* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
استاد حسيني قزويني
امروز ميخواهيم در مورد يکي از اساسيترين حربهاي که وهابيت نسبت به شيعه و ساير فِرَق اسلامي دارند، مقداري بيپرده و شفاف بحث کنم.
اگر شما کتابهايي که وهابيت نوشته، از ابنتيميه، ابن قيّم جوزيه، صنعاني، محمد بن عبد الوهاب، فرزند او عبد الله و نوه او عبد اللطيف و همچنين آثار بنباز ـ مفتي سابق عربستان سعودي ـ ، يکي از شاخصترين نکتهاي که در آثار وهابيت به چشم ميخورد، تکفير مسلمانان است. امروز، روشنفکران وهابيت از اين قضيه، خيلي زجر ميکشند و تلاش ميکنند تا اين قضيه را به صورت اتهام مطرح کنند و از او دفاع کنند.
اگر ميتوانيد، مناظرهاي که در محرم الحرام سال جاري در شبکه المستقله بين آقاي حسن سقّاف ـ از علماء بزرگ اهل سنت اردن ـ و آقاي شيخ عدنان عرعور ـ ايدئولک و روحاني وهابي ـ به مدت 7 يا 8 جلسه ـ دو ساعته ـ پخش شد را ببينيد. اگر عزيزان ميخواهند در اين زمينه، خوب مسلط شوند، کلّ آنچه را که ميشود در رابطه با وهابيت گفت و کل آنچه که وهابيت از خود دفاع ميکنند و ميتوانند از خود دفاع کنند، در اين جلسات مطرح شده است. گر چه مشهور است که يک ماه بعد از اين، پول کلاني به آقاي دکتر هاشمي ـ صاحب شبکه المستقله ـ دادند و يک هفته اين شبکه را بدون حريف و مبارز در اختيار اينها قرار دادند و به تجزيه و تحليل آراء ابنتيميه و عقائد باطل او پرداختند. شبکه المستقله، از همان روز تأسيسش، به ظاهر به دنبال طرح مسائل اختلافي شيعه و سني تشکيل حوار و مناظره بين شيعه و سني بود. ولي عملا ـ در ماه رمضان 1381 و مناظرهاي که يک ماه قبل در رابطه با امام صادق (عليه السلام) انجام شد ـ آنچه که براي ما و حوزههاي علميه ثابت است، اين شبکه، وابسته به وهابيت است و عمده آنچه که تا کنون در اين شبکه ماهوارهاي مطرح شده، دفاع از وهابيت بوده است و براي کسي شبههاي باقي نگذاشته است.
در جلسه چهارم مناظره مربوط به آقا امام صادق (عليه السلام) که يکي از اساتيد دانشگاه کوفه به نام دکتر صغير که از شخصيتهاي برجسته عراق است حضور پيدا کرد و بحث جانانه و زيبا و ارزشي را پيرامون آقا امام صادق (عليه السلام) مطرح کرد و هم صاحب شبکه المستقله و هم شرکت کنندگان در مناظره از طرف وهابيت را خيلي زيبا و عالي و منطقي کوبيد و نکاتي را مطرح کرد و گفت که اگر بنا است مناظرهاي بين مذاهب اسلامي باشد، چرا تا به حال علماي شافعي و حنبلي و حنفي و مالکي نيامدهاند؟ چرا شما از حوزه علميه قم و نجف کسي را دعوت نکردهايد؟ چرا از بغداد و الأزهر کسي نيامده است؟
تصميم بر اين است که تعدادي از فضلاي حوزه علميه قم آنجا بروند و شبهاتي که تا کنون در اين شبکه مرموز پخش شده را پاسخ بدهند.
آنچه که من اکنون ميخواهم در محضر با صفاي شما عزيزان مطرح کنم و تقاضا ميکنم که دقت کنيد، اين است که رمز و رموزي در بحثها هست که اگر ما اينها را خوب فرا بگيريم، در مناظرات و حوارات موفق خواهيم بود و إلا موفقيت در مناظره، نه به علم است و نه به تسلط و آگاهي و اطلاع دقيق به اقوال. گر چه علم و اطلاع دقيق، نقش اساسي دارد، ولي تسلط به فنون و رموز مناظره، بيش از اطلاعات علمي به انسان کمک ميکند. همانگونه که اگر يک کشتي گير، هر چقدر قوي باشد، اگر به فنون کشتي مسلط نباشد، فورا شکست ميخورد. لذا بايد در بحثها، به آداب و فنون مناظره دقت کنيد و کتابهايي را که در اين زمينه نوشته شده را مطالعه کنيد.
يکي از عمدهترين حربه وهابيت، تکفير مسلمانان ـ اعم از شيعه و سني ـ است. اگر در اين زمينه به کتاب کشف الإرتياب، صفحه 133 مراجعه کنيد، آمار زيبايي ميدهد از تکفيري که ابنتيميه و محمد بن عبد الوهاب و ديگران نسبت به ساير فِرَق اسلامي غير از وهابيت داشتهاند. ايشان ميگويد که خود محمد بن عبد الوهاب که وهابيت به او منتسب است، در کتاب کوچک کشف الشبهات، 24 مرتبه کلمات کفر، کفار، مرتدين، منافقين، منکرين توحيد، دشمنان خدا و دشمنان اسلام را به فِرَق اسلامي نسبت داده است. البته کليه آثار محمد بن عبد الوهاب، اخيرا در يک مجموعه 6 جلدي در عربستان سعودي چاپ شده و جلد 6 آن اختصاص دارد به رسائل محمد بن عبد الوهاب. آقاي صنعاني در کتاب تطهير الإعتقاد، بيش از 30 مورد به فِرَق اسلامي غير از وهابيت، کلمات مشرکين، ملحدين، کافر اطلاق کرده است و حتي ميگويد که کفر مسلمانان، کفر اصلي است و بدتر از کفاري است که بت پرست بودند. همچنين از کتاب الهدية السنية نقل ميکند که بيش از 60 مورد، کلمات زشتِ مشرک و کافر را به ساير فِرَق اسلامي اطلاق کرده است. همچنين عبد اللطيف ـ نوه محمد بن عبد الوهاب ـ کلمات کفر و شرک و مدعي اسلام و بدتر از جاهليت عرب را در موارد متعددي اطلاق کرده است.
اين مسائل، خيلي واضح و روشن است و اساس نشر مکتب وهابيت بر مبناي شرک و کفر مسلمانان تأسيس شد و با اين حربه، خون آنان را هدر و مال آنان را مباح کردند و جناياتي هم در سايه اين کار خود مرتکب شدند که در تاريخ ثبت است.
ملاک اينها براي تکفير چيست؟
عمده ملاک اينها، مسئله توسل به أنبياء (عليهم السلام) و اولياء است. اگر کتابهاي وهابيت را ببينيد، شايد در کمتر صفحهاي باشد که اين قضايا مطرح نشده باشد. در مجموعهاي از استفتائات لجنه دائمه إفتاء سعودي که در 20 جلد چاپ و منتشر شده، در موارد متعددي، واژه مشرک، به ويژه نسبت به شيعه اطلاق شده است و دليل آن هم توسل شيعه به اهل بيت (عليهم السلام) است. مانند:
لا يجوز التزويج مع بنات الشيعة و الرافضة لأن المعروف من حالهم التوسل علي اهل بيت (عليهم السلام) و هذا شرک عظيم.
ميگويند که به شيعيان نبايد زکات داد، ذبيحه اينها نجس است، چون اينها مشرک هستند. حتي شيخ جبرين فتوائي داد و گفت:
من به 4 دليل، شيعه را کافر ميدانم و هيچ ارتباطي با اسلام ندارند ... .
شما اين طرح را بگذاريد کنار طرحي که امروز در دنيا براي نابوي اسلام مطرح است. طرحي که آقاي هانتينگتون ـ نظريهپرداز بزرگ کاخ سفيد و سازمان سياي آمريکا ـ در کتاب برخورد تمدنها ميدهد و امروز دولت آمريکا و دولتهاي دنبالهرو آمريکا در خاورميانه، دنبال پياده کردن نظريات شوم آقاي هانتينگتون هستند، اين است:
امروز، جنگ، جنگ تمدنها است. بالاترين و جديترين خطري که براي ليبراليسم آمريکا مطرح است، تمدن اسلامي است و ما بايد تلاش کنيم که از هر راهي و با هر ترفندي، اين خطر را از مسيرمان برداريم.
کتابي جديدا در آمريکا چاپ شده است که مشاور رئيس سازمان سيا رسما اعلام ميکند:
ما بايد ساير فِرَق اسلامي را بر ضد شيعه تحريک کنيم تا کتاب و مقاله بنويسند و اثبات کنند که شيعه مرتد و مشرک است.
چرا؟ براي اينکه امروز اسلام راستين را فقط در فرهنگ شيعه ميبينند. اينها با اسلام آمريکايي کاري ندارند. با اسلامي که در بعضي از کشورهاي اسلامي حاکم است و با ارادههاي آمريکا، انعطاف پذيري دارند، مشکلي ندارند. آمريکا دستور ميدهد که کتابهاي دينيتان را عوض کنيد، آنها هم سمعا و طاعتا عوض ميکنند. کنگره آمريکا تصويب ميکند که در کنفرانسها، کلمه بسم الله الرحمن الرحيم را نگوييد، ميگويند چشم. اين اسلامي که در اختيار آمريکا و فرمانبر آمريکاست، قطعا براي آمريکا خطري ندارد. آن اسلامي براي ابر قدرتها خطر دارد که جهاد و شهادت در متن آن مذهب و دين خوابيده است. وقتي شعار يک مذهب اين باشد:
کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
نهجالبلاغه، نامه 47
و شعار پيشوايش اين باشد:
فإنى لا أرى الموت إلا شهادة و لا الحياة مع الظالمين إلا برما
تاريخ الطبري، ج4، ص305
اين را بگذاريد کنار عبارتي که از خليفه دوم نقل ميکنند و همه اهل سنت دارند که ميگويد:
فأطع الإمام و إن كان عبدا حبشيا، إن ضربك فاصبر و إن أمرك بأمر فاصبر و إن حرمك فاصبر و إن ظلمك فاصبر و إن أمرك بأمر ينقص دينك فقل سمع و طاعة دمى دون دين.
اگر حاکم شما، يک بيگانه و أجنبي بود، او را اطاعت کنيد، ... ، اگر حاکم اسلامي بر تو ظلم و ستم کرد، صبر و تحمل کن، ... ، اگر تو را امر کرد به چيزي که باعث نقصان دين تو شود، اطاعت کن ... .
السنن الكبرى، ج8، ص159 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص778
اگر يک مکتبي اينچنين است که علماء آنها فتوا ميدهند قيام در برابر حاکم، ولو جائر و فاسق باشد، حرام است، مشخص است که آمريکا با آن اسلام و مکتب و روايت و فتوا، هيچگونه مبارزهاي ندارد. امروز، آمريکا ميگويد وحشت ما اين است که هر سال در کشورهاي شيعهنشين براي نوه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مراسم عزاداري به پا ميکنند و مردم را به جهاد و از خود گذشتگي و جانبازي و شهادت تحريک ميکنند و ما بايد اين فرهنگ را از ميان برداريم.
شما اين فتوا را در يک طرف بگذريد و فتاواي گذشته و اکنون وهابيت را در طرف ديگر بگذاريد و ببينيد که آيا اين فتاوا و نظريات، به نفع اسلام است يا به ضرر اسلام؟ آمريکا کاري به کسي ندارد. نه دل خوشي از وهابيت دارد و نه از حنفي، حنبلي، مالکي، شافعي و نه از شيعه. او ميخواهد اسلام در صحنه نباشد. مسلمانان را تحريک ميکند تا وهابيت را به جان شعيه بياندازد تا شيعه را شکست دهد. فردا گروه القاعده را تحريک ميکند که وهابيت را شکست بدهد. روز ديگر هم ... . تا اينکه حريفان، يکي پس از ديگري با هم مقابله کنند و صحنه را خالي کنند و فردا هم قدرتهاي استکباري، يکّهتاز ميدان شوند.
ابنتيميه ميگويد:
من يأتي إلى قبر نبي أو صالح و يسأله حاجته و يستنجد به مثل أن يسأله أن يزيل مرضه و يقضي دينه أو نحو ذلك مما لا يقدر عليه إلا الله عز وجل، فهذا شرك صريح، يجب أن يستتاب صاحبه، فإن تاب و إلا قتل.
اگر کسي کنار قبر پيامبر يا صالحي برود و از او حاجت بخواهد، شرک صريح است و واجب است که اين فرد توبه داده شود. اگر توبه کرد که هيچ و إلا بايد کشته شود.
زيارة القبور و الإستنجاد بالمقبور، ص156
يعني امروز جرم توسل به نبي و صالح، از ديدگاه وهابيت، اعدام است. اينها مبسوط اليد نيستند و اگر قدرت پيدا کنند، با تکيه بر اين فتاوا و نظريهها، مصيبتهاي جانگدازي بر جامعه اسلامي تحميل خواهند کرد.
محمد بن عبد الوهاب ميگويد:
أن دعاء غير الله و الاستغاثة بغير الله موجب للإرتداد عن الدين و الدخول في عداد المشركين و عبدة الأصنام و إستحلال المال و الدم إلا مع التوبة، بقوله: إن النبي "ص" قاتل المشركين لتكون جملة أشياء كلها لله وعد منها الدعاء والاستغاثة
درخواست حاجت و استغاثه کردن به غير خداوند، موجب ارتداد از دين و دخول در صف مشرکين و بتپرستان ميشود و موجب مهدور و حلال شدن جان و مال انسان ميشود، مگر اينکه توبه کند.
کشف الإرتياب، ص214- مجموع فتاواي محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص113
اگر اين آراء را امروز به يک جوان دانشجو، حتي وهابي يا تحصيلکردهاي که يک سر سوزن، وجدان بيدار و آگاه دارد، مطرح کنيد، آيا ميتواند اين را براي شما تحليل و توجيه کند؟
من در ماه مبارک رمضان سال 1381، بعضي وقتها به خوابگاه دانشجويان دانشگاه أم القراي مکه مکرمه ميرفتم و مقداري با اين دانشجويان رفيق شده بودم و با هم صحبت ميکردم. در يکي از جلسات که مشغول سحري خوردن بوديم، يکي از دانشجويان به من گفت:
شما شيعيان ميگويد: يا علي بن أبي طالب! يا رسول الله! و اين شرک است.
من جملهاي را گفتم و او هم منقلب شد و مسئول اين دانشجويان، خيلي عصباني شد. گفتم:
اگر کسي معتقد باشد که علي بن أبي طالب (عليه السلام)، جداي از خدا و بدون اتکاء به خدا، يک حرکتي از خود انجام ميدهد، از ديدگاه شيعه، کفر و شرک است و شکي در آن نيست. ولي اگر کسي عقيده داشته باشد که علي بن أبي طالب (عليه السلام) به اذن الله تبارک و تعالي، کارهايي را انجام ميدهد، چه اشکالي دارد؟ همانطوري که قرآن در رابطه با حضرت عيسي (عليه السلام) ميفرمايد:
أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
سوره آل عمران/آيه49
اگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اذن الهي، کسي را شفا بدهد و حاجت کسي را برآورده کند و مشکل کسي را حل کند، کجاي اين شرک است؟
اين دانشجو همينطوري ماند. يکي از اين مسئولين اينها خيلي عصباني شد و گفت:
بنا نبود که هر کس با ايشان حرف بزند. بايد فقط آقاي جابر که خيلي مسلط به مباني فکري وهابيت است، با او حرف بزند. حالا سوال او را جواب بده، جواب بده.
گفتم: ايشان يک سوال کرد و من هم جواب دادم و استناد به آيه قرآن کردم. تحقير کردن ندارد. شما يک عمر آمدهايد پيش خودتان و به دور از حضور مدافع و متهم، ميبرّيد و ميدوزيد و خودتان هم قاضي هستيد و خودتان هم حکم را صادر و اجراء ميکنيد و تمام ميکنيد؟
بنده به کرّات عرض کردهام که در جلسهاي که با خود مفتي اعظم عربستان سعودي، شيخ عبد العزيز داشتم در ماه رجب سال گذشته، در آخر جلسه گفتم: من پيشنهادي دارم. گفت: بفرمائيد. گفتم: پيشنهاد ميکنم که شما بعضي از بزرگان و اساتيد و علماء طراز اولتان را به ايران اعزام کنيد تا در حوزه علميه و مجامع علمي دانشگاهي، حرفهايتان را در آنجا مطرح کنند و اساتيد ما هم به نقد بپردازند. از طرفي هم اجازه بدهيد اساتيد و بزرگان ما در مجامع علمي شما حضور پيدا کنند و حرفمان را بزنيم و بزرگان شما هم برخيزند و نقد و مناقشه کنند و اين جوانان شما، هم حرفهاي ما را از زبان ما بشنوند و هم دفاع شما را از زبان شما. همچنين جوانان ما در ايران، حرف شما را از زبان شما و دفاع ما را از زبان خود ما بشنوند و بعد تصميم بگيرند. مقداري فکر کرد و گفت: پيشنهاد خوبي است و ميشود درباره آن فکر کرد و تصميم گرفت.
مشکل اينجاست که اينها يک تنه به قاضي ميروند، خودشان قاضي هستند و خوشان حکم ميکنند و خودشان هم اجراء ميکنند.
در رابطه با اين قضايا، نکاتي را خدمت عزيزان اشاره ميکنم که يک رمز است و بايد خوب ياد بگيريد و تکرار کنيد تا برايتان ملکه شود:
ما از اينها سوال ميکنيم:
شما که ميگوييد توسل به مردگان و أنبياء (عليهم السلام) شرک است، ملاک شرک چيست؟ آيا خود توسل به غير الله شرک است؟ يا چون اين شخص، قادر بر قضاي حوائج سائل نيست، شرک است؟
اين سوال را هم از مفتي اعظم عربستان سعودي کردم و آخرين جملهاي که به من گفت:
شما متوسل به قبور ميشود و:
إن النبي مات فات و لا يقدر علي نفع و لا ضرر.
شما از فردي حوائج را ميخواهيد که قادر بر حوائج شما نيست و اين شرک است.
پس معلوم ميشود که دو قضيه و وجود دارد: توسل به غير الله و درخواست حاجت از کسي که قادر به قضاي حاجت نيست. ما در همين جا، جواب نقضي ميدهيم. چون جواب نقضي، هزار مرتبه بهتر از جواب حلّي است. ميگوييم:
اگر توسل به غير شرک است، قرآن مملوّ است از توسل به غير. برادران حضرت يوسف (عليه السلام) خدمت پدرشان ميآيند و ميگويد:
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ
سوره يوسف/آيه97
حضرت يعقوب (عليه السلام) هم ميفرمايد:
سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي
سوره يوسف/آيه98
در مورد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا
(سوره نساء/آيه64)
پس توسل به غير خداوند، از ديدگاه قرآن، شرک نيست.
اگر ميگوييد که توسل به مرده شرک است، چون قادر بر قضاي حاجت نيست، اين کار اختصاصي به مرده ندارد و اگر در زنده هم باشد، بايد ملاک، تسرّي کند. شما ميگوييد که طلب حاجت از کسي که قادر بر قضاي حاجت نيست، شرک است. پس فرقي نميکند که اگر شما برويد از رئيس اداره، مطلبي را بخواهيد که ايشان در توانش نيست. همچنين در روزمره، مسائلي را از برادر و فرزند و غيره، طلب ميکنيد و بعضي از اين مسائل در توان او نيست. اگر ملاک شرک، طلب حاجت از کسي باشد که توانائي قضاي حاجت را نداشته باشد، اختصاصي به مرده ندارد و اگر کسي از زندهها هم حاجت بخواهد، بايد شرک باشد. آيا شما ملتزم به اين هستيد؟ آيا شما فتوا ميدهيد که اگر فردي از شخصي طلب کرد چيزي را که در توان او نيست، او مشرک است؟ نه، نميتوانيد. پس ملاک شما در هر دو صورت مخدوش است.
جواب حلّي
در اين قسمت، بايد چند نکته را لحاظ کنيم:
1. حيات انسان بعد از مرگ از ديدگاه قرآن. قرآن، مرگ را پايان زندگي نميداند؛ بلکه انتقال روح از يک مرحله به مرحله ديگر ميداند.
2. آراء علماء و بزرگان اهل سنت نسبت به حيات أنبياء (عليهم السلام) و اولياء و قدرت آنان بر قضاء حوائج.
3. سيره عملي صحابه و تابعين در توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ساير اولياء.
ما بايد بتوانيم اين سه بخش را به صورت فشرده در بياوريم و مانند حمد و سوره حفظ کنيم و به صورت ملکه در ذهن در بياوريم، نه اين که فقط يادداشت کنيم و در لابلاي اوراق بگذاريم.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني