پاسخ به شبهات : 12 / 04 / 1385
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
استاد حسيني قزويني
بحث ما روي اين بود که يکي از قويترين و اساسيترين حربه وهابيت، نسبت شرک دادن به شيعه و ساير فِرَق اسلامي است به جرم توسل به انبياء (عليهم السلام) و اولياء. من امروز به صورت خيلي مختصر، نکاتي را عرض ميکنم و تجربيات خودم را در اين زمينه اشاره ميکنم.
اينها عمدتا بحث توسل به انبياء (عليهم السلام) و اولياء را در حال حيات، هيچ اشکالي نميدانند. متأسفانه بعضي از عزيزاني که در رابطه با وهابيت، کتاب نوشتهاند يا به نقد آراء وهابيت پرداختهاند، در نقد آراء وهابيت به ادلهاي تمسک کردهاند که تمام اينها مورد قبول وهابيت است. همانطور که بنده عرض کردم، آيه شريفه:
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
سوره يوسف/آيه97
مربوط به قيد حيات است و همچنين:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا
سوره نساء/آيه64
وهابيت اينها را به حيات انبياء (عليهم السلام) منحصر ميکنند. حتي روايتي از صحيح بخاري نقل ميکنند:
در زمان خلافت عمر بن خطاب، باران نيامد و عمر آمد نزد عباس ـ عموي پيامبر ـ متوسل شد که ما در زمان رسول الله به او متوسل ميشديم و اکنون به تو متوسل ميشويم که از خدا بخواه تا باران رحمتش را بر ما نازل کند.
در جواب ميگويند:
عمر بن خطاب اين را در جمع صحابه و مهاجرين و انصار گفت و کسي هم به او اعتراض نکرد و اگر توسل به مرده جايز بود، نيازي نبود که عمر بن خطاب متوسل به عموي پيامبر شود.
ما بايد در اينجا دو کار را انجام بدهيم:
1. بايد دليل طرف مقابل را تضعيف و خلع سلاح کنيم.
2. قضيه را نقلا و عقلا تثبيت کنيم.
اما در رابطه با اين روايت. روايت مطلق است و هيچ دليلي بر حرمت توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن نخوابيده است. عمر بن خطاب نگفت که ما به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) توسل نميکنيم و توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شرک است. ميگويد که ما قبلا به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متوسل ميشديم و الان هم به تو متوسل ميشويم. اثبات شئ، نفي ما عدا نميکند. اگر در اين روايت گفته بود: ما بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ديگر نميتوانيم به او متوسل شويم و توسل به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حرام و شرک است، لذا آمدهايم به شما متوسل شويم، حرف شما درست است. ما روايات ديگري داريم که نشانگر اين است که صحابه حتي در زمان خود عمر بن خطاب به قبر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متوسل شدهاند. بنده خودم در نشستي که در سال گذشته با شيخ عبد العزيز بن عبد الله آل شيخ ـ مفتي اعظم عربستان سعودي ـ حدود يک ساعت بحث داشتم، من از ايشان سوال کردم:
آيا توسل به انبياء و اولياء در زمان حياتشان اشکال دارد؟ گفت: نه. گفتم: دليل از کتاب و سنت هم بر همين قائم است. گفت: قبول است. گفتم: چگونه ميشود که أمر توسل که در حال حيات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، مشروع و مرضي شارع بوده است، ولي به مجرد اينکه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، اين امر مشروع، تبديل به شرک شد؟ گفت: براي اينکه وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، قادر به نفع و ضرر رساندن به ما نيست؛ لذا توسل به او شرک است. گفتم: طلب کردن از يک فردي که قادر به قضاي حوائج نيست، حدأکثر يک امر عبث و باطل است، نه شرک؛ مانند کسي که به ديوار ميگويد مرا سير کن. گفت: سابقه ندارد که صحابه، يک مورد متوسل شده باشند به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم). گفتم: در منابع متعدد شماست، مانند سنن بيهقي و مصنف ابن ابي شيبه که روايتي را نقل ميکنند:
أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي الله عنه، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه و سلم فقال: يا رسول الله! استسق لامتك، فإنهم قد هلكوا، فأتى الرجل في المنام فقيل له : ائت عمر فأقرئه السلام ، وأخبره أنكم مسقون و قل له : عليك الكيس ! عليك الكيس ! فأتى عمر فأخبره فبكى عمر ثم قال : يا رب لا آلو إلا ما عجزت عنه.
در زمان خلافت عمر، قحطي آمد و مردي نزد قبر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آمد و گفت: يا رسول الله! مردم از بي آبي به هلاکت ميرسند، از خداوند بخواه که باران رحمتش را بر مردم ببارد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به خواب آن شخص آمد و فرمود: برو نزد عمر و از قول من سلام برسان و بشارت بده که باران رحمت بر آنها نازل خواهد شد. آن مرد آمد نزد عمر و خوابش را گفت و عمر هم گريه کرد و ... .
المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص483 ـ فتح الباري لإبن حجر، ج2، ص412 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص345 وج56، ص489 ـ الدرر السنية في الرد على الوهابية لأحمد زيني دحلان، ص9 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص273 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص192 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص431 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص556 ـ الإصابة لإبن حجر، ج6، ص216
ايشان گفت: روايات ضعيف و مرسل است و قابل استناد نيست. گفتم: اتفاقا دو تن از علماء بزرگ شما صراحت دارند که روايت صحيح است. گفت: چه کسي گفته است که روايت صحيح است؟ گفتم: آقاي ابن حجر عسقلاني در فتح الباري و آقاي ابن کثير دمشقي در البداية و النهاية.
وقتي من اين روايت را با آدرس دادم، يک حالت شوک به ايشان دست داد و حدود 10 دقيقه براي من توضيح داد. يکي از معاونينش که در کنارش نشسته بود، گفت:
اين جواب شما، تناسبي با سوال ايشان ندارد. ايشان ميگويد که ابن حجر و ابن کثير ميگويند که روايت صحيح است، شما در مورد صحت روايت پاسخ بده.
اين تعبير همکار ايشان، براي من لذتبخش بود. بعضي از دوستاني که از بعثه مقام معظم رهبري در کنار ما بودند، داشتند از خوشحالي بال در ميآوردند که خودشان به هم اعتراض ميکردند.
ايشان اشاره کرد و رفتند کتاب فتح الباري و البداية و النهاية را آوردند و ديدند که حرف ما در مورد صحيح بودن روايت درست است. کسي که به مقام مفتي اعظم عربستان سعودي رسيده است و به قول ما به مقام آيت الله العظمي رسيده است و بالاترين مقام علمي يک کشور است، تا کنون به اين قضيه بر نخورده است و اينچنين قضايايي براي ايشان در طول عمرش، تذکر داده نشده است. من همين بحث را در سال قبلش در نيمه رمضان با شيخ محمد بن جميل بن زينو در خود مکه مکرمه در منزل ايشان داشتم و ايشان هم اظهار داشت که من تا به حال اينچنين نديده بودم. ايشان 70 کتاب نوشته و غالبا به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه شده است. ايشان هم در جلوي بيش از 40 دانشجويي که نشسته بودند، همانطور ماند و گفت من تا به حال نديدم و بايد فکر کنم و بعد جواب بدهم.
ما بايد در بحثهايمان دقت کنيم. اين که نيم ساعت مقدمهچيني کنيم و آسمان و ريسمان را کنار هم بچينيم، درست نيست. بايد در مطالعاتمان دقت کنيم که بزنگاه کجا است؟ در کجا ميشود به خال زد تا طرف مقابل نتواند دست و پا بزند؟ چه بسا شما 50 ساعت مطالعه کنيد و دو مطلب اساسي پيدا کنيد و اين دو مطلب، براي شما ارزشمند باشد.
نکته ديگري که براي عزيزان عرض کنم، اين است که مباحث نظري با مباحث عملي و کاربردي، زمين تا آسمان تفاوت دارد. اگر شما 500 جلسه هم در اينچنين جلساتي بنشينيد، فايدهاي ندارد. اما وقتي با يک برادر سني يا وهابي برخورد ميکنيد و شاخ به شاخ ميشويد و شما دليل بگوييد و او ردّ کند و شما را خلع سلاح کند و شما هم براي جواب، جستجو کنيد، آن براي شما ارزش دارد. لذا، عقيده بنده اين است که دوستاني که ميخواهند کار کنند، بايد برنامه کارگاهي، ولو مناظره صوري داشته باشند تا فن مناظره تثبيت شود. همچنين در مسافرتهاي داخلي و خارجي، چند جلسه با طلبهها و دانشجويان و علماء آنها صحبت کنيد و اگر نتوانستيد جواب بدهيد، 99٪ پيروزي را کسب کردهايد. چون وقتي که گير افتاديد، وادار و مجبور ميشويد که دنبال تفحص برويد. تا وقتي انسان احساس نياز نکند، دنبال چيزي نميرود. تقاضاي من اين است که در رابطه با هر نوع بحث ـ ولايت، مسيحيت، يهوديت و ... ـ ، تا وقتي که کاربردي نشود و اين گفتگو و حوار و مناظره صورت نگيرد، نشستن در جلسه، هيچ فايدهاي ندارد.
من چندين مورد بحث داشتم و در برابر اين روايت، جوابي نديدم.
نکته ديگر که جالب است، اين است که يکي از علماي بزرگ اهل سنت و شافعي مذهب به نام آقاي حصني دمشقي شافعي ـ که بزرگان اهل سنت مانند آقاي زرکلي در کتاب الأعلام او را مدح و ثناء کردهاند و از علماي برجسته و شاخص منطقه شامات بوده است و حتي ازدحام جمعيت در تشييع جنازهاش، در تاريخ کمنظير بوده است ـ در کتاب دفع الشبه عن الرسول ـ که در ردّ عقائد وهابيت است ـ مطالب زيبايي دارد و ميگويد:
اينکه ابنتيميه ميگويد:
«من استغاث بميت أو غائب من البشر، بحيث يدعوه في الشدائد و الكربات و يطلب منه قضاء الحاجات ... فإن هذا ظالم ضال مشرك» هذا شئ تقشعر من الأبدان و لم نسمع أحدا فاه، بل و لا رمز إليه في زمن من الأزمان و لا بلد من البلدان، قبل زنديق حران - قاتله الله عز وجل و قد فعل - و جعل الزنديق الجاهل الجامد قصة عمر رضي الله عنه دعامة للتوصل بها إلى خبث طويته في الإزدراء بسيد الأولين و الآخرين و أكرم السابقين و اللاحقين و حط رتبته في حياته و أن جاهه و حرمته و رسالته و غير ذلك زال بموته و ذلك منه كفر بيقين و زندقة محققة.
«کساني که به مرده متوسل ميشوند و طلب حاجت ميکنند ... ظالم و گمراه و مشرک هستند»، با اين حرف، بدن انسان ميلرزد ـ که توسل به انبياء را بعد از مرگ آنها، گمراهي بدانيم ـ و تا به حال اين را از زبان کسي نشنيدهايم و در هيچ زمان و مکاني، کسي به صورت رمزي و کنايهاي هم به اين مطلب اشاره نکرده است، تا قبل از زنديق حرّان ـ ابنتيميه ـ و اين جاهل و زنديق و خشک، قصه متوسل شدن عمر رضي الله عنه ـ به عباس، عموي پيامبر ـ را وسيلهاي قرار داده است براي نيت ناپاک خودش تا ميان مردم و انبياء فاصله بياندازد و ميخواهد بگويد که بعد از مردن پيامبر، جاه و مقام و حرمت و رسالت او هم از بين رفت. اين عبارات او، يقينا کفر است و او حقيقتا زنديق است.
دفع الشبه عن الرسول للحصني الدمشقي، ص131
اين تعبير، خيلي سنگين است، آن هم از يک عالم شاخص شافعي مذهب! آيا بهتر از اين ميخواهيد؟! شما 50 بار بگوييد که علامه اميني (ره) اينچنين گفته است و آنها هم 10 جواب ميدهند؛ ولي اگر بگوييم اين حرف علماي شماست، حرفي ندارند. ايشان، يا راست ميگويد و يا دروغ ميگويد. اگر دروغ ميگويد که او زنديق و کافر است، پس شما بايد نسبت به عدالت و تقواي ايشان شک کنيد و اگر راست ميگويد، در عدالت و تقوا و دين آقاي ابنتيميه بايد شک کنيد. بحث، بحث شيعه با وهابيت نيست، بحث سني با وهابيت است؛ آن هم يک سني شاخص و مورد تأئيد و احترام شما.
بحث ديگر که خيلي کاربرد دارد، اين است که افکار ابنتيميه است. چون اينها امروز از ابنتيميه بتي ساختهاند و به قول يکي از اعاظم که حوزههاي علميه بايد تلاش کنند تا اين بت را بشکنند. اگر شما بتوانيد اين بت را بشکنيد، 90٪ موفقيت را به دست آوردهايد و يکي از راههاي شکستن اين بت، رفتن به سراغ کلمات خود ابنتيميه است. بعضي از مسائل و کلمات ابنتيميه را شايد عوام نفهمند، ولي مسئله اهل بيت (عليهم السلام) و خود شخص امير المؤمنين (عليه السلام)، مورد احترام همه است و اگر ما آمديم مطالبي را از اين آقاي ابنتيميه ـ يا به تعبير آقاي حصني دمشيقي، زنديق حران ـ در رابطه با امير المؤمنين (عليه السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) آورديم، خيلي خوب براي عوام و مردم جا ميافتد. ايشان اهانتهايي به ساحت مقدس امير المؤمنين (عليه السلام) کرده است که اگر به داغترين وهابي هم بگويي، متعصب و منفعل ميشود.
ابن حجر عسقلاني ـ از علماي شاخص اهل سنت و معاصر با ابنتيميه ـ ميگويد:
و كم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدته أحيانا إلى تنقيص علي رضي الله عنه.
ابنتيميه ـ در کتاب منهاج السنة در ردّ کتاب علامه حلي (ره) ـ به قدري مبالغه کرده است که مقام علي هم مورد اهانت قرار گرفته است.
لسان الميزان لإبن حجر، ج6، ص320
حتي ابنتيميه رسما اظهار کرده است که ـ نستجير بالله ـ علي بن ابي طالب (عليه السلام) در 17 مورد مخالف کتاب خدا حرکت کرده است:
أخطأ في سبعة عشر شيئا، ثم خالف فيها نصَّ الكتاب.
ابن حجر عسقلاني ميگويد:
و افترق الناس فيه شيعا منهم من نسبه إلي التجسيم ... و منهم من ينسبه إلى الزندقة لقوله: أن النبي صلى الله عليه و سلم لا يستغاث به و إن في ذلك تنقيصا و منعا من تعظيم رسول الله صلى الله عليه و سلم ... و منهم من ينسبه إلى النفاق لقوله: أخطأ علي في سبعة عشر شيئا، ثم خالف فيها نص الكتاب و لقوله: إنه كان مخذولا حيث ما توجه و إنه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها و إنه قاتل للرياسة لا للديانة و لقوله: إنه يحب الرياسة و إن عثمان يحب المال و لقوله: أبو بكر أسلم شيخا يدري ما يقول و علي أسلم صبيا و الصبي لا يصح إسلامه ... .
فإنه شنع في ذلك، فألزموه بالنفاق لقوله صلى الله عليه و سلم: و لا يبغضك إلا منافق.
مردم درباره ابنتيميه، چند دسته شدند: ...
برخي از مردم او را منافق ميدانند. چون ميگويد که علي در 17 جا خطا کرده است که مخالف با نص کتاب خدا است. چون ميگويد: علي، مرد ذليلي بود و بارها براي به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولي نتوانست و او براي رياست ميجنگيد، نه براي ديانت. او رياست را دوست داشت. وقتي ابوبکر مسلمان شد، ميفهميد که اسلام چيست، ولي وقتي علي مسلمان شد، کودک بود و اسلام کودک صحيح نيست و ... .
مسلمانان عصر او گفتند که ابنتيميه منافق است، چون پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نسبت به علي گفته است: جز منافق، کسي تو را دشمن نميدارد.
الدرر الكامنة لإبن حجر، ج1، ص155
اين روايت در صحيح مسلم است:
إنه لعهد النبي الأمي صلى الله عليه و سلم إلىّ: أن لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.
... مرا دوست نميدارد، مگر مؤمن و مرا دشمن نميدارد، مگر منافق.
صحيح مسلم، ج1، ص61
اين، بخشي از تعبيرات ابنتيميه بود. حتي تعبيراتي نسبت به ساحت مقدسه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) دارد که من از بيان آنها معذورم. حضرت آيت الله ميلاني، کليه لغزشها و مطالب خلاف و نادرست و نسبتها و افترائات ناروا به اهل بيت (عليهم السلام) و معاندت با امير المؤمنين (عليه السلام) و نسبتهاي زشت به امير المؤمنين (عليه السلام) را در کتاب دراسات في منهاج السنة مفصل آورده و نقد کرده است.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني