گروه اهل سنت
سؤال كننده: دلداده علي
طرح شبهه:
«شيخ عبد الرحيم خطيب در كتاب شيخين و نويسنده كتاب سيماى فاروق اعظم وبرقعى در كتاب رهنمود سنت معتقد هستند كه حديث قرطاس از سند ضعيف است.
استاد طه در كتاب مرآة الاسلام مى گويد: اين خبر گرچه در كتب صحاح هم روايت شده ولى علماء براى ضعف و معلول قرار دادن حديث به امورى استدلال مى كنند از قرار ذيل است:
1 - از ميان آن همه صحابه كه در جلسه حضور داشتند به غير از عبد الله بن عباس هيچ كسى رواى حديث قرطاس نيست و بنا به قول ابن عباس كه مى فرمايد: «توفى رسول الله و انا ابن عشر سنين» (آن حضرت در حالى كه من ده ساله بودم وفات كردند) معلوم مى شود كه در آن جلسه افراد خردسال حضور نداشته اند لذا ابن عباس در جلسه حضور نداشته و اگر پيامبر چنين سخنى را بيان مى داشتند، حتماً صحابه ديگر آن را روايت مى نمودند، عدم روايت ديگران بيانگر اين است كه پيامبر صلى الله عليه وسلم چنين سخنى را بيان نداشته است.»
نقد و بررسي:
حديث قرطاس، يكى از اشكالات مهم و اساسى است كه بر عمر بن خطاب گرفته شده است، اين روايت ثابت مىكند كه او رسول خدا صلى الله عليه وآله را متهم به هذيانگويى كرده و اجازه نداده است كه وصيت خود را مكتوب نمايد.
از نظر سندى نيز نمىتوانند اشكال مهمى به اين روايت بگيرند؛ چون در چندين جا از صحيح بخارى نقل شده است.
صحيح البخاري، ج1، ص36، ح 114، كتاب العلم، ب 39 ، باب كِتَابَةِ الْعِلْمِ.
صحيح البخارى، ج4، ص 31، ح 3053، كتاب الجهاد والسير ب 176 ، باب هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ.
صحيح البخاري، ج4، ص66، ح 3168، كتاب الجزية باب اخراج اليهود من جزيرة العرب،
صحيح البخاري، ج5، ص137، ح 4431، كتاب المغازي، باب مرض النبى ووفاته.
صحيح البخاري، ج7، ص9، ح 5669، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى.
صحيح البخاري، ج8، ص161، ح 7366، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، ب 26 ، باب كَرَاهِيَةِ الْخِلاَفِ
علماى اهل سنت تلاش كردهاند كه از اين روايت پاسخ دهند، يكى از اين پاسخها همين است كه اين خواننده سايت ارسال كرده است.
در پاسخ به اين ادعا بايد به چند نكته اشاره نماييم:
نكته اول: زير سؤال بردن تمام احاديث ابن عباس
اگر قرار باشد كه روايت ابن عباس را از آخرين جلسه رسول خدا صلى الله عليه وآله با اصحاب نپذيريم، بايد تمام روايات او را در تمام ابواب فقه، تاريخ، كلام، تفسير و ... رد نماييم.
در حالى كه مجموع روايات عبد الله بن عباس در تمام كتابهاى اهل سنت 3835 بدون تكرار و 34425 با مكررات آن است.
اين آمارى است كه برنامه جوامع الكلم داده است.
آيا اهل سنت مىتوانند از اين همه روايت بگذرند؟
نكته دوم : ابن عباس 15 ساله بوده است:
در باره سن ابن عباس در زمان رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله اختلاف است، برخى ده سال ، عدهاى سيزده و حتى پانزده سال ذكر كردهاند. ابن حجر عسقلانى مىنويسد كه احمد بن حنبل پانزده سال را سن واقعى ابن عباس مىدانسته است:
قبض النبي (ص) ... وأنا ابن خمس عشرة . وصوبه أحمد بن حنبل.
رسول خدا از دنيا رفت؛ در حالى كه من پانزده ساله بودم . احمد بن حنبل همين نظريه را صحيح دانسته است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 5 ص 244 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.
بنابراين به طور قاطع كسى نمىتواند ثابت كند كه ابن عباس در آن زمان تنها ده سال داشته است.
نكته سوم: ابن عباس «حبر الأمة» است
موقعيت علمى ابن عباس به صورتى است كه شيعه و سنى به روايات او عمل مىكنند و او را در تفسير، فقه و ... قبول دارند.
