذاران فكري وهابيت.
قبل از شروع بحث اشاره كنم كه در بحث با اهلسنت دقت كنيم تا مباني فكري طرف، قبل از بحث به دست ما بيايد. مثلا بحث با يك برادر سني حنفي مذهب، خيلي تفاوت دارد با يك شافعي مذهب. بحث با كسي كه معتقد به مباني احمد بن حنبل است، خيلي تفاوت دارد با كسي كه حنفي يا مالكي مذهب است. بحث با يك وهابي، به طور كلي فرق ميكند با يك سني. چون يك وهابي ما را مسلمان نميداند. در همين كتاب دكتر ناصر قفاري ـ استاد دانشگاه مدينه ـ به نام فكرة التقريب رسما گفته است:
تقريب ميان ما و شيعه امكان پذير نيست. چون اول بايد ثابت كند مسلمان است، بعد بحث تقريب را مطرح كند.
يعني اول پسر عمو بودن را ثابت كن، بعد ادعاي ارث كن. او ما را مسلمان نميداند و ابتداء بايد ثابت كنيم كه جزء فِرَق اسلامي و نزديكترين فِرَق اسلامي به كتاب و سنت و مقدمترين به فِرَق اسلامي در إحياء سنت نبوي هستيم. اشاره خواهيم كرد اين حديث ثقلين:
إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي.
را بعضي آوردهاند:
إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و سنتي.
ما هم قبول ميكنيم. مگر اهل بيت (عليهم السلام)، غير از كتاب و سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) عمل كردند. مضافا كه اين حديث، مخدوش است و در هيچيك از صحاح سته نيست و فقط الموطأ مالك با سند مرفوع و مرسل آورده است. بزرگان اهلسنت هم بر اين روايت خدشه كردهاند. و متقي هندي در كنز العمال و ديگران صراحت دارند كه اين روايت ضعيف است و منافات دارد با كتاب الله و عترتي. ما اينها را نميگوييم و منافات هم ندارد. ولي كتاب الله و سنتي، تنافي با كتاب الله و عترتي ندارد. چون عترت، غير از سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، چيز ديگري ندارند. در روايتي كه در منابع متعدد اهلسنت از قول خليفه دوم ميگويد:
اگر علي در مسند امور قرار بگيرد، شايستهترين كسي است براي إحياء سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم).
در بحث با يك وهابي، بايد اين را مورد دقت قرار بدهيم. قبل از آغاز بحث، ما بايد مسلمان بودن خودمان را براي او تثبيت كنيم يا او را متقاعد كنيم نظري را كه مذاهب چهارگانه اهلسنت نسبت به شيعه دارند، او هم ملتزم شود.
در بحث با وهابيت بايد نقاط ضعفي را كه آنها از طرح آن وحشت دارند، مطرح كنيم. يك سري نقاط كور و حلقات مفقودهاي كه اينها دوست ندارند در سطح جوانان و تحصيلكردههايشان مطرح شود، مطرح ميكنيم. از جمله اين نقاط كور، قضيه عصر ظهور وهابيت است. پيشرفت اسلام در اروپا و شكست آندلس، مسئلهاي بسيار تلخ و ناگوار براي غرب بود و آنها كه به فكر انتقام افتادند، جنگ صليبي 200 ساله را ـ از سال 489 تا سال 690 هجري ـ راه انداختند و ميليونها كشته و مجروح به جاي گذاشت و به دنبال انتقام از اسلام بودند. ما در عضر ظهور وهابيت، معضلي از ناحيه غرب داريم به نام جنگ صليبي ـ جنگ مسيحيت با اسلام ـ و تصميم اينها براي حذف و از بين بردن اسلام از صحنه بين المللي. از ناحيه شرق، جامعه اسلامي با حمله مغول به رهبري چنگيز مواجه بود كه به کشورهاي اسلامي حمله كردند، حتي بغداد را به خاك و خون كشيدند و طومار خلافت عباسي را براي هميشه بستند و بر شهر حلب و موصل، بلاهايي را آوردهاند كه إبن أثير در كتاب الكامل في التاريخ ميگويد:
فمن الذي يسهل عليه أن يكتب نعي الإسلام و المسلمين و من الذي يهون عليه ذكر ذلك فياليت أمي لم تلدني و يا ليتني مت قبل هذا و كنت نسيا منسيا.
الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج12، ص358
يعني مصائب وارده بر مسلمين از سوي مغول، آنچنان سهمگين بود كه مرا ياراي نوشتن آنها نيست و اي كاش مادر مرا نزائيده بود.
از طرف ديگر، بين مغول و مسيح، اتحادي ايجاد شده بود براي نابودي اسلام. مثلا مادر و همسر هلاكو، مسيحي بودند و سردار بزرگش در شامات، كيتو بوغاي مسيحي است و فرزند هلاكو، آباغاخان ـ از سال 663 تا 680 هجري حكومت ميكرد ـ با دختر پادشاه روم شرقي ازدواج ميكند با پاپ و سلاطين روسيه و انگليس بر ضد مسلمانان متحد ميشود و از همه بدتر، ارغون، نوه هلاكوخان با وسوسه وزير يهودياش، سعد الدوله أبهري، به فكر تسخير مكه مكرمه و تبديل آن به بتخانه ميافتد. يعني من گمان نميكنم تا آن لحظه براي مسلمانان، برهه و زماني سختتر و تلختر و ناگوارتر از اين برهه باشد. در اينچنين موقعيتي ابنتيميه حراني وارد عرصه ميشود و به جاي اينكه مسلمانان را به وحدت دعوت كند و از هرگونه اختلاف تحذير و نهي كند، با طرح مسائل انحرافي، مسلمانان را به بدعتگذاري و شرك متهم ميكند و اختلاف داخلي و آتش فتنه در جوامع اسلامي روشن ميكند كه هنوز هم دودش به چشم مسلمانان ميرود و اثرات ناگوارش هنوز هم از جامعه اسلامي برداشته نشده است. در اين موقعيت، ابنتيميه در دمشق و اطراف آن، افكار باطل خود را طرح ميكند و ايجاد غوغا ميكند و فقهاي مذاهب چهارگانه ـ حنفي، حنبلي، شافعي، مالكي ـ بر ضد او قيام ميكنند. قبل از آنكه علماي شيعه در اين زمينه كاري كنند، علماي اهلسنت، پيشرو و پيشقراول اين كار بودند.
اولين كسي كه او را براي محاكمه جدي به محكمه احضار ميكند، جلال الدين حنفي، قاضي وقت دمشق بود. ابن بطوطه در سفرنامه خود ميگويد:
من در مسجد جامع دمشق نشسته بودم كه ابنتيميه براي مردم سخنراني ميكرد و گفت: خداوند از عرش به آسمان دنيا ميآيد، همانند آمدن من از پلههاي منبر به پايين. بعد هم شروع كرد از منبر پايين آمدن. در همان لحظه هم مردم به او اعتراض كردند و شكوائيه نوشتند و علماء مذاهب، محكمهاي تشكيل دادند و او را محكوم به زندان كردند و عاقبت هم در 22 ماه رجب سال 720 هجري توسط فقهاء 4 مذهب، او را به زندان محكوم كردند.
ميدانيم كه مرگ ابنتيميه در زندان بود و در سال 728 هجري كه به آراء فقهاء و قضات اهلسنت به زندان افتاد، در درون زندان قلعه دمشق جان سپرد. شوكاني ـ از علماء اهلسنت ـ ميگويد:
طبق فتواي يكي از قضات مالكي مذهب در دمشق، نوشتند و در مساجد و بازار اعلام كردند:
من إعتقد عقيدة إبن تيمية حلّ دمه و ماله.
البدر الطالع، ج1، ص67 ـ الدرر الكامنة لإبن حجر العسقلاني، ج1، ص147
ذهبي ـ از دانشمندان بلند آوازه عصر ابنتيميه و از اركان اهلسنت ـ با ابنتيميه مكاتبات زيادي داشت و از جمله نامههاي او اين است:
... يا خيبة! من إتبعك فإنه معرض للزندقة و الإنحلال، لا سيما إذا كان قليل العلم و الدين باطوليا شهوانيا، لكنه ينفعك و يجاهد عندك بيده و لسانه و في الباطن عدو لك بحاله و قلبه. فهل معظم أتباعك إلا قعيد مربوط خفيف العقل؟ أو عامي كذاب بليد الذهن؟ أو غريب واجم قوي المكر؟ أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدقني ففتشهم و زنهم بالعدل. يا مسلم! أقدم حمار شهوتك لمدح نفسك، إلى كم تصادقها و تعادي الأخيار؟! إلى كم تصادقها و تزدري الأبرار؟! إلى كم تعظمها و تصغر العباد؟! إلى متى تخاللها و تمقت الزهاد؟! إلى متى تمدح كلامك بكيفية لا تمدح - والله - بها أحاديث الصحيحين يا ليت أحاديث الصحيحين تسلم منك. بل في كل وقت تغير عليها بالتضعيف و الإهدار أو بالتأويل و الإنكار، أما آن لك أن ترعوي؟! أما حان لك أن تتوب و تنيب؟! أما أنت في عشر السبعين و قد قرب الرحيل؟! بلى - والله - ما أدكر أنك تذكر الموت بل تزدري بمن يذكر الموت، فما أظنك تقبل على قولي و لا تصغي إلى وعظي، بل لك همة كبيرة في نقض هذه الورقة بمجلدات و تقطع لي أذناب الكلام و لا تزال تنتصر حتى أقول: ألبتة سكت. فإذا كان هذا حالك عندي و أنا الشفوق المحب الواد، فكيف حالك عند أعدائك؟! و أعداؤك - والله - فيهم صلحاء و عقلاء و فضلاء، كما أن أولياءك فيهم فجرة و كذبة و جهلة و بطلة و عور و بقر. قد رضيت منك بأن تسبني علانية و تنتفع بمقالتي سرا، فرحم الله إمرءا أهدى إلى عيوبي، فإني كثير العيوب غزير الذنوب، الويل لي إن أنا لا أتوب و وا فضيحتي من علام الغيوب و دوائي عفو الله و مسامحته و توفيقه و هدايته و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد خاتم النبيين و على آله و صحبه أجمعين.
... اي بيچاره! كسي كه از تو متابعت كند، در پرتگاه زندقه و كفر قرار ميگيرد. ... ، عمده پيروان تو، عقبمانده و گوشهگير و سبك عقل يا عوام و دروغگو و كودن يا بيگانه و فرومايه و مكار يا خشك و ظاهر الصلاح و فاقد الفهم هستند. ... ، اگر حرف مرا نسبت به پيروانت قبول نداري، آنها را امتحان كن و با مقياس عدالت بسنج. ... ، تا كي ميخواهي از خودت تعريف و توصيف كني و به قدري به سخنان خود ارج بدهي كه حتي احاديث صحيح مسلم و صحيح بخاري آن ارج را ندارند. اي كاش! احاديث صحيح بخاري و صحيح مسلم از گزند تو در امان بودند؛ بلكه آن دو كتاب از اعتراض تو در امان نماندند و يا تضعيف بي ارزش ميكني و يا توجيه و انكار. آيا وقت آن نرسيده است بيدار شوي و توبه كني و برگردي؟ عمر تو از 70 گذشته است و بانگ رحيل مرگ بر تو زده شده است. بله، به خدا قسم ميدانم كه به ياد مرگ نيستي و اگر كسي هم به ياد مرگ باشد، او را مسخره ميكني. من گمان نميكنم حرف مرا هم بپذيري و موعظههاي من هم در تو اثر بگذارد. ... ، نظر من نسبت به تو كه رفيق و دوست صميمي تو هستم، اين است، پس ببين دشمنانت نسبت به تو چه قضاوتي دارند؟! قسم به خدا! در ميان دشمنان تو، مردان صالح و عاقل و فاضل هستند، چنانچه در ميان دوستان تو افراد فاجر و دروغگو و نادان و ... هستند. ... .
تكملة السيف الصيقل للكوثري، ص190 ـ الإعلان بالتوبيخ، ص77 ـ السيف الصقيل رد ابن زفيل للسبكي، ص218
اين آقايان در مورد اين نامه چه ميگويند؟ ذهبي، نه شيعه است و نه متمايل به تشيّع. ما معتقديم عداوت ذهبي نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) و شيعه، در كتابهايش قابل انكار نيست. اگر كسي كتابهاي ذهبي را، مخصوصا ميزان الإعتدال را مطالعه كند، آثار ناصبي بودن در كتابهايش مشهود است و براي اين هم دليل محكم داريم. نسبت به بعضي از روات كه كارشان سبّ و لعن امير المومنين (عليه السلام) بود، صراحتا ميگويد:
ثقة فاضل عابد صالح
درباره بعضي از افراد كه كوچكترين تعريضي به خلفاء و بزرگانشان داشته باشند، با تعابير تند و زشت و خارج از ادبيات متعارف كتابهاي رجالي به آنها ميتازد.
سُبْكي ـ از علماء بزرگ و بلند آوازه اهلسنت در عصر ابنتيميه است كه همه اهلسنت و وهابيت هم او را قبول دارند ـ در كتاب الدرة المضيئة في الرد علي ابنتيمية، صفحه5 مطالبي را شبيه عبارات ذهبي، ولي معتدلتر ميگويد.
ابن حجر هيثمي ـ از بزرگان مكه و مورد قبول علماء اهلسنت و وهابيت و صاحب كتاب الصواعق المحرقة كه در ردّ عقائد شيعه است و قاضي نور الله شوشتري هم كتاب الصوارم المحرقة در ردّ آن نوشته است ـ در كتاب الفتاوي الحديثة مطلب زيبائي دارد و ميگويد:
إبنتيمية عبد خذله الله و أضله و أعماه و أصمه و أذله و بذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله و كذب أقواله و من أراد ذلك فعليه بمطالعة كلام الإمام المجتهد المتفق على إمامته و جلالته و بلوغه مرتبة الإجتهاد أبي الحسن السبكي و ولده التاج و الشيخ الإمام العز بن جماعة و أهل عصرهم و غيرهم من الشافعية و المالكية و الحنفية و لم يقصر إعتراضه على متأخري الصوفية بل إعترض على مثل عمر بن الخطاب و علي بن أبي طالب رضي الله عنهما.
إبنتيميه، بندهاي است كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كرد كرده است و پيشوايان اهلسنت بر فساد افكار و اقوال او تصريح دارند. ... ، حتي در ميان صحبتهايش هم بر عمر بن خطاب و هم بر علي بن أبي طالب (رضي الله عنهما) تاخته است.
الفتاوي الحديثة، ص86
ابن حجر عسقلاني در الدرر الكامنة صراحت دارد:
إبنتيميه در ردّ عقائد شيعه و در تاختن بر افكار علامه حلّي به قدر زيادهروي كرده تا جائي كه به تنقيص مقام علي بن أبي طالب (عليه السلام) منجر شده است.
ابن حجر هيثمي در ادامه ميگويد:
و الحاصل: أن لا يقام لكلامه وزن بل يرمى في كل وعر و حزن و يعتقد فيه أنه مبتدع ضال مضل غال عامله الله بعدله و أجارنا من مثل طريقته و عقيدته و فعله، آمين.
خلاصه: سخنان إبنتيميه فاقد ارزش است و فردي بدعتگذار و گمراه و گمراهگر و غلو كننده است و خداوند با عدلش با او رفتار كند و ... .
اين، قضاوت يك عالم برجسته سني مكي و ضد شيعي است.
همانطور كه ما اطلاق شيخ را به شيخ طوسي (ره) اطلاق علامه را به علامه حلي (ره) انصراف ميدهيم، معمولا اهلسنت هم اطلاق شيخ الإسلام را به إبنتيميه انصراف ميدهند. شوكاني ـ از علماي بزرگ اهلسنت ـ در كتاب البدر الطالع ميگويد:
صرّح محمد البخاري الحنفي ـ المتوفى 841 هـ ـ بتبديعه ثم تكفيره ثم صار يصرح في مجلسه: إن من أطلق القول على إبن تيمية إنه شيخ الإسلام، فهو بهذا الإطلاق كافر.
محمد بخاري حنفي تصريح دارد إبنتيميه بدعتگذار و كافر است و در مجلس خود تصريح كرد: كسي كه به إبنتيميه، شيخ الإسلام بگويد، كافر است.
البدر الطالع، ج2، ص260
اگر بخواهيم آراء اهلسنت را در مورد إبنتيميه بررسي كنيم، زياد است.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني