پاسخ به شبهات : 24 / 08 / 1386
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
استاد حسيني قزويني
از جديدترين شبهات وهابيت که در اين دو سه ماه اخير، به ويژه در عربستان سعودي بين زائرين ايراني انجام شد، جزوهاي بود که با پرينت زيبا و قشنگ و با تيراژ بيش از صد هزار، آن را چاپ کردند و هر زائر ايراني که وارد مدينه ميشد، به ويژه جوانان، در اختيار او قرار ميدادند. امسال کتابهاي متعددي بين زائرين شيعه منتشر کردند که مملو از اهانت به شيعه و مقدسات شيعه بود و عقائد شيعه را زير سوال برده بود و بعضي را جواب دادند و بعضي هم ماند. حتي برخي از طلبههايي که براي عمره رفته بودند و مباني اعتقادي درستي نداشتند و دورهاي نديده بودند، تبليغات وهابيت بر روي آنها تأثير منفي گذاشته بود. شکي نيست که تبليغات، تأثير خود را ميگذارد. تبليغات معاويه آنچنان تأثير گذاشت که وقتي خبر شهادت امير المؤمنين (عليه السلام) به جامعه رسيد که ايشان در مسجد شهيد شده، مردم گفتند حضرت علي (عليه السلام) که نماز نميخواند، چرا به مسجد رفته بود؟
آنچه که تکليف و وظيفه ما در برابر تبليغات و تهاجم هست، اين است که هم خودمان پاسخهايي را داشته باشيم و هم خانوادهها و دوستان خودمان و طلبهها يا شاگردهاي خودمان را با اين شبهات آشنا کنيم و پاسخهاي محکمي را براي اين شبهات در اختيار آنان قرار دهيم.
در اين جزوه، چند مسئله را مورد بحث قرار دادهاند که يکي از آنها، بحث غدير است. چون غدير نزديک است، من اين بحث را انتخاب کردم که به پيشواز غدير برويم و شبهاتي که پيرامون غدير است را مطرح کنيم تا ببينيم اينها در رابطه با غدير، چه تلاشهاي ناجوانمردانه و مذبوحانهاي دارند.
عزيزان ميدانند که بحث غدير، يک بحث عادي نيست. نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول 23 سال در مناسبتهاي مختلف از جانشيني و خلافت و امامت امير المؤمنين (عليه السلام) سخن گفته است. از اولين جلسه اعلام نبوت خودش و حديث الدار که در همان جلسه فرمود:
هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي.
تا برسد به جنگ خندق و احزاب و تمام مناسبتهاي مختلف و حديث طير و نزول آيه تطهير و مباهله و قضيه صدقه دادن به فقير در حال رکوع و ... ؛ يک يا دو مورد نيست.
با يکي از وهابيها بحث داشتيم که او درباره حديث غدير شک داشت و گفت که اگر نظر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين بود که حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه نصب کند، بايد ميفرمود:
من کنت نبيه فعلي إمامه.
آن وقت ما اشکال نميکرديم. گفتم: اگر ما 10 روايت بياوريم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده باشد:
علي إمام المتقين، إمام البررة.
قبول ميکني؟ گفت: بياوريد. سپس گفت: نه، اين امام، يعني امام جماعت و پيشنماز و ... . پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد بفرمايد: حضرت علي (عليه السلام) خليفه من است. گفتم: 10 حديث صحيح السند ميآورم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است: حضرت علي (عليه السلام) خليفه من است. گفت: منظور از آن اين بود که خليفه و جانشين من در خانواده من است. بايد بفرمايد: حضرت علي (عليه السلام) وصي من است. گفتم: من 50 روايت صحيح ميآورم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است: حضرت علي (عليه السلام) وصي من است. شما چه ميخواهيد؟ بگويد تا من هم همان را بياورم. عاقبت شروع کرد به فحاشي کردن. شما هر عبارتي را که بخواهيد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره امير المؤمنين (عليه السلام) نگفته باشد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است.
معمولا واژههايي وارد فرهنگ لغت ميشود که فرهنگ براي مردم شده باشد. مادامي که يک لغت، جزء فرهنگ عمومي مردم نشده باشد، وارد کتابهاي لغت نميشود. شما کلمه وصي را در کتابهاي لغت اهل سنت ببينيد. در کتاب تاج العروس زبيدي و صحاح اللغة جوهري و لسان العرب ابن منظور، يکي از القاب حضرت علي (عليه السلام) که در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن شهرت داشت، الوصي بوده است. آيا از اين روشنتر و واضحتر؟! اگر آنها خودشان را به تغافل زدهاند و تمام اين مسائل را توجيه ميکنند، به ما چه؟ اين لقب وصي از کجا آمده است؟ آيا ائمه (عليهم السلام) گذاشتهاند يا ملائکه يا يهوديان يا مسيحيان؟ يا اينکه اين کلمه، برگرفته از روايات متعددي بود که توسط نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) استعمال ميشد.
با اين تلاشهايي که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير خم داشت، يک دفعه آيه نازل ميشود:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
سوره مائده/آيه67
آنچه که مأمور بودي حضرت علي (عليه السلام) را در يک مجمع عمومي به عنوان خليفه و جانشين معرفي کني، معرفي کن و اگر معرفي نکني، رسالت تو ناتمام است.
لذا ميبينيم که در يک مجمع بزرگ و بينظير آن روز ـ که ابن حجر هيثمي ميگويد حدأقل 90 هزار نفر تخمين زده شده و حدأکثر 124 هزار نفر بودند ـ در 3 شبانه روز در برابر گرماي سوزان، نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مردم را نگه داشته و ميگويد که من در آيندهاي نزديک، نداي پروردگار را لبيک خواهم گفت و نزد او خواهم رفت و در ميان مردم، حضرت علي (عليه السلام) را تاجگذاري کرد و مردم بيعت کردند و پيشاپيش مردم، ابوبکر و عمر به حضرت علي (عليه السلام) تبريک گفتند:
بخ بخ لك يا بن أبي طالب! أصبحت مولاي و مولى كل مؤمن و مؤمنة.
علامه اميني (ره) از 62 کتاب از کتابهاي اهل سنت، اين مطلب را آورده است. بر فرض که 50 کتاب، غير معتبر و ضعيف هستند، ولي 12 کتاب معتبر هستند.
اين، اولين سفري بود که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تمام همسران خودش را به سفر برد؛ ولي در ساير سفرها، عايشه ميگويد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بين همسران خود، قرعه ميانداخت.
در روز سوم، در يک خيمهاي، يک ظرف آب بود که حضرت علي (عليه السلام) دست خود را داخل آب قرار داده بود و زنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ساير زنان، دست خود را به عنوان بيعت، داخل آب کردند. آيا از اين واضحتر و روشنتر؟!
اما دشمنان به دنبال اين بودند که تمام زحمات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به نوعي هدر دهند. فخر رازي ميگويد:
حضرت علي (عليه السلام) در حجة الوداع نبوده است و اين قضيه را شيعيان ساختهاند. حضرت علي (عليه السلام) در يمن بود.
ما، در سال گذشته اين را بحث کرديم که شايد حدود 12 نفر از شخصيتهاي برجسته اهل سنت مانند هيثمي، ميگويند:
اشتباه ميکنند کساني که ميگويند حضرت علي (عليه السلام) در حجة الوداع نبوده است. حضرت علي (عليه السلام) از يمن آمد و وقتي قربانيهايي که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در منا ذبح فرمودند، حضرت علي (عليه السلام) با خودش از يمن آورده بود.
صحيح بخاري و صحيح مسلم و سنن ابن ماجه و سنن ابي داود هم اين مطلب را گفتهاند.
گاهي ميگويند که روايت صحيح نيست. آقاي مُقبلي ميگويد:
اگر بنا باشد حديث غدير صحيح نباشد، پس ما در اسلام يک حديث صحيح هم نداريم.
در اين جزوهاي که در دست ماست، براي بياثر کردن غدير، نهايت تلاش شده است که شبههاي را مطرح کنند و در اختيار جوانان ما قرار دهند. ميگويند:
ميدانيد قضيه حديث غدير چيست؟ حضرت علي (عليه السلام) به يمن رفته بود براي جمع آوري بيت المال. تعدادي از لشکريان، در بيت المال تصرف کردند و حضرت علي (عليه السلام) عصباني و ناراحت شد که چرا در بيت المال تصرف کرديد و شترها را سوار شديد و لباسها را به تن کردهايد؟ اينها بايد برود به مدينه و داخل بيت المال قرار گيرد و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تقسيم کند و اگر سهمي براي شما بود، شما مجاز هستيد که در سهم خودتان تصرف کنيد. اين براي عموم مسلمانان است. اين سختگيري امير المؤمنين (عليه السلام) باعث شد که وقتي سپاه يمن خدمت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند، از حضرت علي (عليه السلام) شکايت کردند. براي اينکه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين ناراحتي و کدورتي را که نسبت به حضرت علي (عليه السلام) داشتند را از دل سپاه يمن بيرون کند، آمد در غدير خم فرمود:
من کنت مولاه، فعلي مولاه.
علي، آدم خوبي است و هر کس که مرا دوست دارد، علي را هم دوست داشته باشد.
قضيه حديث غدير، يک قضيه شخصي بود و براي از بين بردن کدورتها از دل صحابه بود.
من، قطعهاي از اين جزوه را ميخوانم و بعد شروع ميکنم به جواب دادن:
ماجراي غدير خم و رابطه آن با اصل امامت
پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، سپاهي را به فرماندهي خالد بن وليد به يمن فرستاد و غنائم زيادي به دست آوردند. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) علي بن ابي طالب را فرستاد تا سخنان او را اجراء کنند و اموال را تقسيم نمايند. او از اين کار فارغ شد در حالي که خسته به نظر ميرسيد. بُريْده ميگويد: يا ابا الحسن! اين چيست؟ گفت: اين جاريهاي است که جزء اسراء بود و در تقسيم، به اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و بعد به خانواده علي رسيد. خالد بن وليد در نامهاي، ماجرا را براي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نوشت. علي از يمن خارج شد. همراهان از او خواستند تا شتران خود را استراحت بدهند و بر شتراني که به غنيمت گرفته شده، سوار شوند. علي آنان را منع کرد و جانشيني براي خود تعيين کرد و خودش زودتر رفت تا به مراسم حجة الوداع برسد. جانشين علي به هر يک از همراهانش، لباسي از کتان داد و به آنان اجازه داد بر شتران به غتيمت گرفته شده، سوار شوند. علي رضي الله عنه بعد از فارغ شدن از حج، نزد آنان بازگشت و لباس و شتران را از افراد گرفت و بر نائبش خشمگين شد و او را بر کارش سرزنش کرد و گلايه و شکايت در ميان آنان زياد شد و با علي به مخالفت پرداختند و هنگام رسيدن به پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، شکايت خود را از رفتار علي اعلام کردند. به اين ترتيب ميان همراهان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، بحث علي و شاکيانش آشکار شد و سخن عليه علي نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) افزايش يافت. بريده ميگويد: وقتي من به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسيدم، از کار علي انتقاد کردم و اشکالات او را گفتم تا ديدم که چهره پيامبر (صلي الله و سلم) تغيير کرد و فرمود: آيا من از خود مؤمنين نسبت به آنان أولي نيستم (ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم)؟ گفتند: بله. فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه. بعد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در ميان مردم بلند شد و فرمود: اي مردم! از علي شکايت نکنيد. قسم به خدا! او با تقواتر از آن است که از او شکايت شود.
ميگويند تمام داستان غدير که اين همه سر و صدا ميکنند، همين است. در ادامه جزوه، روي اصل امامت بحث ميکند:
شيعه معتقد است امامت جزء اصول دين است و کار شيعه، کاملا اشتباه است و بر همين محور، نظر دادهاند که غير از شيعه، همه نجس هستند و کافر هستند. اگر امامت جزء اصول دين است، چرا ما يک آيه در قرآن درباره امامت نداريم، با اينکه در رابطه با روزه و نماز و زنا و دروغ، آيه آمده است. پس اثبات اصول بدون آيات محکم، امکانپذير نيست. اثبات امامت نيازمند نصّ قرآن است. آيه اکمال دين و ولايت، نه صريحا و نه اشارتا ارتباطي با امامت ندارد، چه رسد به امامت علي رضي الله عنه و ساير امامان ديگر که مردم جز شناخت آنها، راه ديگري ندارند.
اين نشان ميدهد که نويسنده اين مقاله، از الفباي تاريخ بيخبر است. اگر ايشان يک بار کتاب تاريخ طبري را ميخواند، اين طور حرفهاي گزاف نميزد. در ابتداي مقاله آمده است قضيه بريده را به قضيه غنائم جنگي و قضيه خطبه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد حضرت علي (عليه السلام) را به هم مخلوط کرده است. عرض خواهيم کرد که هر کدام از اينها يک دنياي ديگري براي خودش دارد. جالب اين است که دوباره در خط پاياني مقاله مينويسد:
دلالت روايت غدير
اگر به ابتداي روايت توجه کنيد، معلوم ميشود که بين علي و سپاهش به علت آن کنيز و جلوگيري از تقسيم غنيمت و در آوردن لباس غنائم از تن آنها، اختلاف ايجاد شد. بعد از بازگشت که دوباره به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسيدند، شکايت و انتقاد از علي زياد شد و در ميان مردم، بحث او انتشار يافت تا آنجا که پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ضروري دانست در مکان غدير خم با وجود هواي گرم پياده شود و با بياناتش علي را تبرئه نمايد. پس اصلا صحبت از بيعت با کسي از دور و نزديک براي خلافت مطرح نبود. شيعه که به حديث غدير استناد ميکند، سبب و علت آن را کنار گذاشته است که مردم از حضرت علي (عليه السلام) به خاطر دو کار شکايت کردند: يکي نکاح با کنيز و دوم، بيرون کردن لباس بيت المال از تن همراهان و پس گرفتن شتران بيت المال از سپاهيان.
وقتي حضرت علي (عليه السلام) غنائم جنگي را تقسيم کرد، يکي از کنيزان را خودش برداشت. حتي آمده است که حضرت علي (عليه السلام) بر او تصرف کرد و از منزل بيرون آمد در حاليکه قطرات غسل از سر مبارکش ميريخت و اين کار بر سپاهيان گران آمد و پيش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند شکايت کردند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه.
انگيزه دوم هم اين بود که سپاهيان در بيت المال تصرف کردند و بر شتران سوار شدند و و لباس بيت المال را پوشيدند و حضرت علي (عليه السلام) لباسها را از تن آنها بيرون آورد و شتران را از آنها گرفت و اين کار بر سپاه يمن گران آمد و آمدند خدمت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و از حضرت علي (عليه السلام) شکايت کردند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير خم بلند شد و گفت: من کنت مولاه فعلي مولاه.
جواب اين شبهات
بايد روي چند محور کار شود:
1. سابقه اين شبهه. اين شبههاي که آقايان وهابيت با تيراژ چند صد هزار تايي چاپ ميکنند و در اختيار جوانان ايراني قرار ميدهند، آيا سابقهاي داشته است يا فقط امسال کشف کردهاند؟
2. امير المؤمنين (عليه السلام) چند سفر به يمن داشت؟
3. قضيه نکاح امير المؤمنين (عليه السلام) با کنيز و سختگيري بر سپاه يمن.
4. شکايت بريده که از ناحيه خالد بن وليد ميآيد از حضرت علي (عليه السلام) شکايت ميکند و شکايت سپاه صحابه هم بايد روشن شود.
5. اين شکايت در کجا بوده است؟ آيا در مدينه بوده است يا در مکه؟
6. شاکيان حضرت علي (عليه السلام) چه کساني بودند؟ سپاه؟ بريده؟ ابو سعيد خدري؟ يا ديگر صحابه؟
7. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خطبه خواند و گفت از حضرت علي (عليه السلام) شکايت نکنيد. او با تقواتر از آن است که از او شکايت کنيد. آيا اين خطبه براي غدير خم است يا براي مکه مکرمه؟
8. آيا اين شکايت قبل از مراسم حج بوده است يا بعد از مراسم حج؟
سابقه شبهه
اين شبهه را حدود 3 سال قبل، يکي از روزنامههاي اهل سنت شرق کشور به نام نداي اسلام قبل از عيد غدير، با امکانات جمهوري اسلامي و با مجوز وزارت ارشاد چاپ کرد که انگيزه حديث غدير، شکايت مردم يمن بوده و شيعه در اشتباه است که ميگويد حديث غدير براي معرفي امامت امير المؤمنين (عليه السلام) بوده است.
وقتي تاريخ را ورق ميزنيم و به عقب بر ميگرديم، ميبينيم که قبل از اينها، دهلوي ـ متوفاي 1239 هجري و از شخصيتهاي برجسته وهابيت ـ در کتاب التحفة الإثنا عشرية اين شبهه را مطرح کرده است. ابن حجر هيثمي ـ متوفاي 974 هجري ـ در کتاب الصوائق المحرقة اين شبهه را مطرح کرده است. ابن کثير دمشقي ـ متوفاي 774 هجري - اين شبهه را مطرح کرده است. آقاي بيهقي ـ متوفاي 458 هجري ـ صاحب کتاب دلائل النبوة، اين شبهه را مطرح کرده است. جديدا هم يکي از وهابيون عربستان سعودي به نام دکتر ناصر القفاري در کتاب اصول مذهب الشيعة الإثنا عشرية اين شبهه را مطرح کرده است. قبل از بيهقي، بنده نديدهام. احتمال ميدهم که شايد قاضي عبد الجبار معتزلي ـ متوفاي 433 هجري ـ در کتاب المغني مطرح کرده باشد. چون وهابيون هر چه دارند از شبهات ضد شيعي، عيال کنار سفره قاضي عبد الجبار هستند. او، بزرگترين مغز متفکر إلقاء شبهه عليه شيعه بوده است. اگر ما تمام شبهاتي که وهابيت امروز مطرح ميکنند، شايد 75٪ آن به قاضي عبد الجبار برگردد. از طرفي هم پاسخهايي که بزرگان شيعه ميدهند، چه معاصرين و علامه اميني (ره) صاحب الغدير و ميرحامد حسين (ره) صاحب عبقات الأنوار و مرحوم قاضي نور الله شوشتري صاحب إحقاق الحق و قبل از او علامه حلي (ره) و قبل از شيخ طوسي (ره)، همه برميگردد به سيد مرتضي علم الهدي (ره) ـ متوفاي 435 هجري ـ صاحب کتاب الشافي في الإمامة. يعني رأس پاسخگويي به شبهات در شيعه، به سيد مرتضي (ره) برميگردد. اگر کارهاي حوزوي دست بنده بود، کتاب الشافي في الإمامة سيد مرتضي (ره) را جزء کتب درسي قرار ميدادم و نمره قبولي را هم بالاتر از 18 قرار ميدادم. گر چه عبارات عربياش سنگين است و مانند کفايه است.
اما در مورد پاسخ، بنده بيش از 200 ساعت روي اين شبهه کار کردهام. چون چند بار در بحثها و مناظرات گرفتار شدم و ديدم با مطالعه در الغدير و کتب ديگر، نميتوان به اين شبهه جواب داد. بعضي از محققين عراقي که با ما کار ميکنند، شايد آنها هم بيش از 250 ساعت کار روي اين شبهه کردهاند و نتيجهاش يک مقاله 10 صفحهاي شده است.
اولا:
آنچه که در تاريخ ثبت است، امير المؤمنين (عليه السلام) 3 مرتبه به امر رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به يمن رفته است. يک سفر به عنوان دعوت اهل يمن به اسلام بوده است که يا مسلمان شويد يا جزيه بدهيد يا جنگ کنيم. خود صحيح مسلم هم اين را در جاي جاي کتابش آورده که امير المؤمنين (عليه السلام) به دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به يمن رفت براي دعوت اهل يمن به اسلام.
سفر دوم امير المؤمنين (عليه السلام) به يمن، براي قضاوت بود. حضرت علي (عليه السلام) عرض کرد که يا رسول الله! من جوان هستم و تجربه قضائي ندارم. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم دست بر سينه حضرت علي (عليه السلام) گذاشت و دعا کرد و بعد از دعاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، هيچ مسئلهاي نبود که براي حضرت علي (عليه السلام) لا ينحلّ باشد.
سفر سوم امير المؤمنين (عليه السلام) براي جمع آوري بيت المال بود.
ما توانستيم اين 3 سفر را در کتب تاريخي و با سند پيدا کنيم. شايد براي هر کدام از اينها، 20 سند از کتب تاريخي اهل سنت داشته باشيم و با کتب شيعه کاري نداريم. در سفر اول و سفر سوم، از امير المؤمنين (عليه السلام) شکايت شده است و در سفر دوم که براي قضاوت رفته است، حتي در يک روايت ضعيف و مرسل هم از امير المؤمنين (عليه السلام) شکايت نشده است.
ثانيا:
در سفر اول، محرک براي شکايت، خالد بن وليد است. او به امر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به يمن رفت و حدود 6 ماه مردم يمن را به اسلام دعوت کرد و مردم هم به او جواب ندادند و او نتوانست کاري انجام دهد. بعد از او امير المؤمنين (عليه السلام) رفت و فرماندهي لشکر بر عهده او بود و در يک مدت کوتاهي با جنگي مختصر، ضرب شستي به يمنيها نشان داد و روي بعضيها را کم کرد و مردم يمن ايمان آوردند، به ويژه قبيله هَمْدان که از کساني بودند که وقتي آمدن حضرت علي (عليه السلام) را شنيدند، فوج فوج وارد دين اسلام شدند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي خبر اسلام آوردن قبيله همْدان را شنيد، فرمود: السلام علي همْدان. اين قبيله از همان زمان، جزء ارادتمندان امير المؤمنين (عليه السلام) بودند.
در قضيه اول، خالد بن وليد نامه نوشت خدمت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و به دست بُريْده از صحابي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داد تا به مدينه بيايد. بريده ميگويد:
و أخذ عليّ جارية من الخمس.
کنيزي از خمس غنائم جنگي، نصيب علي شد.
داستانش در تاريخ طبري و تاريخ ابن أثير و سيره ابن هشام آمده است که امير المؤمنين (عليه السلام) اين غنائم را براي قبائل تقسيم کرد و چند کنيز نصيب آل أبي طالب افتاد و وقتي تقسيم کرد، يک کنيز زيبائي نصيب خودش شد.
البته اين مطالب را اهل سنت نقل ميکنند و ما زير با همچنين قضيهاي نميرويم. چون ما معتقديم مادامي که حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) زنده بودند، روايات متعدد داريم:
حرم الله النساء على علي ما دامت فاطمة حية.
مادامي که فاطمه در قيد حيات بود، تمام زنان عالم بر علي حرام بود.
مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج3، ص110 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج43، ص16 ـ بشارة المصطفى لمحمد بن علي الطبري، ص381 ـ تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج7، ص475
ولي اينها ميگويند که امير المؤمنين (عليه السلام) اين کنيز زيبا را براي خود برداشت و او را تصرف کرد و غسل کرد و در حالي که قطرات غسل از سر مبارکش ميريخت، جلوي مردم آمد. اين کار، براي خالد بن وليد، گران آمد و بريده را احضار کرد و نامهاي به او داد که ميروي پيش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اين قضايا را به او بگو که حضرت علي (عليه السلام) اينچنين کاري کرده است؟ بريده ميگويد:
و دخلت المسجد و رسول الله صلى الله عليه و سلم في منزله و ناس من أصحابه على بابه، فقالوا: ما الخبر يا بريدة؟ فقلت: خيرا، فتح الله على المسلمين، فقالوا: ما أقدمك؟ قلت: جارية أخذها علي من الخمس، فجئت لأخبر النبي صلى الله عليه و سلم، فقالوا: فأخبر النبي صلى الله عليه و سلم، فإنه يسقط من عين النبي صلى الله عليه و سلم و رسول الله صلى الله عليه و سلم يسمع الكلام، فخرج مغضبا، ... .
وارد مسجد رسول الله (صلى الله عليه و سلم) شدم و رسول الله (صلى الله عليه و سلم) داخل منزلش بود و تعدادي از صحابه، جلوي مسجد ايستاده بودند و گفتند: بريده! از يمن چه خبري داري؟ گفتم: خبر خوشي دارم و خداوند پيروزي و فتح را نصيب مسلمانان کرده است. گفتند: تو براي چه آمدهاي؟ گفتم: علي، يک کنيزي را از غنائم گرفته و تصرف کرده و آمدهام به رسول الله (صلى الله عليه و سلم) خبر دهم. گفتند: برو خبر بده تا علي از چشم رسول الله (صلى الله عليه و سلم) بيفتد. رسول الله (صلى الله عليه و سلم) اين کلام اينها را شنيد و با عصبانيت از منزل خارج شد ... .
المعجم الأوسط للطبراني، ج6، ص163 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج18، ص128 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص110 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص128
خب، اين شکايت چه ربطي دارد به حديث غدير؟ اين نشاندهنده بيسوادي اين آقايان است. حديث غدير براي ذي الحجه سال 10 هجري است و اين قضيه براي حدود 10 ماه قبل از حجة الوداع است. آيا اين بيانصافي و بيوجداني نيست که آسمان و ريسمان را به هم پيوند بزنيم تا بتوانيم عقائد شيعه و امامت و خلافت امير المؤمنين (عليه السلام) را زير سوال ببريم؟
اين روايت، دلالت ميکند بر توطئه صحابه بر ضد حضرت علي (عليه السلام). شما که ميفرماييد تمام صحابه، عادل هستند و هر کس نسبت به آنها جسارت کند، زنديق است، اين قضيه دلالت ميکند بر توطئه و سعايت صحابه عليه حضرت علي (عليه السلام). آيا از ديدگاه شما، سعايت، مخلّ به عدالت نيست؟! اگر يک مسلمان همين روايت را ملاک قرار دهد و پشت سر برادر ديني سعايت کند تا انساني را از چشم انسان ديگر بياندازد و استناد به عمل صحابه بکند، آيا شما قبول ميکنيد؟ اگر کسي برود نزد داماد شما و سعايت کند و زندگي دامادتان را بر هم بزند و استناد کند به عمل صحابه، آيا شما اين را ميپذيريد؟ يا نه، به اين نتيجه ميرسيد که يک شعري را گفتهايد که در قافيه آن گير کردهايد؟
ثالثا:
قضيه شکايت بريده و شکايت بعضي از افراد، باعث غضب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شد. احمد بن حنبل ـ که در مسند خود ميگويد:
هر حديث صحيحي را که توانستم، در اين کتاب آوردهام و اگر روايتي در مسند من نبود، بدانيد که اين روايت صحيح نيست.
ـ از قول بُرِيْده ميگويد:
فلما أتيت النبي صلى الله عليه و سلم، دفعت الكتاب، فقرئ عليه، فرأيت الغضب في وجه رسول الله صلى الله عليه و سلم، ... .
نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آمدم و نامه خالد را با ايشان دادم. آثار غضب و خشم را در سيماي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مشاهده کردم.
مسند احمد، ج5، ص356 ـ مسند احمد، چاپ قاهره، با شرح احمد زيْن، ج16، ص486 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص190 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص127 - السنن الکبري للنسائي، ج5، ص133
در بعضي از روايات آمده است:
خرج رسول الله من حجرته و الغضب يعرف من وجهه.
عصبانيت در چهره پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ديده ميشد.
در جايي آمده است:
و رسول الله صلى الله عليه و سلم يسمع الكلام، فخرج مغضبا، فقال: ما بال أقوام ينتقصون عليا؟ من تنقص عليا فقد تنقصني و من فارق عليا فقد فارقني.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) حرفهاي ما را شنيد و با حالت عصباني از منزلش خارج شد و فرمود: چرا اين همه از علي بدگويي ميکنند؟ هر کس از علي بدگويي کند، از من بدگويي کرده است و هر کس از علي جدا شود، از من جدا شده است.
المعجم الأوسط للطبراني، ج6، ص163 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص128
حاکم نيشابوري ميگويد:
فأقبل عليه رسول الله صلى الله عليه و آله و الغضب في وجهه، فقال: ما تريدون من علي؟ إن عليا مني و أنا منه و ولي کل مؤمن.
غضب در چهره رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نمايان بود و فرمود: از جان علي چه ميخواهيد؟ علي از من است و من هم از علي هستم.
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص111
اين کارها باعث شد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عصباني شود. آيه قرآن ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا
سوره احزاب/آيه57
شما آمديد ابرو را درست کنيد، ولي زديد چشم را کور کرديد. پس اين صحابهاي که شما اين همه با طمطراق ميگوييد که چنين و چنان هستند، اينها باعث شدند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عصباني و غضبناک و متأذي شد. کسي که زمينه ايذاء پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را فراهم کند، گرفتار لعنت خداوند خواهد شد؛ هم در دنيا و هم در آخرت. اين را به ما جواب بدهيد. شما ميگوييد که قضيه حديث غدير، شکايت بريده و صحابه بوده است، شکايت صحابه، تمام تار و پود و مباني اعتقادي شما را به هم ميريزد!
رابعا:
اگر از همه اينها صرف نظر کنيم، از همه اينها بالاتر، قضيه شکايت بريده، باعث شد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بفرمايد:
من کنت مولاه فعلي مولاه.
آيا ما در اين طور موارد، أخذ به سبب ميکنيم يا مسبّب؟ در مباني فقهي، ما به هيچ وجهي در قضاياي خارجيه به سبب نگاه نميکنيم. اگر کسي با بچهاش آمد در مسجد و آن بچه مسجد را نجس کرد، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد که سريعا مسجد را آب بکشيد و نبايد يک لحظه هم مسجد نجس باشد، ديگر کاري با آن شخص که بچه را به مسجد آورده است، نداريم. ما از اينجا يک حکم شرعي را استنباط ميکنيم که اگر مسجد متنجس شود، بايد در همان لحظه، طاهر شود. ملاک، أخذ مسبّب است. در اينجا، آقايان آمدهاند نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شکايت کردند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
إن عليا مني و أنا منه و ولي کل مؤمن بعدي.
مسند احمد، ج4، ص438
آيا از اين بهتر و روشنتر و واضحتر؟! عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد. اينها آمدند از حضرت علي (عليه السلام) شکايت کردند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اين جمله را فرمود. حاکم نيشابوري هم ميگويد:
هذا حديث صحيح على شرط مسلم.
اين حديث، طبق شرايط صحيح مسلم، صحيح است.
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص111
جالب اينکه آقاي ذهبي که متهم به نصب (و ناصبي) است و تلاش ميکند روايات در فضائل حضرت علي (عليه السلام) را به نوعي قلع و قمع کند، در کتاب تاريخ الإسلام وقتي به اين روايت ميرسد، ميگويد:
أخرجه أحمد في المسند و الترمذي و حسنه و النسائي.
اين روايت را احمد در مسند و ترمذي در صحيح خود آورده و روايت را تصحيح کرده و نسائي هم در خصائص خود آورده است.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص603
پس ثبت ولاية علي بن ابي طالب (عليه السلام).
اين همه آقايان زور زدند که بگويند قضيه حديث غدير، براي شکايت بريده بوده است، ما در اينجا 4 جواب داديم:
1. ماجراي بريده، حدود يک سال قبل از حجة الوداع بود و در مدينه بوده است، نه در منطقه غدير خم.
2. اين کار، نشان داد که صحابه، عليه حضرت علي (عليه السلام) سعايت و توطئه کردند و اين کار با عدالت صحابه نميسازد.
3. اين کار آقاي بريده، موجب غضبناک شدن و ايذاء پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شد که نتيجه سنگيني دارد و خداوند در دنيا و آخرت، ايذاء کنندگان را لعنت ميکند.
4. اين قضيه باعث شد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بفرمايد:
علي ولي کل مؤمن بعدي و من تنقص عليا فقد تنقصني و من فارق عليا فقد فارقني.
علي، ولي تمام مؤمنين، بعد از من است. هر کس از علي بدگويي کند، از من بدگويي کرده است و هر کس از علي جدا شود، از من جدا شده است.
و اين، خط بطلان بر صحابه است و خط بطلان بر تمام کساني است که جنگ خانمان سوز جمل را به راه انداختند و بيش از 30 هزار انسان بيگناه را به خاک و خون کشيدند. خط بطلان بر کساني است که 18 ماه جنگ صفين را به راه انداختند و 110 هزار کشته از طرفين، نتيجه آن شد. خط بطلان بر کساني بود که آتش جنگ نهروان را شعلهور کردند و 4 هزار انسان در آن جنگ کشته شدند.
از شما سوال ميکنيم:
شما که امروز در کتابهاي فقهي و اصولي و تاريخي و تفسيري خود از ابوهريره و کعب الأحبار يهودي، هزاران روايت داريد، ولي از حضرت علي (عليه السلام) روايتي نداريد. موطأ مالک که يکي از صحاح سته شماست، منصور دوانيقي به مالک ـ رئيس مالکيها ـ ميگويد:
کتابي بنويس به شرطي که در آن، يک روايت هم از علي نياورده باشي.
اگر از صفحه اول تا آخر را بخوانيد، يک روايت هم از حضرت علي (عليه السلام) پيدا نميکنيد؟
آيا اين مصداق اين روايت نيست؟:
من فارق عليا فقد فارقني.
هر کس از علي جدا شود، از من جدا شده است.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»
دکتر سيد محمد حسيني قزويني