روايات فراوانى در مدح ابن عباس در كتابهاى اهل سنت نقل شده است كه ما به تكههاى از گفتار ابن حجر در شرح ابن عباس اشاره مىكنيم:
وقال ابن مسعود: " نِعْمَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ ابْنُ عَبَّاسٍ "...
عن بن عمر قال كان عمر يدعو بن عباس ويقربه ويقول أني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم دعاك يوما فمسح رأسك وتفل في فيك وقال اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل...
عن عبد الله بن بريدة عن بن عباس قال انتهيت إلى رسول الله e وعنده جبريل فقال له جبريل إنه كائن حبر هذه الأمة فاستوص به خيرا.
عبد الله بن مسعود گفته: بهترين مفسر قرآن، ابن عباس است.
از پسر عمر نقل شده است كه عمر، ابن عباس را پيش خود مىخواند و پيش خود مىنشاند و مىگفت: من ديدم كه رسول خدا (ص) روزى تو را خواست، پس بر سرت دست كشيد و آب دهانش را بر دهان تو انداخت و فرمود: خدايا او را فقيه در دين گردان و تفسير قرآن به او بياموز.
از عبد الله بن بريده از اين عباس نقل شده است كه من پيش رسول خدا (ص) رفتم؛ در حالى كه جبرئيل نيز نزد آن حضرت بود؛ پس جبرئيل به آن حضرت گفت: او (ابن عباس) حبر اين امت (دانشمند امت) خواهد شد؛ در باره او به نيكى سفارش كن.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 5 ص 244 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.
محمد بن سعد در الطبقات الكبرى و ابن اثير در اسد الغابه مىنويسند:
عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِطَاوُسٍ لَزِمْتَ هَذَا الْغُلامَ، يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ، وَتَرَكْتَ الأَكَابِرَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ: " إِنِّي رَأَيْتُ سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِذَا تَدَارَءُوا فِي شَيْءٍ صَارُوا إِلَى قَوْلِ ابْنِ عَبَّاسٍ ".
از ليث بن سعد نقل شده است كه به طاووس گفتم: تو ملازم اين پسر ؛ يعنى ابن عباس شدى و بزرگان اصحاب را ترك كردهاي؟ پس گفت: من هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا را ديدم كه وقتى در باره چيزى اختلاف مىكردند، به ابن عباس مراجعه مىنمودند.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 2 ص 367 ، ناشر: دار صادر - بيروت.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3 ص 297، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
نكته چهارم: روايت قرطاس از زبان عمر بن الخطاب
سند اين روايت منحصر به ابن عباس نيست؛ بلكه حتى از زبان خود عمر بن خطاب نيز نقل شده است.
طبرانى در المعجم الأوسط مىنويسد:
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ (ص) قَالَ: " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ، ثُمَّ قَالَ: " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَلا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: إِنَّكُنَّ صَوَاحِبَاتُ يُوسُفَ، إِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ رَكَبْتُنَّ عُنُقَهُ !، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " دَعُوهُنَّ؟ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ "
از عمر بن خطاب نقل شده است كه رسول خدا (ص) در هنگام بيماريش فرمود: «براى من كاغذ و دواتى بياوريد تا كتابى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد» اين سخن او، ما را به شدت ناراحت كرد. رسول خدا (ص) دو باره سخنش را تكرار كرد؛ پس زنان از پشت پرده گفتند: آيا سخن رسول خدا را نمىشنويد ؟ پس من گفتم: شما همانند زنهاى همراه يوسف هستيد [زنان فاحشهاى كه نيت بد نسبت به يوسف داشتند] وقتى رسول خدا مريض مىشود، چشمانتان اشك مىريزد، وقتى سالم مىشود، بر گردن او سوار مىشويد. پس رسول خدا (ص) فرمود: كارى به آنها (زنان) نداشته باشيد كه از شما ها بهتر هستند.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الأوسط، ج 5 ص 288، ح5338 ، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة – 1415هـ.
و محمد بن سعد در الطبقات الكبرى، آن را به صورت ديگر نقل كرده است :
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) وَبَيْنَنَا وَبَيْنَ النِّسَاءِ حِجَابٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " اغْسِلُونِي بِسَبْعِ قِرَبٍ، وَأْتُونِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ: ائْتُوا رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِحَاجَتِهِ. قَالَ عُمَرُ: فَقُلْتُ: اسْكُتْنَ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُهُ، إِذَا مَرِضَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ أَخَذْتُنَّ بِعُنْقِهِ ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " هُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ ! "
از عمر بن خطاب نقل شده است كه ما پيش رسول خدا (ص) بوديم، بين ما و زنان پردهاى بود، پس رسول خدا (ص) فرمود: مرا با هفت دلو بشوييد، كاغذ و دواتى بياوريد تا چيزى بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد. يكى از زنان گفت: آن چه را كه رسول خدا خواسته است برآورده سازيد. عمر گفت: من گفتم: ساكت باشيد كه شما همراهان او هستيد (اشاره به صواحب يوسف) وقتى مريض مىشود، چشمانتان اشك مىريزد و وقتى سالم مىشود، سوار گردنش را مىگيريد. پس رسول خدا فرمود: آنها بهتر از شما هستند.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 2 ص 243 ، ناشر: دار صادر - بيروت.
نكته پنجم: روايت قرطاس از زبان جابر بن عبد الله
اين روايت با چندين سند صحيح از طريق جابر بن عبد الله انصارى نيز نقل شده است؛ از جمله ابو يعلى موصلى در مسند خود مىنويسد:
حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَيْرٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ الرَّبِيعِ، حَدَّثَنَا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لا يَضِلُّونَ بَعْدَهُ وَلا يُضَلُّونَ "، وَكَانَ فِي الْبَيْتِ لَغَطٌ، وَتَكَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَرَفَضَهَا رَسُولُ اللَّهِ.
از جابر نقل شده است كه رسول خدا در هنگام از دنيا رفتن، كاغذى خواست كه تا در آن چيزى بنويسد كه بعد از آن نه گمراه بشوند و نه كسى را گمراه كنند. در خانه سر و صداى فراوانى بود، عمر بن الخطاب سخن گفت، پس رسول خدا آن را رد كرد.
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاى307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج 3 ص 394، ح1871 ، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م.
هيثمى بعد از نقل اين روايت مىنويسد:
رواه أبو يعلي وعنده في رواية يكتب فيها كتابا لأمته قال لا يظلمون ولا يظلمون ورجال الجميع رجال الصحيح.
ابويعلى آن را نقل كرده است . در روايت ديگرى آمده است كه : نامهاى براى امتش در آن بنويسد كه نه به كسى ظلم كنند و نه به آنها ظلم شود» روايان تمام آنها، راويان صحيح بخارى هستند.
الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 4 ص 215 ، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
و صالحى شامى مىنويسد:
وروى أبو يعلى بسند صحيح عن جابر - رضي الله تعالى عنه - أن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - دعا عند موته بصحيفة ...
ابو يعلى با سند صحيح از جابر بن عبد الله نقل كرده است كه رسول خدا در هنگام وفاتشان صحيفهاى خواست ... .
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج 12 ص 247 ، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
ابن الاعرابى همين روايت را با سند ذيل نقل كرده است:
(541)- [539] نا مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ الْعَوْفِيُّ، نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَقِيلٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرٍ، أَنَّ النَّبِيَّ (ص): " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لَنَا لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لا تَضِلُّوا، قَالَ: فَحَلَفَ عَلَيْهِمْ عُمَرُ، حَتَّى نَقَضَهَا النَّبِيُّ (ص) "
ابن الأعرابي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر (متوفاى340هـ) معجم ابن الأعرابي ، ج1، ص286، تحقيق: أحمد ميرين سياد البلوشي ، ناشر: مكتبة الكوثر / دار الكتب العلمية ـ الرياض / بيروت، الطبعة: الأولى.
سند اين روايت نيز مشكلى ندارد و تمام آنها ثقه هستند.
احمد بن حنبل نيز همين روايت را با سند ديگر نقل كرده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا مُوسَى بن دَاوُدَ حدثنا بن لَهِيعَةَ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرٍ أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فيها كِتَاباً لاَ يضلون بَعْدَهُ قال فَخَالَفَ عليها عُمَرُ بن الْخَطَّابِ حتى رَفَضَهَا .
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 3 ص 346، ح14768 ، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
بنابراين، حتى اگر روايت ابن عباس و عمر قابل پذيرش نباشد، اين روايت از طريق جابر بن عبد الله با سند صحيح نقل شده است.
نكته ششم: نقل روايت از كودكان خردسال در منابع اهل سنت
پيش از اين گفتيم كه از ديدگاه احمد بن حنبل، ابن عباس در زمان وفات رسول خدا صلى الله عليه وآله، پانزده سال سن داشته است.
اهل سنت بر اين مطلب اتفاق دارند كه از يك كودك سيزده ساله و حتى پايينتر از آن مىتوان روايت نقل كرد.
خطيب بغدادى در اين باره مىنويسد:
وقال قوم الحد في السماع خمس عشرة سنة وقال غيرهم ثلاث عشرة وقال جمهور العلماء يصح السماع لمن سنه دون ذلك وهذا هو عندنا الصواب .
گروهى گفتهاند كه حد شنيدن ورايت پانزده سال است، ديگران گفتهاند كه سيزده سال است؛ اكثر علما گفتهاند كه شنيدن روايت از كسانى كه كمتر از اين نيز سن داشتهاند نيز صحيح است. اين ديدگاه از نظر من ، صحيح است.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1 ص 54 ، تحقيق: ابوعبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر:المكتبة العلمية - المدينة المنورة.
عبد الله بن زبير در جنگ خندق حد اكثر پنج سال داشته است؛ اما مىبينيم كه در صحيح مسلم و ديگر كتابهاى اهل سنت ، وقايع جنگ خندق از زبان او نقل شده است:
حدثنا إسماعيل بن الْخَلِيلِ وَسُوَيْدُ بن سَعِيدٍ كلاهما عن بن مُسْهِرٍ قال إسماعيل أخبرنا عَلِيُّ بن مُسْهِرٍ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبيه عن عبد اللَّهِ بن الزُّبَيْرِ قال كنت أنا وَعُمَرُ بن أبي سَلَمَةَ يوم الْخَنْدَقِ مع النِّسْوَةِ في أُطُمِ حَسَّانَ فَكَانَ يطأطىء لي مَرَّةً فَأَنْظُرُ وأطأطىء له مَرَّةً فَيَنْظُرُ فَكُنْتُ أَعْرِفُ أبى إذا مَرَّ على فَرَسِهِ في السِّلَاحِ إلى بنى قُرَيْظَةَ.
از عبد الله بن زبير نقل شده است كه من و عمر بن أبى سلمه در روز خندق به همراه زنان در قلعه حسان بوديم، گاهى او بر پشت من بالا مىرفت و گاهى من بر پشت او تا جنگ را نگاه كنيم؛ من پدرم را شناختم كه مسلح بود و با اسبش به طرف بنى قريظه مىرفت...
النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج 4 ص 1879، ح2416، كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل طلحة والزبير ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
نووى در شرح اين روايت مىگويد:
وفي هذا الحديث دليل لحصول ضبط الصبي وتمييزه وهو بن اربع سنين فان بن الزبير ولد عام الهجرة في المدينة وكان الخندق سنة اربع من الهجرة على الصحيح فيكون له في وقت ضبطه لهذه القضية دون اربع سنين وفي هذا رد على ما قاله جمهور المحدثين انه لا يصح سماع الصبي حتى يبلغ خمس سنين والصواب صحته متى حصل التمييز وان كان بن اربع أو دونها.
اين حديث دلالت مىكند بر حصول ضبط كودك و تمييز او؛ در حالى كه او چهار ساله بوده است. زيرا ابن زبير در سال اول هجرت در مدينه به دنيا آمده و جنگ خندق كبنابر نظر صحيح در سال چهارم بوده است؛ پس او در زمان ضبط اين روايت، كمتر از چهار سال داشته است.
اين روايت ردى است بر آن چه كه اكثر علما گفتهاند كه «صحيح نيست شنيدن روايت از كودك تا اين پنج ساله شود» نظر صحيح اين است كه وقتى كودك مميز شود، نقل روايت از او صحيح است؛ حتى اگر چهار ساله يا كمتر از آن باشد.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 15 ص 189 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.
وقتى عبد الله بن زبير چهار ساله بتواند روايت نقل كند و روايت او در صحيح مسلم نيز بيايد، چرا ابن عباس كه پانزده سال داشته است، روايتش قبول نشود؟
معيار نقل روايت از كودك، از ديدگاه اهل سنت:
همانطور كه نووى تصريح كرد، در نقل روايت از كودك سن او مهم نيست؛ بلكه مهم اين است كه آيا مميز هست يا خير . اما به چه كودكى مىتوان مميز گفت؟
خطيب بغدادى در اين باره مىنويسد:
سألت موسى بن هارون الحمال متى يسمع الصبي الحديث قال إذا فرق بين البقرة والحمار.
از موسى بن هارون حمال سؤال كردم: چه زمانى مىشود از يك كودك روايت شنيد؟ گفت: زمانى كه بين گاو و خر فرق بگذارد.
البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1 ص 65 ، تحقيق: ابوعبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر:المكتبة العلمية - المدينة المنورة.
همين مطلب را ابو عمرو شهرزورى در مقدمه ابن الصلاح، شمس الدين سخاوى در فتح المغيث و ابراهيم بن موسى الأنباسى در الشذاء الفياح نوشتهاند:
الكردي الشهرزوري ، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاى643هـ) ، علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)، ج 1 ص 129 ، تحقيق : نور الدين عتر ، ناشر : دار الفكر المعاصر - بيروت - 1397هـ - 1977م.
السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج 2 ص 15 ، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.
الأبناسي المصري الشافعي ، أبو إسحاق برهان الدين إبراهيم بن موسى بن أيوب (متوفاى802هـ)، الشذا الفياح من علوم ابن الصلاح ، ج 1 ص 275 ، تحقيق : صلاح فتحي هلل ، ناشر : مكتبة الرشد - الرياض ، الطبعة : الأولى، 1418هـ ـ 1998م .
سراج الدين انصارى معرف به ابن ملقن در المقنع در اين باره مىنويسد:
وأما كتابته وتقييده فمن حين أهله له ويختلف باختلاف الأشخاص ولا يتقيد بسن مخصوص . فقال موسى بن هارون إذا فرق بين البقرة والدابة.
اما نوشتن و شروط آن: پس از زمانى است كه شايسته اين كار بشود. اين شايستگى، در مقياس با اشخاص مختلف است و مقيد به سن خاصى نيست. موسى بن هارون گفته: زمانى مىشود از كودك روايت نقل كرده كه بين گاو و ديگر جانداران تفاوت قائل شود.
الأنصاري الشافعي، سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، المقنع في علوم الحديث ، ج 1 ص 290 ، تحقيق : عبد الله بن يوسف الجديع ، ناشر : دار فواز للنشر - السعودية ، الطبعة : الأولى ، 1413هـ
بدر الدين عينى در شرح صحيح بخارى در اين باره مىنويسد:
واختلفوا في السن الذي يصح فيه السماع للصغير ، فقال موسى بن هارون الحافظ : إذا فرق بين البقرة والدابة .
علما در باره سنى كه شنيدن روايت از كودك درست است، اختلاف كردهاند، پس موسى بن هارون حافظ گفته: زمانى مىشود از او روايت نقل كرده كه بين گاو و ديگر جانداران فرق بگذارد.
العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 2 ص 68 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
دختر شيرخواري كه پاسخ مسائل فقهي را ميداد
محيى الدين ابن عربى داستانهاى مختلفى را در باره كودكانى كه در گهواره و يا حتى در شكم مادر سخن گفتهاند، در كتاب الفتوحات المكيه جمعآورى كرده است .
وى در دامه داستانى را از دختر خودش نقل مىكند كه واقعا شنيدنى است:
وأما ما يناسب الكلام فإن ابنتي زينب سألتها كالملاعب لها وهي في سنّ الرضاعة وكان عمرها في ذلك الوقت سنة أو قريباً منها فقلت لها في حضور أمها وجدتها يا بنية ما تقولين في الرجل يجامع أهله ولا ينزل فقالت يجب عليه الغسل فتعجب الحاضرون من ذلك.
آن چه شايسته است در اين جا گفته شود اين است كه : من از دخترم زينب سؤال كردم؛ در حالى كه با او بازى مىكردم و او در سن شيرخوارگى ، يك ساله و يا نزديك به آن بود. به او در حضور مادر و مادر بزرگش گفتم: اى دخترم ! نظر تو در باره مردى كه با همسرش نزديكى مىكند؛ اما انزال صورت نمىگيرد چيست؟ پس گفت: غسل بر او واجب است. پس حاضران از اين مسأله تعجب كردند.
ابن العربي الطائي الخاتمي ، محيي الدين بن علي بن محمد (متوفاى638هـ)، الفتوحات المكية في معرفة الاسرار الملكية ، ج 4 ص 120 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - لبنان ، الطبعة : الأولى 1418هـ ـ 1998م.
حلبى نيز همين قضيه را از ابن عربى نقل كرده است:
الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاى1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 1 ص 127 ، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.
نتيجه:
وقتى بشود از كودكى كه كمتر از چهار سال داشته و تنها مىتواند بين گاو و خر فرق بگذارد، روايت نقل كرد، همچنين وقتى دختر شيرخواره بتواند به سؤالات فقهى پاسخ دهد، نقل روايت از ابن عباس پنج ساله و يا حتى ده ساله چه اشكالى خواهد داشت؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر