اهميت علم و دانش
يكي از گرايشهاي فطري انسان حقيقت جويي است و يكي از تواناييهاي انسان قدرت شناخت واقعيات است. شناخت خود و جهان پيرامون يا به عبارت ديگر خودآگاهي و ديگرآگاهي از ويژگي هاي انسان است. انسان با آگاهي از خويشتن، قادر مي شود چيزهاي ديگر را بشناسد و حتي خداشناس گردد. پيش از اين، اهميت خودشناسي را يادآور شديم؛ اكنون تأكيد مي كنيم كه خودشناسي مبدأ همه شناختهاي ماست و كسي كه خود را بشناسد: اولاً ضرورت شناختهاي ديگر بر او آشكار مي شود، زيرا به غايت وجودي خود پي مي برد و به ضعف و كاستي بالفعل خويش آگاه مي گردد و ضرورت شناخت مسير و شيوه حركت به سوي مقصد را در مي يابد و ثانياً شناخت هاي ديگر براي او ممكن مي گردد. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرموده اند:
كيف يعرف غيره من يجهل نفسه؛[1]
كسي كه به خويشتن جاهل است چگونه غير خود را مي شناسد.
بنابراين اهميت و امكان تحصيل علم و شناخت، از طريق خودشناسي بر ما آشكار مي گردد و وقتي علم براي رسيدن به كمال و غايت وجودي انسان ضرورت و اهميت داشته باشد، پرورش قوه درك حقايق نيز اهميت خواهد داشت. قوه عاقله انسان هر چه در درك حقايق تواناتر باشد، مقصد و مسير و موانع حركت به سوي مقصد را بهتر مي شناسد و امكان رسيدن به كمال را بيشتر فراهم مي كند. و بالعكس، اگر قوه شناخت انسان كارآيي خود را از دست دهد، حركت در مسير كمال ناممكن مي شود و گمراهي و هلاكت را در پي مي آورد.
اين مطالب هم از طريق خودشناسي فهميده مي شود و هم كتاب و سنت آن را تأييد مي كند. در قرآن كريم و روايات معصومين ـ عليهم السلام ـ در فضيلت علم و علم آموزي سخنان زيبايي وجود دارد كه در اينجا برخي از آنها را ذكر مي كنيم:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ؛[2]
خدا كه همواره به عدل قيام دارد گواهي مي دهد كه جز او هيچ معبودي نيست و ملائكه و صاحبان دانش نيز (شهادت مي دهند).
رسيدن به مرتبه درك توحيد پروردگار و شهادت به آن، براي صاحبان علم امكان پذير است و اين در فضيلت و ضرورت علم به تنهايي كافي است. چون علم چنين ثمره دلپذيري دارد خداوند فرموده است:
يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛[3]
خداوند كساني را كه ايمان آوردند و آنان را كه علم داده شدند بسيار بلندمرتبه مي فرمايد.
خداوند در مواضع فراواني برتري عالم را نمايان ساخته است و در آياتي به اين برتري تصريح نموده است:
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ؛[4]
بگو آيا كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند يكسانند؟
قرآن به علم آموزي تشويق و بلكه امر مي كند:
فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛[5]
پس اگر نمي دانيد از آگاهان بپرسيد.
از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت شده است كه:
خداوند چون براي كسي نيكي بخواهد او را عالمي ژرف نگر در دين مي سازد؛[6]
همچنين از ايشان نقل شده است:
عالم هفتاد درجه از عابد برتر است. [7]
اهميت دانش آموزي
علم چنان نقش ارزنده اي در حيات الهي انسان دارد كه علم آموزي به فرموده پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فريضه است:
طلب العلم فريضة علي كل مسلم؛[8]
علم آموزي بر هر مسلماني واجب است.
و نيز فرموده اند:
كسي كه دوست دارد به آزادشدگان از آتش نگاه كند، بايد به دانش آموزان نظر نمايد. قسم به كسي كه جانم به دست اوست هيچ دانشجويي كه در مسير علم رفت و آمد مي كند نيست مگر آنكه خداوند براي هر قدمش عبادت يكسال را مي نويسد و برايش با هر قدمي كه بر مي دارد شهري در بهشت مي سازد و در حالي كه بر زمين گام مي زند زمين برايش آمرزش مي طلبد و او در حالي كه بخشوده است صبح و شام مي كند و فرشتگان گواهي مي دهند كه دانش طلبان، آزادشدگان خدا از آتشند.[9]
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در روايت ديگري فرموده اند:
كسي كه راه علم آموزي را مي پويد خداوند او را در راهي به سوي بهشت پيش مي برد[10].
اهميت علم و علم آموزي چنان كه گفته شد از آن روست كه معارف لازم براي سعادت از طريق علم آموزي و بكارگيري قوه تفكر و انديشه به دست مي آيد. معارف سعادت بخش اعم از معرفت خداوند و شناخت راه رسيدن به اوست. هر حركتي كه انسان انجام مي دهد و هر گامي كه بر مي دارد فقط در پرتو نور علم مي تواند در راه صحيح و به سوي خداوند باشد. امام علي ـ عليه السّلام ـ خطاب به كميل فرمودند:
اي كميل! هيچ حركتي نيست جز آنكه تو در آن نيازمند دانشي هستي. [11]
دانش عمل را سودمند مي سازد. زيرا عمل بدون آگاهي انسان را به هدف نمي رساند، حتي اگر صورت ظاهري عمل درست باشد. آگاهي، روح عمل است؛ چرا كه عمل با نيت جان مي گيرد و عمل بدون آگاهي كاري بدون نيت و يا با نيت نادرست است.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
چون شناخت آنچه از خيرخواهي انجام ده ـ خواه اندك يا بسيار ـ زيرا عملِ (همراه با شناخت) پذيرفته مي شود. [12]
عقل و انديشه
علم ارزش والايي دارد و رستگاري انسان به آن وابسته است؛ ولي علم خود متكي به عقل است. علم محصول تعقل و انديشه است. كسي كه از قوه عاقله خود كه هديه الهي است بهره نمي برد و شناخت او همراه بصيرت و سنجش نيست، عالم نيست؛ زيرا علم يعني شناخت آنچه هست آن گونه كه هست. بنابراين چون انسان خير و كمال بودن خيرات و كمالات حقيقي را فقط به كمك عقل در مي يابد، كسي كه تعقل نمي كند فاقد علم است و آثار و بركات علم به او نمي رسد. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند:
انّما يدرك الخير كله بالعقل؛[13]
همه نيكي ها به وسيله عقل درك مي شوند.
بنابراين علم بايد با تعقل همراه باشد. امام علي ـ عليه السّلام ـ از همين رو مردم را به درايت و انديشيدن دعوت مي كنند: «عليكم بالدرايات لا بالروايات»[14]، و نيز مي فرمايند: «فقد البصر اهون من فقد البصيره»[15].
علم ثمره عقل است. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «العقل مركب العلم»[16] زيرا علم بدون عقل پيشرفت و حركتي ندارد. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز روايت شده است:
پشتوانه انسان عقل است، و هوشمندي و دانايي و حافظه و دانش از عقل است. و چون عقل انسان او را پشتيباني كند عالم، حافظ، زيرك، هوشمند و دانا مي شود. و انسان به وسيله عقل كمال مي يابد و عقل راهنماي او و بيناكننده او و كليدكار اوست. [17]
عقل و انديشه چنان اهميت دارند كه بدون آن نمي توان از آيات خداوند بهره اي برد:
وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ؛[18]
شب و روز و خورشيد و ماه را براي شما رام گردانيد، و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند. مسلماً در اين امور براي مردمي كه تعقل مي كنند نشانه هاست.
كسي كه از قوه عقل خويش استفاده مي كند و به وسيله آن به تفكر مي پردازد، از تلاش خود بهره بسيار مي برد و كار او از عابدي كه بدون انديشيدن عبادت مي كند بسيار پر ثمرتر است:
يك ساعت انديشيدن از عبادت يكسال بهتر است. [19]
زيرا تفكر باعث بينايي است «من تفكر ابصر»[20]، و كسي كه حقايق عالم را مي بيند، راه و مقصد خويش را مي يابد و به سوي مقصد هدايت مي شود.
آثار تعقل و تفكر
درباره آثار تعقل و تفكر آيات و روايات بسياري وجود دارد. چنان كه قبلاً اشاره كرديم، تعقل منشأ بهره گيري از آيات الهي است. كسي كه درباره پديده هاي پيرامون خود مي انديشد به سرچشمه هستي پي مي برد:
وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ؛[21]
و آنچه در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرديم، همه از اوست قطعاً در اين (امر) براي مردمي كه مي انديشند نشانه هايي است.
كسي كه تعقل نمي كند، از مبدأ هستي غافل مي شود و به عبادت غير خدا مبتلا مي شود:
أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛[22]
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مي پرستيد. مگر نمي انديشيد؟
غفلت از آخرت و حيات جاويد و محدود شدن در دنيا و جلوه هاي آن، از ترك تعقل ناشي مي شود:
وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ ؛[23]
و هر آنچه به شما داده شده است، كالاي زندگي دنيا و زيور آن است و آنچه پيش خداست بهتر و ماندگارتر است، مگر نمي انديشيد؟
ترك انديشه علاوه بر بي بهره گي از آيات الهي، باعث غفلت از پروردگار و فراموشي آخرت جاويد و موجب لغزشهاي عملي و جدا شدن از صراط مستقيم هدايت و رستگاري است:
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ؛[24]
و شيطان گروهي انبوه از شما را گمراه كرد آيا انديشه نمي كرديد؟
عقل مايه حيات انساني است. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: «فقد العقل فقد الحياة و لايقاس الا بالاموات»[25]، و نيز فرموده اند:
انسان تركيبي از عقل و صورت است، پس كسي كه عقل از او روي گرداند و صورت با او بماند كامل نيست و همچون جسمي بدون روح است. [26]
[1] . شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 565.
[2] . آل عمران، 18.
[3] . مجادله، 11.
[4] . زمر، 9.
[5] . نحل، 43.
[6] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 17.
[7] . همان، ص 18.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . اصول كافي، ج 1، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم و المتعلم.
[11] . الحياة، ج 8، ص 35.
[12] . همان، ص 38.
[13] . همان، ص 43.
[14] . همان، ص 35.
[15] . همان.
[16] . الحياة، ج 1، ص 43.
[17] . همان، ص 46.
[18] . نحل، 12.
[19] . الحياة، ج 1، ص 48.
[20] . همان.
[21] . جاثيه، 13.
[22] . انبياء، 67.
[23] . قصص، 60.
[24] . يس، 62.
[25] . الحياة، ج 1، ص 44.
[26] . همان.
@#@
عقل مايه حيات و موجب كمال است و بدون آن غايت انسان تحقق نمي يابد.
عقل و انديشه راهبر انسان به سوي كمال هستند و ثمره عقل، حركت اندامها در جهت صحيح و مسير هدايت است. امام علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
عقلها راهبران انديشه ها، و انديشه ها راهبران قلبها، و قلبها راهبران حواس و حواس راهبران اندام هستند. [1]
كسي كه از عقل بهره كافي برد همواره همراه حق است[2] و در راه حق پايداري مي كند[3] و در پايداري خويش نيتي صادق دارد. عقل سرچشمه همه خيرات است، چرا كه ريشه علم را عقل سيراب مي كند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «و من العقل الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم»[4] و اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «العلم اصل كل خير»[5].
اگر عقل انديشه را راهبري كند، انديشه ميوه هاي گوارا مي دهد. در روايات براي تفكر چنين نتايجي شمرده شده است: بصيرت، پندآموزي، شناخت اعمال نيك و بدِ خود، هدايت، آبادي آخرت، شناخت خوبيها و عمل به آن، جلوگيري از فساد امور، درستكاري، كاميابي و نورانيت دل.[6]
از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده است:
به يقين انسان به سبب خلق نيكو به درجه صائم قائم مي رسد و خلق نيكوي انسان كامل نمي شود تا آنكه عقل او كامل گردد، سپس ايمان او كامل مي شود و پروردگارش را پيروي مي كند و از دشمنش ابليس سرپيچي مي كند[7].
آثار علم
از آنجا كه علم ريشه در تعقل و تفكر دارد و علم حقيقي از عقل و انديشه بر مي آيد، بسياري از آثاري كه براي علم در قرآن و روايات بيان شده است، در حقيقت نتايج مشترك عقل و علم است. در اين بخش برخي از آثار علم را يادآور مي شويم. درباره آثار علم تاكنون مطالبي را آورده ايم كه براي اثبات ارزش مثبت اخلاقي علم آموزي به عنوان عملي اختياري، كافي است. همين كه علم مقصد و مسير حركت كمالي انسان را نشان مي دهد، كافي است تا تعلم براي انسان فريضه اي قلمداد گردد كه بدون آن نمي توان به قرب الهي دست يافت. در عين حال، آثار علم بسيار متنوع است و استفاده از آيات و روايات در شناخت اين آثار سودمند است.
چنان كه با استفاده از آيه يازدهم سوره مجادله يادآور شديم، علم موجب بلندي مرتبه انسان است و ارزش وجودي او را افزايش مي دهد. امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز فرمودند:
اكثر الناس قيمةً اكثرهم علماً.[8]
علم موجب نزديكي به خداست. از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
چون روزي آيد كه در آن علمي كه مرا به خداوند نزديك كند بر من افزوده نشود مرا در طلوع خورشيد آن روز مباركي نيست. [9]
انسان از طريق اطاعت و عبادت خداوند به او نزديك مي شود و علم، موجب اطاعت و عبادت بنده است. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: «أما علمت ان الله يطاع بالعلم و يعبد بالعلم».[10] اطاعت و عبادت، وقتي به نيت صادق و به شكل صحيح انجام مي گيرد كه دل بنده در برابر خداوند نرم شده باشد و قلب او آماده عمل و عبادت خالصانه باشد:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ؛[11]
از بندگان خدا تنها دانايان از او مي ترسند.
علم، دنيا و آخرت انسان را نيكو مي كندوجهل دنيا وآخرت را خراب مي كند[12]علم دنيا را نيكو مي سازد، زيرا نقش دنيا را در حيات حقيقي انسان و زندگي جاويد او معلوم مي سازد و قدرت انسان را در عملي ساختن نيات افزايش مي دهد. امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند:
علم آموزيد... زيرا علم... توانايي بدن است. [13]
علم، آخرت را آباد مي كند، زيرا دين را كامل مي سازد. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
اي مردم بدانيد كمال دين آموختن دانش و عمل به آن است. [14]
و چون كسي دينش كامل و عملش مطابق دين كامل باشد، آنگاه آخرتي آسان، آسوده از عذاب و همراه با كاميابي در بهشت خواهد داشت: امام علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
العلم يقوي الرجل علي المرور علي الصراط؛[15]
علم انسان را بر گذر از صراط توانا مي سازد.
آيات و روايات، آثار بي شمار و مباركي براي علم بيان داشته اند كه ارزش و سودمندي هر كدام كافي است تا تأثير آن در تحقق سعادت انسان آشكار شود، و ارزش اخلاقي آموختن علم معلوم گردد.
قبلاً گفتيم كه عقل و انديشه، ريشه علم است. اكنون تأثير علم بر عقل را يادآور مي شويم. عقل قوه اي در انسان و بصيرتي در جان او است كه ارزش هر چيز را در رابطه با هدف غايي انسان محاسبه مي كند و انسان را در راه راست و به سوي مقصد حقيقي به حركت مي آورد. هرگاه كسي در رتبه اي از مراتب عقل باشد و به نداي عقل خويش پاسخ مثبت دهد و به تفكر و تعلم بپردازد، علم او در ترفيع رتبه عقل و توانايي خرد او مؤثر خواهد بود؛ زيرا با وجود علم، عقل فضاي بازتري براي انديشه خواهد داشت و بر افزايش علم خود تواناتر خواهد گشت. اين تأثير علم، چيزي است كه بالندگي و زايندگي عقل و دانش انسان را موجب مي شود. خداوند در سوره «عنكبوت» كساني را كه غير خدا را دوست خود مي گيرند به عنكبوت تشبيه فرموده است كه «خانه اش سست ترين خانه هاست»، آنگاه مي فرمايد:
وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ؛[16]
و اين مثلها را براي مردم مي زنيم ولي جز دانشوران آنها را در نيابند.
آثار جهل و بي خردي
همانگونه كه عقل، انديشه و دانش، آثاري مبارك براي انسان دارند و تعلم، عملي با ارزش مثبت اخلاقي است، جهل و بي خردي خساراتي جبران ناپذير دارد و پرهيز از بي خردي و ناداني به لحاظ اخلاقي واجب است. قرآن كريم از زبان كافران نقل مي كند كه آنان چون عذاب جهنم را مي بينند و جوش و خروش آتش جهنم را مي نگرند با خود مي گويند:
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ ؛[17]
گويند: اگر شنيده بوديم يا تعقل كرده بوديم در ميان دوزخيان نبوديم.
جهل و بي خردي، انسان را به نافرماني خدا مي كشاند و از همين جاست كه راه را به سوي عذاب اخروي و محروميت از قرب خداوند باز مي كند. كساني كه تعقل نمي كنند به جنگ خدا مي روند و به خداوند افتراء مي زنند: «وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ»[18].
بي خردان عبادت خدا را به سخره مي گيرند و از حركت به سوي پروردگار باز مي مانند: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ»[19].
در روايات اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ، براي جهل آثار زيانباري بيان شده است: جهل دشمن انسان و مايه همه بديهاست، دردناك ترين دردهاست و از خوره بدتر است، باعث لغزش، كفر و گمراهي است، و جاهل، به افراط و تفريط مبتلاست.[20] جاهل با خدا گستاخي مي كند:
لا يجترئ علي الله الّا جاهل شقي؛[21]
كسي جز نادان بدبخت بر خدا دليري نمي كند.
عوامل ركود عقل و انديشه
در موانع معرفت، عواملي هستند كه بر شناخت انسان نسبت به خداوند تأثير منفي دارند همچون: پيروي از هواي نفس، محبت دنيا، سطحي نگري، عادات ذهني، تقليد از پدران و رذايل نفساني. اين عوامل همگي در عين حال باعث ركود انديشه و تعقل انسان هستند.
اگر به معناي عقل در آيات و روايات توجه كنيم، در مي يابيم كه عقل قوه اي است كه قدرت جامع نگري نسبت به دنيا و آخرت را به انسان مي دهد و او را قادر مي سازد مصالح خويش را در مقياس حيات مستمر دنيا و آخرت ارزيابي نمايد، و مطابق مصالح واقعي خود عمل كند. از همين روست كه روايت شده است: از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيده شد: عقل چيست؟ ايشان فرمودند:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان؛[22]
عقل چيزي است به وسيله آن خداوند رحمان پرستش مي شود و بهشت به سبب آن به دست مي آيد.
تاكنون آنچه درباره اهميت عقل و آثار آن گفته شد، همه درباره عقل به معناي مذكور در روايت فوق بود، ولي بايد توجه كرد كه عقل معاني متعددي دارد. درباره اين معاني متعدد، دانشمندان مسلمان بسيار سخن گفته اند؛ اينك به اختصار معاني عقل را اينگونه بيان مي كنيم:
1. عقل هيولاني. مقصود از عقل هيولاني، قوه اي طبيعي در نفس انسان است كه قادر به تعقل علوم بديهي و نظري است، ولي هيچيك از علوم را تعقل نكرده است.
2. عقل بالملكة. عقلي را مي گويند كه علوم بديهي اعم از تصور و تصديق را در خود پذيرفته است.
3. عقل بالفعل. عقل در اين مرتبه، علوم نظري را به وسيله حواس و با كمك علوم بديهي استنتاج كرده است.
4. عقل مستفاد. عقل در اين رتبه همه علوم بديهي و نظري را تعقل نموده و قادر به احضار همه آنهاست، و چون عالَم علمي اي شده است كه شبيه عالم عيني است.
عقلي كه مي تواند به محاسبه سود و زيان دنيا بپردازد و مصلحت و مفسده مادي امور را بسنجد، از حدّ عقل بالفعل تجاوز نكرده است و عقلي كه جامع نگر است همان عقل مستفاد است. همه كساني كه به رتبه عقل مستفاد رسيده اند و همه آنهايي كه از سرچشمه عقل مستفاد بهره مي گيرند، عاقل هستند؛ زيرا عمل آنان به مصلحت حيات مستمر دنيا و آخرتشان صورت مي پذيرد. دين كه از سرچشمه علم مطلق بر جان انسان جاري مي شود، در بردارنده مصالح و مفاسد انسان در مقياس دنيا و آخرت است.
[1] . همان.
[2] . همان، ص 45.
[3] . همان.
[4] . همان، ص 46.
[5] . همان، ص 36.
[6] . ر.ك: الحياة، ج 1، ص 49ـ48.
[7] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 171.
[8] . الحياة، ج 1، ص 37.
[9] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 16.
[10] . الحياة، ج 1، ص 35.
[11] . فاطر، 28.
[12] . الحياة. ج 1، ص 35.
[13] . الحياة، ج 1، ص 41ـ40.
[14] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 25.
[15] . همان، ص 26.
[16] . عنكبوت، 43.
[17] . ملك، 10.
[18] . مائده 103.
[19] . مائده، 58.
[20] . ر.ك: الحياة، ج 1، ص 53ـ52.
[21] . نهج البلاغه، الكتاب 53.
[22] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 180.
@#@ هر كس از عقل غريزي خود با چنان بصيرتي بهره گيرد كه به معرفت خدا و التزام به دين الهي نايل شود، واجد عقلي است كه به وسيله آن خداوند پرستش مي شود و بهشت به دست مي آيد.
درباره عوامل شكوفايي و ركود عقل به معناي عقل حسابگر ـ يعني عقلي كه در مرتبه عقل بالفعل است ـ روانشناسان تحقيقات بسياري كرده اند. حاصل تحقيقات آنان در قلمرو تعليم و تربيت، قابل بررسي و بهره برداري است. آنچه در محدوده اخلاق بايد مورد توجه قرار گيرد همان عواملي است كه عالمان اخلاق الهي مطرح كرده اند.
نور علم
علمي كه صلاح آخرت در هر عصري وابسته به آن است، علم آخرت است. حقايق اين علم ازلي و تغيير ناپذيرند. زماني مي توان گفت كسي اين علم را آموخته است كه آثار علمي آن مشاهده شود. بسيار ديده مي شود كه كساني با اصطلاحات علوم معنوي و آخرتي آشنايند، ولي آثار آن علوم در آنها ديده نمي شود. بهترين دليل بر اينكه چنين افرادي وجود دارند، رواياتي است كه عالمان سوء را معرفي مي كنند و آنان را وعده عذاب و آتش مي دهد. از اين روايات مي توان فهميد كه اطلاق عنوان عالم به اين افراد، مجازي است؛ زيرا در روايات ديگري آثار علم نجات و رستگاري معرفي شده است. اگر اثر علم رستگاري و حسن آخرت باشد، كسي كه عالم است نمي تواند جهنمي و بدعاقبت باشد. پس اگر به كسي كه آخرت سوء دارد، عالم گفته مي شود، از سر مجاز است.
همين مقدار كافي است تا بپذيريم علم، همين اصطلاحات و مفاهيم نيست، بلكه حقيقتي است كه با مذاكرات علمي به دست نمي آيد. مذاكرات علمي و تعلّم، فقط زمينه را براي دريافت آن حقيقت آماده مي سازد، ولي علم نوري است كه خداوند به قلوب مؤمنان خالص هديه مي كند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمودند:
ليس العلم بالتعلم و انما هو نور يقع في قلب من يريد الله تبارك و تعالي ان يهديه؛[1]
علم به زيادي دانش آموختن نيست، بلكه نوري است كه خداوند در قلب آنكه هدايتش را اراده فرموده وارد مي كند.
اين ديدگاه كه علم به افاضه پروردگار تحقق مي يابد، نقشي كليدي در اخلاق آموزشي دارد.
وظايف طالب علم
دانشجويي كه در پي اين علم است، به هر سخني گوش و دل نمي سپارد و از هر منبعي علم نمي آموزد و چون جان خود را آماده پذيرايي از غذايي پاك مي كند به تصفيه باطن مي پردازد، براي آنكه نور علم در قلبي بتابد، بايد آن قلب صيقل داده شود؛ پس مجاهده با نفس، مقدمه ضروري كار دانشجوي علم آخرت است.
از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت شده است كه درباره اين آيه قرآن: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» فرمودند:
يعني علمه الذي يأخذ ممن يأخذه؛[2]
مقصود از طعام علم است كه بايد انسان ببيند از كجا دريافت مي كند.
اهميت منبع و منشأ علم بسيار زياد است، زيرا هدف از علم آموزي، كمال نفس است و كمال نفس فقط با علم حقيقي مطابق با واقع محقق مي شود. پس اتكا به منابع نامطمئن، علم نافع را به بار نمي آورد:
كسي كه به گوينده اي گوش مي سپارد او را بندگي كرده است؛ پس اگر گوينده از خدا بگويد، شنونده خدا را بندگي كرده و اگر از زبان شيطان سخن بگويد، شنونده شيطان را بندگي نموده است. [3]
متعلم راه رستگاري، علم را از خداوند مي خواهد: «قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»[4] و علم را براي رشد و تعالي مي جويد نه براي اغراض نفساني و دنيايي: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً»[5] با توجه به دو نكته فوق، روش صحيح دانشجويي اين است كه در انتخاب مدرسه و استاد نهايت دقت صورت گيرد و پس از آن، از خداوند درخواست علم حقيقي شود و از او نجات از گمراهي طلب شود:
... خداوندا به تو پناه مي برم از اينكه گمراه شوم يا گمراه كنم، ستم كنم و يا ستم ديده شوم... [6].
اين استعاذه ها ضروري است، زيرا راهزنان مسير دانش آموزي بسيارند.
جايگاه علم و عالمان در جامعه به صورت طبيعي براي عالم موقعيتي فراهم مي كند. توجه مردم به عالم و منافع مادي قابل تحصيل براي عالم، خلوص نيت او را تهديد مي كند و نيز خلوص نيت كسي را كه آرزوي عالم شدن دارد.
از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت شده است:
كسي كه دانش طلبد تا با آن در برابر عالمان فخر كند و يا با كم خردان درآويزد و يا مردم را به خود متوجه سازد، پس جايگاه او آتش است. [7]
از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده است:كسي كه خواهان حديث باشد براي سود دنيا در آخرت بهره اي ندارد و كسي كه از حديث خير آخرت را بجويد، خداوند خير دنيا و آخرت را به او عطا مي كند. [8]
سخناني از اين قبيل، هشدار به طالبان علم است تا مبادا نيات خود را به اغراض دنيايي آلوده سازند؛ زيرا كاربرد علم آخرت در اصلاح آخرت است و صلاح آخرت جز به خلوص نيت محقق نمي شود.
احاديثي كه نيات دنيايي را نكوهش مي كنند همه درباره علم آخرت هستند، ولي درباره علوم و صنايع دنيايي نيز اگر كسي بخواهد تحصيل آنها براي سلوك معنوي او سودمند باشد، بايد نيّت خود را خالص سازد و علم را براي بكارگيري آن در مصلحت مسلمين و نيكي به آنان بياموزد، و شناخت بيشتر طبيعت و قوانين آن را به عنوان شناخت آيات الهي و رهبري شدن به سوي او اراده كند.
رواياتي كه به اخلاص دعوت مي كند، در عين حال راهنمايي براي انتخاب استاد است. طالب علم اگر استادي را خواهان دنيا يافت، نبايد او را برگزيند، زيرا تأثير استاد بر دانشجو بسيار است؛ چنان كه گويي دانشجوياني كه گوش به استادي مي سپارند او را بندگي كرده اند. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ درباره عالم دوستدار دنيا به احتياط سفارش شده است. ايشان فرموده اند:
اذا رأيتم العالم محباً للدنيا فاتهموه علي دينكم، فان كل محب لشئ يحوط ما احب؛[9]
چون عالم را دوستار دنيا يافتيد او را بر دين خود متهم سازيد زيرا دوستار هر چيز آن را نگاه مي دارد.
طالب علم پس از آنكه درون خود را از نيات دنيايي تصفيه كرد، از خداوند درخواست علم نمود، استاد مناسب اختيار كرد و از خطر گمراهي استعاذه نمود، در روابط خود با استاد بايد به نكات زير توجه كند:
1. در بهره گيري از دانش استاد دو اصل را به طور همزمان رعايت كند:
الف. هميشه درستي رأي استاد را محتمل تر از درستي رأي خود بداند، زيرا استاد از علم و تجربه بيشتري بهره دارد. پس به استاد خود اعتماد كند.
ب. درباره درستي سخن استاد انديشه كند و در ارزيابي آن عقل خود را ميزان قرار دهد. به عبارت ديگر تحصيل را به شيوه اي محققانه انجام دهد و صرف گفتار استاد را بدون سنجش عقلي، دليل بر درستي سخن نپندارد. براي محصل ابتدايي، سلوك راه تحقيق دشوار است، پس بايد از شتاب در اظهار رأي بپرهيزد و پرسشها و نقدهاي خود را براي رسيدن به حق، با استاد در ميان گذارد. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده است:
برعلم قفلي است كه كليد آن پرسش است. [10]
2. در برابر استاد فروتني كند. استادي كه انسان را به معارف سودمند براي كمال آشنا مي كند، مقدمات نجات او را فراهم مي كند و حقي بزرگ بر او دارد. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده است:
تواضعوا لمن طلبتم من العلم؛[11]
در برابر كسي كه از او علم مي آموزيد فروتني كنيد.
3. در جلب رضايت او كوشا باشد. معلم از شاگردان خود دو چيز مي خواهد: نخست آنكه رعايت ادب كنند و ديگر آنكه در يادگيري آنچه استاد مي گويد كوشا باشند. دانش پژوهي كه خواستار رضايت استاد است بايد از اين دو فروگذار نكند.
[1] . بحار الانوار، ج 1، ص 225.
[2] . همان، ج 2، ص 96.
[3] . اصول كافي، ج 6، باب الغناء، حديث 24.
[4] . طه، 19.
[5] . كهف، 66.
[6] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 337، حديث 928.
[7] . اصول كافي، ج 1، كتاب فضل العلم، باب المستأكل بعلمه و المباهي به.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . همان، باب سؤال العالم و تذكاره، حديث 3.
[11] . همان، باب صفة العلماء، حديث 1.
محمد فتحعلي خاني ـ آموزه هاي بنيادين علم اخلاق، ج 2،ص 45