استاد سيد محمد حسيني قزويني
مدرسه مباركه فيضيه
پنجشنبه : 7/8/1386
مطلع شديم كه وهابيها جزوهاي به زبان فارسي منتشر و پخش كردهاند كه در آن چند مسأله را مورد بحث قرار دادهاند كه يكي از آنها بحث و شبهات مربوط به غدير است . بنده اين مبحث را انتخاب كردم روي اين جهت كه عيد غدير نزديك است و از الآن ما به پيشواز غدير برويم و شبهاتي را پيرامون غدير است يك مقداري مطرح كنيم و ببينيم كه اينها در رابطه با چه بحثي تلاشهاي ناجوانمردانه و مذبوحانه دارند .
عزيزان ميدانند كه بحث غدير ، بحث عادي نيست . نبي مكرم در طول23 سال در مناسبت هاي مختلف از جانشيني ، خلافت و امامت اميرالمؤمنين سخن گفته است . از «حديث دار» كه در اولين جلسه نبوت خويش بود و در همان جلسه فرمود :
هذا أخي و وصيّي و خليفتي من بعدي
تا برسد به جنگ خندق ، جنگ احزاب و در تمام مناسبتهاي مختلف ؛ قضيه طاير مشويّ ، نزول آيه تطهير ، نزول آيه مباهله و قضيه تصدق دادن به فقير در حال ركوع ، يعني يكي ، دو مورد نيست .
ما با يكي از اين وهابيها بحث داشتيم ، اينها در مورد (من كنت مولاه) شك داشتند و ميگفتند : اگر چنانچه رسول خدا منظورش اين بود كه علي را به عنوان خليفه نصب كند ، اين طور ميگفت : (ايّها الناس من كنت نبيّه فعلي امامه) و ديگر ما اين اشكال را نميكرديم . گفتم : اگر ما10 تا روايت بياوريم كه پيغمبر فرموده : علي إمام المتقين يا علي امام البررة ، آيا شما قبول ميكنيد ؟ گفت : بله ، بياوريد . ما آورديم . گفتند : نه ، اين امام يعني اينكه براي نماز جماعت پيشنماز شود ، دليلي بياوريد كه فرموده باشد : خليفه من است . گفتم : ما10 دليل ميآوريم كه فرموده : علي خليفه من است . گفتند : نه ، خليفه يعني جانشين من در خانواده من است و يعني اينكه بعد از من خانواده مرا سرپرستي بكند و ديون مرا اداء كند . گفتند كه فرموده باشد : وصي من است . گفتم : من50 روايت ميآورم كه پيغمبر فرموده : علي وصي من است . عاقبت ديد كه ما هر دليلي كه ميخواست ميآوريم ، شروع كرد به فحّاشي كردن . ببينيد اينها وقتي كه به بنبست ميرسند و جوابي ندارند ، تنها حربهشان اهانت و فحاشي است .
شما هر عبارتي را كه بخواهيد پيغمبر در مورد اميرالمؤمنين نگفته باشد ، پيغمبر فرموده است . جالب اين است كه معمولاً واژههائي وارد لغت ميشود كه فرهنگ براي مردم شده باشد؛ مادامي كه يك لغت يا يك واژه ، جزو فرهنگ عمومي مردم نشده باشد وارد كتابهاي لغت نميشود . شما كلمه (وَصِيَ) را در كتابهاي لغت اهل سنت ؛ كتاب تاج العروس ، صحاح اللغه جوهري ، لسان العرب و غيره را ببينيد ، ميگويند : يكي از القاب علي كه درزمان پيغمبر به آن شهرت داشت لقب و كلمه (الوصيّ) بوده است . آيا از اين روشنتر و واضحتر ؟ خب ، اين لقب وصي از كجا آمده ؟ اجنّة گذاشتند ؟ ملائكه گذاشتند ؟ يهوديها گذاشتند ؟ مسيحيها گذاشتند ؟ يا نه ، اين لقب وصي برخاسته از روايات متعددي بود كه توسط نبي مكرم درباره علي استعمال شد ؟ ولي باز هم با تمام تلاشهائي كه نبي مكرم در غدير خم داشت ، روز18 ذيالحجة سال10 هجري يك دفعه آيه نازل ميشود كه :
يا أيّها الرسول بلّغ ما أنزل اليك من ربك و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته
آنچه كه مأمور هستي در يك مجمع عمومي ، علي را به عنوان جانشين معرفي كني ، معرفي كن و اگر معرفي نكني رسالت ناتمام خواهد بود .
و لذا ما ميبينيم كه يك مجمع بزرگ بينظير در آن روز كه ابنحجر هيثمي در الصواعق المحرقه ميگويد : حداقل نود هزارنفر و حداكثر يكصد و بيست و چهار هزار نفر تخمين زده شده است . در يك چنين مجمع بزرگي سه شبانه روز نبي مكرم مردم را در گرماي سوزان نگه داشت ، خطبه غدير خوانده ألست أولي بكم من أنفسكم خوانده ، تاج گذاري كرده و مردم يكي يكي آمدهاند و با علي عليه السلام بيعت كردهاند كه در پيشاپيش مردم ابوبكر و عمر گفتند :
بخٍّ بخٍّ لك يا علي ، أصبحت مولاي و مولا كل مؤمن و مؤمنةٍ
مرحوم علامه اميني از 62 كتاب از كتاب هاي اهل سنت اين مطلب را آورده است . بگوئيم50 تا از اين كتاب ها غير معتبر و ضعيف است ، باز هم12 كتاب معتبر داريد كه اين قضيه را آوردهاند . حتي در روز سوم ، نبي مكرم زنان خودش را ــ البته اين مطلب را هم داشته باشيد كه اولين سفري كه نبي مكرم همه زنان خود را به سفر برد ، همين سفر حجة الوداع بوده است ، در ساير سفرها حضرت قرعه ميانداخت چنانكه اين قرعه انداختن در سفرها را عايشه هم نقل كرده است؛ ولي در حجة الوداع تمام زنان خودش را با خود برد ــ در روز سوم حضرت در يك خيمهاي تشتي گذاشتند و در آن آب ريختند ، علي عليه السلام دست خود را در داخل آب قرارداد و زنان پيغمبر به عنوان بيعت دستشان را در داخل اين آب قرار دادند . از اين واضحتر و روشنتر نيست .
و لذا دشمنان به دنبال اين بودند كه از همان روز اول ، تلاش كنند تا زحمات پيغمبر را به يك نوعي به هدر بدهند . فخر رازي ميآيد و ميگويد : اصلاً علي در قضيه حجة الوداع نبوده است و اينها را شيعهها ساختهاند؛ علي نه در حجة الوداع بود و نه در غدير خم بود ، علي در يمن بود . اين را ما در سال گذشته بحث كرديم كه ابنحجر در الصواعق المحرقه ميگويد : غلط ميكند كسي كه ميگويد علي در حجة الوداع نبوده است حتي علي در حجة الوداع از يمن آمد و بخشي از قربانيهائي را كه پيغمبر در مني ذبح فرمودند را از يمن با خود آورده بود . اين در صحيح بخاري هست ، در صحيح مسلم هست ، در سنن ابنماجه هست ، در سنن ابيداود هست ، همه صحاح سته آوردهاند . گاهي ميآيند و ميگويند كه روايت صحيح نيست . مُقبلي ميگويد : اگر بنا باشد كه حديث غدير صحيح نباشد ، پس ما در اسلام يك حديث صحيح هم نداريم .
اينها نهايت تلاششان را براي بياثر كردن غدير كردهاند و شبهه ديگري مطرح كردهاند تا در اختيار جوانهاي ما قرار بدهند . ميگويند : آيا ميدانيد واقعيت غدير چه بوده است ؟ علي براي جمعآ؛وري بيت المال به يمن رفته بود . تعدادي از اين لشكريان در بيت المال تصرف كردند ، علي عليه السلام عصباني شد و فرمود : چرا شما در بيت المال تصرف كرديد ؟ شتران بيت المال را سوار شديد و لباسهاي بيت المال را به تن كرديد ، اينها بايد به مدينه برود و جزو بيت المال قرار بگيرد . اگر پيغمبر تقسيم كرد شما مجاز هستيد در سهم خود تصرف كنيد اما اينها مال عموم مسلمانها است . اين سختگيري اميرالمؤمنين باعث شد كه وقتي سپاه يمن خدمت نبي مكرم آمدند از علي شكايت كردند . براي اينكه پيغمبر اين ناراحتي را از دل سپاه يمن و كدورتي را كه از علي در صحابه بود بيرون كند ، آمد در قضيه غدير خم فرمود :
أيّها الناس من كنت مولاه فعلي مولاه
علي آدم خوبي است ، هر كس مرا دوست دارد علي را هم دوست داشته باشد . اصلاً قضيه غدير يك قضيه شخصيه بود كه پيغمبر به خاطر اينكه كدورت علي را از دل صحابه بيرون كند اين حرف را فرمودند . من قسمتي از اين شبهه را ميخوانم كه البته جواب آن دو ، سه جلسه طول خواهد كشيد كه در اين جلسه جواب مختصري داده جوابهاي مفصلتر را در جلسات بعدي خواهيم داد :
ماجراي غدير خم و رابطه آن با اصل امامت :
پيامبر خدا صلي الله عليه و سلّم سپاهي را به فرماندهي خالد بن وليد به يمن فرستاد غنائم زيادي را به دست آوردند . پامبر صلي الله عليه و سلّم علي بن ابيطالب را فرستاد تا خمس غنائم را اجرا كند و بقيه را تقسيم نمايد . او از اين كار فارغ شد در حالي كه خسته به نظر ميرسيد . بريده ميگويد : گفتيم : يا ابا الحسن! اين چيست ؟ گفت : اين جاريهاي به نام وصيفه ، جزء اسرا بود كه در تقسيم به سهم اهل بيت پيامبر و سپس به خانواده علي رسيد . خالد بن وليد در نامهاي ماجرا را براي پيامبر نوشت ، علي از يمن خارج شد . همراهان از او خواستند تا كه شتران خود را استراحت بدهند و بر شتران به غنيمت گرفته شده شوار شوند . علي آنان را منع كرد سپس براي خود جانشيني تعيين كرد و خودش زودتر رفت تا كه به مراسم حجة الوداع برسد . جانشين علي رضي الله عنه به هر يك از همراهانش يك لباسي از كتان داد و به آنان اجازه داد كه بر شتران به غنيمت گرفته شده سوار شوند . علي رضي الله عنه بعد از فارغ شدن از مراسم حج نزد آنان بازگشت ، لباس و شتران را از افراد گرفت و بر نائبش خشمگين شد و او را بر كارش سرزنش كرد . گلايه و شكايت در ميان سپاه ظاهر شد و با علي به مخالفت پرداختند و هنگام رسيدن به پيامبر شكايت خود را از رفتار علي اعلام كردند . بدين ترتيب در ميان همراهان پيامبر بحث علي و شاكيانش منتشر شد و سخن عليه علي ــ ببينيد كه اينها اين ظرافتها را هم در نوشتار فارسي رعايت كردهاند نگفته برعليه بلكه گفته عليه ــ نزد پيامبر افزايش يافت . بريده ميگويد : وقتي نزد پيامبر رسيدم از كار علي انتقاد كردم و اشكالات او را گفتم تا ديدم چهره پيامبر صلي الله عليه و سلم تغيير كرد و فرمود : آيا من از خود مؤمنين ــ ببينيد ميخواهند قضيه غدير به اين شكل لوث كنند ــ نسبت به آنان اولي نيستم ألست اولي بالمؤمنين من أنفسهم ، گفتم : بله ، سپس فرمود : من كنت مولاه فعلي مولاه ــ ميخواهند بگويند كه تمام جريان غدير كه شيعه اينگونه سر و صدا ميكند اين بوده است ــ پس پيامبر در ميان ما بلند شد و فرمود : اي مردم از علي شكايت نكنيد ، قسم به خدا او با تقواتر از آن است كه از او شكايت شود .
در حقيقت عصاره اين جزوه وهابيها روي اين مسأله دور ميزند ، بعد ميگويند : امامت كه شيعه معتقد است كه جزو اصول دين است ، اين عقيده شيعه اشتباه است و بر همين محور نظر دادهاند كه غير شيعه همه نجس هستند ، اصول دين بايد با قرآن ثابت شود اگر چنانچه امامت جزو اصول دين است چرا ما يك آياه هم در قرآن درباره امامت نداريم ؟ با آنكه در رابطه با روزه ، نماز ، زنا و دروغ قرآن آيه دارد ولي در رابطه با امامت يك آيه هم نداريم ـــ ببينيد چقدر شيطنت! ـــ پس اثبات اصول بدون آيات محكم امكانپذير نيست و اثبات امامت نيازمند نصّ قرآن است . بعد در اين جزوه ميگويند كه آيات بلاغ (بلّغ ما أنزل اليك من ربّك) ، اكمال دين (اليومَ اكملتُ لكم دينكم) ، آيه ولايت (إنّما وليّكم الله . . .) نه صريحاً و نه اشارتاً ارتباطي با امامت ندارد ، چه رسد به امامت علي رضي الله عنه و ساير امامان ديگر كه مردم جز شناخت آنها راه ديگري ندارند . بعد در پايان دوباره شروع كرده در رابطه با غدير و دلالت روايت غدير صحبت كردن .
ببينيد اين نشان ميدهد كه اولاً نويسنده مقاله از الفباي تاريخ بيخبر بوده كه عرض خواهيم كرد ، حتي اگر يك كتاب تاريخي مثل تاريخ طبري را ميخواند اين حرفهاي گزاف و لاطائلات نميزد . در ابتداي مقاله آمده قضيه بريده را با قضيه غنائم جنگي و خطبه پيغمبر (لا تشكوا علياً فإنّه أخشن في ذات الله) را به هم مخلوط كرده . قضيه بريده و وصيفه كنيزي كه علي براي خود گرفت را با قضيه تقسيم غنائم با هم مخلوط كرده است . كه عرض خواهيم كرد كه هركدام از اينها يك دنياي ويژهاي براي خودش دارد . جالب اين است كه دوباره در بخش پاياني مقاله ميگويد :
دلالت روايت غدير :
اگر به ابتداي روايت و قصه توجه كنيم معلوم ميشود كه بين علي و سپاهش به علت نكاح وصيفه و جلوگيري از سوار شدن بر شتران غنيمت و در آوردن لباس كتاني غنائم از تن آنها اختلاف ايجاد شد . بعد از بازگشت از حج كه دوباره به پيامبر رسيدند ، شكايت و انتقاد از علي زياد شد و در ميان مردم بحث او انتشار يافت تا آنجا كه پيامبر صلي الله عليه و سلم ضروري دانست كه در اين مكان ــ يعني در غدير خم ــ با وجود هواي گرم پياده شود و با بياناتش علي را تبرئه نمايد . پس اصلاً صحبت از بيعت با كسي از دور و نزديك براي خلافت مطرح نبود لذا چون شناخت سبب حقيقت امر را كشف ميكند ، قائلين به امامت روايت را بريده و قطع ميكنند و بدون ذكر مقدمه آن را نقل مينمايند براي اينكه سبب آن مجهول باشد و حجتشان ابطال نگردد .
پس در حقيقت عصاره شبهه اين است كه حديث غديردو انگيزه داشته است :
اول اينكه علي عليه السلام وقتي در يمن غنائم جنگي را تقسيم كرد يكي از كنيزان را به نام وصيفه خودش برداشت كه در برخي مصادر آمده كه كنيز خيلي زيبائي بود و ميگويند كه حضرت تصرف كرد و از خيمهاش بيرون آورد در حالي كه قطرات بضع از سر مباركش ميريخت و اين بر خالد و سپاهيان گران آمد و پيش پيغمبر شكايت كردند و او فرمود :
من كنت مولاه فعلي مولاه .
انگيزه دوم آنكه سپاه در غياب علي در بيت المال تصرف كردند و بر شتران بيت المال سوار شدند ، از لباسهاي بيت المال استفاده كردند و وقتي علي عليه السلام رسيد لباسها را از تنشان بيرون آورد ، شتران را از آنها گرفت و اين بر سپاه يمن گران آمد . آمدند خدمت نبي مكرم و از علي شكايت كردند . پيغمبر هم در غدير خم فرمود : من كنت مولاه فعلي مولاه ، هر كس كه مرا دوست دارد بايد علي را هم دوست داشته باشد ، از علي ناراحت نشويد .
و ميگويند : شيعه بدون اينكه سبب غدير را بگويد روايت غدير را مطرح ميكند .
چند مسأله است كه بايد در مورد آنها كار كرد : يكي سابقه اين شبهه : اين شبههاي كه مثلاً امسال آقايان وهابيون با يك تيراژ صد هزار تا به صورت بروشور چاپ ميكنند و در اختيار جوانان ايراني قرار ميدهند ، آيا سابقه داشته يا اينكه اين همين امسال ساختهاند ؟ بحث دوم سفرهاي اميرالمؤمنين به يمن است و اينكه حضرت چند سفر به يمن داشته است ؟ نكته سوم شكايت بُرَيده كه از ناحيه خالد بن وليد ميآيد و از علي شكايت ميكند، اين و همچنين شكايت سپاه صحابه بايد روشن شود و در پايان ببينيم كه اين شكايت در كجا بوده است ، شكايت در مدينه بوده يا در مكه بوده و يا در غدير خم ؟ اينها چيزهائي است كه بايد از آنها جواب بدهيم . شاكيان از علي چه كساني بودند ، سپاه بود ، بُرَيده بود ، ابوسعيد خدري بود يا ديگر صحابه بودند ؟ پيغمبر اكرم خطبه خواند و فرمود : از علي شكايت نكنيد ، او باتقواتر از آن است كه از او شكايت كنيد يا لاتَشّكُواْ عليّاً فإنّه أخْشَنِ في ذاتِ الله ، اين خطبه پيغمبر مربوط به غدير خم است يا مربوط به مكه مكرمه ؟ و اين شكايت قبل از مراسم حج بوده يا بعد از مراسم حج ؟ اين مسائل بايد كاملاً روشن شود.
امّا سابقه اين شبهه : اين شبهه را حدود سه سال قبل ، در روزنامه رسمي اهل سنت شرق كشور به نام «نداي اسلام» در سال84 يا83 ، قبل از غدير، شماره17 يا 18 كه با امكانات جمهوري اسلامي و با مجوّز وزارت ارشاد چاپ ميشود مطرح كردند كه انگيزه حديث غدير شكايت مردم يمن بوده است . شيعه در اشتباه است كه ميگويد : حديث غدير براي معرفي امامت اميرالمؤمنين بوده است . ما تاريخ را ورق ميزنيم و به عقب بر ميگرديم ، باز ميبينيم كه قبل از اينها «دهلوي» كه از شخصيتهاي برجسته اهل سنت است در كتاب التحفة الاثناعشريّة اين شبهه را مطرح كرده است ، دهلوي متوفاي 1239 هجري است . باز ورق ميزنيم و به عقب بر ميگرديم ، ميبينيم ابنحجر هيثمي متوفاي974 هجري است در كتاب الصواعق المحرقة اين شبهه را مطرح كرده . ورق ميزنيم تاريخ را و به عقب بر ميگرديم ، ميبينيم ابنكثير دمشقي متوفاي 774هجري هم باز اين شبهه را مطرح كرده . باز به عقب بر ميگرديم ، ميبينيم آقاي بيهقي صاحب كتاب دلائل النبوة و كتابهاي متعدد ديگر كه متوفاي 458هجري است باز اين شبهه را مطرح كرده است . بنده آنچه كه توانستم پيدا كنم اينها بوده است و البته جديداً هم يكي از وهابيون عربستان به نام دكتر ناصر الغفاري در كتاب أصول مذهب الشيعة الإثناعشريّ از بيهقي نقل كرده است . قبل از بيهقي بنده نديدم ، احتمال ميدهم كه شايد قاضي عبدالجبار معتزلي متوفاي413 هجري در كتاب المغني مطرح كرده باشد كه عرض كردم بنده نديدم ؛ چون وهابيّون هر چه دارند از شبهات ضدّ شيعي عيال كنار سفره قاضي عبدالجبارند يعني ايشان مغز متفكر اقاء شبهه عليه شيعيان بوده است ، تمام شبهاتي را كه وهابيون امروز مطرح ميكنند اگر بخواهيد سر نخشان را پيدا كنيد و به عقب بر گرديد شايد هفتاد يا هفتاد و پنج در صد آن باز گردد به قاضي عبدالجبار. از آن طرف پاسخهائي كه شيعه ميدهد چه بزرگان معاصر، چه علامه اميني ، قبل ازاو مرحوم مير حامد حسين صاحب عبقات ، قبل از ايشان قاضي نور الله شوشتري صاحب احقاق الحق ، قبل از او علامه حلّي ، قبل از او شيخ طوسي همه بر ميگردند به سيد مرتضي علم الهدي . أسّ و أساس پاسخگوئي به شبهات ، سيد مرتضي علم الهدي ــ كه رضوان خدا بر او باد ــ بوده است ، متوفاي435 هجري . اگر بنده كارهاي حوزوي در دستم ميبود كتاب سيد مرتضي الشافي في الإمامة را جزو كتابهاي درسي و نمره قبولي را هم از18 به بالا قرار مي دادم . اين قدر اين كتاب محكم ، متقن و زيبا است و واقعاً ميارزد كه يا خود الشافي و يا تلخيص آن را كه مال شيخ طوسي متوفاي460هجري است ، دوستان يك مطالعهاي كنند اگر چه عبارت سيد مرتضي يك مقدار اغلاق دارد ولي شايد در حد رسائل و مكاسب باشد و چه بسا در بعضي قسمتهاي كتاب نياز به توضيح استاد است . من عرض كردم كه سر نخ اين شبهه را تا بيهقي رساندهام و اگر دوستان بتوانند بفهمند كه آيا به قاضي عبدالجبار هم ميرسد و در اختيار ما قرار دهند ما تشكر ميكنيم .
امّا در رابطه با پاسخ :
عزيزان خوب دقت كنند ، من يكي جواب سر انگشتي و خلاصه و مجمل عرض كنم . آنچه كه در تاريخ ثبت است ، اميرالمومنين سلام الله عليه به امر رسول الله سه مرتبه به يمن مسافرت كرد ـــ اين را كه من عرض مي كنم بيش از دويست ساعت روي اين شبهه كار كردهام و چون چند باردر بحثها و مناظرات گرفتار شدم ، ديدم با مطالعه الغدير و نفحات الاظهار و يا عبارتهاي ديگران نميشود جواب داد . امروز دشمن آمده با يك آب و تابي اين شبهه را مطرح ميكند لذا ما هم بايد با اين شبهه جلو برويم . بعضي از محققين عراقي هم كه با ما كار ميكردند ، شايد بيش از دويست و پنجاه ساعت هم آنها كار كرده باشند . تقريباً از مجموع چهار صد و پنجاه ساعت مطالعه و تحقيق مقالهاي ده صفحهاي به دست آمده است . شما ببينيد كه چه كاري شده و چه نتيجهاي به دست آمده است ـــ ما در بررسيهايمان به اين نتيجه رسيديم كه علي عليه السلام سه سفر به يمن داشته است : سفر اول به عنوان داعياً الي الاسلام ، اهل يمن را دعوت كنند به اسلام يا رفتهاند غازياً يعني براي جنگ و اعلام اينكه يا اسلام يا جزيه يا جنگ . در اين باره روايات متعدد داريم از جمله محمد بن مسلم بخاري متوفاي256 هجري در كتاب صحيح بخاري اين جريان را مفصل آورده است كه اميرالمومنين به دستور پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به يمن رفتند داعياً الي الاسلام . سفر دومي كه علي رفته به يمن براي قضاوت بود ــ كه البته اگر رسيديم در اين جلسه و الا در جلسه بعد روايات آن را بررسي خواهيم كرد ــ علي عرض كرد : يا رسول الله من جوان هستم ، تجربه قضائي ندارم . حضرت دست خود را بر روي سينه من گذاشت و دعا كرد و بعد از دعاي پيغمبر هيچ مسأله قضائي نبود كه برايم لاينحلّ باشد . سفر سوم : براي جمعآوري بيت المال ، ذكوات و صدقات . ما توانستيم اين سه سفر را در كتب تاريخ پيدا كنيم البته به طور مستند ؛ ما براي هر يك از اين سفرها بيست ، سي مصدر از كتب تاريخي اهل سنت يافتيم . فقط يك مطلبي را از كتاب شيخ مفيد گرفتهايم كه ــ ان شاء الله ــ در جاي خود آن را مورد بحث و نقد قرار خواهيم داد و جسارت خود را به محضر مقدس شيخ نشان خواهيم داد . پس اميرالمؤمنين سه سفر به يمن داشته است .
نكته بعد اين است كه در سفر اول و سفر سوم از علي شكايت به پيغمبر رسيده است ، اما در سفر وسط كه براي قضاوت رفته حتي در يك روايت ضعيف هم شكايتي مطرح نشده است و البته كه مدارك اينها را عرض خواهيم كرد .
نكته ديگر اينكه در سفر اول ، محرك براي شكايت ، خالد بن وليد بوده است . در روايات دارد كه : خالد بن وليد به امر پيغمبر براي دعوت به اسلام به يمن رفت ولي مردم به او جواب ندادند و او نتوانست كاري انجام دهد . سپس اميرالمومنين رفت و پيغمبر فرمود : فرماندهي لشكر به عهده علي عليه السلام است . علي رفت و در مدت كوتاهي جنگ مختصري صورت گرفت و حضرت ــ به قول معروف ــ ضربه شصتي به يمنيها نشان داد و بعد مردم يمن طوعاً اسلام آوردند بويژه قبيله همدان از كساني بودند كه وقتي آمدن علي سفير پيغمبر را شنيدند ، دخلوا في دين الله أفواجاً . پيغمبر اكرم وقتي كه خبر اسلام آوردن قبيله همدان را شنيد ، يك يا سه بار فرمود :
السلام علي همدان
و مردم يمن از همان ابتدا جزو ارادتمندان اميرالمومنين بودند . آن شعر را هم كه حفظ هستند كه ؛
يا حارُ همدان من يَمُت يرني من مؤمنٍ أو منافقِ قَبِلا
اي كه گفتي (فمن يَمُت يرني) جان فداي كلام دلجويت كاش روزي هزار مرتبمي مردمت تا بديدمت رويت
همين حار همدان كه حارث همداني است ، جزو همان قبيلهاي است كه به دست اميرالمومنين سلام الله عليه مسلمان شدند . در اين قضيه اول ، خالد بن وليد به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نامهاي نوشت و آن را به دست بُرَيده داد . بريده نيز از صحابه پيغمبر و جزو سپاهيان خالد بن وليد بود . بريده به مدينه آمد ــ ببينيد اين آقايان كه عرض كردم از الفباي تاريخ هم بيخبر هستند ، قضيه مسافرت اول علي مربوط به اوائل سال10 هجري است يعني شايد هفت ، هشت ، ده ماه قبل از حركت پيغمبر براي حجة الوداع ــ بريده به مدينه آمد و صراحت دارد ــ براي روشن شدن بيتقوائي اينهائي كه جزوه مينويسند و يا شبنامه پخش ميكنند و معلوم شدن دروغ اينهائي كه از الفباي حتي تاريخ خود اهل سنت هم بيخبرند و ميگويند : قضيه حديث غدير مربوط به شكايت بريده بود از سپاه يمن ــ ببينيد ، خود بريده ميگويد :
و أخذ عليّ جاريةً من الخمس
علي عليه السلام جاريهاي از خمس غنائم جنگي گرفت.
كه عرض كردم داستانش به طور مفصل در تاريخ طبري ، تاريخ ابناثير، سيره ابنهشام آمده است كه : اميرالمؤمنين غنائم را بين قبائل تقسيم كرد ، ده كنيز به قبيله آل ابيطالب رسيد ، بعد آنها را تقسيم كرد و بالاخره يك كنيز خيلي زيبا در قرعه به نام علي عليه السلام افتاد ــ البته اين را اينها دارند نقل ميكنند كه ما زير بار اين چنين قضيهاي نميرويم چون ما معتقد هستيم و روايات متعدد داريم بر اين كه
إنّ الله حرّم نساء العالَم علي عليٍّ ما دامت فاطمة حيّةً
مادامي كه فاطمه زهرا در قيد حيات بود تمام زنان عالم بر اميرالمؤمنين حرام بوده است.
ولي اينها ميگويند : اين كنيز زيبا به علي افتاد و حضرت تصرف هم كرد ، غسل هم كرد و در حالي كه قطرات آب هم از سر مباركش ميريخت جلوي مردم آمد به قول معروف براي پُز دادن . اين براي خالدي كه سراپاي وجودش بغض علي بن ابيطالب است گران آمد . خالد بريده را خواست و نامهاي به عنوان شكايت نوشت ، به بريده گفت : به نزد پيغمبر ميروي و اين قضايا را به او بگو . كه علي اين چنين كاري كرده است ، حالا اگر خلاف شرع نبوده خلاف عرف كه بوده است ؛ چرا علي در غنائم تصرف كرده ، جلوي ديگران غسل هم كرده است ؟ بريده خود ميگويد : ــ ببينيد اينها كه شبهه كردهاند چقدر بيسواد بودهاند يا اگر سواد هم دارند معاند هستند . اين شكايت ارتباطي به قضيه غدير خم ندارد و حدود ده ماه قبل از حركت پيغمبر به حجة الوداع بوده است يعني بعد از فتح يمن پيغمبر عدهاي را براي قضاوت فرستاده ، دوباره علي را چند ماه براي قضاوت فرستاده ، علي قضاوت كرده و برگشته ، دوباره او را براي جمعآوري زكات فرستاده و بعد از آن خود حضرت براي حجة الوداع حركت كرده است يعني اين قضيه شكايت ده ماه قبل از حجة الوداع است ــ بريده ميگويد :
دخلت المسجد و رسول الله صلي الله عليه و سلّم في منزله و ناسٌ من أصحابه علي بابه فقالوا ما الخبر يا بريده ؟ فقلت : خير فتح الله علي المسلمين فقالوا ما أقدم ؟ قال : جارية أخذها عليّ من الخمس فجئت لأخبر النبي صلي الله عليه و سلّم قالوا : فأخبره فإنّه يسقطه من عين رسول الله .
وارد مسجد شدم كه رسول خدا در منزل خود بودند در حالي كه عدهاي از ياران آن حضرت هم در مقابل در مسجد بودند . گفتند : بريده از يمن چه خبر داري ؟ گفتم : خبر خوش دارم ، خداوند عالم پيروزي و فتح نصيب مسلمانان كرده است . گفتند : تو براي چه جلوتر از سپاه آمدهاي ؟ علي كنيزي را از غنائم گرفته و تصرف كرده ، آمدهام كه به پيغمبر خبر دهم . گفتند : بريده برو و حتماً اين خبر را به پيغمبر بده كه اين كار باعث ميشود كه علي از چشم پيغمبر بيفتد .
پس در اينكه شكايت از علي كردهاند ماه قبول داريم ولي اين شكايت چه ربطي دارد به حديث غدير . حديث غدير مربوط است به ذيالحجه سال10هجري و اين قضيه مربوط به تقريباً يك سال قبل از غدير و حجة الوداع . آيا اين بيوجداني و بيانصافي نيست ؟ ما بيائيم آسمان و ريسمان را به هم بپيونديم تا بتوانيم عقائد شيعه را زير سؤال ببريم و ستونهاي امامت و ولايت علي را متزلزل كنيم ، ارتباطي ندارد .
نكته اول اين است كه اين قضيه مربوط به مدينه است نه در حجة الوداع ، خود بريده هم ميگويد : وقتي من وارد مسجد شدم رسول خدا در منزل خود بود و برخي از اصحاب در مقابل در مسجد بودند ؛ اينها همه نشان ميدهد كه اين قضيه ربطي به غدير خم ندارد . اما سند اين قضيهاي كه نقل كرديم : معجم أوسط طبراني ، ج6 ، ص163 و معجم كبير طبراني ، ج18 ، ص128 و مستدرك حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص110 كه ميگويد : هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ، اين حديث صحيح است و شرائط صحيح بودن مسلم را هم دارد ، يعني روايت معتبر است و آقايان نميتوانند حرفي را در اين زمينه به ما بزنند .
نكته دوم آنكه اين روايت دلالت دارد بر توطئه صحابه بر ضدّ علي . شما كه ميفرمائيد : الصحابه كلّهم عدول و هر كس نسبت به صحابه بد بگويد فهو زنديق ، خود همين قضيهاي كه شما نقل ميكنيد دلالت ميكند بر توطئه و بر سعايت صحابه بر ضد علي ، آيا سعايت از ديدگاه شما مخل به عدالت نيست ؟ شما كه خواستيد غدير را زير سوال ببريد صحابه را زير سؤال برديد ، شما كه خواستيد اهل بيت را رها كرديد و صحابه را گرفتيد و ميگوئيد كه پيغمبر فرموده : اصحاب من مانند ستارگانند كه به هر يك از آنها اگر تمسّك كنيد هدايت مييابيد ، آيا اين روايت درست است ؟ آيا يك مسلمان ميتواند با تمسك به اين دسته از اصحاب رسول خدا كه سعايت علي را كردند تا او را از چشم پيغمبر بيندازند ، سعايت مسلماني را كند تا او را از چشم مسلمان ديگر بيندازد . آيا قبول ميكنيد كه ما استناداً به عمل صحابه سعايت مسلمانان را كنيم ؟ كسي بيايد و سعايت داماد شما را بكند تا زندگي او را بر هم بزند استناداً به عمل صحابه ، آيا شما ميپذيريد ؟ يا نه ، به اين نتيجه ميرسيد كه يك شعري انشاء كردهايد كه در قافيهاش ماندهايد ؟
اما نكته سوم اين است كه اين قضيه شكايت بريده و همچنين شكايت برخي از افراد باعث غضب پيغمبر شد . احمد بن حنبل ــ كه در مسندش ميگويد هر حديث صحيحي را من توانستهام در اين كتاب آوردهام ، اگر روايتي را در صحيح من نديديد بدانيد كه آن روايت صحيح نيست ــ از قول بريده ميگويد : آمدم نزد پيغمبر و نامه خالد را به او دادم
فرأيت الغضب في وجه رسول الله .
مسند احمد (چاپ قاهره ، شرح حمزة احمد زين) ، ج16 ، ص486
آثار غضب و خشم در سيماي پيغمبر مشاهده كردم.
كه محقق اين چاپ نيز به آن افزوده كه : اسناده صحيحٌ . آقاي نسائي هم در سنن كبري ، ج5 ، ص133 اين حديث را نقل كرده است . در بعضي از روايات است كه وقتي بريده با اصحاب مشغول گفتگو بود كه لشكر پيروز شد اما علي فلان كار و فلان كار را كرد ، رسول خدا كلام ما را ميشنيد
فخرج رسول الله مغضباً و قال : ما بال أقوال ينتقصون عليّاً ؟ من ينتقص عليّاً فقد تنقّصني و من فارقني فقد فارقني
پيغمبر در حالي كه غضبناك بود از حجره بيرون آمد و فرمود : چه فكرهائي ميكنند كساني كه اين همه از علي بدگوئي ميكنند ؟ هر كس از علي بدگوئي كند از من بدگوئي كرده است و هر كس از علي جدا شود از من جدا شده است.
اين را معجم أوسط طبراني ، ج6 ، ص163 آورده است . حاكم نيشابوري در مستدرك ، ج3 ، ص110 دارد كه :
فأقبل عليه رسول الله و الغضب يعرف في وجهه و قال : ما تريدون من علي ؟ عليً منّي و أنا منه .
پيغمبر از حجرهاش بيرون آمد به طرف بُرَيده در حالي كه غضب در چهره حضرت نمايان بود ، فرمود : از جان علي چه ميخواهيد ؟ علي از من و من از علي هستم .
اين كار آقايان باعث شد كه پيغمبر غضبناك و اذيت شد ؛ آيه قرآن ميفرمايد :
إنّ الذين يُؤذونَ الله و رسولَه لعنَهُم الله في الدنيا و الآخرةِ و لهم عذاب أليمٌ
شما آمديد كه ابرو را درست كنيد اما چشم شخص را هم كور كرديد . اين صحابهاي را كه اين همه نقل ميكنيد كه چنين هستند و چنان هستند يا به قول آن آقا كه در كتابش كمتقوائي يا بيتقواوي نشان ميدهد و ميگويد : إنّ الصحابه مراجع الأمّة بعد النبيّ و ليس يعدل عنهم الي الأبد يا اينكه ميگويد: إنّ الصحابه لايصدرون إلا عن مصدر الوحي و لاينطقون إلا بلسانه الناطق كه متأسفانه برخي از حوزهايهاي ما هم بيخبر اين مطالب ضد قرآني و ضر ضروريات ديني را تجليل ميكنند ، اگر اينها واقعاً (لايصدرون إلّا عن مصدر الوحي) هستند ، باعث شدند كه پيغمبر از كارشان غضبناك و متأذي شد ، ايذاء پيغمبر هم كه كار كوچكي نيست لعنهم الله في الدنيا و الآخرة هر كس زمينه ايذاء پيغمبر را فراهم كند گرفتار لعنت خدا خواهد شود هم در دنيا و هم در آخرت . شما بايد به ما جواب بدهيد ؛ ميفرمائيد : حديث غدير شكايت بريده و برخي از صحابه بوده است ، خب شكايت صحابه كه تمام تار و پود مباني شما اهل سنت را بر هم ميزند . صحابه در همين قضيه زمينه غضب و ايذاء پيغمبر را فراهم كردند .
سلّمنا كه قضيه شكايت بريده باعث شد كه رسول اكرم بفرمايد : من كنت مولاه فعلي مولاه ، ثمّ ماذا ؟ آيا در اين گونه موارد أخذ به سبب ميشود يا أخذ به مسبب ؟ از نظر مباني فقهي به هيچ وجهي در قضاياي خارجيه به سبب و علل نگاه نميشود ؛ اگر كسي در مسجد، بچهاي را گذاشت و آن بچه مسجد را نجس كرد و از آن طرف پيغمبر ميفرمايد : مسجد را سريعاً بشوئيد و مسجد نبايد نجس باشد ، كاري به كسي كه آن بچه را آورده نداريم كه آيا كارش چنين است يا چنان است ؟ بلكه حكمي استنباط ميكنيم كه كل آن قسمت مسجد بايد در همان لحظه طاهر شود ، فقهاء أخذ به سبب نميكنند ، ملاك مسبب است . اينجا هم مردم آمدهاند نزد پيغمبر و شكايت كردهاند ، حضرت هم فرموده : ايها الناس من كنت مولاه فعلي مولاه . از اين هم بالاتر ، پيغمبر فرمود: علي منّي و أنا من علي ، علي از من و من از علي هستم . از اين بهتر، از اين روشنتر ، از اين واضحتر ، عدوّ شود سبب خير اگر خدا خواهد . اينها از علي شكايت كردند و پيغمبر اين گونه فرمود. آقاي حاكم نيشابوري در مستدرك ، ج3 ، ص110 ميگويد : هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ، اين حديث شرائط صحت مسلم را دارد . در روايات صحيح اهل سنت از جمله احمد بن حنبل در مسند خود ، ج5 ، ص350 دارد كه : و هو ولي كلّ مؤمن بعدي ، علي بعد از من ولي و سر پرست تمام مسلمين است . جالب اينجاست كه آقاي ذهبي كه متهم به نصب است و تلاش ميكند كه روايات فضائل علي را به يك نوع قلع و قمع كند ، در كتاب تاريخ اسلام ، ج3 ، ص603 به اين روايت (و هو ولي كل مؤمن بعدي) كه ميرسد ميگويد : أخرجه احمد في المسند و الترمذي حسّنه و النسائي . پس ثبت ولاية علي بن ابيطالب . اين همه آقايان تلاش كردند كه غدير را زير سؤال ببرند و گفتند كه انگيزه اين حديث شكايت مردم يمن يا بريده بوده است ، ما چهار جواب از اشكالشان داديم :
1ـ شكايت بريده يك سال قبل از غدير و همچنين در مدينه بوده نه در مكّه و يا منطقه غدير خم.
2ـ اين قضيه نشان ميدهد كه صحابه عليه علي توطئه و سعايت كردند كه با عدالت صحابه سازگاري ندارد .
3ـ اين كار موجب ايذاء پيغمبر شد و ايذاء پيغمبر همان است كه آيه شريفه ميفرمايد :
الذين يُؤذون رسول الله لعنهم الله في الدنيا و الآخرة و لهم عذاب اليمٌ .
4ـ اين قضيه باعث شد كه پيغمبر بفرمايد : علي ولي همه مؤمنين بعد از من است. من ينتقص عليّاً فقد تنقّصني و من فارقني فقد فارقني ، هر كس از علي بدگوئي كند از من بدگوئي كرده است و هر كس از علي جدا شود از من جدا شده است. و اين يعني خط بطلان بر عمل صحابه بعد از پيغمبر و يعني خط بطلان بر تمام كساني كه جنگ خانمانسوز جمل را به راه انداختند و بيش از سي هزار نفر را به خاك و خون كشاندند و يعني خط بطلان بر كساني كه18 ماه جنگ صفين به راه انداختند كه نتيجه آن يكصد و ده هزار كشته از طرفين شد و يعني خط بطلان بر كساني كه آتش جنگ نهروان را برافروخته كردند و چهار هزار نفر انسان در اين ميان كشته شد ؛ من فارق علياً فقد فارقني .
در آخر از شما سؤال ميكنيم : شما كه امروز در كتابهاي فقهي ، اصولي ، تاريخي و تفسيريتان از ابوهريره ، كعب الاحبار يهودي ، تميم الداري هزاران روايت داريد ولي از علي هيچ روايتي نداريد . موطأ مالك يكي از صحاح سته شماست ، منصور دوانيقي به مالك رئيس مالكيها ميگويد : اي مالك ! كتابي بنويس به شرط آنكه در آن يك روايت از علي نياورده باشي . شما كتاب موطأ مالك را ببينيد ، اگر يك روايت از علي عليه السلام پيدا كرديد ! آيا اين مصداق من فارق علياً فقد فارقني نيست ؟ ان شاء الله قضيه سفر دوم و سوم اميرالمؤمنين را مورد بررسي قرار خواهيم داد .
دكتر سيد محمد حسيني قزويني