پاسخ به شبهات : 11 / 04 / 1385
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
استاد حسيني قزويني
بحث ما پيرامون کارنامه عملي و انحرافات فکري و عقيدتي وهابيت بود. يکي از اساسيترين کارهايي که وهابيت کار خود را با آن آغاز نمودند، قضيه تکفير مسلمانان و اعلام جهاد عليه آنان بود. محمد بن عبد الوهاب در کتاب کشف الشبهات، صفحه 58 صراحت دارد:
و إن قصدهم الملائكة و الأنبياء و الأولياء يريدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلك، هو الذي أحل دماءهم و أموالهم.
اگر يک انسان و يک مسلمان، به قصد شفاعت به انبياء و اولياء و ملائکه متوسل شود، خون او مباح و مهدور الدم و اموال او جزء غنائم جنگي ميشود.
با نوشتن اين فتوا، لشکر عظيمي توسط آقاي محمد بن سعود ـ نياي خاندان آل سعود ـ تشکيل شد و به شهرها و روستاهاي مسلمان نشين حمله کردند و به خاک و خون کشيدند و اموال آنان به عنوان غنائم جنگي به تصرف در آوردند. يک پنجم را آقاي محمد بن عبد الوهاب به عنوان خمس برداشت و چهار پنجم ديگر را در اختيار محمد بن سعود قرار داد. براي رضايت لشکر مهاجم، بخش عمده اين اموال غارت شده را در اختيار آنان قرار دادند. يک عرب بيابانگردي که براي نان شبش محتاج بود، اگر با اينها همکاري ميکرد، در مدت کوتاهي، جزء متموّلين منطقه ميشد.
يکي از ترفندهاي جديد اينها در مکه و مدينه، اين است که توسط روحانيون وهابي پاکستاني و افغانستاني، علنا در قبرستان بقيع و مسجد النبي اعلام ميکنند که علماي شيعه از شما خمس ميگيرند و به مصرف کفّار ميرسانند، ولي ما خمس را از کفار ميگيريم و به مصرف مسلمانان ميرسانيم.
يک نفر نيست که به اينها بگويد با اعلام جنگ بر ضد مسلمانان و غارت اموال آنها، خمس گرفتن از آنها صرف چه شد؟ شما يک آمار و بيلان کار به ما بدهيد که از آغاز تشکيل وهابيت، اين همه ثروتي را که در حمله به روستاها، اطراف نجد، مکه، طائف، مدينه و کربلاي معلي برداشتيد، خمس اينها را در کجا مصرف کرديد؟ آيا مراد شما از کفار، اينها هستند؟ زهي جاي شرم دارد!
براي مطالعه در زمينه حمله اينها به شهرها و روستاها و به خاک و خون کشيدن مسلمانان و غارت اموال آنها تحت عنوان غنائم جنگي، به کتاب تاريخ نجد، صفحه95، فصل سوم الغزوات و کتاب تاريخ آل سعود، جلد 1، صفحه 31 و کتاب تاريخچه نقد و بررسي وهابيها، صفحه 13 تا 86 رجوع کنيد.
من عبارتي را از يکي از علماي بزرگ اهل سنت به نام احمد زيني دحلان ـ که وهابي و ضد شيعه و مفتي اسبق عربستان سعودي بود ـ يادداشت کردهام که در کتاب الدرر السنية و خلاصة الکلام عبارت تکان دهندهاي نقل ميکند. گر چه امروز وهابيت منکر آن هستند؛ ولي ما به انکار آقايان کاري نداريم. چون اعترافي است از يک عالم برجسته و بلند آوازه عربستان سعودي. ايشان ميگويد:
و كان قد حج حجة الإسلام قبل ذلك، يقولون له حج ثانيا، فإن حجتك الأولى فعلتها و أنت مشركا، فلا تسقط عنك الحج.
اگر کسي تابع دين محمد بن عبد الوهاب ميشد، اگر حج واجب انجام داده بود، دستور ميدادند که بايد حج را دوباره انجام دهد. چون حج اولي در حال شرک صورت گرفته است و مورد قبول نيست و حج واجب از او ساقط نشده است.
آيا شما در طول اين 14 قرن از يک عالم ضعيف البُنيه و با سرمايه علمي کم، همچنين تعبيري را شنيدهايد؟!
کسي که به مکه ميآيد، اول لحظهاي که احرام ميپوشد، ميگويد:
لبيک، أللهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک.
آغاز حج با شهادت بر وحدانيت حق و نفي شرک شروع ميشود. آيا اين تعبير ايشان، درست و معقول است؟!
همچنين ميگويد:
إذا أراد أحد أن يتبعهم على دينهم طوعا أو كرها، يأمرونه بالإتيان بالشهادتين أولا ثم يقولون له إشهد على نفسك إنك كنت كافرا و إشهد على والديك إنهما ماتا كافرين و إشهد على فلان و فلان إنه كان كافرا و يسمون له جماعة من أكابر العلماء الماضين، فإن شهدوا بذلك قبلوهم و إلا أمروا بقتلهم و كانوا يصرحون بتكفير الأمة من منذ ستمائة سنة.
هر کس که ميخواست وارد دين محمد بن عبد الوهاب شود، محمد بن عبد الوهاب دستور ميداد که شهادت بدهد بر اين که قبلا کافر بودي و شهادت بدهد که پدر و مادرش در حال کفر از دنيا رفتهاند و شهادت بدهد که فلان عالم و فلان عالم، به حال کفر از دنيا رفتهاند. اگر آن شخص اين شهادات را ميگفت، از او قبول ميکرد و إلا او را ميکشت. همچنين تصريح ميکرد که مردم قبل از اين (قرون قبل از ابنتيميه) کافر بودند.
حال، اين چه منطقي است؟ ما نميدانيم.
الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص46 ـ الفجر الصادق لجميل صدقى الزهاوي، ص17 ـ كشف الارتياب في أتباع محمد بن عبد الوهاب للسيد محسن الأمين، ص135 ـ خلاصة الکلام لأحمد زيني دحلان، ص229
اگر ما هيچ مدرکي غير از اين تعبير نداشته باشيم، اين را چه کنيم؟ آيا اين با اصول قرآني و سنت و مذهب مطابقت دارد؟ اگر کسي اينچنين طرحي را در ميان مردم مسيحي و يهودي بدهد، مردم چه قضاوتي خواهند کرد؟ آيا عقلاي عالم، حتي مجانين عالم، اين را محکوم نميکنند؟ آيا در ميان جنگلنشينان، همچنين قانون استبدادي سراغ داريد؟ قضاوت با عقلاي عالم است.
اينها با اتکاء بر فتوا و نظريه خود، حمله به روستاها و شهرها و بعضي از ممالک شيعهنشين را آغاز کردند. يکي از نقطههاي سياه و لکه ننگ در تاريخ وهابيت، حمله به کربلاء است. آقاي صلاح الدين مختاري وهابي مينويسد:
در سال 1216 هجري، امير سعود با لشکر انبوهي از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد و در ماه ذيقعده به کربلاء رسيد و تمام برج و باروي شهر را خراب کردند و بيشتر مردمي که در کوچه و بازار بودند را با قتل رساندند. نزديک ظهر، با اموال و غنائم فراوان، از شهر خارج شدند و آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده يک سهم و هر سواره دو سهم، ميان لشکريان تقسيم کردند.
تاريخ المملکة السعودية، ج3، ص73
شيخ عثمان نجدي ـ از مورخين وهابيت ـ مينويسد:
وهابيان به صورت غافلگيرانه وارد کربلاء شدند و بسياري از اهل آنجا را که در کوچه و بازار و خانهها بودند، کشتند. روي قبر حسين (عليه السلام) را خراب کردند و آنچه در داخل قبّه بود، به چپاول بردند و هر چه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآنهاي نفيس يافتند، ربودند و نزديک ظهر از شهر خارج شدند، در حالي که قريب به 2 هزار نفر از اهالي کربلاء را کشته بودند.
عنوان المجد في تاريخ نجد، ج1، ص121، حوادث سال 1216 هجري
برخي مينويسند:
وهابيان در يک شب، 20 هزار نفر را در کربلاء به خاک و خون کشيدند و کشتند.
از همه جالبتر اين که ميرزا ابو طالب اصفهاني در سفرنامه خودش مينويسد:
هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلاء و نجف، ديدم که قريب به 24 هزار نفر وهابي وارد کربلاء شدند و صداي:
اقتلوا المشرکين و اذبحوا الکافرين : مشرکين را بکشيد و کفار را ذبح کنيد
را سر ميدادند و بيش از 5 هزار نفر را کشتند و زخميها حساب نداشت و صحن مقدس امام حسين (عليه السلام) پُر از لاشه مقتولين و از بدنهاي سربريده خون روان بود.
جالب اين که ميگويد:
من مجددا بعد از 11 ماه به کربلاء رفتم و ديدم که مردم، آن حادثه دلخراش را نقل و گريه ميکنند، به طوري که از شنيدن آن، مويها بر اندام راست ميشد.
مسير طالبي، ص408
وهابيها بعد از کشتن و قتل و غارت کربلاء، عازم نجف اشرف شدند. ولي مردم نجف به خاطر آگاهي از قتل و غارت کربلاء، با آمادگي دفاعي به مقابله برخاستند. حتي زنها از منزلها بيرون آمدند و مردان خود را تشجيع و تحريک به دفاع ميکردند تا اسير قتل و غارت و چپاول وهابيان قرار نگيرند. وهابيان، شکستخورده برگشتند. همچنين در سال 1215 هجري، گروهي براي انهدام مرقد مطهر حضرت علي (عليه السلام)، عازم نجف اشرف شدند و در مسير، با عدهاي از اعراب درگير شدند و شکست خوردند. در مدت نزديک به 10 سال، چندين بار حملات شديد به کربلاء و نجف داشتند.
الفجر الصادق لجميل صدقى الزهاوي، ص22 - سيف الجبار المسلول علي أعداء الأبرار، ص2
حتي در تاريخ جنگ جهاني اول و دوم، حتي در حمله مغول، در جنگ صليبي، آيا اينچنين وضعي پيش آمده است؟! اينچنين بيرحمانه با متکي بر شرع، اموال مردم به عنوان غنائم جنگي و مسلمان گوينده لا إله إلا الله و تابع اهل بيت (عليهم السلام) و شيعه شيفته امام حسين (عليه السلام) به جرم توسل به امام حسين (عليه السلام)، خونش هدر باشد؟!
شايد شما تصور کنيد که اين حملات بيرحمانه، فقط مخصوص شيعه بود، نه. اگر شما تاريخ تکوّن وهابيت را بررسي کنيد، هيچ يک از مسلمانان ـ حتي شافعي و مالکي و حنفي و حنبلي - از حمله اينها در امان نبودند.
آقاي جميل صدقي زهاوي در مورد حمله اينها به طائف ـ در حدود 70 کيلومتري مکه مکرمه ـ نقل ميکند:
يکي از زشتترين کارهاي وهابيت در سال 1217 هجري، قتل عام مردم طائف بود که بر صغير و کبير رحم نکردند و طفل شيرخوار را بر روي سينه مادر، سر بريدند. جمعي را که مشغول فرا گرفتن قرآن بودند، کشتند. گروهي را که مشغول نماز خواندن در مسجد بودند، قتل عام کردند. کتابهايي را که تعدادي از آنها، قرآن و صحيح بخاري و صحيح مسلم و ديگر کتب فقهي و حديثي بود، در کوچه و بازار انداختند و در زير پا، پايمال کردند.
الفجر الصادق لجميل صدقى الزهاوي، ص22
وهابيها بعد از قتل عام مردم طائف، طي نامهاي به علماي مکه اعلام کردند که شما بايد به آيين وهابيت درآئيد. علماء و بزرگان اهل سنت از تمام مذاهب اسلامي جمع شدند در کنار بيت الله الحرام و نامه وهابيها را خواندند و در همين حين بود که تعدادي از مردم طائف که از حمله وهابيها جان سالم به در برده بودند، وارد بيت الله الحرام شدند و قضاياي گذشته بر طائف را نقل کردند و تمام مردم اطراف بيت الله الحرام، شيون و ضجه کردند. آنگاه علماء و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنت که از مکه مکرمه و ساير بلاد اسلامي در آنجا گرد آمده بودند، همگي حکم به کفر وهابيان دادند و بر امير مکه واجب کردند که به مقابله با اينها بشتابد و افزودند که بر مسلمانان واجب است در اين جهاد شرکت کنند و در صورت کشته شدن، شهيد هستند.
سيف الجبار المسلول علي أعداء الأبرار، ص2
برگ ديگر اين که دريادار سرتيپ ايوب صبري ـ سرپرست مدرسه عالي نيروي دريايي در دولت عثماني ـ در کتاب تاريخ وهابيان مينويسد:
عبد العزيز بن سعود ـ که تحت تأثير سخنان محمد بن عبد الوهاب قرار گرفته بود ـ در اولين سخنراني خود در حضور شيوخ قبائل، اينچنين گفت:
ما، همه شهرها و آباديها را به تصرف خود درخواهيم آورد و بايد احکام و عقائد خود را به آنان بياموزيم. براي تحقق بخشيدن به اين آرزو، ناگزيريم که عالمان اهل سنت که مدعي پيروي از سنت سنيه نبويه و شريعت محمديه هستند را از روي زمين برداريم.
به عبارتي ديگر:
مشرکاني که خود را به عنوان علماي اهل سنت قلمداد ميکنند، از دم شمشير بگذرانيم. به ويژه علماء سرشناس و مورد توجه را. زيرا تا اينها زنده هستند، همکيشان ما، روي خوش نخواهند ديد. از اين رهگذر، بايد نخست کساني که به عنوان عالم، خودنمايي ميکنند را ريشهکن کنيم و سپس بغداد را تصرف کنيم.
تاريخ وهابيان، ص33
بزرگترين مانع اينها، علماي اهل سنت بودند، نه شيعه. فقط شيعيان نبودند که کشته ميشدند. خيلي عجيب و تکان دهنده است!
ايشان مينويسد:
عبد العزيز بن سعود در سال 1218 هجري به هنگام تسلط بر مکه مکرمه، بسياري از دانشمندان اهل سنت را بيدليل به شهادت رساند و بسياري از اعيان و اشراف را بدون هيج اتهامي به دار آويخت و هر که را که در اعتقاد مذهبي، ثبات قدم نشان ميداد، به انواع شکنجهها تهديد کرد و آنگاه منادياي را فرستاد و در کوچه و بازار مکه بانگ زدند:
ادخلوا في دين سعود و تظلوا بظلة الممدود.
به دين سعود داخل شويد و در زير سايه گستردهاش مأوا گزينيد.
تاريخ وهابيان، ص74
برگ ديگر از تاريخ لکه ننگ وهابيت، خطبه کفر آميز سعود در مدينه منوره است که شنيدني است. عبد العزيز بن سعود پس از تصرف مدينه منوره، همه اهالي را در مسجد النبي گرد آورد و دربهاي مسجد را بست و سخنراني خود را اينچنين آغاز کرد:
هان اين مردم مدينه! بر اساس آيه شريفه:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا
سوره مائده/آيه3
دين و آيين شما، امروز به کمال رسيد که به آيين وهابيت درآمديد و به نعمت اسلام مشرف شديد. حضرت أحديّت از شما راضي و خشنود گرديد و ديگر، اديان باطله نياکان خود را رها کنيد و هرگز از آنان به نيکي ياد نکنيد. از درود و رحمت فرستادن بر آنها، به شدت پرهيز نمائيد؛ زيرا همه آنها به آئين شرک درگذشتهاند.
تاريخ وهابيان، ص107
ما اينها را چه کنيم؟ تاريخ اينها را ثبت کرده است. اينها نمونههايي کوچک و برگي از هزاران برگ جناياتي است که مرتکب شدهاند و ما بازگو ميکنيم. اين کتاب تاريخ وهابيان را چندين بار مطالعه کنيد که نکات زيبا و ارزندهاي دارد و نويسنده آن هم شيعه نيست و خودش در آن زمان، حاضر و ناظر اين قضايا بود.
انهدام ميراث فرهنگي، از ديگر برگهاي تاريخ وهابيت است. حفظ تاريخ گذشتگان و صيانت از ميراث فرهنگي، نشانگر تمدن يک جامعه است. امروز در تمام جوامع بشري ـ اسلامي و غير اسلامي ـ ، همه علاقمندند تا ميراث فرهنگي و آثار گذشتگان خودشان را حفظ کنند و براي حفظ آنها، قوانين بين المللي تصويب شده است و کشورها براي اين منظور، قوانين متعدد و لازم الإجراء تصويب کردهاند و حتي براي حفظ ميراث فرهنگي، مبالغ سنگيني مصرف ميکنند و کردهاند. ولي متأسفانه يکي از برگهاي زشت تاريخ وهابيت، محو و نابودي کليه آثار اسلامي و اهل بيت (عليهم السلام) و اصحاب و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انبياء (عليهم السلام) و اولياء بوده است.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني